درس خارج فقه استاد مصطفوی

92/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 تفسير آيه 79 سوره بقره
 «فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُون»‏ [1] . در اين آیه خداي متعال يك مطلب كلي را به عنوان يك قضيه حقيقيه بيان مي كند. «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم» منظور از كتاب، كتاب الهي است كه يا قرآن يا تورات و يا انجيل. كساني كه كتاب الهي را به دست خودشان مي نويسند و آنگاه مي گويند اين كتاب، كتاب خداست. «ليشتروا به ثمنا قليلا» براي اينكه دنياي خودش را آباد كند و زندگي اش را رونق بدهد. آن شخص قرآن را تنظيم كرده، آن مردي است كه قرآن به كار او شكل گرفته كه اسم و رسمي براي خودش در زندگي ثبت كند واي بر آن كساني كه چنين كاري كنند و واي بر آن كساني كه از اين راه بخواهند كسب داشته باشد، كسب معيشت يا مقام يا عنوان داشته باشند.
 آيه قانون كلي را بيان مي كند كه هر كسي قرآن را تحريف كند
  به آيه كه دقت كنيم طبق اسلوب خودمان، مي بينيم كه در اين آيه يك قانون كلي در شكل قضيه حقيقيه است و هر كجا و در هر تاريخ و در هر مقطع زماني كسي كه قرآن را تحريف كند و چيزي از خودش كم يا زياد كند،‌ واي بر آنها. و ديديم كه از سوي خداي متعال چقدر نكوهش و مذمت درباره اين كار آمده است كه براي آنها جهنم است. ويل دو معنا دارد: هم واي بر آنها و هم جهنم براي آنهايي كه چنين كاري مي كنند. اين آيه يك قانون كلي است و قابل تطبيق بر موارد زيادي است. اگر در آيه يك موردي آمده باشد و با آيات بعدي و قبلي ربط پيدا كند، مصداقي مي شود و اگر در مورد خاص نازل شده باشد، آن مورد خاص مورد مي شود. مصداق يا مورد مخصص نيست. مصداق يعني جزء معاني تطبيق يك مفهوم كلي و مورد در اصطلاح اصول يعني بيان به آن مناسبت وارد شده باشد كه در قرآن شأن نزول مي گوييم. و مورد مخصص نمي شود.
 در تفاسير آيه را به يهود تفسير كرده اند كه هرچند اين مورد باشد ولي مورد مخصص نيست
 در تفاسير آمده است كه اين آيه درباره كتابت يهود آمده است كه آنها تورات را كم و زياد كرده اند ولي از آيات قبل و بعد تصريحي در اين رابطه نيست ولي در تفاسير شيعه و سني آمده است. ما مع التنزل مي گوييم منزل و مورد اين است. اما مورد مخصص نيست براي اينكه اولا مورد لسان ندارد و دليل لبي است و در برابر اطلاق و عموم قابل معارضه نيست و ثانيا اگر بنا باشد مورد مخصص باشد، عمومي ديگر نيست. و ثانيا سيره ادباء و اهل بيان هم مورد را مخصص نمي دانند. رابعا اگر بيان طوري بود كه ابتداي بيان مصداق جزئي را بيان كرد و در انتهاي آيه يك عنوان كلي آورد، اين سبك مي شود استدلالي كه آن جزئي را ثابت مي كند به خاطر آن قانون كلي در آخر آورده. نمونه اش در ما علي المحسنين من سبيل كه ابتداي آيه مصداق را نقل مي كند به عنوان مصداق جزئي كه بر عجزه تكليفي نيست و اين جزئي را ثابت كند بخاطر يك قانون كلي كه در انتهاي آيه آمده است كه «ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيل‏». اينجا هم اگر آيات ديگر از قبل دال بر اين بوده است كه خطاب و بيان مربوط به افعال يهود است ولي اينجا خود اين آيه يك قضيه حقيقيه است و كليت دارد: فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم واي بر كساني كه قرآن را به دست خودشان بنويسند و جايشان جهنم است. اين درباره دقت به آيه و فهم ظاهر آيه.
 انواع تفسير قرآن
 سوال و جواب: تفسير چند سبك دارد: 1. تفسير القرآن بالقرآن، 2. تفسير قرآن با سنت كه مي شود مطابق با اقتضاءات قرآن و سنت، 3.تفسير قرآن به كل اين موارد به توسط قرآن و سنت و علم و عقل. تفسير الميزان تفسير جامع و كامل اعلام مي شود و دليلش اين گفته مي شود كه هم قرآن به قرآن است و هم با روايت است و هم با علم است و هم با نكات عقلي و فلسفي است و از حيث مدارك جامع و غني است. منتها با مسلك ما اين است كه مهبط الوحي و معدن العلم فقط عترت و اهل بيت است و تفسير اصلي فقط از روايات است و حقيقت مفسر هم ائمه معصومين هستند. همه آيات قرآني كه نياز به تفسير دارد، روايت دارد ولي قسمتي را كه خود قرآن تفسير مي كند نياز به روايت نيست. تتبع كنيد پراكنده است و يك جا جمع نشده است. اگر كسي از دوستان اقدام كند و كل رواياتي كه درباره آيات قرآن آمده است همين كتاب كافي قسمت قابل توجهي از نصوص درباره تفسير آيات دارد كه پراكنده است. نور الثقلين درباره آيات ولايي و روايي خوب كار كرده اما كامل نيست. ما مي گوييم كل قرآن و نور الثقلين عمدتا درباره ولايت است ولي درباره كل قرآن و كامل بحث نشده است. آيات قرآن شواهد التنزيل و نور الثقلين و در المنثور سيوطي و تفاسير مختلف كه مراجعه شود يك كاري گروهي شود كه تمامي قرآن از اول تا به آخر يك تفسير روايي شود و بسيار جامع هم مي شود.
 روايت تفسير عياشي
  مراجعه مي كنيم به تفسير: درباره اين آيه آمده است، حديث شماره 62 عن محمد بن مسلم عن ابي بصير كه سند اعلايي و معتبر است. سند تفسير عياشي به طور كل معتبر بوده ولي متاسفانه مصحح راوي ها را انداخته و جايي كه محمد بن مسلم عن ابي بصير نقل مي كند، طبق تتبع معمولا حديث درستي است. «عن محمد بن سالم [مسلم‏] عن أبي بصير قال: قال جعفر بن محمد خرج عبد الله بن عمرو بن العاص من عند عثمان فلقي أمير المؤمنين ص، فقال له: يا علي بيتنا الليلة في أمر نرجو أن يثبت الله هذه الأمة- فقال أمير المؤمنين لن يخفى علي ما بيتم فيه- حرفتم‏ و غيرتم و بدلتم تسع مائة حرف، ثلاثمائة حرفتم‏ و ثلاثمائة غيرتم و ثلاثمائة بدلتم «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ- ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏» إلى آخر الآية و مِمَّا يَكْسِبُونَ»‏ [2] امام صادق مي فرمايد: پسر عمرو عاص از پيش عثمان خليفه سوم ابناء عامه بيرون آمد ، اميرالمؤمنين را ملاقات كرد پس براي اميرالمؤمنين گفت يا علي ما اين شب را به پايان برديم درباره كاري كه اميدواريم كه خداوند اين امت را ثابت و پابرجا بدارد نسبت به اين امري كه انجام داديم. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: براي من مخفي نيست چيزي كه شب را صبح كرديد درباره آن كار دهها نسخه قرآن را جمع كرديد بعد آن را براي خودشان تدوين كردید و يك قسمتي را تغيير داديد و قسمتي را تبديل كرديد نهصد مورد را دست برديد «ثلاثه مأه حرفتم و ثلاث مأه غيرتم و ثلاث ماه بدلتم فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله» واي بر كساني كه كتاب خدا را با دست خودشان مي نويسند و بعد مي گويند اين كتاب خداست. داستان تا همين جاست و يك قسمت حلقه مفقوده است، اينجا كه اميرالمؤمنين اين مطلب را اعلام كرد، كار عثمان و اطرافیانش درباره قرآن به نتيجه نرسيد و چيزي كه اميرالمؤمنين هم مي فرمود،‌ ولو در ظاهر منصب خلافت نداشت به نصوص متواتر فريقين نظر علمي حضرت علي براي خلفاي ثلاثه محكم و معتبر بوده است. پس از يك سو به تواتر فريقين رأي علمي حضرت علي معتبر بود از سوي ديگر اين روايت مي فرمايد اين كار درست نشد.
 روايت اصول كافي كه كسي غير از علي و ائمه قرآن را جمع نكرده است
 كتاب اصول كافي كتاب الحجه باب انه لم يجمع القرآن كله الا الائمه عليهم السلام، در اين باب روايت اول سند خوبي است از جابر از امام باقر عليه السلام نقل [3] كرده، امام باقر فرمود: «عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ‏ جَمَعَ‏ الْقُرْآنَ‏ كُلَّهُ‏ كَمَا أُنْزِلَ إِلَّا كَذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ كَمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ ع»‏ هيچ يك از مردم ادعا نكند كه قرآن را به طور كامل جمع كرده آن طوري كه نازل شده، مگر اينكه آن فرد كذاب است. «و ما جمعه و حفظه كما انزل الا علي بن ابي طالب و الائمه من بعده عليهم السلام».
 نتيجه: قرآن به دست اميرالمؤمنين عليه السلام جمع شده است
  نتيجه: آن فعاليت و شب زنده داري و اعلام فرزند عمرو عاص كه ما اين را كار كرديم و آن بيان اميرالمؤمنين كه كاريتان اشتباه بود و آن آيه را خواند از يك سو و اين حديث معتبر از سوي ديگر، خلفاء هم به رأي علمي اميرالمؤمنين اعتماد داشتند از جهت سوم و جمع آوري قرآن براساس واقعيت عيني هم در خانه وحي بود در دست اميرالمؤمنين، نتيجه گرفتيم كه قرآني كه الان وجود دارد همان قرآني است كه عثمان از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب گرفته است و آن قرآن درست است. كه عثمان از علي بن ابي طالب گرفت و به نام قرآن عثماني هم به ثبت رسيد. شواهد ديگر هم داريم از جمله رواتي كه نقل مي شود عمدتا كوفي و اتباع علي عليه السلام هستند.
 سوال و جواب: ترتيب نزول غير از ترتيب ماهيت قرآن است. قرآن يك صورت واقعي دارد «في لوح محفوظ» و يك شكلي دارد و يك خلقتي دارد و خلقت اصلي قرآن همين است كه الان هست. اين خلقت اصلي قرآن توسط اميرالمؤمنين ترتيب داده شده و با نظارت و اشراف مستقيم حضرت رسول و تدوين اصلي آن آنجا بوده و حتي براي بيرون از مهبط الوحي جايي ديگر قرآن كامل اصلا به نشر و كتابت نرسيده است. تنها اينجا به طور كامل به كتابت رسيده چون كل وحي اينجا نازل شده است. ترتيب نزول براساس مناسبت و براساس شرائطي كه مي طلبيده است و مصلحتي از سوي پروردگار عالم و نبي معظم اسلام وجود داشته، نازل شده است به ترتيب كه تنزيل است يعني نزول تدريجي براساس مناسبت و تحقق شرائط.
 سوال و جواب: اين قرآن فعلي همان قرآن علي بن ابي طالب است. اين قرآن كامل و صحيح براساس دقيق ترين مطالعات بجز از طريق حضرت علي امكان ندارد. واقعيت عملي هم اين را نشان مي دهد. روايات را هم جمع كرديم ديديم كه دست نويس ها بي راهه مي رفتند و حضرت علي اعلام كرد و ويل. اين قرآني است كه از حضرت علي گرفته شده هرچند به نام كسي ديگر ثبت شده و قرآن عثماني مي گويند ولی قرآن براي عثمان نيست و قرآن پيامبر اعظم است. عثمان مديريت و خلافت داشت. خلافت امامت شرعي و از سوي پيامبر نبود بلكه خلافت دولت و حكومت بود و توسط سقيفه و شورا بود و از سوي حضرت رسول نبود. حكومت و خلافت دست عثمان بود كه اسمش را بگذاريد خليفه و در لغت به معناي السلطان الاعظم است يك سلطنتي بود ما كه منكر آن نيستيم. كي میتواند انكار كند كه درسقيفه آمدند ابوبكر را انتخاب كردند و بعد شورا عمر را انتخاب كرد و بعد چند نفر ديگر عثمان را انتخاب كرد كه قطعي است و شكي در آن نيست. در زمان سلطنت يا خلافت عثمان طبيعي است كه به اسم آن سلطان ثبت مي شود و به اسم آن خليفه ثبت مي شود. الان ساخت و ساز مسجد مدينه به اسم سلطان سليمان است و ثبت شده است. آن سلطان سليمان كه مالك مسجد مدينه نبود و خليفه بود و قدرت داشت و مديريت كرد،‌ همان احترامي كه مكتب خلفاء براي عثمان قائل است براي سلطان سليمان همان احترام و عظمت را قائل هستند و ما هم منكر آن نيستيم. سلسله خلفاء ادامه دارد كه اول آن ابوبكر و در آخر الان آل سعود است و اين سلسله خلفاء ادامه دارد و يك واقعيت تاريخ است و كي مي تواند منكرش بشود. لذا در مكه هم يك باب حرم به نام ابوبكر و عمر است و يك باب به نام ملك عبد العزيز است. شما برويد از آل سعود سوال كنيد بگوييد ملك عبد العزيز پايين تر از عثمان است، ابدا در همان سلسله است و ما هم اين را قبول داريم كه سلسله ملك عبد العزيز از عثمان كمتر نيست و در يك سلسله است كه او خليفه بود و او مسلمان بود. كسي اگر بگويد عثمان از ملك عبد العزيز بالاتر است دليل مي خواهد و دليل ندارد. بنابراين اين يك واقعيتي است كه يك سلسله خلفايي مستدل و قوي كه اول آن آنجا و آخر هم اينجا مشهود است بدون هيچ اشكالي. بنابراين ما درباره اين آيه به اين نتيجه برسيم كه كتابت قرآن توسط حضرت علي بوده است.
 در تاريخ خلفاء نوشته اي كه خلفاء داشته باشند، وجود ندارد
 يك نكته اي تكميلي هم اضافه كنم و آن اين است كه در تاريخ دقيق خلفاء كه مراجعه كنيد يكي از ادله اي كه از خلفاء روايت كم نقل شده و روايت تقريبا ندارند و در تاريخ دقيق كه مطالعه كنيد عثمان خط نوشتن را بلد نبوده است و خواندن و نوشتن را تاريخ نشان نمي دهد. چون درس خواندن را براي خلفاي ثلاثه به ثبت نرسيده است. فقط تاريخ دقيق نشان مي دهد كه رسول الله الاعظم اعلم كل به توسط اقرء و امي بوده و درس نخوانده بود يعني يك فرستاده از سوي خدا بود با علم كل و عقل كل و فهم كل. و عالم و دانشمند در طول تاريخ يك نفر است كه ثبت شده است و آن اميرالمؤمنين است. درباره خلفاي ثلاثه يك مورد علمي و تحقيقي و قرائت و كتابت به ثبت نرسيده است و يك دستنوشته و يك جمله از خلفاء به ثبت نرسيده است. بنابراين كسي كه نوشتن را بلد نباشد، قرآن را به او نسبت بدهيم از باب نسبت سلطنتي مي شود نه نسبت علمي و تحقيقاتي.
 سوال و جواب: شوراها تشكيل شد و كارها انجام شد و در آخر حضرت علي فرمود كارتان به بي راهه رفتن و تحريف است و روايت معتبر اصول كافي از امام باقر هم خوانديم كه كسي اگر ادعاء بكند قرآن را كامل نوشته اند نيستند مگر كذاب و قرآن همان طوري كه نازل شده است هيچ ننوشته است مگر علي بن ابي طالب كه بعد خليفه عثمان از علي بن ابي طالب همين قرآن را گرفت و قرآني كه در اختيار ما هست قرآني است كه حضرت علي بن ابي طالب آن را تدوين كرد و عثمان با سلطنت و حكومت هر كاري كه مهم انجام مي شد به اسم او ثبت مي شود. چنانچه در مسجد قبا رفتيم نوشته بود ناصر الدين قاجار كه سلطنتي بود و حكومتي بود قبل از وهابيت. آن روايتي كه مي گويد قرآني بوده است و در شكل ديگري بوده كه آن داده نشده، آن قرآن در حقيقت تفسير قرآن است اما متن كامل قرآن را خداوند متعال فرمود:« انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون».


[1] 1.سوره بقره ، آيه 79.
[2] 1.تفسير عياشي ، جلد 1 ، صفحه 47.
[3] 1. اصول كافي ، جلد 1 ، صفحه 178.