درس خارج فقه استاد مصطفوی

93/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه مسئله سوم (اذا شک انه بقدر الدرهم أو اقل ....)
سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه در ادامه مسئله 3 میفرماید: «و اما اذا شک فی انه بقدر الدرهم أو اقل فالاحوط عدم العفو الا أن یکون مسبوقا بالاقلیه و شک فی زیادته»، فرع قبلی شک در مستثنیات بود که فرمود: «یبنی علی العفو»،

نظر مرحوم صاحب عروه بر عدم معفویت است
در این فرع این مسئله میفرماید: که خون است ولی درباره اندازه آن شک دارد که به قدر درهم رسیده است تا مانع باشد یا کمتر از قدر درهم است تا معفو باشد، میفرماید: در صورت در شک در مقدار درهم، احوط عدم عفو است و باید حکم به مانعیت کرد و احتیاطا ممنوع اعلام کرد، مگر اینکه این دمی که اندازه آن مشکوک است که نمیدانیم به اندازه درهم رسیده یا نرسیده، مسبوق به اقل باشد که اگر سابقهاش اقل بود، الان شک کردیم که به اندازه درهم شده است یا نه، قطعا استصحاب میشود حالت سابقه که همان اقل است و آنگاه عفو ثابت میشود که اقل از درهم مورد عفو است.

نظر مرحوم آقای حکیم بر معفویت است
درباره این مسئله سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: این مسئله با مسئله قبل فرق نمیکند. همانطوری که آنجا حکم عفو است، اینجا هم باید حکم عفو باشد. چون که شک در اندازه درهم است و شک در اندازه درهم میشود شک در اقل و اکثر و از قبیل دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی میشود و قاعده همان است که گفتیم که اخذ به قدر متیقن و نسبت به اکثر برائت جاری میشود. اقل این است که کمتر از درهم قطعی است، آیا بیشتر از آن اندازه شده که در حد یک درهم رسیده باشد یا بیشتر از آن، دوران امر بین اقل و اکثر است و مجرای برائت. بنابراین براساس فتوا همان است که حکم به عفو صادر میشود، چنانچه در مسئله قبلی گفته شد که «یبنی علی العفو».[1]

نظر مرحوم آقای خویی با استناد به نصوص
اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: این حکم براساس استظهارهای فقهی فرق میکند. برای اینکه باید از لحاظ فقهی نصوص باب را ملاحظه کنید و از روایات عنوانی درباره دم مانع از صحت صلاه آمده، چه عنوانی است. عنوانی است که وصف مقید به قید وجودی است. دمی که مانع از صلاه است، این دم مقید به عنوان وجودی است یعنی به اکثر از درهم یا دمی که مانع از صحت صلاه است، مقید است به قید عدمی که کمتر از درهم نباشد. در این قیود که دخل به موضوع دارد، ما نمیتوانیم کاری انجام بدهیم بلکه باید به نصوص مراجعه کنیم.[2]

صحیحه عبدالله بن ابی یعفور
حدیث اول صحیحه عبدالله بن ابی یعفور است که در آنجا آمده است «الا أن یکون مقدار الدرهم مجتمعا»[3]، از این روایت استفاده شد که قید وجودی است پس عنوان مانع دم مقید به یک عنوان وجودی یعنی اکثر از درهم یا مقدار درهم.
مصححه جعفی
و اما در روایت دیگر که مصححه جعفی است، آمده است: «ان کان اقل من قدر الدرهم فلا یعید»[4]، عنوان عدمی است یعنی دم مانع از صحت صلاه مقید است به عدم بودن آن اقل از درهم.

برداشت دو استظهار از نصوص
بر این دو استظهار دو تا اصل عدم ازلی متقابل جاری است. در استظهار اول که قید وجودی بود که اندازه درهم و اکثر از آن بود، استصحاب عدم ازلی جاری میشود به این نحو که این دم که مقید به اکثر است، سابقا که دم اصلا وجود نداشت و عدم مقید و موصوف، بعد از که دم آمد آیا این اکثر از درهم هم همراه آن آمد یا نیامد، استصحاب میشود عدم تحقق این وصف و نتیجه این است که به اندازه درهم نرسیده و حکم عفو است. اما استظهار دوم که قید عدمی است، دم، مانع از صحت صلاه است که مقید است به عدم بودن آن کمتر از درهم. در این صورت موضوع عفو میشود اقل و قید مانعیت عدمی میشود یعنی دم مانع از صلاه است به شرط اینکه کمتر از درهم نباشد. استصحاب عدم ازلی با این فرض میگوییم که موضوع عفو اقل است، استصحاب میکنیم عدم دم را. عدم ازلی که عدم دم است که آنگاه که دم نبود، دم هم نبود و وصف آن هم اقل هم نبود، بعد از که دم محقق شد، آیا وصف اقل آمد یا نیامد؟ شک داریم در تحقق این وصف و حالت سابقه آن عدم وجود این وصف است. همان عدم وجود این وصف را استصحاب میکنیم. نتیجه استصحاب عدم ازلی درباره عدم اقل میشود عدم عفو و مراجعه میشود به عموم منع. بعد سیدنا الاستاد میفرماید: بعید نیست که این استظهار دوم درست باشد. سه تا شاهد در این رابطه میتوان ارائه کرد: 1. میفرماید: ظاهر کلمات اصحاب این است که دم مانع از صلاه مقید است به قید عدمی و موضوع عفو عبارت است از دم اقل از درهم. گفته بودیم که چرا ظاهر کلمات اصحاب به عنوان دلیل یا موید میتواند در اینجا بیاید، جوابش این بود که از جهت خبرویت، فهم اصحاب از باب فهم اهل خبره است. لذا در اصطلاحات فقهی که میگویند فهم اصحاب این است، اشکال نشود که فهم اصحاب این باشد و فهم ما این نیست، بلکه فهم اصحاب یعنی درک اهل خبره. 2. اقتضای تخصیص وارد بر عموم مانعیت(عموم مانعیت که همان عموم دم است و از استثناء شد عفو را) این است که قید عدمی باشد و موضوع عفو دم اقل باشد و خارج از عموم مانعیت دم اقل از درهم است. پس اقتضای تخصیص هم همین استظهار دوم را تایید میکند. بعد میفرماید: پس از این دو نکته ما میتوانیم بگوییم که بعید نیست که دم مانع از صحت صلاه مقید است به قید عدمی و آنگاه اصل عدم ازلی که جاری شد، نتیجه میشود عدم عفو. 3. مطابق با احتیاط در دین.

بازگشت به حرف سید حکیم
با این سه نکته استظهار کنیم و فتوای متن را اعلام کنیم. میفرماید: اگر در استظهار شک و تردیدی داشتید، آنگاه زمینه برای برائت از مانعیت جاری میشود و این مسئله میشود مثل مسئله قبلی و رأی سید الحکیم میشود که شک در اندازه درهم باشد، حکم بر عفو است. چون اندازه ثابت نشده، اقل قدر متیقن است، از دوران بین اقل و اکثر که برائت در اکثر جاری میشود و اقل از درهم هم عنوانش میشود موضوع برای عفو.

سوال: از آن روایتی که در آن قید وجودی اخذ شده، و اینجا بر خلاف استظهار است، لازم میآید که معصوم به آن اجازه صلاه در همه داده باشد.
جواب: بحث استظهار از نصوص است. اصل دلالت نصوص به قوت باقی است. صحیحه عبدالله بن ابی یعفور مدلول آن کمتر از درهم معفو است و بیشتر از درهم معفو نیست. در اصل مدلول مفتا به و عمل شده است. اما در استظهار اضافی بحث است که مخالفت کلام معصوم نیست. در اصل مدلول دو روایت با هم تنافی ندارند. و دوتایشان این مطلب را که اعلام میکنند که بیشتر از درهم معفو نیست و کمتر از درهم معفو است. اشکال در استظهار است که برای بحث فقهیمان قید وجودی و عدمی را استظهار کنیم که اگر قید وجودی استظهار شد، نتیجه آن میشود عفو و اگر قید عدمی استظهار شد نتیجه آن میشود عدم عفو.

فرق استظهار با ظهور
سوال: اینجا تعارض بین دو ظهور است.
جواب: ظهورات و عرفها اگر تعارض بکنند، عرف وقتی اعتبار دارد که تعارض به عرف دیگر نکند. اما درباره استظهار فرق است بین استظهار و ظهور. منظور از استظهار، استخراج و استفهام فقیه است که فقیه از نصوص چه بفهمد. فهم فقیه از نص استظهار است. ظهور مربوط است به اصل دلالت وضعی لفظی.

امکان تعارض دو ظهور
در ظهورات تعارض زمینه ندارد، برای اینکه اگر ظهور نباشد و ظهور متقابل باشد، میشود اجمال و ظهوری نیست. بنابراین تعارض بین ظهورات از اساس وجود ندارد. ظهوری که متعارض باشد یعنی اجمال است.

مسئله بعد: مایع متنجس به خون اقل از درهم
 بحث دیگر که بسیار دقیق است و فقهی و عقلی و عقلانی است، آن است که متنجس به دم اقل از درهم که آبی است و عرقی است که به خون اصابت کرده و خون  اقل از درهم است، خون معفو است، آیا این متنجس هم معفو است یا نیست؟ بحثی است که ان شاء الله ادامه بدهیم.

نکاتی به مناسبت میلاد علی علیه السلام
روزها متعلق است به امیرالمومنین علی علیه السلام، یک آیه بخوانم که جزء آیاتی است که تفسیر آن قطعی است. «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»[5]، تمامی ارزشها اعتباری است، دو تا ارزش واقعی است که هیچ صدمه نمیپذیرد که آن دو ایمان و علم است. آن عالمی که ایمان و علمش خوب باشد، در برابر همه بلاها و شدائد محفوظ و مصون است. آنجاست که آیه قرآن بیمه اعلام کرده که «ان الله یدافع عن الذین آمنوا»[6]. تجربه آن را درباره امام خمینی داشتید که چقدر درباره او حرف زدند، اما چون اهل ایمان و علم بود، روز به روز به شکوهاش افزوده شد. این دو صفت واقعی است و بقیه اوصاف همه آن اعتباری است که آن را داشته باشید اما به آن اتکاء نکنید. مقام وفا ندارد، عنوان وفا ندارد و ثروت و جایگاه مادی وفا ندارد، چیزی که هیچ گاه بی وفائی نمیکند ایمان و علم است. در نکته معرفتی گفته شده است که این ایمان و علم که از بین نمیرود، سرّی دارد که اسوه ایمان علی بن ابی طالب است، اسوه و کمال علم و اصل علم و جلوه علم تام در جهان هستی امیرالمومنین است. چون که او نور خداست و هرگز صدمه نمیبیند، لذا علم و ایمان هم صدمه نمیبیند. و تفسیر واقعی این آیه این است که مصداق بارز این آیه بدون هیچ شک امیرالمومنین است که به حسب ظاهر و تاریخ ظاهری امیرالمومنین قبل از تکلیف به اسلام مشرف شد که ابناء عامه میگویند کرم الله وجهه. لذا ابناء عامه برای خلفای ثلاثه که خلفای مسلمین همیشه دعای مغفرت و رضوان میکنند و رضی الله عنه، چون که هر کدام حدود چهل سال بت پرستیدند، لذا بر پیروان مسلمان خلفاء است که همیشه باید دعاء بکنند و از خدای متعال رضوان طلب کنند. اما برای امیرالمومنین کرم الله وجهه، یعنی خداوند کرامت به جبهه او داده است که فقط به خدا سجده کرده است. مصداق کامل آن کسی که علم او اولین علم جهان هستی است و ایمان او ایمان اول است یعنی عین پیامبر و نفس پیامبر است. همانطوری که پیامبر اعظم عین ایمان است، علی علیه السلام نفس پیامبر است و عین ایمان است. «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات». شیخ عرفان و تصوف در تاریخ ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه باب 6 باب بدء الخلق درباره رسول الله الاعظم که صحبت میکند، اوصافی درباره وجود او میفرماید، تا آنجا که میفرماید: «عین العالم من تجلیه»، هستی از تجلی رسول الله الاعظم است، بعد میگوید: «و اقرب الناس الیه علی بن ابی طالب امام العالم بأسره و الجامع لاسرار الانبیاء اجمعین». امیرالمومنین اقرب الناس به رسول الله است و امام عالم هستی است به تمام آن و جامع و دارنده تمام اسرار همه پیامبران است. در تتبع خاص و اهل حال این نتیجه به دست آمده است که عالمی و فقیه موفق کسی است که ارتباط محکم و مستقیم خودش را علی بن ابی طالب برقرار کند. فقهاء امروز با مدارج و قراردادها علمشان تطبیق نمیکند، چون موهبتی است و از مولی میگیرند. تجربه خواص اعلام کرده که توفیق فقیه ارتباط تنگاتنگ با میزان ارتباط آن با شخص علی بن ابی طالب دارد. که مقدس اردبیلی روبروی ضریح مقدس امیرالمومنین یک جمله گفت که آنچه دارم از این مولی دارم. و یک قصه معروف است که شاگرد شیخ انصاری خیلی دوست داشت بحث کند اما توان نداشت، توسل کرد به امیرالمومنین و امیرالمومنین یک بسم الله الرحمن الرحیم به گوش او خواند و فردا بحث را شروع کرد و اشکال پس از اشکال. شیخ اشکالات را گوش کرد و در آخر جلسه گفت این اشکالاتی که میکنی، بدان همین امیرالمومنین که به گوش تو یک بسم الله الرحمن الرحیم خوانده، به گوش من سوره فاتحه را خوانده است. یک روایت از ایشان به عنوان تیمم و تبرک بخوانم، میفرماید: ادفعوا امواج البلاء بالدعاء. امواج بلا را با دعاء دفع کنید. ان شاء الله فردا که دعا داشتید مخصوصا ادعیه خوبی که مربوط میشود به دعای ام داود که دعا کنید که خدا شما را توفیق بدهد سالیانی توفیق خواندن دعای ام داود را داشته باشید. در ختام دعای ام داود دعای اصلی دعا برای فرج آقا امام زمان است. این دعای فرج ان شاء الله همان لحظه یک دعای فرجی برای خود آدم هم است.


[1]  مستمسک العروه الوثقی، سید محسن حکیم، ج 1، ص 576.
[2]  التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج 3، ص 424.
[3]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 1026، ابواب نجاسات، ب 20، ح 1، ط اسلامیه.
[4]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 1026، ابواب نجاسات، ب 20، ح 2، ط اسلامیه.
[5] مجادله/سوره58، آیه11.
[6] حج/سوره22، آیه38.