درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 انكار ولايت به معنا انكار ضروري دين منجر به كفر
 به مناسبت بحث از انكار ضروري انكار ولايت بحث شد و درباره معناي اولي الامر بحث مي كرديم
 بيان نظرات فخر رازي در معني اولي الامر
 فخر رازي براي اولي الامر خود يك معنا اعلام مي كند و سه تا معنا را از سوي مفسرين اعلام مي كند معناي اول كه اولي الامر خلفاي راشدين كه اين قول سند ندارد قائل هم ندارد فخر رازي و طبري را اين قول تاييد نمي كند و عصمت هم براي خلفا كسي قائل نيست و گفتيم عصمت با دهها سال شرك قابل انطباق نيست و اما قول دوم سلاطين يا امراي سرايا و اما در مقام رد همه اقوال دو دسته مي شود
 نظر مرحوم طبرسي كه اولي الامر بايد معصوم باشد
  كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان هم مي فرمايد كه از مفسرين دو قول وجود دارد كه منظور از اولي الامر يا سلاطين هست و يا علما
 و بعد مي فرمايد كه ايه نشان مي دهد كه اولي الامر برتر از حد بشر عادي باشد پس نه با سلاطين و نه با علما قابل تطبيق است بايد اولي الامر كساني باشند برتر از حد مخلوق و پايين تر از حد مخلوق كه واسطه فيض الهي و انوار قدسيه باشند وسائط بين خالق و خلق
 تشابه خلفا با سلاطين جور
  اما فخر رازي در جهت رد اين دو دسته كه سلاطين و امرا يك دسته درست مي كند امراي سرايا و سلاطين و گويا خلفا هم جزء سلاطينند بالوجدان براي اينكه سلطان در عرف اجتماع و تاريخ كسي است كه به قدرت و حاكميت برسد از طريق طرح و توطئه و قدرت و نيرنگ از هر طريق به قدرت برسد از سوي خدا و پيغمبر مستقيما سلطان پادشاه به قدرت نمي رسد اين طريقه سلاطين است دقيقا خلفا از طريق تشكيل يك شوراي هفت نفره در شكل يك تواني و يك تصميم گيري يك توطئه پيامبر جسد مطهرش دفن و كفن نشده قدرت را به دست اوردند شروع كردند به بيعت و گستراندن سلطه و قدرت پس انكه در لغت مي گوييند خليفه سلطان الاعظم در خلفا سلطان و خيلفه يك مصداق دارد در واقع يعني مفهوما و مصداقا بعد از خليفه اول عده اي كه راي مي دادند براي خلفاي بعدي در حد افراد يك حزب يا گروه چند نفره تا زمان حضرت علي بعد انشعاب حزبي به وجود آمد معاويه خليفه خودش را اعلام كرد بعد اهل بيت تا شهادت و خانه نشيني سلسله خلفا ادامه پيدا كرد خلفاي اموي و عباسي تا خلفاي عثماني تا شرفاي مكه تا ال سعود اين سلسله خلفاست سر نخ ابوبكر ته نخ عبدالله ال سعود كتابي هم هست فقه الخلافه مطالعه كنيد اين مسئله كاملتر شرح داده است بنابراين اين نكته را هم به دست اورديد كه كاملا روشن است سلطان ملك پادشاه با خليفه يك نظم و نظام يك سبك و يك ساختار وانگهي مي بينيم اين سلاطين اولي الامرند كه سعودي ها به ال سعود مي گويند اولي الامرند اين است اين يك خط فكري است
 آيا سلاطين اولي الامر هستند
 فخر رازي اين معنا را رد مي كند مي گويد امرا و سلاطين نمي توانند مصداق اولي الامر باشند
 در نظر فخر رازي اولي الامر بايد معصوم باشد و اطاعت انان واجب است
 براي اينكه اولا اطاعت سلاطين مطلق نيست اطاعت اولي الامر طبق آيه مطلق است 2. اطاعت اولي الامر واجب است والسلاطين فغير واجبه اطاعتهم قطعا تفسير كبير جلد 10 صفحه 145 و نكته ضمني هم گفته مي شود بعد مي فرمايد كه بلكه گاهي اطاعت سلاطين مي شود حرام چون مي گويد لا يامرون الا بالظلم بجهت اينكه سلاطين دستور نمي دهند مگر به ظلم اطاعت ظالم كه واجب نيست اين دو تا دليل مي گويددليلهايش هم خوب است اما تحقيق اين است كه سلاطين و اولي الامر اصلا همخواني ندارند اولي الامر در ارتباط با مستقيه با پيامبرند در رديف اطاعت خدا و اطاعت پيامبر اطاعت اولي الامر قرار گرفته با جعل و نصب شرعي بايد باشند و ثانيا سلاطين كه قطعا معصوم نيستند خود فخر رازي گفت كه اولي الامر بايد معصوم باشند و ثالثا در طول تاريخ سه تا خط برجسته داريم 1. خط انبيا كه همه با هم يك هدف دارند و يك خصوصيت متدينند عالمند و به سوي خدا دعوت مي كنند2. خط نوابغ و دانشمندان كه به سوي دانش دعوت مي كنند و اهل علمند 3.خط استكباري و سلاطين داريم كه دنبال حاكميتند به هر قيمت و از هر طريقي كه بشود سلاطين خطش از خط اولي الامر ديني جداست خط جدايي در طول تاريخ مثل اينكه ضد را به ضد معنا بكنيم بگوييم معناي سفيدي سياه است سلاطين با اولي الامر قابل انطباق نيستند لذا درباره سلاطين و ظلمه ايه قران داريم لا تركنوا الي الذين ظلموا كمك نكنيد ركن نباشد پشتيباني نكنيد از كساني كه ظلم مي كنند و ظالمند ايه 113 سوره هود ايه 124 سوره بقره درباره حضرت امامت از ذريه حضرت ابراهيم كه فرمود لا ينال عهدي الظالمين عهد خدا منصبت خدايي عهد خداس براي سلاطين و ظلمه كه نمي رسد
 اهل حل و عقد در نظر فخر رازي
 اما علما را فخر رازي مي گويد اگر همان اهل حل و عقد باشند كه حرف ما هم همان است طبري حدود هفت هشت حديث درباره معناي اولي الامر نقل مي كند كه منظور از اولي الامر علماي دين عالمان فقه و علم دين هستند حل و عقد يك اصطلاحي ابناء عامه است و كساني كه اهليت دارند براي حل و عقد احكام شرع اين را فخر رازي مي گويد با شرحي كه داديم ديروز كه گفت اولي الامر يعني معصوم تمام مردم كه نيست سلاطين كه نمي شود پس معلوم است كه بايد اهل حل و عقد باشد اين اخرين استدلالشان است از باب صبر و تقسيم يعني انها كه نيست ديگر بايد اينها باشند حالا چون خودش شايد كم كم متوجه مي شود كه اينها عصمت ندارند مي گويد اجماع اينها حجت قطعي است مي گويد از اين ايه اولي الامر ما كشف مي كنيم كه اجماع اهل حل و عقد حجت است
 مصادره مطلوب در كلام فخر رازي
  قطعا اين دليل فخر از مصادره هم بالاست مي دانيم مصادره عبارت است ازاينكه براي اثبات مدعا خود مدعا را تكرار كنيم مثلا بگوييم اولي الامر اهل حل و عقد هستند براي اينكه اهل حل و عقد اولي الامر هستند مدعا را جاي دليل قرار بدهيم اين ادعاي فخر يك قدم بالاتر از مصادره است چون ايشان مي خواهند از يك ادعاي ابتدايي نتيجه را قطعي اعلام كند ادعاي ابتدايي دارد كه اولي الامر اهل حل و عقد است اين خودش ادعاي ابتدايي است كه دليل مي خواهد از اين ادعا كه مي گويد اولي الامر اهل و عقد هست پس قول اهل حل و عقد به عنوان راي اجماع قطعا حجت است اينگونه استدلال ديگر در تاريخ به ثبت نرسيده كه از يك ادعاي ابتدايي بي پايه يك نتيجه قطعي گرفته بشود تمام جوهر و روح استدلالشان صبر و تقسيم بود كه اقسام ديگر را جلويش سد كرد گفت ديگر فقط اهل حل و عقد
 تحقيق حجيت نظر اهل حل و عقد و عصمت آنان
  حالا ما دراينجا اهل حل و عقد را مورد تحليل قرار مي دهيم مي گوييم اين اهل حل و عقد كيانند و چه جايگاهي دارند 1.اگر تمام علما هستند به عنوان اجماع بحث مي شود دليل اجماع دليل اعتبارش تمام است يا تمام نيست اجماع چقدر نتيجه و تاثير گذاري دارد بحث اجماع اگر اهل حل و عقد همان تعداد خاص از سران و اطرافيان هستند كه مي شود يك حزب منتها اسم حزب ان موقع نداشتند در هر صورت اين معناي واقعي اهل حل و عقد وانگهي اهل حل و عقد عصمت را از كجا به دست اورده اند خود فخر رازي و امثال و اعوانشان كسي پيدا نخواهد شد كه بگويد افراد تشكيل دهنده گروه حل و عقد فردا فردا معصومند ابدا تمامي افراد بدون هيچ اشكال بر اساس مذهب ابناي عامه و فخر رازي معصوم نيستند افراد كه معصوم نباشد گروهي كه متشكل از ان افراد هستند مي شود معصوم باشند اگر بگوييم جمع بين ضدين و يا خلف تو مي گويي اينها معصومند ما تك تك شان را گشتيم معصوم نيست
 چرا فخر رازي معتقد است كه اولي الامر بايد معصوم باشد
 سوال و جواب متن را خواندم كه گفت امر الله بطاعه اولي الامر علي سبيل الجزم ثبت ان يكون اولو الامر معصوما عن الخطا صفحه 144 اولي الامر كه دستور داده خدا به اطاعت مطلقشان اگر خطا كار باشند ايشان مي گويد جمع بين ضدين مي شود خدا نهي كرده كه از اهل خطا متابعت نكنيد اينجا مطلقا امر مي كند كه از اولي الامر تبعيت كنيد نتيجه اش اين مي شود كه اولي الامر بايد معصوم باشند
 آيا اهل اجماع همان اجماع علمايي است
  و بعد گفت اولي الامر خلفا كه نيست سلاطين كه نيست صبر و تقسيم فقط اهل حل و عقد هست انجا مي گويد كه از خود اولي الامر بودن ما به دست مي اوريم كه اجماع حجت قطعي است كه جوابش را داديم مي رسيم به بحث اصلي از اينجا شروع شد ان جايي كه حرف اصلي را بفهيميم كه فوق العاده مهم است پس اهل حل و عقد به جايي نرسيد عصمتشان كه قطعا ثابت نيست عدم عصمتشان براي قائلينشان قعطي و وجداني است و ثانيا اهل حل و عقد به عنوان اجماع با اولي الامر از حيث معنا تطبيق نمي كند براي اينكه اگر اهل حل و عقد تمام اموري مسلمين را تصدي و زمامداري بكنند كه مي شود سلاطين و اما اگر اهل حل و عقد همان اجماع علمايي است بستر اجماع علمايي بعضي از احكام كه نصي نداشته باشند دليلي نداشته باشند انجا اجماع كار از پيش مي برد و اين اجماعش حجت اين كه اولي الامر نمي شود ولايت امر يعني زمامداري مردم مسلمان در امور ديني و دنيايي اين اهل حل و عقد يك درصد دو درصد موردي را پيدا مي كند كه اجماع تشكيل مي دهد اينها در رديف اطاعت خدا و اطاعت رسول مناسبت به دست مي اورد؟
 اولي الامر بشر عادي نيست
  حالا بعد از اين اينها كه نبودند نوبت مي رسد به اين بستر سازي كه مرحوم طبرسي كرده است اينها كه نبود از ايه اهم استفاده مي شود كه اولي الامر برتر از حد مخلوقند و مطلب براي مذهب و راي پيروان اهل بيت كاملا مستقيم و روبراه مي شود كه در صورتي كه اينها اولي الامر هستند و معصوم باشند اولي الامر و معصوم بايد ائمه معصومين باشند كه عصمت و تقوايشان كه تقوا و زهد و پارسيشان الگوي فرق و مذاهب است كه ابن عربي كه مي گويد فصي در انسان كامل پس از پيامبر علي بن ابي طالب است در فصوص و فتوحات مكيه خودش و از مولوي بگيريد تا صورت پيوند جهان بود علي بود تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود تمام فرق و مذاهب خود فخر را گوش بدهيد در جلد اول كتاب تفسير صفحه 205 مي گويد به تواتر ثابت است كه علي بن ابيطالب بسم الله را جهر را مي خواند بعد مي گويد ومن اقتدا في دينه بعلي فقد اهتدي اين ديگر قائل به عصمت است در عمل بعد دليل هم مي گويد و الدليل عليه قوله عليه السلام اللهم ادر الحق مع علي حيث ما دار اين عصمت بايد اينگونه ثابت بشود كه من اقتدا به اهتدي حق با علي يدوران حيث ما دار مضافا بر ايه تطهير و مباهله را اشاره كردم بنابراين اولي الامري كه معصومند بشر عادي نيست كه وجدان علم فلسفه تجربه و صاحب نظران توافق دارند بشر عادي معصوم نيست خلفا معصوم نيستند معصوم ائمه معصومين معصوم كسي بايد باشد كه از سوي خدا برايشان عصمت عنايت شده باشد و ان هم به نص كتاب و سنت به اثبات رسيده باشد و ان هم به اقرار مكرر تمام محققان از تمام فرق به ثبت رسيده باشد
 اگر مصداق اولي الامر معصوم نباشد آيه لغو خواهد بود
  بنابراين اين اولي الامر جزء‌ ائمه معصومين ديگر مصداقي ندارد اگر براي اولي الامر ائمه معصومين را ما تطبيق نكنيم اين ايه معناي ديگري نخواهد داشت ايه بدون معنا باقي خواهد ماند كه مي گويند ارتباط قران و عترت تا بدانجاست كه اگر قران از عترت جدا بشود بعضي از ايات قران بدون معنا باقي مي ماند اين يكي از موارد است ان رابطه تنگاتگ و مباشري قران با عترت كه اگر جدا بشود معنا ديگر نيست
 اشكالات فخر رازي در تفسير ايه اولي الامر
 حالا برويم به سراغ اشكالاتي كه اينجا فخر اظهار داشته است اشكال اول مي گويد كه اما نظريه چهارم كه روافض مي گويند صفحه 144 كه مراد به اولي الامر ائمه معصومين هستند اين نظريه را مي گويد اشكالاتي دارد كه در غايت بعد است كه ما اين نظريه را قبول كنيم
 اشكال اول: معرفت به اولي الامر مشكل است
 درايه اطاعت مطلق است اگر بگوييم منظور از اولي الامر است مشروط مي شود چون كه بايد ائمه را بشانسيم مشروط به معرفت مي شود در حالي كه ايه مي گويد اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر مطلقا جوابش ساده و روشن است يك جوابي را علامه طبابطبايي تفسير الميزان جلد 4 صفحه 392 تا 399 كه اشكال مقلوب است بر مي گردد به طرف خودتان كه اهل حل و عقد هم مشروط به معرفت است اما جواب اصلي اين است كه اگر معرفت اگر نباشد خدا و پيامبر ائمه بدون معرفت كه هيچ كاري نمي شود معرفت كه شرط تكليف به حساب نمي ايد معرفت يك مقدمه اصلي براي اطاعت است كه به عبارت ديگر معرفت براي همه مسلمانان واجب است و محدوده معرفت اصول عقائد است معرفه الله و معرفه الرسول و معرفه الامام به حديث و روايت متواتر بين فرقين من مات و لم يعرف امام زمانه اين متفق بين فرقين است معرفت امام جزء معارف و عقايد است بخش عقائد بايد كامل بشود تا اسلام و مسلمان بودن ثابت بشدو وانگهي در مقام فروع اطاعت بشود اين ترتيبي است كه براساس مسلك اهل بيت است بنابراين اين اشكال در حقيقت اعلام جهل است تقريبا از ضمن كلام علامه طباطبايي مي توان استفاده مي شود با عبارات مفصل
 اشكال دوم: اولي الامر جمع است و در نظر شيعه امام يك نفر بيشتر در هر عصر نيست
  اما اشكال دوم كه خداوند امر كرده است به اطاعت اولي الامر يك عده اما شيعيان در هر زمان يك امام قائلند غافل از اينكه اولي الامر معنايش اين معنايش اين است كه تا ابد اين دين زنده است به وسيله اولي الامر اطلاق دارد به عمود زمان اگر جمع نبود نقص مي امد يك ولي امر بوده تمام شده بود اولي الامر كامل دين جاوداني است اولي الامر تا قيامت وجود دارد و حضور دارد در هر عصري امامي اولي الامر جمع بودن به مناسبت جاوداني بودن دين كه اين اولي الامر در هر زماني يكي از معصومين ولايت امر را دارند
 اشكال سوم قرآن مصدر حل اختلاف را قرآن و سنت قرار داده اند نه امام
 اشكال سوم كه مي گويد در ايه امده است ادامه اش امده فان تنازعتم في شي فردوه الي الله و الرسول اگر امام بود بايد مي گفت فردوه الي الامام اشكال ضعيفي است منظور اين است كه مصدر اصلي تمام احكام قران و عترت است قران و سنت است خدا و پيامبر است اولي الامر عالمان و مجريان ان احكامند روده الي الله و الي الرسول اصلا اولي الامر گفتن اضافه بود درست اين است كه مصدر اصلي براي مراجعاتتان در جهت به دست اوردن حكم اصلي قران و سنت است الي الله و الي رسوله الي الامام گفتن معنا نداشت چون مرجع قران و سنت است به ان بايد مراجعه كرد اولي الامر ادامه دهندگان نور قران و سنتند عالمد اصلي قران و سنتند مخاطبان اصلي قرانند اينها براي تفسير مي كند مصدر اصليتان ان است بنابراين در نهايت معلوم شد كه معناي اولي الامر بدون هيچ اشكال و شبهه اي ائمه معصومين هستند در يك جمله انچنان ايه با اعتقادات با مباني معرفتي و با جاوداني بودن دين اسلام دقيق قالبگيري شده است كه اولي الامر يعني همان ائمه كه تا قيامت ان شاء الله هر كدام در عصري حضور دارد.