درس خارج فقه استاد مصطفوی

93/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معفو بودن خون قروح و جروح

توصیه اخلاقی و یادآوری اهمیت فقه
برای یک روحانی نفس حیات بخش حضور در درس و بحث مخصوصا فراگیری فقه است که «العلم نور» یعنی الفقه نور «یقذفه الله فی قلب من یشاء» که موهبت الهی است. که مکرر گفتهایم که اگر حل مشکل زندگی و یا سلامت جسمی و یا رفع ناملایمات هم در نظر بگیریم، راه حل آن این است که بحث فقه را ادامه بدهیم. یک تجربه کنید که یک روز جلسه میآیید بعد از تفکر کوتاه ببینید جلسه بحث آمد، روح آدم آزادتر و باطن آدم شادتر و کارها هم رونق بهتری دارد. یک هفته نیایید میبینید که کسل و افسردگی و گرفتاریها و ابتلاءات به سراغ آدم میآید. آنچه که برای یک روحانی که در حدی برسد که درس و بحث فقه را بتواند بفهمد، دیگر میشود نفس زندگی. که استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه میفرمود که اگر من درس نگویم، میمیرم و حقیقت هم این است که زندگی یعنی تدریس و تدرس.

فصل مربوط به امور معفو عنه- خون قروح و جروح – تتمه مطلب
سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه در فصل مربوط به امور معفو عنه فرمودند که دم جروح و قروح از امور معفو عنه است. این مسئله را بحث کردیم و مدارکی هم که داشت، بیان شد.

اگر مشقت نوعی نباشد، باید خون قروح و جروح ازاله شود
 بعد فرمود: «فان کان مما لا مشقه فی تطهیره أو تبدلیه علی نوع الناس فالاحوط ازالته أو تبدیل الثوب». یک خصوصیت در مسئله اضافه شد و آن اینکه اگر در تطهیر خون قروح و جروح مشقت نوعیه نباشد، فرمود احتیاط این است که باید آن دم قروح و جروح ازاله شود یا ثوبی که متنجس است تبدیل به ثوب طاهر بشود.

زخم قروح و جروح شرط است که قابل اعتناء باشد
بعد میفرماید: «و کذا یعتبر أن یکون الجرح مما یعتد به و له ثبات و استقرار»، در این عفو از دم قروح و جروح شرط است که جرح معتد به باشد یعنی یک زخم جزئی و زودگذر نیست. زخم قروح و جروحی که ثبات دارد و مستقر و پایدار است. بعد فرعی را نسبت به این شرط بیان میکند، میفرماید: «فالجروح الجزئیه یجب تطهیر دمها» مثل اینکه دست آدم زخم جزئی پیدا کرد.

منع از گسترش خون مذکور لازم نیست ولی بستن آن لازم است
بعد میفرماید: «و لا یجب فیما یعفی عنه منعه عن التنجیس نعم یجب شدّه اذا کان فی موضع یتعارف شدّه»، واجب نیست در خونی که معفو عنه است که جلوگیری کنید از سرایت در محیط اطراف آن. آنکه معفو عنه است محیط اطرافش را هم اگر آلوده کند در حد متعارف، اشکال ندارد. مثلا بند انگشتتان از آن جروح مزمن دارد و خونی از آن بیرون میآید محیط اطرافش را هم اگر فرابگیرد، اشکالی ندارد و واجب نیست که باید در همان قسمت نگه دارید. بعد میفرماید: منع از گسترش واجب نیست ولی بستن آن واجب است جایی که قابل بسته شدن است. و اگر یک جایی از بدن که زخم مزمنی دارد و قابل بستن نیست، ساقط است. بعد فرع بعدی را بیان میکند: «و لا یختص العفو بما فی محل الجرح فلو تعدی عن البدن الی اللباس أو الی اطراف المحل کان معفوا لکن بالمقدار المتعارف فی مثل ذلک الجرح»، اینکه دم قروح و جروح معفو است، این عفو اختصاص به روی زخم ندارد و اگر آن خون سرایت بکند به لباس، اشکال ندارد و مورد عفو است. این متنی بود که گفته شد.

ادله مورد استناد در حکم مذکور  
اما ادلهای که در این رابطه مورد استناد قرار میگیرد به طور کل اطلاقات نصوص است.

نصوص مثل صحیحه لیث مرادی (ابابصیر)
 نصوصی که درباره عفو دم قروح و جروح داشتیم، مورد بررسی قرار دادیم که نصوص معتبرهای بود و اطلاقاتی داشت که آن اطلاقات اینجا را شامل میشود. یک نمونه صحیحه لیث مرادی ابابصیر «قال قلت لابی عبدالله الرجل تکون به الدمامیل و القروح فجلده و ثیابه مملوه دما وقیحا و ثیابه بمنزله جلده فقال یصلی فی ثیابه و لا یغسلها و لا شئ علیه»[1]، مورد این روایت به طور دقیق دمامیل و قروح آمده که دملها و دانهها باشد. اینها به طور طبیعی دمامیل که خون زیاد دارند، به محیط اطراف سرایت میکنند و مشقت دارد. خصوصیت اول این بود که اگر مشقت نباشد، و روایت گفت دمامیل، که به طور طبیعی لازمه این تطهیر دمامیل، مشقت است. و عفو آنجاست که تطهیر خون قروح و جروح مشقت نوعیه دارد. پس از نصوص مشقت استفاده میشود. و ثانیا محیط اطراف خودش را قطعا آلوده میکند. عفو به خون آن موضع و خون به محیط اطراف شامل میشود. اما ثوب در همین صحیحه آمده است که «یصلی فی ثیابه»که اگر منتقل بشود از محل به ثیاب، با همان ثیاب آلوده میتوانید نماز بخوانید و عفو فراگیر است بنابراین هر سه مورد را این صحیحه شامل میشود. که این صحیحه حتی میتوانیم بگوییم که جزء مدلول مطابقی نصوص عفو از موضع سرایت است. یعنی آن موضعی که سرایت به عمل آمده، در نص مورد عفو اعلام شده است.

روایت دوم: جرح را هم اشاره کرده است
موثقه عبدالرحمن بن ابی عبدالله که از امام صادق علیه السلام نقل میکند «الجرح یکون فی مکان لا یقدر علی ربطه» تا میفرماید: «فیصیب ثوبی، فقال دعه فلا یضرک أن لا تغسله»[2]. در روایت اول فقط دمامیل و قروح بود و در این حدیث دوم تصریح شده به جرح و در این موثقه عبدالرحمن بن ابی عبدالله هم مسئله ثوب گفته شده که اگر ثوب آلوده بشود، میفرماید: «فلا یضرک أن لا تغسله». از این دو حدیث صحیحه و موثقه که علی الاقل اطلاق بگوییم و اگر با دقت بنگریم اطلاق هم نیست بلکه مدلول مطابقی این دو تا حدیث همان است که در متن آمده که محیط اطراف معفو است و اگر سرایت بکند به لباس هم مورد عفو است و مشقت نوعیه هم لازم است. لذا جروح جزئیه مثلا سوزنی به دست آدم فرو رفت و خون آمد، میشود زخم و باید اطلاق جرح شامل این بشود، در این رابطه جوابی که داده میشود این است که اولا ادعای انصراف بعید نیست که بگوییم عفو انصراف دارد به آن قروح و جروحی که ثابت و مستقر و معتد به است و ثانیا نص را دیدیم که دلالت دارد بر اینکه عفو اختصاص به این موردی که دمامیل و قروح باشد یا جرحی که یسیل الدم منه باشد. و ثالثا جروح جزئیه مورد اطلاق ادله تطهیر و تنجیس است. تنجیس حکمی دارد که اطلاق آن جایی است که مانعی نداشته باشیم و ادله تنجیس میگوید که تطهیر واجب است.




نکته – توضیحی درباره مشقت که عبارت از عسر و حرج است
در اصطلاح فقه مشقت عبارت است از عسر و حرج و از عناوین ثانویه است. گفتهایم که قاعده نفی عسر و حرج که دو عنوان دارد، در ابتداء مورد سوال است که یک قاعده مگر میتواند دو تا عنوان داشته باشد؟ و هر دو با هم فرق میکند که عسر چیزی است و حرج چیز دیگری است. که توجیه کردهاند عسر جسمی است و حرج روحی است و کنار هم قرار بگیرد کامل است.

عسر و حرج از افراد مشقت است
اما توجیهی که ما کردیم این است که عسر و حرج در حقیقت تحدید مشقت است. مشقت عنوان است و عسر ابتدای مشقت است و حرج انتهای مشقت است. یک عنوان است منتها تحدید کرده است. پس یک موضوع است و اشکال وارد نیست. عناوین ثانویه از قضایا حقیقیه است که منحل میشود به قضایای شخصیه، پس آن حرج و مشقتی که رافع است، حرج شخصی است و اگر این نباشد، مستلزم این میشود که رفع تکلیف از غیر موضوع بشود. نوعیه که باشد، یک فردی اصلا حرج ندارد مثلا ما میگوییم ماه رمضان تابستان سال برای افراد سالخورده حرج است نوعا، اما یک پیرمردی است که پرتوان و روزه گرفتن برای او مشقت ندارد، او روزه نگیرد برای اینکه برای دیگری حرج است چون آن دیگری برایش حرج است، این هم روزه نگیرد که حکم از موضوع جدا میشود.

گرچه در متن مشقت نوعیه گفته شده ولی نظر استاد بر مشقت شخصیه است
بنابراین قابل قبول نیست که بگوییم در حرج مشقت نوعیه باشد. بنابراین عنوان موضوع حکم، مشقت نوعیه نمیتواند موضوع حکم باشد. که سیدنا الاستاد اینجا مشقت نوعیه را تایید میکند در حالی که در بحث اصول و قواعد فقه ضرر و حرج را شخصی اعلام میکند. در نتیجه این تحقیقی که به عمل آمد، مشقت نوعیه نباید اینجا ملاک باشد بلکه ملاک باید مشقت شخصیه باشد. لذا اگر کسی در تابستان سال که سیدنا الاستاد[3] هم مثال میزند که شستن و تطهیر خیلی راحت باشد و هیچ مشقتی نباشد، واجب نیست. چون مشقت نوعیه کافی است. بنابراین اگر بحث کردیم که مشقت در کار است، منظور از مشقت، مشقت شخصیه خواهد بود و هر کجا مشقت وجود دارد، عفو وجود دارد و هر کجا مشقت نیست عفو هم نباشد. مثلا یک جا آب جاری است و بدنتان هم طوری است که اگر تطهیر کنید، خون برای لحظاتی بند میآید و مشکلی هم ندارد، با این وضعیت هیچ حرجی که احساس نمیکنید، اینجا بگوییم تطهیر واجب نیست، کار مشکلی است.  

سوال و جواب
سوال: محدودهای که دم قروح و جروح معفو است، از روایات فهمیده میشود که چقدر است؟
جواب: فتوا و متن عروه میگوید که در حد متعارف باشد. متعارف آن این است که زخم آنجایی که قرار دارد، محیط اطراف یا لباسی که روی آن زخم قرار دارد. اما میگوید اگر پای آدم یا دست آدم زخم شده و از آن خون زخم و خون دمل اگر به دستتان چیزی اصابت کرد و بعد دستتان را به سرتان زدید و سرتان متنجس شد، که این غیر متعارف و قابل عفو نیست. عرف آن محیط اطراف و در معرض سرایت را معفو میداند. بنابراین در جمع بندی مشقتی که موضوع حکم است، مشقت رافع حکم، مشقت شخصیه است و اینجا که گفته میشود مشقت نوعیه از لحاظ قواعد کار مشکلی است.

جمع بندی بحث مشقت
 بنابراین احتیاط لزومی این است که اگر فرد برای ازاله دم قروح و جروح مشقت شخصیه نداشته باشد، باید ازاله کند. مضافا بر این اینجا که مشقت شخصیه نبود، زیر مجموعه آن فرع قرار میگیرد که سید فرمود که اگر تطهیر آن و ازاله آن بدون مشقت ممکن باشد، احوط ازاله آن است. بنابراین با استفاده از قسمت اول فرمایش ایشان و با تبصرهای که نسبت به معنای مشقت داشتیم، احتیاط لزومی این است که جایی که ازاله دم قروح و جروح بدون مشقت ممکن باشد، احتیاط لزومی باید ازاله بشود.

کاربرد مشقت نوعیه در وضع قوانین
اما مشقت نوعیه چه نقشی دارد؟ 1. در وضع قوانین یا در احکام وضعیه. که برای وضع قوانین عسر و حرج نوعی یا ضرر نوعی یا مصلحت نوعی میتواند ملاک حکم باشد که این یک طریقه و ارتکاز عقلایی است. و اگر مشقت نوعیه از نصوص تعبدا استفاده بشود، تاثیرگذاری آن آنجایی است که میخواهید قروح و جروح دستتان را تطهیر کنید ولی نمیدانید الان اگر مبادرت به تطهیر بکنید، برایتان مشقت دارد یا ندارد، اینقدر میدانید که مشقت نوعیه دارد که اگر مشقت نوعیه از نصوص ثابت بشود، اینجا به نتیجه میرسد که براساس وجود مشقت نوعیه اقدام به تطهیر نکنید.  


[1]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص1029،  ب22 از ابواب نجاسات، ح5، ط اسلامیه.
[2]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص1030، ب22 از ابواب نجاسات، ح6، ط اسلامیه.
[3]  التنقیح فی شرح العروه الوثقی سید ابوالقاسم خویی، ج3، ص396.