درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از نجاست عرق شتر نجاستخوار
 درباره حكم عرق ابل جلاله بحث مي كرديم، اقوال و ادله گفته شد ،
 فرمايش مرحوم آقاي خويي
 رسيديم به بيان سيد الاستاد كه فرمودند نصوص مضافا بر اعتبار سند ، ظهور قطعي دارد بر نجاست اما قرائني وجود دارد كه به وسيله آن قرائن مي توانيم دست از ظهور برداريم كه در حقيقت مقتضاي قرينه هم ظهور ديگري است ، مقتضاي قرينه ظهور برتري است، لذا مي گوييم ظهور قرينه اقوي هست از ظهور ذو القرينه . بنابراين هر موقع قرينه آمد معنايش اين نيست كه از ظهور دست برداريم بلكه ظهور اقوي آمده ظهور قوي را كنار گذاشته است. بنابراين با قرينه اي كه داشتيم كه در صدر روايت آمده بود «لا تاكل» و «لا تشرب» پس قرينه ما را هدايت مي كند كه اين حيوان جلال محرم الاكل است و محرم الاكل عارضي است و مي دانيم كه محرم الاكل اجزائش و رطوباتش مانع صلاه است، احيانا نجس هم نيست مثل آب دهان گربه كه نجس نيست و مانع از صلاه است، پس نجاست ثابت نمي شود و امر فاغسله ارشاد به مانعيت مي شود . پس از كه قرينه راه نجاست را بست، ملازمه اش اين مي شود كه غسل كه وجوب نفسي نيست ، ارشاد مي شود به لازمه اش كه مانع از صلاه باشد. نتيجتا اين شد كه موافق با صاحب جواهر اقوي طهارت است ، مخالف آنچه در متن آمده است. مجموع آراء و اقوال و ادله در اين رابطه گفته شد.
 تحقيق مطلب نظر سيد طباطبائي صحيح است
 اما تحقيق اين است كه آنچه در متن آمده درست و صحيح است كه «من النجاسات عرق الابل الجلاله بل مطلق الحيوان الجلال» . اصلي ترين دليل ما در اين جهت نصوص باب است؛ صحيحه هشام و حسنه ابن بختري «وَ إِنْ‏ أَصَابَكَ‏ مِنْ‏ عَرَقِهَا فَاغْسِلْه‏» اين ظهوري است كالنص يا به عبارت ديگر ظهور عرفي، ظهور كه بگويد چيزي از رطوبات حيوان درنده و محرم الاكل به لباس شما اصابت كرد تطهير كنيد ، چه مي فهمد؟ ظهور عرفي قريب به نص اين است كه نجس است و اين نص با اين اعتبار و با اين دلالت واضح قابل توجيه نيست همان طور كه سيد طباطبائي فهميده است.
 رد فرمايش مرحوم خويي
 آخرين توجيهي كه در جهت نص داريم همين مطلبي بود كه سيد الاستاد فرمود كه قرينه داريم . عرض مي شود كه اين فرمايش ايشان قابل التزام نيست‌؛ بر اي اينكه قرينه همان طور كه گفتيم عبارت است از يك دليل جنبي در كنار دليل لفظي كه به وضوح پيدا باشد و ظهورش اقوي از ظهور ذو القرينه باشد، اينجا كه مي فرمايد حرمت اكل قرينه است،‌ اين حرمت اكل اصلا ظهور عرفي در مانعيت و يا ظهور عرفي در اينكه اين حيوانات محرم الاكل مي شوند و در نماز از اجزاء اين محرم الاكل اجتناب كنيد، اينچنين ظهوري وجود ندارد. نهايت مطلبي كه از قرينه به دست مي آيد اين است كه امكان درست مي كند ، در مقام ثبوت ممكن است حيوان جلال محرم الاكل عارضي باشد و اطلاق هم داشته باشيم كه محرم الاكل ذاتي با محرم الاكل عرضي فرق نمي كند وانگهي ممكن است اجزاء محرم الاكل ، مانع صلاه باشد، اين تحليل فقط امكان درست مي كند اما ظهوري باشد كه ما را هدايت كند كه دست از حكم به نجاست برداريد و حكم به مانعيت از صلاه صادر كنيد ، اينچنين ظهوري وجود ندارد . بنابراين ، امكان مانعيت در مقام ثبوت است ولي در مقام اثبات دليلي بر مانعيت عرق ابل جلال نسبت به صلاه نداريم . در مقام اثبات دليل بر نجاست عرق ابل جلال داريم و حرمت اكل با نجاست كه تنافي ندارد تا قرينه بر مانعيت بشود بلكه تاكيد مي كند كه محرم الاكل است و بعد از آن خصوصيت ديگر بيان مي كند و ان اصابك من عرقها شئ فاغسله ،‌محرم الاكل زمينه براي نجاست مي شود نه اينكه قرينه بشود تا نجاست را كنار بگذارد و مانعيت را بوجود بياورد. بنابراين اين توجيه اصلا قابل التزام نيست لذا همان طوري كه قدما گفته اند و صاحب جواهر كه فرمود كه قدماء شهرتشان ثابت نيست، مي گوييم شهرت به معناي معروف ثابت نباشد اما مشايخ ثلاث و صدوقين و شيخ كليني كه گفته باشند حكم به نجاست است ، چند مرتبه بالاتر از شهرت مي شود. اعتبار شهرت به موافقت اين اعاظم است. يكي دو نفر از اعاظم مخالف باشند باسي نيست، مشايخ خمسه حكم به نجاست عرق ابل جلاله صادر كرده اند، بنابراين اين نص با اين وضوح ، ما نيازي به اصل نداريم كه اصاله الطهاره زمينه نداريم و نياز به قواعد ديگر نداريم . نص معتبر صحيحه و حسنه آن هم يك باب دو روايت ، چقدر از قدرت و مكانت برخوردار است. فتواي متن تا اينجا درست است و حكم همان نجاست.
 اشكال تخصيص اكثر كه فقط عرق شتر نجاستخوار را دربرمي گيرد
  اما يك اشكالي كه قبلا داشتيم كه تخصيص اكثر كه استهجانش مشهود است مخصوصا تخصيص اكثر تا بدانجا كه به يك مورد عام اختصاص پيدا كند.
 سوال و جواب گفتيم فاغسله با مانع درست نمي ايد، موي گربه مانع است فاغسله درست نيست، فاغسله صريح در نجاست و تطهير است، مانع را كه نمي گويد فاغسله.
 فرق ظهور عرفي و ظهور قرينه اي
 سوال و جواب يك ظهور عرفي است و يك ظهور قرينه اي است، ظهور قرينه اي براي خواص است و ظهور عرفي براي اهل محاوره و اهل زبان است.
 پاسخ اشكال تخصيص اكثر
  اما اشكال دوم كه فقها تقريبا اتفاق نظر دارند بر طهارت عرق حيوان جلال و همان طور كه اتفاق نظر دارند بر نجاست عرق ابل جلاله . اين اشكال ، اشكال بسيار مهمي است ، براي حل اين اشكال يك راه حل همان بود كه گفتيم الف و لام عهد است كه از اول اطلاق نيست
 چرا «ال» در الجلال براي عهد نيست
  و صاحب جواهر فرمود كه عهد خلاف اصل است كه منظور از اصل همان جريان طبيعي بيان است، جريان طبيعي بيان مداليل فعلي را مي گيرد نه مداليل عهدي كه قبلا ذكر شده باشد و اشاره به آن امر معهود باشد . مضافا بر اينكه سيد الاستاد مي فرمايد كه در صحيحه عهد معنا ندارد ، «لَا تَأْكُلِ‏ اللُّحُومَ‏ الْجَلَّالَة» عهدي در اينجا نيست، پس عهد هم نشد.
 چرا محل ابتلا بودن مشكل را حل نمي كند
 امام هم راه حلي خوبي فرمودند منتها آن فرمايش امام مبتني بر اين بود كه تخصيص اكثر نيست بلكه اطلاق هم نيست، اين ابل كثرت مصداقي دارد پس اولا اطلاق نداريم بر فرض كه اطلاق داشته باشيم، تخصيص اكثر نيست چون كثرت مصداقي دارد من حيث الابتلاء. حقيقت اين است كه اين توجيهاتي كه گفته شده است در جهت فرار از اشكال تخصيص اكثر همه توجيهاتي است كه اشكال را قبول كرده اند و دست به توجيه زده اند كه كل اين توجيهات ،‌توجيهات است يعني اشكال وارد هست. اگر عزيزان دقت كنند كه هر كجا محقق اشكال را قبول كرد بعد براي توجيه مبادرت كرد،‌ اين در حقيقت جواب اصلي نيست. حل اصلي اين است كه اشكال از اساس وجود ندارد.
 مطلقا جلال عرقش نجس است
 اما تحقيق اين است كه اشكال تخصيص اكثر اصلا وجود ندارد همان طور كه در متن مطلق آورده از تخصيص خبري نيست بل مطلق الجلاله ، گفته مي شود كه اين اطلاق درست است و از نص اطلاق به طور وضوح استفاده مي شود و اما قدما اين را اختصاص داده اند به ابل جلاله؛ چون در يك نص ديگر ابل جلاله آمده است. آن جواب امام خميني اينجا به كار مي آيد، ابل جلاله كه در نص ديگر آمده است، تخصيص نيست از باب اكثر ابتلاء هست. عاملي داشته كه آن عنوان ذكر شده ؛ اكثر ابتلاء، و الا در جلال بودن به طور قطع بين ابل و بقر هيچ فرقي وجود ندارد، ابل نسبت به بقر و غنم در جلاله بودن هيچ خصوصيتي ندارد. لذا در صحيحه مطلق آمده، در حسنه كه فقط ابل آمده ، اين به عنوان موضوع نيست از باب اكثر ابتلاء ابل ذكر شده است، پس مي شود عنوان مشير نه موضوع ، عنوان مشير بودنش هم به جهت كثرت ابتلاست و الا جلال بودن ملاك قطعي حكم است نه ابل . بنابراين شك در اين نيست كه موضوع جلال بودن موضوع است و نص هم تصريح مي كند و حسنه عنوان مشير است به جهت كثرت ابتلا. اما اشكال قدما:
 اعراض قدماء از تعميم روايت بر نجاست ساير جلالات
 سيد الحكيم [1] مي فرمايد: تخصيص فقها به ابل جلاله حجت شرعي نيست و خطا هم جائز است ، اعراض است و اعراض مدركي و اعتبار ندارد. اعراض هم از اصل روايت نيست ، اعراض از اطلاق روايت هست، اعراض از اطلاق روايت اولا اعتبارش معلوم نيست ؛ چون در بحث رجال هست كه اعراض از روايت موجب وهن است اما اعراض از اطلاق اجتهاد است . بنابراين اعراضي نيست كه موجب وهن بشود مضافا بر آن اعراض ، اعراض مدركي است؛ فقها دأبشان اين است كه آنها غير از نص چيز ديگري را ملاحظه نمي كنند، چون نص آمده است ابل الجلاله بعد جمع بين عام و خاص كه بشود ، طبيعتا گفته اند كه اين نص بايد تخصيص بدهد عام را ؛ مطلق جلاله را تخصيص بدهد به ابل جلاله‌ ، و اين اكتفا‌ به نص كه دابشان هست ، گفته اند عرق ابل جلاله نجس است و عرق ابل جلاله غير ابل زير پوشش قاعده طهارت است. اما اين توجيهشان اجتهادي مي شود كه حسنه را مخصص براي صحيحه قرار بدهند و پس از آنكه اجتهادي شد از يك سو و از سوي ديگر ديديم كه ذكر ابل بخاطر كثرت ابتلاء بود و عنوان مشير بود و نكته سوم هم كه علم به عدم فرق بين جلال ابل و جلال بقر و غنم داريم ، فتوا همان است كه در متن آمده است كه عرق الابل الجلاله من النجاسات بل مطلق الحيوان الجلال علي الاحوط وجوبا.


[1] 1. مستمسك العروه الوثقي ، ج 1 ، ص 439.