درس خارج فقه استاد مصطفوی

93/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

حديث العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء
توفيقي است که عزيزان سال تحصيلي درس فقه خودشان را آغاز ميکنند و سعادتي که درک ميشود و وصف نميشود، تعلم فقه است. انسان در دنيايي که زندگي ميکند عقبات و ظلمات است و يک روزنهاي وجود دارد که فقط روزنه نور است و آن روزنه نور فقه آل البيت است. آيه قرآن آمده «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور»[1]، خداوند سرپرستي ميکند از کساني و آنها را از ظلمتهاي متعدد به سوي نور هدايت ميکند، از ظلمتها بيرون ميآورد و وارد وادي نور ميسازد. يک حديث معروف هم اينجا اضافه بشود مطلب کامل ميشود، حديث معروف «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء»، و در روايتي هم از اميرالمومنين علي عليه السلام آمده است علمي که نور است فقط فقه اهل بيت است. از ظلمتها آدم را نجات ميدهد، بقيه علوم، فنون است. علم فقط فقه است و اين فقه آدم را از ظلمتها نجات ميدهد. براي شما گفتهايم خداي ناخواسته گرفتاري داريد يا مسائلي در زندگي داريد، زندگي پر از گرفتاريهاست، پر از مشکلات است، «الدنيا دار بالبلاء محفوفه»، از اين ظلمتها آدم خودش را نجات بدهد، راهش اين است که بيايد در وادي نور، وادي نور تعلم فقه اهل بيت است. نور روح ميدهد باطن آدم را نوراني ميکند، ظاهر آدم را نوراني ميکند، زندگي آدم را نوراني ميکند. و مثل اينکه عزيزان در گشت و گامها و کارها و تبليغات تا حال مشغول بودند، با ديد بصيرت ظلمتها را يکي پس از ديگري فتح کردند، مشغول درس فقه که بشويد، از آن ظلمتها آمديد بيرون، در وادي نور قرار داريد. شرط آن چيست؟ 1. قصد قربت 2. براي سربازي آقا امام زمان. اين را فکر نکنيد که ما اين کار را بکنيم آيا قبول ميشود، آقا عنايتي ميکند يا عنايت نميکند. گاهي گفته ميشود که شک گناه است، اينجا هم شک گناه است. عنايت قطعي است چون که در کريم بودن ائمه که شک نداريم. آقا امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف کريم است و کرم يعني بخشش از سر بزرگواري، شما بياييد روي فقه کار کنيد ببينيد از بالا تمام امور مديريت ميشود هيچ مشکلي نبينيد که حل نشود. مشکل هم اگر ديده بشود، اثر نميکند، ما مشکل نميبينيم. مشکلي وجود ندارد. ما در وقتي به مشکل اعتناء ميکرديم که با فقه آشنا نبوديم، حالا فقه کجا ميرسد، چه ميشود، عشق است و عقل نيست. عقلاني اگر بگوييد جواب داريم که اگر اشکال بشود که شما همهاش درس بخوانيد، کجا ميرسيد، چرا خدمت نميکنيد؟ ما منکر خدمت نيستيم، خيلي خوب است، خدمت بکنيد اما دين يک بدنه است، داراي حلقهها. يکي از حلقههايش که حلقه بنيادي است حفظ مباني دين است، حفظ اسس دين است. اين حساستر است. شما که فقه درس ميخوانيد، بزرگترين خدمت را براي دين ميکنيد، حفظ دين است، و حراست از اصل بنياد دين.
 
اما عنوان بحث فقهي رسيديم به مطهرات
و اما بحث فقهي ما: عنوان بحث فقهي ما رسيديم به مطهّرات. کتاب طهارت فصل مطهّرات و متن ما هم عروه الوثقي. درباره مطهرات سيد طباطبايي يزدي قدس الله نفسه الزکيه ميفرمايد: «فصلٌ في المطهّرات و هي امور: احدها الماء و هو عمدتها لان ساير المطهرات مخصوصه باشياء خاصّه بخلافه فانه مطهّر لکل متنجس حتي الماء المضاف بالاستهلاک بل يطهّر بعض الاعيان النجسه کميت الانسان فانه يطهر بتمام غسله و يشترط في التطهير به امور».
 
آب عمده مطهّرات است
ميفرمايد: مطهرات چند مورد است و مورد اول آب و اين آب عمدهترين مطهرات است. براي اينکه ساير مطهرات اختصاص دارد به اشياء خاص مثل زمين، شمس و استهلاک و غيره، اما آب «مطهّر لکل متنجس»، هر شئ متنجس قابل تطهير به آب است، «حتي الماء المضاف بالاستهلاک»، آب مطلقا مطهّر است و اختصاص به چيزي ندارد. همه اشياء متنجس را تطهير ميکند بدون هيچ شک و ترديدي. و اما درباره اينکه آب همه چيز را تطهير ميکند، از لحاظ فقهي مطلب مورد خلاف نيست بلکه اجماع است بلکه تسالم است. نفي خلاف پايينتر از اجماع و اجماع پايينتر از تسالم و تسالم بالاتر از اجماع.
 
فرق نفي خلاف و اجماع
 نفي خلاف معنايش اين است که خلاف ديده نشده نه اينکه وجود ندارد. اجماع اين است که اصلا وجود ندارد که بيان صاحب جواهر اين است که لا خلاف فيه بل الاجماع. اما تسالم بالاتر از اجماع، تسالم از اصطلاحات ميرزاي نائيني و سيدنا الاستاد است، تسالم يعني امر ميشود مسلم در حد ضرورت و بالاتر از اجماع. اين مطلب يعني مطهريت آب اطلاقا مورد تسالم است.
 
کلام سيد الحکيم
سيدنا الحکيم قدس الله نفسه الزکيه ميفرمايد: اطلاق لفظي براي اين مطلب در دست نيست و ما براي تعميم مطهّريت آب اطلاق لفظي نداريم.[2]
 
حديث الماء يطهِّر و لا يطهَّر و احتمالات آن
چون يک متني داريم که آن تقريبا اطلاق را صدمه ميزند. حديث معروف «الماء يطهِّر و لا يطّهَر»[3]. در اين باره ميبينيم که از اين متن اطلاق استفاده نميشود. اين متن، متني است که که ميفهماند که آب مطلقا مطهر نيست، چون «لا يطهِّر» دارد. خود آب اگر متنجس شد، تطهير نميشود. پس مطهريت آب اطلاق ندارد. در رابطه با اين حديث معروف يک بحثي است بين فضلاء، آنچه از اين حديث حسب ظاهر استفاده ميشود اين است که آب مطهر است پاک کننده است و پاک شونده نيست، يعني اگر اين آب متنجس بشود، قابل تطهير نيست. اين ظاهرش است. گفته ميشود يک جمله در تقدير اين است که «لا يطهَّر بغير الماء» تا ظاهر درست بشود. اين عبارت مشهور است و اين هم توجيه مشهور. اما آنچه که تحقيق در اين رابطه ميتواند مطلبي اعلام بکند از اين قرار است که اين حديث احتمالات متعددي دارد، ممکن است متن اين باشد «الماء يطهِّر و لا يطهِّر». «لا يطهَّر» نباشد. چون که اعراب از اول که نبوده. يعني «يطهِّر» قسمتي را «و لا يطهِّر» قسمتي را که مثلا اعيان نجسه باشد. و يا ممکن است يک معنايي ما داشتيم دربارهاش و آن اينکه ممکن است اين «الماء يطهِّر» مطلق است و «لا يطهَّر» مضاف است. در عين حال بعد از آنکه براي اين حديث سه تا احتمال گفتيم که هر احتمالش هم بعيد به نظر نميرسد، حديث مجمل ميشود. قاعده اين بود که هر وقت روايت دو تا يا سه تا احتمال عقلايي در آن وجود داشت ميشود مجمل و روايت که مجمل شد از کار ميافتد. چون معيار اين است که نصي که احتمالات متعدد داشت، ظهور از بين رفته.
 
معني ظهور
معناي ظهور آن است که در عرف آن لغت مخاطبين از لفظ و نصّ يک معنا را بفهمند. لذا گفتيم که اگر ظهور متقابل اعلام شد، ظهور محقق نشده. اگر احتمالات متعدد بود يا ظهور متقابل ادعاء شد، ظهور محقق نشده. اين روايت که فاقد ظهور است، کنار ميگذاريم. بنابراين اين روايت مشکلي ايجاد نميکند.
 
حديث ديگر که نبوي است
سيد الحکيم در ادامه ميفرمايد: ميشود از روايت ديگري که در همين باب آمده و نبوي مشهور است، «خلق الله الماء طهورا»، از اين روايت استفاده کنيم اطلاق لفظي يا عموم لفظي را اگر به سندش اشکال نشود
 
اما اشکال آن حديث
 که متاسفانه سندش مبنائي است. بر مبناي ما سندش معتبر است، ولي بر مبناي سيدنا الاستاد سند اشکال دارد و رجال آن فردا فردا توثيق نشده است. اين حديث با اين متن اطلاق دارد و عموم لفظي براي مطهريت آب به اثبات ميرسد. تا اينجا بحث در اين بود که ما ميتوانيم عموم لفظي براي مطهريت ماء ثابت کنيم. سيد الحکيم با ترديد و عدم جزم با اما و اگر ميگويد که اطلاق لفظي هم ممکن است ولي جزما اطلاق لفظي اعلام نميکند.
 
سيد الاستاد مطهريت آب را اطلاقا از دو راه ثابت ميکند
اما سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکيه درباره مطهرات ميفرمايد: مطهريت ماء به نحو مطلق در عين حالي که قابل انکار نيست، از دو طريق قابل اثبات است: 1. استقراء، 2. موثقه عمار ساباطي. اما استقراء از اين قرار است که ميبينيم که ائمه عليهم السلام در موارد تطهير متنجسات امر کردهاند که اين متنجسات را با آب تطهير کنيد، ثوب متنجس، بدن متنجس، فرش متنجس و اشياي متنجسه. اين امر ائمه طبق استقراء که در تمام موارد تطهير و متنجسات مراجعه کنيم، ميبينيم که اختصاص به موردي ندارد، اطلاق دارد، عموم دارد، تمامي موارد متنجسات را شامل ميشود. بنابراين مختص به قسمتي از متنجسات نيست. براساس همين استقراء ميتوانيم يک اطلاق به دست بياوريم.[4]
 
نکته در ادله لبيه و اطلاق مقامي
اينجا يک نکتهاي است که گفتيم ادله لبيه مطلقا داراي اطلاق نيست، استقراء، لبي است يا تحقيق ميداني است و نمونه برداري است. پس اين ميشود لب و لب هم که اطلاق ندارد، ما چگونه از استقراء ميتوانيم اطلاق استفاده کنيم؟ اطلاق، اطلاق مقامي است. جايي که لفظ سعه نداشت و قابليت براي وسعت و گسترش نداشت اما مقام را بررسي کنيم، مقام مقام بيان حکم باشد و اگر تخصيص و تحديدي در کار باشد، بايد مولي بفرمايد، پس از که تحقيق کرديم که مقام بيان است و جايي براي تخصيص و تحديد هم وجود دارد اما مولي بيان نکرده، اين ميشود اطلاق مقامي. استقراء در موارد ميتواند اطلاق مقامي به دست بياورد. در اثر اطلاق مقامي ما ميتوانيم اطلاق براي مطهريت ماء اعلام بکنيم. اين نسبت به دليل اول بود که عبارت بود از اطلاق مقامي در پرتو استقراء.
 
اما دليل دوم موثقه عمار ساباطي
و اما دليل دوم عبارت است از موثقه عمار بن الساباطي، اين موثقه عبارت است از محمد بن علي بن الحسين شيخ صدوق باسناده عن عمار بن موسي الساباطي، اسناد شيخ صدوق به عمار بن موسي ساباطي درست است، بقيه رجال سند ثقات و اجلاء و عدول هستند، عمار بن موسي الساباطي خودش فطحي است از اين اين جهت سند ميشود موثق. «انه سأل اباعبدالله عليه السلام عن رجل يجد في انائه فأره و قد توضو من ذلک الاناء مرارا أو اغتسل منه أو غسل ثيابه و قد کانت الفأره متسخله، فقال ان کان رآها في الاناء قبل أن يغتسل أو يتوضو أو يغسل ثيابه ثم يفعل ذلک بعد ما رآها في الاناء فعليه ان يغسل ثيابه و يغسل کل ما أصابه ذلک الماء»[5]. اين قسمت آخر آن محل استشهاد است که «يغسل کل ما اصابه ذلک الماء». از همين ذيل استفاده ميشود که تمامي متنجسات به ثوب و ظرف و بدن اگر رسيده باشد، بايد تطهير کند به وسيله آب، اينجا اطلاقا آب مطهر اعلام شده است. از اين حديث معتبر اطلاق لفظي براي مطهريت آب اعلام شد. در ادامه سيد فرمودند که «مطهر لکل متنجس حتي الماء المضاف»، آب مطهر است براي هر متنجسي حتي آب مضاف، اگر متنجس باشد، به وسيله آب تطهير ميشود. درست است اما چگونه تطهير ميشود؟ بالاستهلاک. اگر آب مضاف داخل کرّ انداخته شود و مستهلک بشود، اجزاء صغاري از آن آب مضاف و متنجس هم باقي نماند،
 
فرق بين استحاله و استهلاک
چه فرق است بين استهلاک و استحاله؟ استحاله عبارت است از تبدل ماهيتي که ماهيتي به ماهيت ديگري متبدل بشود، مثل اينکه چوب خاکستر بشود و اما استهلاک عبارت است از انحلال و انعدام موضوع يک ماهيت در درون ماهيت ديگر. بنابراين در اينجا آب مضاف به وسيله آب مطلق تطهير ميشود اما عمليات استهلاک.
 
نظر علامه در تذکره
در اين رابطه هم اشکالي وجود ندارد مگر علامه در تذکره الفقهاء فرموده است که اگر آب مضاف متنجس با آب مطلق کثير وصل بشود، پاک است، اتصالش کافي است و استهلاک لازم نيست.[6]
 
سيد الاستاد ميفرمايد: قول علامه دليل ندارد
 سيدنا الاستاد کتاب ميفرمايد: قول علامه دليل ندارد، بنابراين چون که دليلي نداريم بر تطهير استصحاب نجاست است، لون متنجس و ماهيت متنجس از بين نرفته، لذا ما براي تطهير ماء متنجس فقط يک راه داريم و آن استهلاک است.[7]
 
سيد الحکيم ميگويد اطلاق اسم تطهير به استهلاک مسامحه است
يک اشکالي در تعبير وجود دارد، بعضي از محشيها از جمله سيد الحکيم فرموده است که اسم تطهير را نسبت به استهلاک اگر اطلاق بکنيم، مسامحه است. چرا؟ چون تطهير ازاله وصف با وجود موصوف است، شئ متنجس زال نجاسته و اما درباره استهلاک که موضوع از بين ميرود، موصوفي نيست، خود موصوف از بين ميرود، اينجا تطهير معنا ندارد، تهطير ازاله است که در اصطلاح گفته ميشود «اثبات شئ لشئ فرع ثبوت مثبت له»، اينجا يک مثبت له وجود ندارد و در استهلاک خود مستهلک کاملا از بين رفته، تسامح در تعبير است. بنابراين نتيجه اين شد آب مطلقا مطهر است و هيچ محدوديتي ندارد حتي بعضي از اعيان متنجسه را هم تطهير ميکند مثل ميت انسان و حتي آب مضاف را هم تطهير ميکند به وسيله استهلاک.
 
شروط مطهريت آب
اما اين مطهريت شروط دارد که شرط اول آن زوال عين و اثر آن است. آيا رائحه و لون اثر است يا اثر نيست؟ بحث دقيقي است، ادامه بحث فردا.


[1]بقره/سوره2، آیه256.
[2]مستمسک العروه الوثقي، سيد محسن حکيم، ج 2، ص 3.
[3]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 1، ص 100 ، ابواب طهارت، باب 1، ح 6، ط اسلاميه.
[4]تنقيح العروه الوثقي، سيد ابوالقاسم خويي، ج 4، ص 1.
[5]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 1، ص 106، ابواب طهارت، ب 4، ح 1، ط اسلاميه.
[6]تذکره الفقهاء، علامه حلي، ج 1، ص 33.
[7]التنقيح في شرح العروه الوثقي، سيد ابوالقاسم خويي، ج 4، ص 3.