درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از نجاست اولاد كفار
 بررسي حسنه حفص بن غياث
 بررسي دلالت حسنه حفص بن غياث گفتيم كه امام خميني در كتاب طهارت جلد 3 صفحه 420 فرموده اند كه اين متن اين حديث تنزيل است اذا اسلم اسلام لنفسه و اسلام لولده الصغار ممكن است تنزيل براي بعضي از آثار باشد نه نسبت به همه آثار مطلوب ما اين است كه تنزيل كامل باشد تا نجاست براي فرزند كفار ثابت شود بعد امام در ضمن همين بيان يك اشاره اي كوتاهي دارند مي فرمايند هرچند لا يبعد عموم التنزيل با اشاره مي فرمايد عموم التنزيل هرچند بعيد نيست اين فرمايش ايشان در منتهاي متانت است شرحش همان بود كه گفتيم كه تنزيل اطلاق مقامي دارد
 اشكال بر حسنه كه صحبت از اسلام آوردن كافر است نه از كفر او
  اشكال سومي كه امام دارند نسبت به دلالت حسنه درباره اثبات نجاست فرزند كفار با آسان سازي اين مي شود كه در متن حسنه آمده است اسلام اسلام لنفسه و ا سلام لولده الصغار اما از كفر در متن حديث خبري نيست مدلولش اين است كه در اسلام تبعيت هست اين دلالت ندارد كه در كفر و كافر و فرزند كافر تبعيتي باشد
 تحقيق مطلب
 تحقيق اين است اين حديث دلالت دارد بر تبعيت در اسلام به منطوق خودش به لفظي كه در خود عبارت آمده اما چون قضيه شرطيه است به مفهوم خودش دلالت مي كند به تبعيت نسبت به كفار كه كسي كه خودش كافر است كفر او كفر فرزندش است تا وقتي كه بالغ و مميز نشده باشد همان طور كه سيد الحكيم اين دلالت را بر مطلوب كامل مي داند بنابراين دلالت حسنه حفص بن غياث بر مطلوب يعني تبعيت فرزند كافر از خود كافر در نجاست كامل است وجه دوم قاعده تبعيت گفتيم كه قاعده تبعيت يك قاعده عقلايي و حكم عقل عقلاست عقلا حكم مي كنند درك عقليشان اين است كه تبعيت بين اصل و فرع حاكم است اين به طور كلي و مورد ما هم از مصاديق اصل و فرع است تا وقتي كه فرزند به بلوغ و تميز نرسيده فرعي است براي اصلي كه والدين آن باشد و تبعيت بين اصل و فرع يك حكم عقل عقلاست
 فرق حكم عقلي عقلايي و عقل عقلا و..
  ببينيد گاهي مي گوييم عقلايي و گاهي مي گوييم حكم عقل عقلا و گاهي مي گوييم حكم عقلي اينها فرق مي كند اگر گفتيم حكم عقلي شَماي فلسفه به خودش مي گيرد بايد منشاش برهان باشد و اگر گفتيم حكم عقلا يا كار عقلاست ممكن است روش جاافتاده بين عامه مردم و عرف باشد اگر گفتيم درك عقل عقلا علم است و نوع حجيتش فرق مي كند نوع حجيت ارتكاز عقلا يا سيره عقلا مي رود زير مجموعه سنت و سيره درك عقل و عقلا مي رود تحت عنوان حجيت قطع و علم قاعده تبعيت درك عقلي عقلاست اما در اين رابطه گفته مي شود كه آياتي از قرآن وجود دارد كه مفاد آن مي شود رد بر قاعده تبعيت
 حل تعارض آيه كريمه سوره انعام با روايات باب فطره الخلق اصول كافي
  1. آيه 164 سوره انعام فطره الله التي فطر الناس عليها ترجمه آزاد اين آيه كساني كه افريده مي شوند به دنيا‌ مي آيند از مردم كل مردم با فطرت خدا جويي به دنيا مي آيد كه اصول كافي جلد 2 باب فطره الخلق علي التوحيد رواياتي در اين رابطه نقل مي كند بنابراين مدعاي ما اين است كه فرزند كفار تابع والدين هست اما آيه مي گويد كسي كه به دنيا مي آيد با فطرت خداجويي به دنيا مي آيد كافر به دنيا نمي آيد اين مفاد آيه رد مي كند قاعده تبعيت را تحقيق اين است كه اين آيه مفادش رد بر قاعده تبعيت در اين مورد نيست براي اينكه منظور از فطرت در آيه فطره الله عبارت است از قابليت براي معرفت حق فطرت يعني دريچه ذاتي و خدادادي در روح انسان براي خداشناسي بنابراين اگر گفتيم قابليت خداشناسي دارد گفتهايم قابليت آثار از قبيل طهارت و حليت ذبائح و غيرها مترتب بر قابليت نيست آثار مترتب فعليت شي است نه بر قابليت فطره الله فقط پنجره اي به سوي خداشناسي است به عبارت ديگر فطرت خداجويي از خداجويي تا خداشناسي كه موحد بشود كه فاصله قابل توجهي وجود دارد بنابراين مفاد آيه فطره الله رد بر قاعده تبعيت نيست
 آيا مفاد آيه (لا تزر وازره وزر اخري) با قاعده تبعيت سازگار است
  2. آيه 30 از سوره روم قوله تعالي لا تزر وازره وزر آخري اين تبعيت را اسيب مي بيند كافر خودش گناه كرده و به آتش جهنم مي رود و اما فرزندش كه هنوز عملي انجام نداده كاري انجام نداده گناهي از او سرنزده چرا او به تبع اباء و والدين جهنمي باشد لا تزر وازره وزر اخري تحقيق اين است كه مفاد اين آيه رد بر قاعده تبعيت نيست براي اينكه اولا لا تزر وازره وزر وزر گناه هست گناه روز قيامت و روز قيامت گفتيم كه فرزند كافر به وسيله گناه پدر به جهنم نمي رود بلكه امتحان مي شود تاجج النار امتحان مي شود و اگر از امتحان جان سالم بسر بردند بهشت مي روند و الا به جهنم پس به واسطه گناه والدين انها محكوم نيستند 2.در عالم آخرت اما در دنيا نجاست كه هدف بحث ما هست كه اثبات بشود براي فرزند كافر نجاست وزر نيست از احكام وضعيه است احكام وضعيه تابع واقعيتهاست كه مي گوييم اثر وضعي دارد يعني واقعيتهاي موجود طبيعي اثر وضعي خودش را دارد از احكام وضعيه هست نجاست وزر نيست و بعد مي بينيم وجدانا ارتباط خود آن فرزند كافر با پدرش همراهيش در اكل لحم خنزير وجدانا مي بينيم نجاست را اكل كرده و خورده و نجس هرچند گناه نيست چون مكلف نيست گناه نيست اما نجاست هست احكام وضعيه تابع بلوغ در فهم نيست مثل گرما و سرما ادم عقل هم نداشته باشد گرما و سرما اثرش را مي كند اين آيه هم مشكلي از مدلول آن نسبت به قاعده تبعيت برنخورديم
 سوال و جواب براي نوع هست هر قانون نوعي و كلي تبصره ها و استثناها و موارد خاص دارد اين نسبت به اطفال هست نه نسبت به مكلفين ان دار عمل و نتيجه نسبت به مكلفين هست
 آيا مفاد آيه 27 سوره آل عمران (تخرج الحيّ ....)با قاعده تبعيت سازگار است
  3. آيه 27 سوره آل عمران قال الله تعالي تخرج الحي من الميت و تخرج الميت من الحي و ترزق من تشاء‌بغير حساب (اين از اياتي است كه جزء تعقيبات عرفاي فقيه كه آيه الكرسي و اين ايات در تعقيبات نماز واجب مي خواندند) اين آيه طبق تفسير القرآن تاويل علامه سيد عبد الله شبر تفسير مختصري دارد ولي از منظر محتوايي معجزه اي چيزي كم ندارد ولي در كمال اختصار در اين تفسير ايشان مي فرمايد كه معناي تخرج الحي من الميت يعني پروردگارا تو بيرون مي آفريني از حي يعني مومن از ميت يعني كافر و بالعكس و به وجود مي آوري و خلق مي كني از مومن كافر پس مفاد اين در ديد ابتدايي قاعده تبعيت در اين مورد كاملا نقض مي كند تبعيتي نيست مومن از كافر و كافر از مومن افريده مي شود تفسير هم درست و دلالت هم واضح پس مفاد رد بر تبعيت در اين مورد
 تحقيق مطلب
  اما تحقيق اين است كه مفاد اين آيه رد بر قاعده تبعيت نمي شود بلكه اشعار به تبعيت دارد به دليل اينكه سياق آيه در مقام بيان قدرت خداست قل اللهم مالك الملك همان جا رديف از قدرت خدا سخن به ميان مي آيد تا انجا مي رسد كه تو آن قدرتي داري كه بر خلاف سير طبيعي برخلاف قانون تبعيت مي تواني مومن از كافر كافر از مومن بيافريني اين اشاره به قدرت خدا دارد و طبيعي است كه بيان نظام طبيعت كه به عهده ندارد نظام طبيعت كه اين نيست كه هميشه كافر از مومن ومومن از كافر پس بر خلاف نظام طبيعت قدرت و توانايي خداوند در اين آيه هدف بحث است كه بر خلاف قاعده تبعيت اين طور قدرت داري و قادر متعال هستي نه تنها ردي است بر قاعده تبعيت كه اشعار دارد كه طبيعت اين است ولي يد الله فوق ايديهم قدرت حق قدرت مطلق است و خلاف قانون طبيعت و تبيعيت مي تواند كاري درباره خلقت انجام بدهد هر سه آيه اشكالي بر قانون تبعيت وارد نكرد اشكالات كه از آيات شريفه به بار ننشست مي گوييم دلالت قاعده تبعيت بر مطلوب كامل است قاعده تبعيت يك قاعده علمي است اشاره شد ما در فقه مي گوييم اگر در حد نظريه پردازي بود بله ما معايير خودمان اما اگر در حد علم واقعي بود مي شود علم و قطع تحت پوشش حجيت قطع و حجيت علم قرار مي گيرد بنابراين علوم روز كه ما با آنها برمي خوريم يك مقدارش تقليدي است مي گويند دانشمندان براساس يك ازمايش ها اين را اعلام كرده علم نيست در حقيقت علم به معناي كلمه اكثريتشان نيست اما ان جايي كه علم است قطعا ان حجيتش قعطي است از باب حجيت قطع درباره تبعيت فرزند كافر تا وقتي كه ولده الصغار اطفال كوچكند تبعيتش ان هم درباره حكم وضعي كه نجاست بود كه هدف بحث ماست تبعيتش اتصالش مثل تنه درخت و شاخ و برگ درخت است يك ارتباط وضعي است از لحاظ علمي فرزند والدين جزء منشعب از خود والدين هست و ان از حيث ذات و تراكيب و اجزاء به قول شما مولوكل ها عين انشعابي است از والدين از آسمان نبامده از والدين است با ديد علمي دقيق ان از والدين امده از جاي ديگر نيامده مثل قطره آبي از يك چشمه بيرون بيايد در مثال بنابراين ان اثر وضعي تا مكلف نشده و عوامل روحي و مطهرات اضافه نشود تا آن حد ان فرزند كوچك فرعي است از آن اصل از باب تبعيت فرع بر اصل تمام خواص وضعي مخصوصا از قبيل نجاست و غيرها كه اصل دارد اين فرع هم دارد 3. عدم دليل بر طهارت دليل طهارت ما بر اشياء قاعده طهارت است آن هم اشيائي كه شك در طهارتش داريم كل شيئ طاهر حتي تعلم اين قاعده طهارت در مورد كفار كه جاري نمي شود قطع شد خود كافر فرض ما اين است كه يقينا كافر است و اما مطهراتي كه درباره اعيان داريم 1.درباره اعيان نجسه داريم و درباره انسان داريم مطهر ما درباره اعيان نجسه استحاله خوب مي بينيم استحاله اينجا در كار نيست چون تبدل ماهيتي وجود ندارد تبدل جنس و فصلي وجود ندارد در استحاله تبديل به جنس و فصل بايد باشد اينجا تكامل است مطهر دوم درباره بشر شهادتين است اين شهادتين هم كه نيست چون كافرند بنابراين نه قاعده طهارتي داريم اولا اشياء‌ نيست قاعده طهارت درباره اعيان محل بحث هست مخصوصا درباره انسان لذا بعضي از فقهاي تاريخ اخير كه گفته اند درباره انسان مشكوك الطهاره قاعده طهارت جاري مي كنيم اصل ندارد با اين شرحي كه داديم بنابراين پس از كه درباره فرزند كافر هيچ دليلي بر طهارت نداشتيم طبيعتا باقي مي ماند همان نجاست طهارت نيازي به اثبات دارد دليلي بر طهارت نداريم و نجاست فرزند كافر تا وقتي كه مميز و مكلف نشده ثابت و مسلم است بنابراين نتيجه براساس تسالم و نصوص باب و خبر و حسنه حفص بن غياث و قاعده تبعيت و عدم دليل بر طهارت حكم به نجاست فرزند كفار درست و صحيح است مطابق با آراء فقها و فتواي در متن عروه الوثقي است فتوايي كه شهيد صدر داده اند كه دليل بر نجاست وجود ندارد روشن شد كه دليل وجود ندارد اما ادله وجود دارد
 نكته تكميلي با بيان محقق همداني
 يك نكته تكميلي مرحوم محقق همداني در كتاب مصباح الفقيه كتاب طهارت صفحه 563 مي فرمايد دليل ما بر نجاست اولاد كفار در نهايت امر مي شود دليل لبي سيره و اجماع پس از كه دليل لبي شد به قدر متيقن اكتفا مي كنيم و ان قدر متيقن ما منظور ما از نجاست فرزند كفار ان فرزندي است كه صغير باشد و مميز نباشد و به بلوغ نرسيده باشد مطلب بسيار متين است هرچند در منشاش اختلاف نظر ممكن است داشته باشيم مطلب كاملا درست است ما كه مي گوييم فرزند كفار تابع والدين شان هستند در اخر به اينجا رسيديم كه فقط در نجاست حتي در دخول اتش و انها گفتيم كه نصوص داريم كه امتحان مي شويم و مخالف عدل الهي نيست بنابراين درباره فرزند كفار تابعيتش فقط نسبت به نجاست مي توانند براي ما مفيد باشد و هدف ما را ثابت بكند و ان هم در قدر متيقني كه اولاد صغار ايشان فرمود سيره و اجماع داريم ما گفتيم نص و قاعده تبعيت نص هم همان اولاد صغار را مي گيرد براي اينكه در نص تصريح شده اولاد اولاد منصرف است به قبل از بلوغ و قبل از رشد و بعد در نص معتبر ما ولده الصغار ولده الصغار قبل از تميز و تكليف است
 انواع قاعده (منصوص و اصطيادي) و ثمره آن در وجود اطلاق
  2. دليل ما كه قاعده تبعيت بود قاعده تبعيت كه گفتم قواعد دو قسم است منصوصه و اصطياديه قاعده منصوصه اطلاق دارد قاعده اصطياده كه كلام فقهاست استخراج از يك تعبير فقهاست از نص نيست اطلاق لفظي مربوط به نص معصوم است اين مي شود كلام فقها بنابراين قاعده تبعيت كه يك قاعده اصطياديه است و تعبير فقهاست تعبير فقها كه اطلاق ندارد تعبيري كه از روايت و از نصوص باشد اطلاق دارد تعبير فقها كه اطلاق ندارد بنابراين اخذ به قدر متيقن قدر متيقن اولاد صغار محكوم به نجاستند مطابق با فتواي متن