درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

سید طباطبایی میفرماید: اما اذا کان جاهلا بالموضوع
سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه در ضمن همین مسئله صلاه در نجس، میفرماید: «و اما اذا کان جاهلا بالموضوع بان لم یعلم ان ثوبه أو بدنه لاقی البول مثلا، فان لم یلتفت اصلا أو التفت بعد الفراغ من الصلاه صحت صلاته»، میفرماید: اگر کسی جاهل به موضوع باشد، مثلا نداند که ثوبش یا بدنش با نجاستی مثلا بولی ملاقات کرده باشد، اگر اصلا ملتفت نشود قبل از صلاه و اثناء صلاه و بعد صلاه، اصلا ملتفت نشود. یا التفات پیدا بکند به آن نجاست بعد از فراغ از صلاه، نمازش را خواند و بعد از فراغ از صلاه، متوجه شد که ثوبش به نجاستی ملاقات کرده، «صحت صلاته»، نمازش درست است و اعتناء نکند. «و لا یجب علیه القضاء» اگر بعد از انقضاء وقت باشد، قضاء واجب نیست.«بل و لا الاعاده فی الوقت»، بلکه اعاده هم واجب نیست در خود وقت. نماز را به جا آورد، وقت هنوز است و متوجه شد که لباسش به نجاستی ملاقات داشته، میفرماید: نمازش صحیح است و اعاده هم واجب نیست «و ان کان احوط»، هرچند اعاده در وقت احوط است که ان شاء الله میرسیم و میگوییم که این احوط، احوط وجوبی است اگر فتوا نباشد. مسئله سوم هم التفات در اثناء صلاه است که ان شاء الله آن را بعدا بحث کنیم.
درباره این مسئله چهار قول است
فتوای متن را که فهمیدیم، برای اثبات این مطلب، باید ابتداء اقوال را بگوییم و بعد به ادله مبادرت کنیم. اما اقوال: درباره این مسئله سه تا قول وجود دارد و با توجه به متن میشود قول چهارم.
قول اول مطلقا چه خارج وقت و چه داخل وقت، نماز صحیح است
 قول اول این است که اگر مسئله به همین صورت باشد و جهل به موضوع و التفات بعد از اقامه صلاه، نماز درست است و نه اعادهای دارد و نه قضاء مطلقاً چه خارج وقت و داخل وقت.
قول دوم: تفصیل بین اعاده و قضاء
قول دوم: تفصیل بین اعاده و قضاء که اگر کسی نماز را در لباس نجس اتیان کند و بعد از فراغ متوجه بشود، اگر وقت باقی بود اعاده کند و اگر خارج وقت بود، قضاء ندارد.
قول سوم تفصیل بین فحص و عدم فحص
 قول سوم: تفصیل بین فحص و عدم فحص. اگر کسی صلاه را در لباس نجس انجام داده ولی قبل از نماز یک فحصی کرده است، یک توجهی و جستجویی داشته است که ببیند به لباس نجاستی رسیده یا نرسیده. اگر فحص داشته، بعد از فحص به چیزی برنخورده و نمازش را اتیان کرده، بعد از اتمام نماز دید که یک گوشهای که از لباسش قطرات خون بیشتر از یک درهم وجود دارد. در صورتی که فحص کرده باشد، میفرماید: نمازش صحیح است و اعاده و قضاء ندارد. و اما اگر فحص نکرده باشد، اعاده دارد که فحص نشده.
قول چهارم: صحت نماز و استحباب اعاده اگر در وقت متوجه شود
قول چهارم هم که از متن استفاده کنیم که میگوید نماز درست است هرچند التفات در داخل وقت باشد اما احوط مستحبی که اگر التفات در داخل وقت بود، اعاده کند. قول اول مشهوری از محققین متاخرین این قول اول را انتخاب میکنند که نه اعادهای است و نه قضاء اطلاقاً داخل وقت و خارج وقت. قول دوم در مبسوط است. شیخ طوسی[1]  و همین طور علامه حلی[2] و محقق حلی بر این هستند که اگر در داخل وقت کشف شد، اعاده و اگر خارج وقت کشف شد، قضاء ندارد. قول سوم از شهید اول[3] به ثبت رسیده.
نظر محقق خویی در تنقیح که صحت نماز مطلقا بنابر نظر مشهور
 اما سیدنا الاستاد[4] قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: صحیح همین قول اول است «و هذا هو المشهور» که اشاره شد مشهور بین متاخرین است و الا به اشکال برخوردیم که شیخ طوسی و محقق حلی و علامه حلی و شهید اول و صاحب حدائق قائل به این قول نیستند. منظور از مشهور، مشهور بین متاخرین است.
دلیل اصلی قول به صحت مطلقا، نصوصی است
بعد ایشان میفرماید: دلیلی که درباره اثبات این قول میتوان اقامه کرد، عبارت است از نصوص.
اقامه دلیل عقلی بر عدم اعاده مطلقا
هرچند مشهور یا بعض از محققین دلیل تحلیلی و عقلی هم اقامه کردهاند و آن این است که میگویند جاهل مخاطب نیست و جاهل به موضوع تکلیف ندارد و اگر تکلیف متوجه جاهل به موضوع بشود اولا تکلیف به غیر مقدور است ولو مورد جزئی باشد و ثانیا حرجی میشود. چقدر موضوعاتی که با حالت واقعی معلوم نیست، همه اینها اگر مورد خطاب قرار بگیرد، حرج است. بنابراین تکلیف به جاهل نسبت به موضوع اصلا توجه ندارد و قابل توجه نیست بخاطر تکلیف به غیر مقدور و استلزام حرج.
عدم اعتماد به دلیل عقلی مشهور چون در اوامر ارشادی به دلیل عقلی توجه نمیشود
سید میفرماید: ما به این استدلال و دلیل مشهور، اعتماد نمیکنیم، اولا و ثانیا. اما اولا گفتیم که این گونه اوامر بر فرض اغماض از توجه به جاهل و عدم توجه، اینگونه اوامر و نواهی ارشادیه است. به طور کل ارشاد به جزئیت و مانعیت دارد. امر و نهی مولوی نیست. بنابراین حکم شرعی استفاده نمیشود تا ما درباره آن بحث کنیم که این حکمش تا چه حد و چه اندازه الزام آور است یا الزام آور نیست. ارشادی است و از اول میشود ارشاد به جزئیت و مانعیت و از وادی بحث بیرون است.
انواع حکم ارشادی ( به حکم عقل – به حکم عقلاء)
سوال:
جواب: ارشاد دو قسم است: ارشاد به سوی حکم عقل و ارشاد به سوی فهم عقلاء. عقلاء از اینگونه بیان جزئیت استخراج میکنند. عقلاء که میبینند لا صلاه الا بطهور، شرطیت استخراج میکنند. ارشاد به سوی حکم عقلاست. پس از که مطلب ارشادی شد، از وادی بیرون میرود.
دلیل قول مشهور مخالف قاعده اشتراک تکلیف است
و ثانیا این دلیل مشهور مخالف قاعده اشتراک است و خلط شده است بین ثبوت و تنجز. اگر جاهل علم به تکلیف ندارد، تکلیف در حق او تنجز پیدا نکرده اما ثبوت آن با انشاء آن ثابت است و محقق است.
تکلیف برای جاهل ثبوت دارد ولی تنجز ندارد
خلط شده بین ثبوت و تنجز که میگویند جاهل مخاطب نیست، تنجز ندارد نه اینکه ثبوت تکلیف دربارهاش محقق نشده باشد. فرق بین ثبوت و تنجز مسئله را حل میکند که تکلیف برای جاهل ثبوت دارد و تنجز ندارد. ثبوت برای ما کافی است چون میفرماید قاعده اشتراک بین عالم و جاهل، سه دلیل هم برای قاعده اشتراک اقامه میکند: هم اخبار و نصوص خاصی دارد و هم مورد اجماع است و هم یک ضرورت فقهی است. اشکال نکنید که این اجماع، اجماع مدرکی شد که در حقیقت منظور از این اجماع میشود تسالم که دیگر خطر مدرکی بودن درکار نیست. بنابراین اگر دلیل مشهور را در نظر بگیریم که خطاب متوجه جاهل نمیشود و درباره جاهل خطابی نیست، مخالف قاعده اشتراک است. قاعده اشتراکی که اساس و بنیادش در حد ضرورت فقهی است، میگوید احکام مشترک بین عالم و جاهل است. در حد جاهل هم احکام ثابت است. بنابراین دلیل مشهور را با این دو تا اشکالی که وجود دارد، ما کنار میگذاریم. اما دلیل اصلی ما نصوصی است که در این باب آمده است این نصوص عبارتند از نصوص عام و خاص.
سوال و جواب آیا قاعده اشتراک شامل جاهل به حکم است یا جاهل به موضوع
سوال: قاعده اشتراک آیا شامل جاهل به موضوعات و احکام است یا فقط شامل جاهل به حکم میشود؟
جواب: قاعده اشتراک معنایش این است که احکامی که از سوی شرع جعل شده، برای عالم و جاهل است و اختصاص به عالم ندارد اطلاقاً عالم به موضوع و عالم به حکم و برای جاهل هم شامل میشود که هم جعل شده برای جاهل به موضوع و هم برای جاهل به حکم. مثلا فرض کنید یک کسی نسبت به نجاست دم نه موضوعا علم دارد و نه حکما هر دو جاهل است، یعنی از سوی شرع درباره او اصلا نجاست نیست، جعل نیست؟ نه، جعل است و فعلیت هم است اما تنجز نیست. چون علم ندارد دربارهاش منجز نشده. قاعده اشتراک قاعده مسلمی است و در این بحثی نیست.
سوال: چرا در ما نحن فیه به حدیث رفع یا قاعده فراغ تمسک نمیشود
سوال: چرا به قاعده برائت  و قاعده فراغ تمسک نکنیم؟
جواب: قاعده برائت، باید توجه کرد که ادله رتبه بندی دارد و طبقه بندی شده است و نوبت به آنجا نمیرسد. تا ما ادلهی اولیه و نصوص و قواعد اولیه داشته باشیم و به وادی جهل و سرگردمی قرار نگرفته باشیم، به حدیث رفع و قاعده قبح عقاب بلا بیان تمسک نمیکنیم. آن یک وادی جدایی است که دست کوتاه شد و میگویی هیچ چیز نمیدانی، نه دلیلی است، آنجا حدیث رفع است. مرتبهاش مرتبه دیگری است. اما قاعده فراغ نسبت به اجزاء مرکب است نه نسبت به شروط. اجزاء مرکب اگر شما سوره را نمیخواندید و متوجه نبودید، بعد از فراغ از نماز، شک میکردید که این نمازی که بدون سوره خواندم درست بود یا نبود؟ اینجا قاعده فراغ است.
سوال: فرق دلالت تنبیه با دلالت ارشاد به حکم عقل
سوال:
جواب: اصطلاح بلاغت با اصطلاح اصول فرق میکند. آنکه شما میگویید آن اصطلاح بلاغی است، این اصطلاحی که ما میگوییم اصطلاح اصول است. این دلالت اشاره، ارشاد نیست و اشاره و تنبیه است. آن دلالاتی است که در بحث بلاغت است که دلالت با اشاره چیست و دلالت با تنبیه چیست، آن ارشاد نیست.
سوال: مضمون این ارشاد به حکم عقلاء همان دلالت تنبیهی است.
جواب: این بحث بلاغی است. از مطول تا مختصر تا جواهر البلاغه تا همه کتب بلاغی بحث اشاره و تنبیه جزء فرازهای بحثی بلاغی است.
سوال:در اصول بحث کردهاند، در مفهوم موافق و مخالف آوردهاند.
جواب: مفهوم موافق و مخالف مصداق است. درباره دلالت اشاره جزء ادله التزامیه میشود. دلالت تنبیه جزء ادله مطابقیه میشود. این بحثی است که در بلاغت آمده و مستقیما با ارشادیت و مولویت ربطی ندارد.
سوال: دلیل ما اشتراک مکلفین است. اینها اشتراکشان در خطاب و تکلیف است اما اینکه در تنجیز مشترک نیستند، موضوع بحث ما این است که باید تنجیز باشد تا اعاده حاصل بشود.
جواب: دلیل انها این است که تکلیف درباره جاهل اصلا شرعیت و فعلیت آن ثابت نشده. جاهل خود جهل مانع توجه خطاب است و خطاب به او توجه نکرده، نسبت موضوع تکلیف ندارد. اما این تبصره را شما بزنید و بگویید تنجیز نشده پس معاقب نیست. اما باید گفت که تنجیز نشده باشد پیامد دارد منتها مثل شخص متخلف عن عمد نیست. منجز نشده ولی تکلیف دارد، نتیجهاش این میشود که اگر متوجه بشود تکلیف منجز نشده، اعاده و قضاء دارد. و اگر اصلا منجز نشده باشد، خطاب به او متوجه نشده باشد، نه اعاده دارد و نه قضاء.
بررسی نصوص
قاعده لا تعاد  
میفرماید: از نصوص، اولین نص عامی که میتوانیم مطلب را از آن استفاده کنیم همین حدیث لا تعاد است. بعد از که بحث مفصل صورت گرفت که منظور از طهور، طهارت حدثیه بود و فهم مشهور همین بود و مضافا بر این حتی میتوانیم بگوییم که طهور انصراف دارد به طهارت حدثیه. پس از که این مطلب ثابت شد، اگر نقص طهوری طهارت حدثیه بود، اعاده دارد و مفهوم میگوید که این مورد که نقص از جهت طهارت خبثیه است اعاده ندارد. از حدیث لا تعاد نفی اعاده و صحت صلاه استفاده میشود و استفاده درستی است و اشکال هم ندارد.
آیا میشود لا تعاد را منصرف به طهارت حدثیه دانست
سوال: این مفهوم انصرافی است و نمیتواند حجت باشد.
جواب: اشکال ایشان این است که میگوید این مفهوم مبنایی است. بر آن مبنا که بگوییم که منظور از طهور، طهارت حدثیه است مفهوم دارد و بر مبنای کسانی که بگوییم منظور از طهور اعم است یا حداقل مجمل است، دیگر مفهومی نیست. این جوابش را در جلسات قبل حل کردیم که گفتیم قطعا منظور از طهور، طهارت حدثیه است. انصراف مشکلی ندارد، چون انصراف که آمد، ظهور است و ما اخذ به ظهورات میکنیم. انصراف حاقی و حقیقی که بود، دیگر حالت منتظره نداریم.
سوال: اینجا مفهوم حصر است، آیا حجیت دارد؟
جواب: در مورد در اصول قطعا مفهوم دارد که عبارت است از غایت و حصر. شرط مفهوم دارد علی المشهور و بر نظر غیر مشهور، مفهوم شرط ندارد. وصف مفهوم ندارد و غیر مشهور مفهوم دارد. و لقب و عدد قطعا مفهوم ندارد و غایت و حصر قطعا مفهوم دارد.
روایت وسائل الشیعه صحیحه عیص بن قاسم
اما نصوص خاص: کتاب وسائل باب 40 از ابواب نجاسات، حدیث 6 که عبارت است از صحیحه عیص بن قاسم[5]، که در این باب روایاتی است که درباره جمع و دلالت این روایات کار کنید، این صحیحه عیص بن قاسم دلالت دارد که صلاه و عبادت جاهل به موضوع صحیح است.
فردا شهادت امام مجتبی و یا ولادت آقا امام موسی بن جعفر است. یکی دو نکته بسیار کوتاهی درباره امام حسن مجتبی و امام موسی بن جعفر علیهما السلام: امام حسن مجتبی از اوصافش حلم است. اما ارباب معرفت آوردهاند که امام حسن مجتبی امتحانی شده است و سید الشهداء هم یک مورد امتحان عاطفی شده است و آن این است که میگوید سید الشهداء شدت محبت و انس و علاقه به فرزند جوان خودش داشت، امتحان شد که ببیند جوان خودش را به آن وضعیت. امام حسن مجتبی هم میگوید از نظر جسمانی، شدت حالت غضب را داشت و بسیار حالت غضب در جسم حضرتش بود و عدم حلم، امتحان شد که آن همه مصائب را ببیند و صبر کند که از صبر حسن آب شد تا اینکه خون شد و لخته شد تا آنجا کار رسید. امام حسن مجتبی پس از این خصوصیت، نکته دوم این است که اگر مطالعه کنیم و تاریخ را خوب دقت کنیم، به نوعی حضرت صدیقه طاهره به امام حسن مجتبی توجه بیشتری دارد. دو تا نکته دارد: یکی از نکتهها این است که در زمان حیات والدین، بیشترین مصیبت را امام حسن مجتبی احساس کرد. از دامن محراب که امیرالمومنین به زمین افتاد، امام حسن را گفت نماز بخوان که آنجا ایستاد خدا میداند که امیرالمومنین در آن حالت باشد، امام حسن مجتبی به نماز شروع کند که چی میگذرد. از آن زمان گفته میشود ورود طغاه و کفار در خانه حضرت زهرا با شکستن در، کسی که اولین بار احساس کرد شاید امام حسن مجتبی بود. اولین ورود را دید و بعد هم گفته میشود بعد از فضه که حضرت زهرا صدا زد یا قبل از فضه، اولین کسی که دید مادرش افتاده آنجا امام مجتبی دید. و بعد نکته خیلی جگر خراشی گفته میشود که امام حسن مجتبی در داخل کوچه تشخیص میداد که این ظالم اسمش مغیره است. بعد گفته میشود امام حسن مجتبی در جلسهای که نشسته بود، موقعی که مغیره وارد میشد، جلسه را ترک میکرد. صلی الله علیک یا مولای یا ابامحمد الحسن الزکی. هم در زیارتنامه اینگونه زیارت بخوانید: السلام علیکما یا سبطی الرحمه السلام علیک یا کریم آل البیت السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمه الله و برکاته.   


[1]مبسوط، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه 38.
[2]قواعد الاحکام، علامه حلی، جلد 1، صفحه 194.
[3]ذکری، شهید اول، جلد 1، صفحه 17.
[4]التنقیح فی شرح العروه الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، جلد 3، صفحه 323.
[5]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 2، باب 40 از ابواب نجاسات، حدیث 6، ط اسلامیه. .