درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 155 تا 157 سوره بقره
آیه 155 تا 157 سوره بقره
خدای متعال میفرماید «و لنبلونکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین»،
ترجمه
ترجمه: امتحان کنیم شما را قطعا به اندازه کمی که «بشئ» یعنی به مقدار اندکی از خوف و جوع و نقص اموال و انفس و ثمرات، این امتحان که به عمل آمد، «بشر الصابرین» مژده بدهید صابران را، آنها که در برابر این امتحان که در حقیقت نوعی از بلاهاست، منحرف نشود و خودش را حفظ کند. صابران چه کسانی هستند؟ اوصاف صابرین را بیان میکند، «الذین اذا اصابتهم مصیبه» آنها که اگر مصیبتی بر آنها برسند این ذکر را دارند«انا لله و انا الیه راجعون» که  معنای این ذکر و اثر این ذکر و برکات این ذکر را گفتیم که گفتیم یکی از اذکار معجزه آسا است البته تنها در برابر مصیبت فوت بستگان که به اصطلاح نقص انفس باشد، نیست بلکه گرفتاریهای دنیا و مصائب دنیا.
سه خصوصیت برای این دسته
اینها ذاکر هستند به ذکر خاصی «اولئک علیهم صلوات من ربهم و اولئک هم المهتدون» اینها سه تا وصف مثبت برای این دسته اعلام میشود: آنان کسانی هستند که بر آنها از سوی خدا اعطاء میشود صلوات و درود خدا بر آنها. و رحمت و آنها هدایت شدگان هستند و از هدایت بهره گرفتهاند.
سه نتیجه برای اینها اول امتحان، دوم پیروزشدگان در امتحان، سوم برکاتی که شامل حالشان میشود
این ترجمه این سه تا آیه بود که این سه تا با هم مرتبط است: اول امتحان، بعد نتیجه امتحان، بعد وصف پیروزشدگان در امتحان و بعد هم برکاتی که از سوی خدا شامل حال آن پیروزهای دوران امتحان میشود و برکاتی از سوی خدا شامل حال آنها میشود.
مراجعه به نصوص و تفاسیر
این متن آیه بود، اما تفسیر که بحث ما براساس روایات و نصوص اهل بیت است و مراجعه میکنیم بعد از فهم و ترجمه ظاهر آیه، به نصوص و آن هم نصوص معتبری که از لحاظ فقهی جایگاه دارد. شیخ عیاشی که از اقدمین است و تفسیر او جزء کتب معتبر است، درباره این آیه یک روایتی را از ابوحمزه ثمالی که ابوحمزه ثمالی هم از اصحاب امام باقر است و هم از اصحاب امام سجاد است. «قال سالت اباجعفر علیه السلام عن قول الله لنبلونکم بشئ من الخوف و الجوع»، سوال کردم این معنایش چیست و این چه امتحانی است،
یک امتحان خیلی ساده و ابتدایی است، یک ترس و وحشتی برای انسان پیش میآید. امتحان کند که از طریق ترس و وحشت به بیراهه نرود و بی صبر نشود و خودش را و فکر و مسیرش را از دست ندهد که خوف است. و همین طور از طریق جوع که جوع مشکلات مالی و اقتصادی است که ترجمه سادهاش گرسنگی است. مشکل مالی و اقتصادی برایش پیش بیاید، دعا هم داشت ولی گفت نتیجه نمیدهد و نماز هم میخواند، اما بعد سست شده است. افرادی هستند که میگویند دعا زیاد کردم ولی نشد و به جایی نرسید، دیگر از دعا بریدم، اینها امتحان است. یک مرحله امتحان بسیار ظریف و دقیق این است که انسان برای رفع خوف یا برای رفع مشکل مالی که این دو تا مثال در زندگی است. خوف فرق میکند و همهاش خوف ظالم نیست، خوف از مسائلی که برای او زندگی را در تنگنا قرار بدهد. در برابر این دو تا مطلب که انسان در زندگی روبرو هست چه میکند؟ اهل نماز است، و بعد هم دعاء هم است اما دعا کم رنگ شد، میگوید هر چه دعا کردم، به نتیجه نرسید و دیگر دعا نمیکنم. متاسفانه بعضیها که به ظاهر مذهبی بودند، یک مقدار مشکلاتی حالا دیگر نماز هم نمیخواند. این است که خیلی حساس است که روی صابرین که حساب ویژه باز شده و مصیبت هم در کنارش آورده ولی مطلب مهمتر از این است که این یک امتحان اصلی و درک حقیقی و یک سلوک واقعی است. و اینجا خودش را آدم نشان بدهد که تا آخر خط میماند یا نمیماند. خوف چیزی است که شب عاشورا فرار کردند و رفتند. با خوف امتحان میشود، آن هم خوف جان یا خوف مال یا خوف آبرو. از این هم خطرناکتر در زندگی خود ما یک لحظه بسیار حساس امتحان جایی است که دعا کردید و هر چه دعا و توسل کردید ولی نتیجه نداد، به طور طبیعی میآید افرادی به نام لشکر شیطان که انسی هم است و جنی هم است. میگوید با دعا که نمیشود، اگر با دعا بود، این مردم همهشان خانه نشسته بودند و دعا میکردند، به تلاش است و به دعا نیست. من یک نکته گفته بودم که هر موقع فردی آمد در جهت رشد و کمال و علمتان آیه یاس خواند هیچ چیز نگویید و بگویید «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» که اینها شیطان انسی هستند. آیه یاس اگر خواند، شیطان است. میگوید شیخ از تو عمری گذشته، چرا دنبال درس میروی؟ جوابش را شیخ صدرا داده بود. مرحوم شیخ صدرا عدل طباطبایی بود یعنی اگر از علامه طباطبایی اعلم نبود، کمتر نبود در فلسفه و او یک خصوصیت دیگری داشت که در اصول جزء شاگردان فاضل میرزای نائینی بود. ایشان گفته بود که میگویند این کفایه الاصول به چه دردی میخورد و چه کمکی میکند برای دنیایتان، ایشان فرمود: کفایه الاصول بالاتر از دنیا میدهد. به قصد قربت بخوانید، این دنیا خودش درست میشود. بالاخره یکی از مراحل امتحان حساس باشید که این مرحله آخر است که اگر حفظ کردید خودتان را، پیروز میشوید، جایی است که یک قدمی فتح قله است و نرسیدید از آن بالا میافتید که آنجا خودتان را حفظ کنید. گاهی هم یک کمکهایی از غیب میرسد ولی شیطان آنجا خیلی فعالیت میکند. یک لطائف الحیلی دارد و دوستانه هم وارد میشود. یک دوست و رفیق شما هست و خودش نمیداند که شیطان است، عامل شیطان شدن هم گاهی درک نمیشود. کسی که آیه یاس بخواند، عامل شیطان است. لذا هیچ وقت آیه یاس نه برای خودتان و نه برای کس دیگری بخوانید. آیه یاس وجود ندارد و آنچه است سراسر زندگی آیات رجاء و امید است.«ارحم من رأس ماله الرجاء» این سرمایه ماست. مرحوم ملاحسینقلی همدانی ایشان در مسیر سلوک بیست سال زحمت کشید، بعد از بیست سال گفت نمیشود. در نجف سابقا اتاقهایی اطراف صحن بوده که الان شده قبرستان. ملاحسینقلی نشسته بود، در عالم غصه و غم بود، یک مرتبه دید یک کبوتری نشست کف صحن و نان خشکی را پیدا کرد و شروع کرد با منقارش زدن که این را خورد کند و بردارد. عابری میآمد و پرواز میکرد دوباره منتظر مینشست بالای دیوار و صحن  که خالی میشد، برمیگشت. یک مرتبه شروع کرد به محاسبه، دید صدها بار این کبوتر رفت و برگشت تا آخرش موفق شد، آن نان خشک را خورد کند و بردارد و ببرد. گفت ملاحسینقلی این استاد و معلمات است. راهی که تشخصی دادی، دیگر برگشتی وجود ندارد و خستگی وجود ندارد. خستگی فقط شکست و انحراف و در مسیر شیطان قدم زدن است. بروید که قطعا به نتیجه میرسید. کسی که مسیرش را تشخیص داد که مسیر ما ایمان به خدا و پیامبر اعظم و ائمه اهل البیت و الان در سایه وجود آقا امام زمان که همین الان ثباتی که داریم به وسیله وجود آقا امام زمان است. به این عقیده که باشیم، به واجبات و محرمات پایبند و تا جایی که امکان داشته باشد و به درس صدمه نزند، به مستحبات و مکروهات هم پایبند باشد. درس بهترین تعقیب است. این نکته را هم فکر نکنید که چه موقع میرسم. کی مکاشفه میشود یا کی نورانیت باطن میشود. این فکر آدم سالک نیست. آدم سالک به این چیزها فکر نمیکند. آدم سالک از اول تسلیم و رضاست. این راهی است تشخیص دادیم و این راه نور است و شک ندارد. راه نور میرویم، خود راه نور هم نور است حالا نور دیگر هم بیاید یا نیاید. ما راه را ادامه میدهیم. شرطش این است که آدم معرفت را داشته باشد که مسیر این است و مسیر هم نور است و این نور همیشه چراغ راه است و ادامه بدهیم. کار شما راه رفتن در مسیر درست است و کارتان این نیست که باید یک چیزی را مشاهده کنید، آنها کار شما نیست. آنها تفضلات است. بشود، فضل است و اگر نشود  فضل است. جلوه کند، لطف جلی است و آزار دهد، لطف خفی است. فرق نمیکند، شما راهتان را بروید. مواظب باشید که از مسیر منحرف نشوید، کار درست است. کار اصلی طلبه جوان دنبال سلوک به معنای خاص برود، این سبک و سیاق ما یعنی فقهای سنتی نیست. سبک و سیاق ما واجبات و محرمات اصلی است و مستحبات و مکروهات تا حد ممکن رعایت شود. سلوک ما درس خوب خواندن است. شما اگر بعد از نماز شبتان تعقیب ذکر بگویید، یک مقدار بگویید ولی اگر وقت اضافه آوردید، در ادامه تعقیبتان درس را مطالعه کنید، عجب تعقیبی است. ان شاء الله همان لحظهای که بعد از نماز شبتان مشغول مطالعه فقه و اصول هستید، نور میبارد و احساس میکنید و فردای آن روز قلبتان تا آخر روشن است. یک مسئله شرعی هم بگویم که یک فتوایی هم است که در وقت اذان حتی نماز نافله نباید خوانده شود و باید اذان تمام بشود. فتوای دیگر هم این است که بعضی از امام جماعتها نماز مغرب را که میخوانند سه دقیقه میخوانند، این سه دقیقه وقت اختصاص مغرب است. از نظر ادله و قواعد، نماز عشاء آنجا وقتاش نرسیده ولو نماز مغرب خوانده شده باشد که این از لحاظ قواعد و توقیت وقت خاص و وقت مشترک است. اما بعضی از مراجع براساس تشخیص خودشان مثل آقای نجفی حین اذان، نماز مغرب را خوانده بود که او افق را میدید. اگر کسی از افق احراز بکند، مشکلی ندارد که اذان مدار اعتبار نیست. ولی کسی که از افق احراز نمیکند، تا اذان نشده باشد، نه نافله وقت آن رسیده و نه فریضه. و وقت نماز عشاء قطعا باید حمره مغربیه محو بشود و محو نشده وقت اختصاص مغرب است و اگر در وقت اختصاصی بخوانند، مشکل است.
خوف و جوع عام و خاص
در این روایت امام باقر سلام الله تعالی علیه نقل شده است: «ذلک» یعنی این خوف و این جوع «ذلک جوع خاص و جوع عام فاما بالشام فانه عام» یک جوع عمومی و گرسنگی و مشکل مالی الان سرتاسر سوریه را فرا گرفته است. «و اما الخاص بالکوفه یخص» و اما جوع خاص فقط در کوفه میآید که آن هم مخصوص است به کوفه که آن هم مخصوص است به یک عدهای که اهل سنت هستند یا اعداء آل پیامبر هستند. در کوفه به طور کلی کوفه شیعه نشین هستند، ولی اخیرا سلفیها یا بعثیها به عنوان منافقت عده کمی ممکن است آنجا آمده باشد و آنها مشکلات خاص ممکن است داشته باشد که در شرائط فعلی قابل تطبیق است. بعد میفرماید: «و اما الخوف فانه عام بالشام» خوف فقط یک مصداق دارد که بر شام است. «و ذلک الخوف» در زمان ظهور و قیام حضرت حجت است. بعد میفرماید: جوع قبل از قیام است و خوف در حین قیام است. خوف که میرسد ان شاء الله وصل میشود به ظهور آقا. این شام کجا، خوف سراسری کجا و این عمومیت خوف و جوع کجا، روایت میگوید و ما واقعیتاش را میبینیم.
دستور در انتظار فرج
ما پیشبینی نمیتوانیم بکنیم فرج را که چه زمانی خواهد شد که نه وظیفه داریم و نه توانش را داریم. همیشه منتظر هستیم و علامتهایش را که از دور میبینیم یک تطبیقات در علامت مشکلی ندارد و امیداوری را بیشتر میکند. دستور این است که انتظار فرج که از بهترین اوصاف یک مومن است و «افضل الاعمال انتظار الفرج» است، فقط انتظار است. علامتهایی که دیده میشود و روایتهایی که میخوانیم به آن انتظار و امیدواری ما میافزاید و ما حق اعلام نداریم. نه دستور داریم و نه قدرت فهم آن را داریم و نه قدرت تشخیص آن را. زمان تعیین کردن و اعلام وقت وظیفه ما نیست. اگر کسی این کار را میکند، یک دلیل خاصی برای خودش دارد، جداست. که بعضی از شخصیتها اعلام کرده باشند که آنها طبق اجتهاد خودشان است. اما براساس قواعد و مبانی فقهی سنتی ما نه حق داریم که تعیین وقت کنیم و نه زمان میتوانیم تعیین کنیم اما شواهد و قرائن از نصوص استفاده کنیم، قابل ذکر است که به امیدواری ما میافزاید. امید ما زندهتر و پررنگتر میشود. جوع قبل از قیام است و خوف بعد از حضور آقا و منطقهاش هم شامل و عمومی است. که الان عمومیت و شام بودن آن وجدانی است و این کتاب هم حدود قرن پنجم و چهارم است. امام باقر میفرماید: «و ذلک قوله» این فراگیر شدن خوف و جوع در شام «و لنبلونکم بشئ من الخوف و الجوع» که امتحان بکند خودش را در آن خوف و جوع مقاومت کند و منحرف نشود. مقاومت کردن و منحرف نشده، پابیندی و انتظار جدی که این مقاومت است. یک روایت دیگر را میخوانم که نکات عملی هم دارد. عن اسماعیل بن زیاد سکونی که این همان سکونی است. همیشه سکونی و نوفلی به لقب به وصف استعمال میشود، اسم آن کم ذکر میشود. اسماعیل بن زیاد سکونی که سند باید معتبر باشد. عن جعفر بن محمد عن ابیه عن آبائه علیهم السلام «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اربع من کن فیه کتبه الله من اهل الجنه» چهار چیز اگر کسی داشته باشد، اهل بهشت است. «من کانت عصمته شهاده ان لا اله الا الله»، عصمت از شرک و عصمت از اغوائات شیطانی. لذا در روایت آمد که اگر وسوسه در ذهنتان آمد، «لا اله الا الله» را تکرار کنید و هر موقع خطورات بدی هم در ذهنتان آمد، ده بار «لا اله الا الله» را تکرار کنید. «و من اذا انعم الله علیه النعمه قال الحمد لله»، قدرش را بدانید، «الحمد لله» خیلی کمک میکند، نعمت را همانجا بیمه میکند و حفظ میکند، «و من اذا اصاب ذنبا» کسی که گناهی انجام بدهد «قال استغفر الله»، گناه مثل یک چرک است که زود به آن رسیدی، اثر نمیکند. ولی اگر معطل کردید قابل عفو است ولی اثر وضعی آن ممکن است بماند. لذا اگر گناه تا بیست و چهار به استغفار مبادرت بشود، اثر وضعی آن از بین خواهد رفت و اگر بعد از آن باشد، ممکن است قابل عفو باشد ولی اثر وضعی خودش را خواهد گذاشت. «و من اذا اصابته مصیبه قال انا لله و انا الیه راجعون»[1] و اما کسی به او مصیبتی برسد، بگوید «انا لله و انا الیه راجعون». که مصیبت تنها فوت بستگان نیست، مصیبت مالی یا بیماری یا گرفتاری و اگر مصیبتی به او رسید «انا لله و انا الیه راجعون» بگوید. اگر این چهار تا خاصیت را اگر کسی داشته باشد، «کتبه الله من اهل الجنه».   


[1]  تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، جلد 1، صفحه 69.