درس خارج فقه استاد مصطفوی

93/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 285 و 286 سوره بقره درباره ولایت اهل بیت علیهم السلام

آیه 285 و 286 بقره
آیه 285 و 286 سوره بقره: «آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین أحد من رسله»،

ترجمه
ترجمه: ایمان آورده است پیامبر به آنچه که نازل شده است برایش از سوی خدا و مومنون هم ایمان آوردهاند به خدا و ملائکه و کتابهای آسمانی و پیامبران. و فرقی نیست بین هیچ یکی از پیامبران.

جهت عدم فرق بین پیامبران
این عدم فرق از تمام جهات نیست بلکه از جهتی که رسالت و پیامبری از سوی خدا رسیده، از این جهت فرقی ندارد.

لا یکلف الله نفسا الا وسعها
 «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»، خداوند بر کسی تکلیف کرده است مگر به اندازه وسع او،« لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت»، واقعا به اندازه وسعمان در مسیر عبودیت رفتهایم یا نه؟ اگر عسر و مشقت داشت، تکلیف نداریم اما تا آنجایی که در وسعمان است، آیا واقعا انجام دادهایم و الا مکلف هستیم. مثلا میتوانیم روزی سه بار قرآن بخوانیم که اگر این کار را نمیکنیم، تکلیف به قدر وسع است. از دستمان برمیآید که سجده نماز را طولانیتر بخوانیم. متاسفانه فرهنگ در سرعت نماز شده است، گفته میشود که چه پیشنماز خوبی است که نماز را سریع میخواند. در مقدمه کتاب نماز آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، کسی را دید نماز میخواند، فرمود: اگر با این نمازی که میخوانی از دنیا بروی، یا به دین یهود یا نصاری از دنیا رفتهای. بعضیها که دنبال سلوک و عرفان میروند، گاهی نماز را توجه نمیکنند ولی میروند به ریاضتهای دیگر. تا نماز را درست نکنی، راه به سوی پیشرفت وجود ندارد. عمود یعنی ستون عبودیت است. بهترین الگوی عرفان و سلوک مرحوم آیت الله بهاء الدینی بود، با چند نفری استادان دانشگاه رفتیم با ایشان صحبت بکنیم. آنها انتظار داشتند که آقا بگوید اذکار یونسیه باشد، سکوت را بیشتر کنید و از مظاهر زندگی اجتناب کنید، اما آقای بهاء الدینی جوابش این بود که نمازتان را خوب بخوانید. در مستحبات، یک مستحب مهم است که آن تسبیحات حضرت زهراء سلام الله تعالی علیها است. کسی که با تسبیحات حضرت زهراء خوب انجام دهد، اثر آن قطعی است. در نقلی آمده است که منظور از «اذکروا الله ذکرا کثیرا»[1] همین تسبیحات اربعه که به تسبیحات حضرت زهراء تطبیق میکند. این تسبیحات زهراء شأن نزول آن رفع غصه و غم است و اگر ملتزم به این باشد، غصه و غم نخواهد داشت. طلبه و روحانی اگر نمازش را تند بخواند و طمانینه و رکوع و سجود آن درست نباشد، اینها در حقیقت صحت سلب دارد. یک روحانی نماد یک مصلی باشد. نماز تند خواندن را رواج کردهاند مخصوصا در نماز جماعت، طلبهها ملتزم باشند که چرا نماز را تند بخوانیم. یا میخواهد دو نماز را در یک نماز انجام میدهد که این از نظر فتوا اشکال دارد. فتوای اعلم این است که تا ضرورت نباشد، کسی نمیتواند دو تا نماز در یک نماز پیش نماز اقتداء کند. و برای امام جماعت جایز نیست که برای بیشتر شدن مامومین نماز را ناقص بخواند که این معامله با رضایت مخلوق و خطر سخط خالق است. چه دلیلی دارد که نماز را تند بخوانیم؟ خطر بطلان و فساد عبودیت است.


قسمت دوم آیه لها ما کسبت
«لا یکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت». بدانیم و بنده به این عقیده هستم که برای روحانی و برای اهل علم اگر به واجبات و محرمات پایبند باشیم و درساش را بخواند، این «لها ما کسبت»، از زندگی یک بهره خوب در حد آبرومندانه و متعارف خواهد داشت و به هیچ مشکل مهمی برنمیخورد. نفع او برای خودش است. این هم تجربه است و هم نصوص است و هم آیه قرآن است. آدم بهره آن کارش را میبرد، کار خوب را انجام شود، بهرهاش را میبرد.

علاج بعضی از گرفتاریها
 «و علیها ما اکتسبت»، گرفتاری دارد یا سلب توفیق میشود و مشکلات در زندگی برایش پیش میآید، راه حل طبیعی آن این است که زندگی را بررسی شود، از اعتقادات تا اعمال. گاهی یک آدم یک مشکل اعتقادی دارد یا مشکل در عبادت دارد یا در ذهن دارد و درباره خیلی از مومنین بدبین است. که این بدبینیها باطن آدم را آلوده میکند و باید اصلاح بشود. یا یک فردی را دربارهاش ذهن بدی دارد. برود مطالعه کند که عیب کار کجاست. یکی از عیبهایی که شیوع دارد، ناخواسته برای نفسانیت خودش فکر میکند، حتی تواضع میکند که خودم خوب بشود که غیر مستقیم خودخواهی است. این دو نکته بیماری ملموس و فراگیری است. راه حل و علاج بررسی است که فرمود: «راقبوا اعمالکم». معالجه آن مبادرت به عملیات استغفار به قصد ما فی الذمه، حداقل روز هفتاد بار استغفر الله ربی و اتوب الیه بعد از نماز صبح و هفتاد بار هم بعد از نماز عصر است و روزی صد و ده صلوات که به عدد حروف امیرالمومنین است. اگر اکتساب خلافی داشت، «علیها» قطعی است. که روایت از امام باقر علیه السلام که «ما من نکبه تصیب العبد الا بذنب»[2].

مراجعه به تفاسیر
این آیه براساس روایتی که در تفسیر عیاشی آمده، این آیه را خدای متعال در معراج مستقیما برای پیامبر اعظم فرمود. و در انتهای این آیه خدای متعال دعاها و طلبهای حضرت رسول را برآورده کرد. خطا و نسیان از امت پیامبر به وسیله دعای حضرت رسول برداشته شد که به خطأ و نسیان امت عقاب نشود. در آخر این آیه آمده است: بعد از این دعاها خداوند فرمود که پیامبر من، این آرزوهایت را گفتی و دادم، بعد از خودت چه آرزوی دیگری داری ؟ «قال الله یا محمد من لأمتک بعدک»، چه کسی بعد از تو برای امت تو ولی و امام باشد؟ «فقال الله اعلم»، خدا میداند. «قال: علی امیرالمومنین». در ادامه این روایت آمده «قال ابوعبدالله: و الله ما کانت ولایته الا من الله مشافهه لمحمد»[3]، تا حالا فهمیده بودیم که منصب ولایت، منصب الهی است و از سوی پیامبر است و به خواست مردم نمیشود. اما امامت و ولایت منصب الهی است که در معراج مستقیما ولایت علی از سوی خدا اعلام شده است. از لحاظ استدلالی به تایید این مطلب که ولی الله بعد النبی امیرالمومنین است، روایت معروفی است که آمده است: «ان علیا منی و أنا منه و هو ولی کل مومن بعدی». در منابع ابناء عامه بیشتر از ده منبع این متن آمده. محب طبری میگوید: شیعه بر خلافت بلا فصل علی استدلال میکنند به حدیث منزلت و حدیث غدیر و حدیث «هو ولی کل مومن»




روایت عمران و توجیهات آن
بعد میگوید: حدیث عمران بن حصین که نقل میکند «ان علیا منی و أنا منه و هو ولی کل مومن بعدی»، قویترین سند و کاملترین متن را دارد که دلالت کند بر خلافت بلا فصل امیرالمومنین بعد از رسول اعظم.[4] با این سند، سه تا توجیه کردهاند. توجیه اول این است که میگوید «هو ولی بعدی» ولی در تصرف است و خلیفه است بعد از عثمان. توجیه دوم اینکه اگر ولی بعدی باشد، موجب میشود که اجتماع امت بر ضلالت باشد و شورا و سقیفه بر گمراهی باشد. و از آنجا که ما نمیتوانیم بگوییم که اجتماع امت بر ضلالت است و سقیفه بر گمراهی است، باید بگوییم که این معنای دیگری داشته باشد، چون موجب این میشود که اجتماع امت بر ضلالت باشد. توجیه سوم این است که چه اشکال دارد که بگوییم ولی، محب است؟[5] این سه توجیه براساس بحث اصولی، اگر ظاهر حجت باشد یا نص حجت باشد که حدیث در حد نص است، اگر الفاظ و عبارات اعتبار دارد که همان ولی طبق نص معتبر ابناء عامه، خلیفه بلافصل است و اگر عبارت، لفظ، ظاهر، نص اعتبار ندارد، پس به هیچ چیز اعتماد نمیشود. اعتماد از بیان و الفاظ ساقط میشود.



[1] احزاب/سوره33، آیه41.
[2]  اصول کافی، شیخ کلینی، ج 2، ص 269.
[3]  تفسیر عیاشی، محمد بن معسود عیاشی، ج 1، ص 160.
[4]  ریاض النضره، محب طبری، ج 1، ص 152. .
[5]  فضائل خمسه، فیروزآبادی، ج 2، ص 5 تا ص 14. .