درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه 208 سوره بقره در موضوع ولایت اهل بیت علیهم السلام
آیه 208 سوره بقره
آیه شماره 208 سوره بقره: «یاءیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافه و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین».

ترجمه
خدای متعال میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید، همه با هم وارد سلم بشوید و پیروی از خط و رسم شیطان نکنید که شیطان برای شما دشمن آشکار است. این آیه هم دارای دو جنبه است: تولی و تبری.
 یک سوال تفسیری مربوط به آیه قبل که گفته بودیم که آیه قرآن در موارد متعددی میگوید «ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»[1] و در جایی دیگر آمده است «لا تحزن ان الله معنا»[2]، نتیجه این میشود که این فردی که در کنار پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم مورد حزن و اندوه واقع شده است، از اولیاء الله نباشد. و در جایی دیگر میگوید «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»،[3] اولیاء نباشد اما اگر کسی هدایت شده هم باشد، خوف و حزنی ندارد. سوال شد که خطاب درباره حضرت موسی آمده که «لا تخف»[4]، گفتیم این یک بیان بلاغی است، «لا تخف» تشجیع است.
اما اینکه خطاب به حضرت لوط آمده و پیامبران معصوم آمده که «لا تحزن انا منجوک»[5]، جواب آن این است که در آن آیه خدای متعال برای حضرت لوط فرشتگانی را به کمک فرستاده، آن فرشتگان که آمدند به صورت آدمهای عادی بودند و صورتشان نشان نمیداد که فرشته هستند، اینها که رسیدند به کمک حضرت لوط از سوی خدا، حضرت لوط که تنها بود از آنها وحشت میکرد و آنها گفتند «لا تحزن انا منجوک» و خطاب خدا نیست بنابراین اصلا اشکال وارد نیست. بیان از سوی آن نیروهایی کمکی است و آنها گفته باشند اشکالی ندارد و خدا نفرموده. براساس ظاهر و ذهن امکانیشان و حضرت لوط هم براساس ظاهر امر که عدهای آمد به طرف او بنابراین در معرض آن بود که یک نیرویی بر او هجوم بیاورد و حضرت لوط را مورد هجوم و فشار قرار بدهد،آنها گفتند ناراحت نباش ما از سوی خدا آمدهایم، کمک میکنیم. بنابراین «لا تحزن» که از سوی خدا نباشد، اشکالی برنمیخوریم. اینها را آن نیروی کمکی گفتهاند و اینگونه گفتنها در آن موقعیت بسیار امر عادی است و براساس طبیعت و جریان عادی پیامبری که تنها است و مردم میآیند هجوم میآورند، این افراد براساس آن شرائط طبیعی باید پیامبر حزن داشته باشند و اینها هم براساس همان جریان و فهم عادی گفتند «لا تحزن انا منجوک»، «لا تحزن» از سوی اینهاست و با بیان قرآن که میفرماید «ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» تضاد ندارد. قائل این «لا تحزن» مخلوق هستند نه خالق. مخلوق با طبیعت امکانی و با ذوق ممکناتی بیان میکند نه با قدرت و علم و اراده پروردگاری. بنابراین در این قسمت اشکال وارد نیست.



سوال: آیا فرشتگان نمیدانند که اولیاء الله خوف وحزن ندارند؟
جواب: اولا فرشتگان نمیدانند آنچه را خدا بدانند. فرشتگان آیا سوال نکردند درباره سجده به آدم و این از عدم فهمشان اعلام کردند. فرشتگان عالم مطلق نیستند. و ثانیا فرشتگان طبیعت امکانی دارند و سیرشان سیر طبیعی و امکانی است و شرائط طبیعی است. براساس شرائط طبیعی معرضیت برای حزن بود و آنها هم براساس آن درکی که داشتند که حزن وارد ذهن حضرت لوط نشود گفت «لا تحزن انا منجوک» ما یاران تو هستیم و از سوی خدا آمدهایم. در صورتی که «لا تحزن» از طرف آنها باشد با نفی حزن از اولیاء که از سوی خداست، تضاد ندارد. آن از سوی موجود مخلوق است و او هم از سوی خالق است.

سوال:
جواب: این اشکال صریح بود که از طرفی قرآن میگوید «ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» و اطلاق آن قطعی است و صفت اولیاء است نه برای همه. این را تطبیق کنید برای پیامبر و ائمه معصومین مطالعه کنید که نه خوفی داشتند و نه حزنی قطعا. و آیات دیگری که به پیامبر گفته شده است «لا تحزن» اگر از سوی خدای متعال گفته میشد، جای سوال بود. اما از سوی خدا گفته نشده و از سوی مخلوق گفته شده است پس تناقض از اساس منتفی است. در کلام واحد از متکلم واحد متناقض سر بزند اما اگر یک متکلم چیزی بگوید و متکلم دیگر چیز دیگر بگوید، تضاد و تناقض نیست. و آنها که گفتهاند اولا عالم به کل نیستند و در مسائل دیگری دیدیم که ملائکه سوال میکنند به این سجده بکنیم  و این از ما بهتر است، یعنی نشان میدهد عالم به کل نیستند و محیط به کل فقط خداست. و ثانیا وضعیت واقعی پیامبر در آن شرائط طبیعت حال اقتضاء میکند که وحشت بکند و اینها هم در شکل بشر بودند نه در شکل ملائکه و اعلام کردند که انا منجوک، ما در قالب بشر نیروی کمکی آمدهایم و وحشت نکنیم.

دقت در آیه
اما آیه «ادخلوا فی السلم»، بعد از ترجمه میبینیم که کلمه «سلم» آمده که یک راه هدایتی را نشان میدهد و بعد از آن هم یک راه انحرافی است که خطوات شیطان را متابعت نکنید. تولی و تبری است، «ادخلوا فی السلم» تولی است و «و لا تتبعوا خطوات الشیطان» که همان اعدای اهل بیت است و خطوات شیطانی هستند.

مراجعه به تفاسیر
شیخ عیاشی در تفسیر عیاشی روایتی نقل میکند عن ابی بصیر «قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یاءیها الذین ادخلوا فی السلم کافه و لا تتبعوا خطوات الشیطان قال اتدری ما السلم، قلت انت اعلم یا مولای، قال ولایه علی و الائمه الاوصیاء من بعده، قال و خطوات  الشیطان و الله ولایه فلان و فلان»[6]  [7]  [8]. روایت دوم: عن زراره و حمران و محمد بن مسلم «عن ابی جعفر و ابی عبدالله علیهما السلام قال سألناهما عن قول الله یاءیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافه قال امروا بمعرفتنا»[9]، وارد سلم بشوید که سلم همان معرفت اهل بیت است. کسی که در پوشش ولایت است، هم از نظر روحی آسایش دارد و هم در زندگی آسایش دارد و هم در خطرناکترین مرحله زندگی که مرگ باشد، سلم دارد چون معرفت را براساس روایت صحیح السند امیرالمومنین در دم مرگ ملاقات میکند و آرامش او از آنجا شروع میشود. روایت سوم: جابر بن عبدالله از امام باقر علیه السلام «فی قول الله تعالی یاءیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلام کافه و لا تتبعوا خطوات الشیطان قال السلم هم آل محمد أمر الله بالدخول فیه»[10]. در تفسیر قمی در ذیل این آیه آمده «السلم ولایه امیرالمومنین علیه السلام»[11]. درکتاب الدر المنثور روایتی از ابن عباس است که «السلم الطاعه»[12]، و طاعت هم «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»[13] که میشود ولایت منتها صریح نمیگویند.روایت چهارم: از ابی بکر کلبی از امام باقر علیه السلام «ادخلوا فی السلام کافه هو ولایتنا»[14]، یعنی راه هدایت و مسیر اصلی برای همه انسانها این است. دنیا که مشکل دارد، یک مشکل دارد و آن دوری از ولایت امیرالمومنین است. ولایت امیرالمومنین که بر دنیا حاکم بشود «تملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت جورا و ظلما». اولین کسی که مضمون این آیه را در زمان حضرت علی علیه السلام به مردم ابلاغ کرد تا مرز شهادت، فاطمه الزهراء سلام الله تعالی علیها بوده. احتمالا در خانه بعضی از انصار رفت و دعوت به ولایت کرد که «ادخلوا فی السلم». این اولین دعوت از سوی حضرت زهرا بود. ایامی که در پیش رو داریم، ایام شهادت حضرت صدیقه است. کتاب تفسیر منسوب به حضرت امام عسگری سلام الله علیه در این تفسیر آمده که حضرت صدیقه طاهره فرمود: «سمعت ابی» از پدر بزرگوارم شنیدم، روایت باید اینگونه باشد. روایتی داریم در مذاهب دیگر که قال عکرمه، قال ابوهریره، قال مجاهد. روایت باید اینگونه باشد که امام صادق میفرماید من روایتی نقل نمیکند مگر از آباء من و از جدم رسول الله. دیگر آن روایتی که «قالت عائشه» یا «قال مجاهد» که اسم معصوم را هم نمیبرند و خیلی به ندرت اسم معصوم را میبرند. «سمعت ابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان علماء شیعتنا یحشرون فیخلع علیهم من خلع الکرامات علی قدر کثره علومهم و جدهم فی ارشاد عباد الله». آن عنایتها و خلعتهایی که داده میشود برای علمای شیعه ما، هر کسی به اندازه ارشاد عباد الله، منادی هم نداء میکند «أیها الکافلون لأیتام آل محمد» برای این علماء روز قیامت این عنوان داده میشود که کافلین ایتام آل نبی و شما اینها را سرپرستی میکردید. در ابتدای همین روایت میفرماید: ثوابی که درباره جواب مسئله دارد، یک ثوابی است که فقط قدر و اندازهاش خدا میداند. حضرت صدیقه طاهره سلام الله تعالی علیها اولین مبلغ ولایت است و اولین مدافع ولایت امیرالمومنین و اولین شهید راه ولایت است.


[1]  یونس/سوره10، آیه62.
[2]  توبه/سوره9، آیه40.
[3]  بقره/سوره2، آیه38.
[4]  نمل/سوره27، آیه10.
[5]  عنکبوت/سوره29، آیه33.
[6]  تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج1، ص102، روایت 294 .
[7]   تفسیر برهان، ج1، ص208 .
[8]   تفسیر صافی، ج1، ص182.
[9]  تفسیر عیاشی محمد بن مسعود عیاشی، ج1، ص102، روایت 295.
[10]  تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج1، ص102، روایت296.
[11]  تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج1، ص71.
[12]  الدر المنثور، سیوطی، ج 1، ص 541. .
[13]  نساء/سوره4، آیه59.
[14]  تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج1، ص102، روایت297.