درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از حیوان متولد از کلب و خنزیر یا کلبین
 درباره حکم حيوان متولد از کلب و خنزير يا از کلبين که شکل و صورت مشخصي نداشته باشد بحث مي کرديم گفتيم که مرحوم سيد مي فرمايد حيوان متولد از حيوانات نجس العين اگر شکل مشخصي نداشته باشد محکوم به طهارت است
 نظر محقق در شرایع
  واين فتوا مشهور است بين فقها که دليل بر مشهور بودنش همان است که در شرايع محقق حلي نقل مي کند وهر حکمي که در شرايع امده باشد حکم مشهور است
 ایراد صاحب جواهر به فرمایش صاحب جواهر
 صاحب جواهر در کتاب جواهر الکلام جلد 5 صفحه 369 مي فرمايد که شهيدين و محقق ثاني مي فرمايند که متولد از کلب و خنزير هر چند در شکل کلب و خنزير نباشد محکوم به نجاست است بعد صاحب جواهر براي رد اين راي نکاتي را تعرض مي کنند مي فرمايند
 مخالفت حرف صاحب شرایع با اصول و اطلاق دین
  اولا اين راي مخالف اصول و اطلاق ادله است اصول که 1. اصاله الطهاره مي گويد اين حيوان که در شکل کلب و خنزير نيست پاک است 2. اصاله البرائه که برائت از نجاستش هست 3. اصاله عدم نجاست چون که در حيوانات اصل بخصوص داريم تحت عنوان اصل در حيوانات طهارت است که به اين اصل سيد الاستاد در تنقيح العروه جلد 3 صفحه 35 تصريح مي فرمايند که اصل در حيوانات طهارت است به عنوان يک اصل مسلم عند الفقها نجاست حيوان نياز به دليل دارد دليل نداشتيم اصل عدم نجاست است بنابراين صاحب جواهر فرمايششان اين شد که راي بر نجاست مخالف اصول است و مخالف اطلاق دليل
 بررسی اطلاق مورد ادعای صاحب جواهر
  اين اطلاق ادله که نجاست خلاف اطلاق ادله است منظور از اطلاق دليل دليل طهارت سور دواب کتاب وسائل جلد 1 باب 5 از ابواب اسئار حديث شماره 4 صحيحه جميل بن دراج از امام صادق عليه السلام سالت اباعبدالله عن سور الدواب و البقر والغنم ايتوضو منه و يشرب قال لا باس اين اطلاق دارد دواب تمام ذوات اربع تمام چهارپايان بنابراين اين سور دواب است و اين بيان امام يک اشکال و يک بيان که اين اطلاق در کلام سائل است جواب ترک استفصال در مقام بيان ترک استفصال اطلاق مقامي است
 سوال و جواب سوال ايشان اين است که بگوييم ممکن است دواب انصراف دارد پس اطلاق ثابت نيست وليکن ما مي گوييم دواب اگر جمود کنيم اطلاقش شامل همه حيوانات و چهارپايان است اما امام که در مقام بيان باشد ترک استفصال کند اطلاق استفاده مي شود اطلاق دوم هم در رابطه صحيحه که ديروز خوانديم ممکن است استفاده بشود که وحش و سباع بود اين مطلب که تمام
 دفع دخل در این که متولد از نجس العین جزء حیوان نجس العین است
  وانگهي مي فرمايد اين راي راي بر نجاست از باب جزئيت هم معني و مفهوم ندارد که بگوييم ولد جزء​ والد است که بطور طبيعي بذهن مي ايد اين هم معنا ندارد چون که استحاله به عمل امده ديگر اين ان جزء​ نيست وقتي که جزئي از حيوان بود يک علقه يا يک قطره نطفه يا مني بود الان شده است يک حيوان استحاله است ديگر حکم ان جزء​ حيوان نجس العين را نخواهد داشت بعد از تحقق استحاله باز هم مي فرمايد که اگر گفته شود که والد و ولد يک حقيقت هست و در صورت ها و شکلهاي مختلف با يک مثال مي خواهد جواب اقناعي بدهد مي گويد ما فرض مي کنيم اگر از تناسل کلبين يک هره خلق شد يک گربه تمام عيار به ان گفته شود گربه صدق اسم بکند هذه هره اين هره فرض کنيد از کلب و خنزير يا کلبين بوجود امد صدق اسم هره مي کند نمي توانيد اثار نجس العين را بر حيواني که قطعا صدق اسم گربه دارد شما بار کنيد پس نتيجه گرفتيم صدق اسم ملاک است که صدق اسم اگر بکند به هيچ وجه نمي توانيد يک گربه درست و حسابي را بگوييد نجس العين اين ادله ايشان با اين ادله حکم مشهور درست است همان حکم به طهارت منتها از لحاظ استدلال ولي فقها همه مي گويند الاحوط الاجتناب قواعد و معايير اصول مي گويد طهارت اما ذهن مي گويد الاجتناب هو الاحوط استدلال مشهور را گفتيم
 تحقیق مطلب و دلیل آن
  اما بر مسلک تحقيق انچه درست مطابق با ادله به نظر مي ايد همان نجاست است که شهدين محقق ثاني شيخ انصاري همان حکم نجاست را اعلام کرده اند اين حکم به نجاست مستنداتي درستي دارد که به طور خلاصه و اسان سازي از اين قرار است
 بیان نظر شهید اول و شهید ثانی
 شهيد اول در کتاب ذکري جلد 1 صفحه 118 مي فرمايد و المتولد من الکلب و الخنزير نجس علي الاقوي لنجاسه اصليه اين دليل است
 فرع تابع اصل است
  قانون فرع تابع اصل است در فقه هم موارد استقصا کنيد هر کجا اصل حکمي دارد فرعي که واقعا به شکل درست متفرع به ان اصل باشد محکوم به حکم همان اصل است مثلا اگر طبقه اول از بنا در غصبي بنا گذارده شود غصب است و تصرف حرام است اين اصل روي اين طبقه طبقه دوم فرع مي شود طبقه دوم هم غصبي به حساب مي ايد فرع بر اين اصل است فرع از لحاظ حکم هم تابع اصل است ولد فرع والدش هست و فرع تابع اصل است چنانچه شيخ انصاري در کتاب طهارت درذيل همين بحث مي فرمايد که از لحاظ فقهي حکم ولد کافر تابع حکم والد کافرش هست ولد کافر در حکم تبعيت مي کند از والد کافر خودش اين مستند اول
 صدق اسم در حیوان طریقیت دارد نه موضوعیت
 2. شهيد ثاني که در کتاب الروضه البهيه که شرح لمعه است جلد 1 صفحه 49 مي فرمايد ما تولد منهما نجس و ان بايعهما في الاسم ان حيواني که زاده شود از کلب و خنزير هر چند در اسم مطابقت نکند باز هم محکوم به نجاست است ايشان گويا می فرمايد که حقيقت واقعيت مقدم است بر اعتبار است شيخ انصاري در کتاب طهارت اشاره شد که مي فرمايد اسم کاشف است از حقيقت مسمي است اسم و تسميه موضوعيت ندارد اگر موضوعيت داشت حکم دائر مدار تسميه مي شد اثباتا و نفيا کاشف که باشد معنايش اين است که صدق اسم باعث وجود حکم مي شود و عدم صدق اسم باعث عدم حکم نخواهد شد چون موضوعيت ندارد مضافا بر اينکه گفته شد اسم طريقيت ندارد نه موضوعيت بلکه صدق اسم يک اماره عرفي به صورت عام و کلي مطرح است به اين صورت که درباره کل حيوانات احکامي امده است درباره کلب و خنزير و ارنب و ثعلب اماره عرفي در جهت تطبيق اين احکام چيست صدق اسم اگر نسبت به يک حيواني کلب صدق کرد کلب است اگر به يک حيواني ارنب صدق کرد احکام ارنب اين اماره عرفيه به صورت عام و کلي نه در موردي که حيوان متولد از حيوان نجس العين باشد اين اماره جايش اينجا نيست بنابراين مستند دوم ما هم معلوم شد
 نظر شیخ انصاری که متولد از نجس العین خارج از نجس العین
 3. شيخ انصاري مي فرمايد که قطع وجداني داريم که متولد از دو حيوان نجس خارج از اين دو تا نيست از اسمان نيامده اين يک قطع وجداني است ما خذ الغايات و اترک المبادي استحاله صورت صدق اسم کاري نداريم اين متولد از اين دو تا حيوان نجس قطع داريم که از اين دو تا بيرون نيست قطع براي ما مي شود حجت در ضمن مستندات ادله صاحب جواهر هم کنار گذاشته مي شود از اين قطع يک دسته از ادله صاحب جواهر کنار رفت اصول چون موضوع اصول شک است و موضوع استفاده از اطلاق مطلق و عموم عام شک است اگر قطع داشته باشيم بستري براي لفظ لفظي و اصل عملي وجود ندارد قطع داريم که از اين دوتاست ديگر اصاله الطهاره جا ندارد ديگر اصاله عدم نجاست زمينه ندارد اين دليل جنبه اثباتي و نفيي داشت
 توضیح استناد به حقیقت واحد بر مولود و والد
 مستند چهارم حقيقت واحد در راه تکامل به صورت هاي گوناگون از ماهيت اصلي بيرون نمي رود به عبارت ديگر يک حقيقت در راه تکامل صورت ها و شکلهاي مختلفي به خودش مي گيرد ولي حقيقت همان است که هست اين مطلب عبارت است از يک دليل عقلي محض ديروز اشاره شد حقيقت و جوهر اين دليل همان حرکت جوهريه است حرکت جوهريه را به عبارت کوتاه با سياست ما سياست اسان سازي از ان اغلاق بياوريد بيرون ساده اش کنيد حرکت جوهريه عبارت است از تکامل حقيقت واحد يعني يک حقيقت مسير تکاملي خودش را طي کند اين حرکت جوهري است هر چه کم و اضافه مي کنند حواشي و مقدمات و مشکل سازي هاست بنابراين از همين حقيقت واحد و تکامل يک نکته ظريف ديگر که استحاله درکار نيست
 توضیح سه اصطلاح (استحاله استهلاک استکمال )
 سه تا اصطلاح داريم 1. استهلاک 2. استحاله 3. استکمال استحاله و استهلاک اين بود که نفي حکم بوسيله نفي موضوع بود در حقيقت موضوع منتفي مي شود و انتفا حکم بوسيله انتفا موضوع بود اما با ديد سطحي استکمال را هم استحاله مي نامند بله از لحاظ لغوي استحاله است اما با دقت استکمال استحاله نيست استکمال است يک حقيقت است ان حقيقت جوهره اش محفوظ است جنس و فصلش محفوظ است و تکاملش در قالب تکامل اوصاف و حالات است که در فلسفه مي گويند تکامل و تلبس و تبدل کيفيات و کميات که کيف و کم از اعراض است تبدلات از احوال استحاله عرفي است اما استحاله حقيقي نيست حقيقت محفوظ است مثال يک نهالي غرس مي کنيد اين نهال از دوران طفوليتش تا زمان کهولتش که درخت بزرگ و تنومند بشود تبدل احوال دارد اين احوال کيفيات و کميات است که در فلسفه به ان مي گويند عرض کم و کيف اين تبدل احوال راه تکامل است طي مسير است حقيقت از نظر جنس و فصل همان عنصر چوب يک عنصر است از لحاظ جوهر شناسي حقيقت يک حقيقت است مسير را طي مي کند پس استحاله اي نيست فرق بين استحاله و استکمال اين شد که استحاله عبارت است از تبدل ماهيت حقيقت و جوهر يک شي به حقيقت و جوهر چيز ديگري بدل بشود و دو اين تبديل و تبدل معمولا توسط عوامل بيرون از ذات شي است با وارد کردن فشار از خارج اين صورت مي گيرد پس استحاله دو تا نکته داشت تغيير ماهيت و بوسيله نيروي بيرون اين تعريف از لحاظ علمي که تبدل شيميايي مي گويند حقيقت عوض مي شود به حقيقت ديگر در مثال بسيار معروف و ساده عين نجس را اتش بزنيد بسوزانيد ذغال يا خاکستر بشود خون است سوخت يک تکه ذغال شد يا خاکستر شد ديگر نجس نيست نجس العيني بود در معدن نمک افتاد بر اثر فشار عوامل بيروني همان جسم يک گربه جسم همان کلب بگيريد و سر سفره بياوريد اشکالي ندارد بعد استحاله اين دو تا خصوصيت داشت اما استکمال که شرحش داده شد نه تبدل حقيقت است نه عامل بيروني از درون خود جوهر به قول فلاسفه جوهر نا آرامي است از بستر خودش تکان مي خورد رو به رشد مي رود منتها بسترش هست ويک حقيقت است بنابراين اصلا نطفه که از بدن خنزير و کلب امد به شکل علقه و مضغه و جنين و حيوان تا شد که حيوان اين مسير مسير تکامل است مسير استحاله نيست مويد بر اين مطلب که استحاله نيست همين ابواب نجاسات باب 15 حديث 1 درباره نجاست لحم جلال گوشت مواد غذايي که مي ايد مسير تکاملش را طي مي کند تا گوشت مي شود حرام است فقها و نصا صحيحه هشام بن سالم باب 15 از ابواب نجاسات حديث شماره 1 از امام صادق لا تاکل اللحوم الجلاله مويد از روايت هم اورديم که استکمال استحاله نيست
 مستند دیگر قول تحقیق وجود خمیر مایه واحد (ثبات ژن ها )
  مستند پنجم ما دليل علمي از لحاظ دليل علمي انچه از معلومات نسبتا ابتدايي که در حد اطلاعات عمومي به دست اورديم خمير مايه وجود يک حيوان همان در حال تولد از همان لقاح که شروع مي شود ان ژن ها و دي ان آ ها و کرموزنها ست که در قبل مثال مي زدند در قديم مي گفتند مثال قديم در زيست شناسي که ژن به منزله محتواي کتبا است دي ان ا به منزله خود کتاب کرموزن به منزله قفسه کتاب مثال جديدتر مثل نرم افزار ژن است سيدي مي شود دي ان ا و سخت افزارش رايانه مي شود کرموزن اين خمير مايه اصلي حيوان است از والد و فحل و نسل و عمليات لقاح اين شکل و شما به دست مي ايد اين شکل و شماء ارتباط مستقيم علمي لا ينفک به والدش دارد ژن هاي موجود در ولد از والد گرفته مي شود اين يک شعبه اي است از والد چيزي جدا از او نيست به هيچ وجه لذا ان نکته به دست مي ايد که بحث موضوعي است در بحث موضوعي از نظر فقها به عنوان کارشناس نمي توانيم استفاده کنيم چون بحث موضوعي به دو گونه است يا از عرف استفاده مي شود و يا از خبرگان موضوعات بسيط از عرف و موضوعات پيچيده از اهل خبره فقيه مي تواند دخالت کند نه به عنوان فقيه به عنوان يک فرد اگر خودش خبره بود مانع ندارد اما نظر ايشان را به عنوان مجتهد قبول نمي کنيم به عنوان کارشناس از باب قول خبره است اگر فقيه بگويد نظر فقيه اعتبار ندارد نه فتواست تا واجب باشد نه نظر خبره است تا از لحاظ سيره حجيت داشته باشد بنابراين در چنين مثل موارد طبيعتا به علم مراجعه مي شود شک در ان نيست که از لحاظ علمي ولد را مي گويند پرداخته از والد است شبعه و تکه اي از وجود والد است اين راه علمي و تشخيصش هم دست مخصصان و اهل فن بنابراين از لحاظ علمي که اين شد يک نکته و ان اين است که
 مستند دیگر نصوص موجود
 مستند ششم از لحاظ نصوص هم حکم به نجاست ثابت مي شود کتاب وسائل جلد 16 باب 25 از ابواب اطعمه محرمه صحيحه حنان بن سرير از امام صادق مي گويد شخصی سوال کرد از امام صادق من ان جا بودم عن جدي رضع من لبن خنزيره اين سوال را از اقا کردند اقا فرمود که اما ما عرفت من نسله فلا تقربنه خود ان جدي که از لبن خنزير ارتضاع کرده و شير خورده که گوشتش حرام است پس لبن است شيخ انصاري مي فرمايد به اولويت دلالت مي کند بر اينکه اگر جديي که از بدن خنزير ارتضاع کرده و اين بزغاله نر فحل بشود براي غنمي و در ان وقت در رحم ان غنم جنيني به وجود بيايد ان جنين که از فحل رضيعي است که جدي است خودش ولي لبن خنزير را ارتضاع کرده ان منعقد از نطفه غنم نجس است اولويت قطعي است بنابراين شيخ انصاري مي فرمايد که از اولويت ارتضاع جدي هم اين مطلب استفاده مي شود که اگر فحل جدي که مرتضع از لبن خنزير است ولد او که نجس باشد ولد خود خنزير و کلب که به طريق اولي نجس خواهد بود
 نتیجه نهایی متولد از کلب و خنزیر و لو صدق اسم نکند نجس است
  در نتيجه صحيح همان است که شهيدين و شيخ انصاري فرموده اند متولد از کلب و خنزير هر چند صدق اسم نکند محکوم به نجاست است والله هو العالم