درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 اسلام اطفال كفار
 سيد يزدي اسلام آنها منوط به بصيرت است
 سيد طباطبايي (ره) فرمودند كه اسلام آوردن فرزند غير بالغ كافر درست است اما مشروط به بصيرت است اگر اسلام آوردنشان عن بصيره باشد مسلمان به حساب مي آيد و آثار اسلام مترتب مي شود
 سيد حكيم بصيرت در اسلام اطفال كفار شرط نيست
  سيد الحكيم فرمودند كه بصيرت شرط نيست با همان ادله اي كه ديروز بحث شد
 سيد خويي بصيرت شرط نيست
  سيد الاستاد در كتاب تنقيح العروه جلد 3 از صفحه 61 تا صفحه 64 اين مسئله را شرح مي دهد و در نتيجه مي فرمايد كه بصيرت شرط نيست شرح آن: مسئله دو مرحله دارد مرحله اول اثبات طهارت فرزند كافر كه اسلام آورده است مرحله دوم عدم اشتراط اسلام فرزند كافر به بصيرت
 بيان مرحوم خويي در طهارت و نجاست فرزند كافر بعد از اسلام آوردن
 اما مرحله اول استدلالي كه در اين مرحله مي فرمايند با آسان سازي و اضافات و توضيحات به اين ترتيب است كه دليل نجاست يا كفر است يهوديت و نصرانيت مثلا كه مي بينيم فرزند كافر كه اسلام آورده است ديگر از يهوديت و نصرانيت و كفر خبري نيست و يا دليل بر نجاست اجماع فقهاست كه مي گويند فرزند كافر به تبع والدينشان نجسند بالاجماع و اين دليل يعني اجماع شامل مورد بحث ما نمي شود چون كه اين فرزند اسلام آورده فرزند بدون وصف اسلام براي كافر نيست تا اجماع نجاستش را ثابت كند بنابراين پس از اسلام اوردن فرزند كافر كه به اطلاق ادله اقرار به شهادتين و به مقتضاي قاعده مشروعيت عبادات صبي اسلام آوردن فرزند كافر ثابت شد پس از آن دليلي بر نجاست نداريم
 بيان مرحوم خويي در عدم اشتراط بصيرت در اسلام اولاد كفار
 اما مرحله دوم استدلال براي عدم اشتراط بصيرت در اسلام آوردن فرزند كافر، در بدو ورود بحث را با يك سوال مطرح مي فرمايد مي گويد كه آيا اسلام آوردن عبارت است از اقرار به شهادتين و يا مضافا بر آن تصديق قلبي هم لازم است پس از طرح اين سوال مي فرمايند ورود به اسلام و خروج از اسلام به اعتبار موارد دو قسم است قسم اول آنان كه از والدين مسلمان به دنيا مي آيند براساس تبعيت مي گويند فرزند مسلمان مسلمان است سيره قطعيه براي مسلمان بودن فرزند مسلمان به همان تبعيت و ولادت در دامن مسلمان اكتفا مي كند ديگر از فرزند مسلمان اقرار به شهادتين نمي طلبد شما ديديد فرزند مسلماني كه در خانواده مسلمان به دنيا آمده در عباداتش آنچنان توجهي ندارد وليكن شما از او نه اقرار به شهادتين ديده ايد و نه تقوا ديده ايد با همه اين اوصاف بلا شك و لا ريب كه اين فرد محكوم به مسلمان بودن است و اما خروج از اسلام اين دسته وقتي كه كافر بشود از اسلام بيرون بيايند بيرون آمدنشان نياز به اظهار و انكار دارد انكار يا الحاد قلبي و دروني حكم كفر به ظاهر شرع اعلام نمي كند فردي قلبا كافر است در خانواده مسلمان بوده ولي اظهار نمي كند الان حكم كافر براساس ظاهر شرع جاري نيست چنانكه در نصوص قبلي اشاره شد
 صحيحه زراره
  صحيحه زراره مقدمه عبادات باب 2 حديث 8 صحيحه زراره عن ابي عبدالله لو ان العباد اذا جهلوا وقفوا و لم يجحدوا لم يكفروا اگر كسي انكار نكند كافر نمي شود
 معتبره محمد بن مسلم
 روايت دوم وسائل الشيعه جلد 18 باب 10 حديث شماره 56 عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد برقي عن ابيه محمد بن خالد برقي عن جميل بن صالح كه توثيق خاص دارد عن ابي ايوب ابراهيم خزاز كه از ثقات و اجلاست عن محمد ين مسلم سند هم معتبر ابي ايوب مشترك است و تمام مشتركين همه شان ثقه هستند ولي همه مشتركين امامي بودن ان را احراز نكرديم در يك طبقه هستند يكي ابراهيم است يكي عثمان چون امامي بودنش را ثابت نكرديم توثيقش ثابت هست معتبره مي گوييم محمد بن مسلم مي گويد كنت عند ابي عبدالله جالسا عن يساره و زراره عن يمينه فدخل عليه ابوبصير فقال يا اباعدبدالله ما تفول في من شك في الله فقال عليه السلام كافر يا ابامحمد قال فشك في رسول الله فقال عليه السلام كافر ثم التفت عليه السلام الي زراره فقال عليه السلام انما يكفر اذا جحده از اين روايت استفاده شد كه انكار در صورتي كه محقق بشود موجب كفر است اگر الحاد قلبي باشد و اظهار نكند موجب كفر نمي شود
 سوال و جواب جحد انكار يك حقيقت مسلم در سطح اظهار است امام صادق فرمود كه بيرون آمدن از اسلام نياز به جحد دارد يعني انكار علني اين مورد اول اما مورد دوم مي فرمايد كساني هستند كه از پدر و مادر كافر به دنيا مي آيند آنها به تبعيت والدينشان محكوم به كفرند اينها كفرشان ديگر نياز به انكار ندارد بر اساس اجماع محكوم به كفرند اگر از كفر بيرون بيايند و اسلام اختيار كنند احتياج به اقرار به شهادتين دارد بايد شهادتين را اقرار بكنند و در اقرار به شهادتين تصديق قلبي شرط نيست كتاب اصول كافي جلد 1 باب هاي اول تحقق اسلام بوسيله شهادتين در نصوص معتبره متعدد بيان شده است كه قبلا اشاره هم شده بود مي فرمايند همان اقرار كافي است ولو بداند كه تصديق قلبي ندارد با اقرار به شهادتين محكوم به طهارت مي شود چنانكه مي فرمايند منافقين كه قرآن در سوره منافقين مي گويند اينها تصديق قلبي ندارند اما پيامبر با آنها معامله اسلام مي كرد ظاهرا محكوم به مسلمان بودن بودند مضافا بر آن سيد الاستاد مي فرمايد كه كساني بودند در اطراف پيامبر كه ايمان قلبي قطعا نداشتند و پيامبر با آنها معامله مسلمان مي كرد خود شهادتين كافي بود
 استناد به صحيح بخاري در كفايت شهادتين بر اسلام
  و اين مطلب را مي فرمايند در نصوص ابناء عامه هم بوضوح مي بينيم كه اقرار به شهادتين كافي است مي فرمايند صحيح بخاري جلد 1 صفحه 113 نقل شده است از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اني اقاتلهم حتي يقولوا لا اله الا الله و محمد رسول الله كي يصون بهم دمائهم و اموالهم شهادتين كافي است اما تصديق قلبي محقق ايمان است شهادتين محقق اسلام و تصديق قلبي همان اساس و اصل براي بوجود آمدن ايمان است كه فرق است بين اسلام و ايمان
 موثقه سماعه بن مهران
 كتاب اصول كافي جلد 2 باب ان الايمان يشرك الاسلام حديث اول موثقه سماعه سند حديث محمد بن يحيي العطار يادمان نرود مرحوم كليني در روايات زيادي از محمد بن يحيي كه نقل مي كند از مشايخ كليني است و همان محمد بن يحيي العطار هست محمد بن يحيي عن احمد بن محمد كه احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي از اجلا و ثقات است عن الحسن بن محبوب كه از اصحاب اجماع هست عن جميل بن صالح كه توثيق خاص دارد عن سماعه بن مهران كه نجاشي مي فرمايد ثقه ثقه توثيق پررنگ در اصطلاح رجال كلمه ثقه دوبار تكرار بشود عن ابي عبدالله قلت لابي عبد الله عليه السلام اخبرني عن الاسلام و الايمان ا هما مختلفان فقال عليه السلام ان الايمان يشارك الاسلام و الاسلام لا يشارك الايمان فقلت فصف لي هما گفتم آقا پس اسلام و ايمان را براي من تعريف كن فقال عليه السلام الاسلام شهاده لا اله الا الله و التصديق برسوله به حقنت الدماء و عليه جرت المناكح و المواريث و علي ظاهره جماعه الناس و الايمان الهدي و ما يثبت في القلوب من صفه الاسلام اين حديث ايمان و اسلام كاملا جدا از هم بيان مي كند و الايمان الهدي هدايت مال كسي است كه هادي داشته باشد و لكل قوم هاد هم اميرالمومنين اشاره به ولايت دارد و الهدي و ما يثبت في القلوب من صفه الاسلام از اين روايت به وضوح فهميديم كه اسلام فقط اقرار است تصديق قلبي ايمان است لذا سيد الاستاد مي فرمايد كه تصديق قلبي مربوط به ايمان است كساني كه فقط اقرار به شهادتين مي كنند تعبير مي كنيم اسلامي دنيوي و كفر اخروي مسلمان دنيا و كافر آخرت در نتيجه بصيرت كه براساس نظر ايشان همان تصديق قلبي است كه درست هم هست چون بصيرت با تصديق قلبي و با اعتقاد قلبي تطبيق مي كند ديگر بصيرت شرط نيست اقرار به زبان كافي است لذا آن چه كه سيد طباطبايي مي فرمايد در اسلام فرزند كافر بصيرت شرط هست دليلي بر اين اشتراط دليلي ندارد
 تحقيق مطلب (فرمايش مرحوم سيد يزدي صحيح است)
  اما تحقيق اين است كه آنچه را كه سيد طباطبايي مي فرمايد درست است مطابق قواعد و مطابق اصل است براي اينكه در اسلام آوردن فرزند كافر سه تا شرط آمده 1. عاقل مجنون نباشد 2. مميز خوب و بد و نفع و ضررش را تشخيص بدهد دركش رشد كرده باشد 3. بصيرت بصيرت به تناسب حكم و موضوع اقرار عن بصيره باشد نه بصيرت جدا اقرار عن بصيره يعني اقرار به شهادتين را معنايش را بداند بداند كه شهادت مي دهد به وحدانيت خدا بداند كه شهادت مي دهد به رسالت رسول الله اين بصيرت منضم به اقرار است درست است كه سيد الاستاد كه بصيرت تصديق قلبي است اينجا كه اقرار است به تناسب حكم و موضوع آن اقرار كه معنايش را بداند خود اين اقرار از انشاءات است انشاء متقوم به قصد معناست همان قصد معنا لازم است بنابراين بصيرت در اقرار شرط لازم و ضروري است كه ماهيت اقرار متقوم به ان است و خود اقرار به شهادتين بدون بصيرت معنا و مفهوم ندارد كه اگر يك بچه كوچكي زبان ياد دهيد فرض كنيد زبانش انگليسي است دو جمله شهادتين طوطي وار حفظ كند معنايش را بداند فقط تكرار كند آيا اين را اقرار عرف مي گويند هرگز. و از لحاظ اصول ما بعد از كه شك در تحقق اقرار بكنيم شك مساوي با عدم اقرار است لذا متانت راي سيد طباطبايي و جودت نظرشان در فقه كه گفته مي شود عديم النظير حقا و صدقا بصيرت در اقرار لازم است عن بصيره بايد اقرار بكند