درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از توثيقات عام غير معروف
 درباره توثيقات عامه غير معروف بحث مي كرديم يكي از اين توثيقات مشايخ نجاشي بود كه بحث كرديم
 كثرت روايت راوي
 مورد دوم كثرت روايت از معصوم اگر يك راوي از معصوم روايت زياد نقل بكند اين كثرت نقل مي شود يك اعتبار يك امتياز براي راوي در حد مدح يا وثاقت
 شرط برخورداري از اين امتياز
 دراين رابطه به اين نكته توجه كنيم كه راوي كه از معصوم روايت نقل مي كند بايد يا از خود معصوم نقل كند يا با يك واسطه اما ان راويهاي كه در ابتداي سند هستند با چند واسطه روايات زيادي را نقل مي كنند مثل اينكه كتاب روايي تدوين بكنند به آن افراد ما كثير الروايه نمي گوييم كثير الروايه منصرف است به كسي كه يا مستقيما از معصوم يا با يك واسطه
 ادله اين اعتبار
 ادله اش را گفتيم كه سيد الاستاد در كتاب معجم جلد 1 صفحه 79 مي فرمايد كه نصوصي كه درباره توثيق يا تمجيد كثير الروايه آمده است مي فرمايند اين نصوص اولا سندشان كامل نيست براي اينكه دو تا روايتش ضعيف است
 روايت محمد بن سنان، سند و دلالت آن
  و روايت اول كه از محمد بن سنان نقل شده هم كه آمده است اعرفوا منازل الرجال مناعلي قدر رواياتهم عنا محمد بن سنان از سوي نجاشي و شيخ توثيق ندارد اما بر خلاف مبناي ايشان محمد بن سنان را شيخ مفيد در ارشاد توثيق كرده است و همين طور سيد بن طاووس توثيق ايشان مشكلي ندارد و به روايتش هم اصحاب از حيث نقل اعتماد مي كنند سند خالي از اعتبار نيست
 بحث دلالي كه (عنّا) يعني صدور روايت از امام (ع) موثق باشد
 اما دلالتش را اشكال مي كند كه آنچه در متن آمده است كه مي فرمايند اعرفوا علي قدر رواياتهم عنا اين يك معناي خاصي دارد معنايش اين است كه قدر روات را شما بشناسيد به اندازه روايتي كه از ما نقل مي كنند و روايت معناي مطلق اخبار نيست خبري كه صدورش از معصوم موثق باشد ان روايت است آن روايت عنا هست روايه عنا يعني آن خبري كه وثوق به صدور‌ آن ثابت باشد كل خبري كه اينها نقل مي كنند روايه عنا به حساب نمي آيد اين رواياتهم عنا وقتي صدق مي كند و مصداق پيد امي كند كه روايه موثوقه الصدور باشد وثوق به صدور روايت حاصل باشد پس از كه متن اين را به ما اعلام كرد ديگر استدلال به اين روايت مشكل مي شود چون كه اين رواياتي كه اين راوي مفروض نقل مي كند هنوز وثاقت خودش ثابت نشده وثاقت خودش كه ثابت نشده باشد وثاقت براي روايت وثوق به صدور روايت حاصل نيست
 بيان دور بين وثوق به قول راوي و خود راوي
  پس اينجا قضيه منتهي مي شود به دور؛ وثوق به صدور توقف پيد امي كند كه قول اين راوي مورد بحث حجت باشد حجيت قول اين راوي توقف پيد امي كند كه آن روايات وثوق به صدورشان ثابت باشد اين مي شود دور پس دلالت اين روايات بر مطلوب كامل نيست
 رد دور مذكور
  اما تحقيق اين است كه اشكال دور وارد نيست
 اولا- صحت تقسيم روايت به صحيح و ضعيف
 اولا دور در صورتي پيش مي آيد كه روايات اسامي براي اصح و صحيحي باشد قائل به صحيحي باشيم كه در اصول خوانديد اگر قائل به وضع به اعم باشيم روايات صدق مي كند به رواياتي كه وثوق به صدور داريم يا وثوق به صدور نداريم صحيح اين است كه روايات اسامي هست براي اعم اعم از موثوق الصدور و مجهول الصدور براي اينكه در استعمالات تبادر دارد اطلاق مي شود شما مگر نمي گوييد صحت تقسيم داريد روايات صحيحه و روايات ضعيفه روايات ضعيفه كه وثوق به صدور ندارد صحت تقسيم در اصول معنايش اين بود كه مقسم عام است هر دو قسم را فرا مي گيرد بنابراين مقصود از روايات قطعا اختصاص ندارد به رواياتي كه وثوق به صدور داشته باشد روايات ضعيفه هم روايت هست اين اگر شد استدلال درست است روايات صحيح و ضعيف وثوق به صدور باشد يا نباشد نقل مي شود و پس از نقل آن روايات در كميت بالا كثرت روايات صدق مي كند وانگهي اين كثرت موجب وثاقت مي شود
 ثانيا- تنها طريق وثوق به روايت، وثاقت راوي نيست
 و ثانيا ممكن است چند تا تا حد كثرت برسد ان چند تا روايت وثوق به صدورشان از طريق قرائن و يا نقل اصحاب اجماع و يا نقل مشايخ ثلاث وثوق به صدور آن روايات از آن طريق به دست بيايد كه خود آن راوي كه مورد بحث هست در وثاقتش فعلا تا ان كثرت به عمل نيامده حرفي نداريم اين راوي خودش فقط يك ناقل است چون قرائن هست روايت مي شود داراي وثوق به صدور يا يكي از اصحاب اجماع از اين راوي مورد بحث روايت نقل مي كند كه نقلش معتبر مي شود پس از اين مرحله چند تا روايت كه نقل كرد و روايات هم داراي وثوق به صدور بود بر مبناي صحيحي كه بگوييم روايات اسامي براي صحيح هست نه براي اعم صحيح يعني روايتي كه وثوق به صدور داشته باشد با اين تنزل مي شود بگوييم كثرت روايات قبل از اين كه به توثيق راوي برسيم بوجود مي آيد پس از كثرت روايات وثاقت را براي راوي اعلام مي كنيم بنابراين به كل وضوح اشكال دور و عدم استناد به اين متن قابل الترام نيست و اساسي ندارد
 سوال و جواب در مورد اعمال صحيح و اعم فقط در عبادات
 سوال و جواب آنجا ما اسامي را بحث مي كنيم روي الفاظ و مصطلحات شرعي مي بريم در مرحله دوم مي آييم تطبيق مي كنيم به عبادات و معاملات هر انچه مصطلح شرعي است وانگهي در تطبيق مي گوييم اسامي عبادات اين است و بر مبناي صاحب كفايه موضوع براي اخص است اما معاملات كه صحيح و اعم ندارد.
 اشكال دوم- ممكن است كسي كثير الروايه باشد ولي روايات او كاذب باشد
 اشكال دوم كه در اين ضمن دارد سيد الاستاد صفحه 80 همين كتاب مي فرمايد راوي كه روايت نقل مي كند ربما ممكن است كثرت روايات باشد ولي كثرت كاذب باشد روايات كاذب چون فربما تكون روايات كاذبه اكثر من الروايات الصادق ايشان مي فرمايد بسا مواردي است كه روايات از فرد كاذب بيشتر از روايات فرد صادق است اين حرف را كه ايشان مي فرمايند خوب لا عصمه الا لاهلها با كمال ادب و تواضع عرض مي شود كه اين قطعا خلاف واقع است در روات اهل بيت روات طرق ديگر ابناء‌ عامه كار نداريم ما بحث ما در روات اهل بيت است اين روات اهل بيت روايات كاذب اكثر باشد از روايات صادق در روات اهل بيت چنين چيزي نيست شايد به ذهن شريفشان يك لحظه بيرون رفته از اين حدود و الا قطعا روات كاذب بيشتر از روات صادق نيست و اين متن اگر ارائه بشود نستجير بالله تعالي براي كساني كه به ما به يك بهانه اي اشكال مي كنند اگر اين متن را ببينند يك مشكل براي ما ايجاد مي كند اين تعبير لعله لا عصمه الا لاهلها نظر شريفشان به ان سمت و سو خارج از اين بوده
 سوال و جواب همه از رسول اكرم است رواياتي كه از امام صادق هست در روايت صحيحه امام صادق مي فرمايد كه ما هيچ روايتي نقل نمي كنيم مگر از پيامبر اعظم در حدود روات اهل بيت روايات كاذب اكثر از روايات صادق در اين چارچوبه نيست اما بحث ما درباره روات اهل بيت هست در روات اهل البيت قطعا روايات كاذب اكثر از روايات صادق نيست اين بي هيچ شكي با تتبع وسيع خود ايشان و با تتبع علماي رجال در اين رابطه شكي وجود ندارد در نتيجه آنچه ما از اين بحث نتيجه گرفتيم اين شد كه كثرت روايات مسئله دور وارد نبود دلالت كامل بود و كثرت روايات كه وهم ايجاد مي كرد كه كثرت روايات كاذب بيشتر از روايات صادق هست در اين حد وهم است واقع اين نيست
 سه شرط اعتبار توثيق كثير الروايه بودن
 بنابراين اين روايات با اين سند از يك سو و فهم و برداشت و اعتماد به روات از سوي ديگر كثرت روايت با شرايطي مي تواند موجب حداقل اعتبارمايي بشود ولو بگوييم توثيق نيست اما مدح است شرائطش اين است 1. خود راوي تضعيف نشده باشد 2. كثرت روايات در حد قابل توجه باشد 3. رواياتش در كتب و مجامع معتبر روايي ثبت و ضبط شده باشد با اين خصوصيات كثرت روايت كه از خود معصوم بدون واسطه يا با يك واسطه نقل مي كند اقلا موجب اعتبارمايي مي شود لذا شهيد ثاني در درايه در مورد ترجمه حكم بن مسكين مي فرمايد لما كان كثير الروايه و لم يرد فيه طعن فانا اعمل بروايته اين همان خصوصيتي است كه گفتيم مي گويد حكم بن مسكين كه كثير الروايه هست و طعني درباره اش وارد نشده من به روايتش عمل و اعتماد مي كنم درست هم هست اين فهم اصحاب و مضافا اگر يادمان باشد استفاده مي كنيم كه اصاله الصحه اصاله الاعتماد در جاهايي خودش را نشان مي دهد به عنوان يك مويد راوي است از خود امام نقل مي كند زياد هم نقل مي كند تضعيف هم نشده رواياتش هم محققين در كتبشان مي آورند و روايات كثير هم
 سوال و جواب گفتيم اصاله الصحه براساس اخرين تحقيق اصولي در عمل غير و عمل نفس در عقود در ايقاعات قبل از عمل بعد از عمل در همه اينها جاري مي شود و هيچ محدوديتي وجود ندارد مگر اينكه در رجال گفتيم يك مانع داريم اهميت و احتياط ديني توثيقات عامه غير معروف كه سه مورد بود كامل شد فقاهت و مشايخ نجاشي و كثرت روايت
 مدايح عامه
 فراز بعدي مدائح عامه در ضمن بيان علماي رجال امده است اما عنوان خاصي در كتب رجالي را طبق فحصي كه حقير داشته است برجسته نشده هر چند در ضمن بيان بر مي خوريم لذا ما اين را عنوان كرديم مدائح عامه
 تعريف مدايح عامه
  طبيعتا معناي مدائح عامه اين است كه مدحي براي يك مجموعه ثبت و اعلام بشود چطوري توثيق عام داشتيم كه وثاقت براي يك مجموعه با داشتن خصوصياتي اعلامي مي شد اينجا هم مي گوييم مدح براي يك مجموعه با داشتن خصوصيات اعلام مي شود اين را مي گوييم مدائح عامه و اگر وثاقت بود درباره راوي راوي مي شود معتبر حديث مي شود صحيح روايت مي شود صحيحه اما اگر مدح امده بود راوي مي شود ممدوح روايت مي شود حسنه
 مصاديق مدايح عامه كه سه مورد است
 الان به مصاديق آن توجه كنيم مدائح عامه هم به طور كل سه مورد است
 ذكرا راوي در مشيخه صدوق به عنوان مسند اليه صدوق
 1.ر راوي در مشيخه صدوق يعني اسناد صدوق به راوي كه ذكر شده باشد اين را مي گويند طريق صدوق به ان راوي در تعبير روايي مي گوييم باسناده عن ابن ابي عمير باسناده عن احمد بن محمد بن يحيي اين اسناده اگر به عبارت ديگر بياوريم مي گوييم طريق صدوق به راوي سبك رجالي اين است كه مرحوم كليني روايتي كه نقل مي كند كل راويهاي سند را ذكر مي كند اما شيخ صدوق و شيخ طوسي ابتدا سند چند نفر راوي ذكر نمي كند منتها در وسائل كه مي خوانيد باسناده عن ابن ابي عميرمثلا اين اسناده مي شود طريق شيخ به آن راوي
 فرق مقطوع و مرفوع و معلق
  اين گونه روايات را مي گفتيم معلق در برابر مرفوع اگر چند تا راوي از انتهاي سند بيفتد به ان مي گوييم مرفوع منتهي بايد كلمه رفعه باشد اگر چند تا راوي از اول بيفتد به ان مي گوييم معلق عمدتا شيخ و صدوق سبكش اين است مرحوم كليني سبكش اين نيست راوي ها را همه را نقل مي كند فرق بين مرفوع و مقطوع اين بود كه روايت مقطوعه اصطلاحي است جايي به كار مي رود كه تمام سند كامل راوي كه از امام نقل مي كند نقل از امام نمي كند تا رسيد روايت زراره بعد مي گويد قال زراره از امام نقل نمي كند سند درست است از كلام معصوم و از اسم معصوم بريده روايت مقطوع را ما كه اعتبار قائل نيستيم تك تك افراد راوي هم معتبر است براي اينكه روايت صدق نمي كند روايت وقتي صدق مي كند كه نقل مستند به معصوم باشد نقل كلام معصوم جوهر و گوهر روايت است بنابراين در صورتي كه مقطوع باشد روايت صدق نمي كند اين توضيحات درباره نحوه سند كتب اربعه
 توضيح مشيخه صدوق
 مشيخه در آخر كتاب من لا يحضر شيخ صدوق تمام راويها را كه از ابتداي سند انداخته در اخر تحت عنوان مشيخه يعني يك مجموعه يك فصل تمام آن راويها ذكر مي كند كه آخر كتاب مي شود مشيخه صدوق مشيخه يعني تدوين و ذكر اسامي رواتي كه در خود كتاب آن روايات را حذف كرده بود معناي اصطلاحي و لغوي مشيخه هم همين است
 فرق مَشْيَخه و مشِيخه
 مرحوم سيد داماد در كتاب الرواشح كه مطالبي رجالي دارد كلامي دارد اصولي دارد در آنجا يك مرتبه مشيخه را معنا مي كند صفحه 75 مي فرمايد اگر مشيخه بگوييم با سكون شين و فتحه ميم و ياء مي شود جمع شيخ و اگر مشيخه بگوييم با كسر شين و سكون ياء مي شود كتابي كه مشايخ و شيوخ در آن كتاب اسمائش جمع و تدوين شده باشد مشيخه را معنايش را فهميديم صدوق در مشيخه طريق خودش را كه به راوي داشت در مشيخه كل ان روات را نقل مي كند
 بيان علامه مجلسي در اين باره
 علامه مجلسي در كتاب وجيزه مي فرمايد كه شيخ صدوق كه شخصي را كه به آن شخص طريقي دارد در مشيخه آورده باشد موجب مدح آن رواي خواهد شد بخاطر اينكه در مقدمه كتاب خودش مي فرمايد در مقدمه من لا يحضر كه روايات اين كتاب مستخرجه از كتب معتبره اي است كه مورد اعتماد اصحاب بوده است وانگهي طريق شيخ به روايات طبيعتا ارتباط دارد به اين كتب از هر كسي كه شيخ روايت نقل مي كند و طريق به آن شخص دارد او صاحب كتاب معتبري است چون گفت در من لا يحضره الفقيه مستخرج است از كتب معتبره و معتمده عند الاصحاب بعد طريق از هر راوي كه دارد طبيعتا ان راوي صاحب يكي از آن كتابها باشد بنابراين بر اساس معتبر بودن كتبشان تمام راويهايي كه صدوق از آنها نقل مي كند چون ان راويها طبق بيان صدوق داراي كتب معتبره هست پس ان راويهايي كه صدوق به انها طريق دارد معتبر خواهند بود اين مدح عام درباره رواتي كه در مشيخه ذكرشان امده است براي تاييد مطلب علامه مجلسي عده في وجيزه من الممدوحين اين مجموعه شدند از ممدوحين ذكر در مشيخه و طريق شيخ صدوق به راوي كه در مشيخه ذكر شده است مدح عام هست اين با تحقيق و دقت به نتيجه و بار مي نشيند يا خير بحث ادامه دارد