درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 مصطلحات علم رجال
  اما اصطلاحات بدانيم درباره اصطلات الفاظ زيادي تحت عنوان مصطلحات روايت و خبر امده است که به طور خلاصه انچه در کتاب ضياء الدرايه به قلم مرحوم سيد ضياء الدين اصفهاني که از علماي نجف بود معروف به علامه در اين کتاب که تقريبا طبق تتبع حقير جزء بهترين تاليفات در رجال و درايه است در اين کتاب پنجاه و پنج اصطلاح مربوط به روايات و احاديث به ثبت رسيده اين بنده حقير به جهت اينکه قسمتي از ان مصطلحات خيلي واضح است مثل ناسخ و منسوخ و مجمل و مبين و از اين قبيل و قسمتي هم نه انچنان محل ابتلاست ونه نقشي در رجال و درايه دارد مثل عنوان معنعن معلل اين ها بنابراين ما از مجموع اين مصطلحات بيست تا اصطلاح را انتخاب نموديم که براي شما افاضل عرضه کنيم
 توضيح 20 اصطلاح در علم رجال
 از اين مصطلحات که عنوان بفرماييد مهمترين مصطلحاتي در رجال و درايه بيست مورد به نظر مي رسد
 مکاتبه و مضمره
 1و 2 مکاتبه و مضمره اين معروف و معنايش را مي دانيد اما مکاتبه عبارت است از روايتي که توسط نامه نگاري ازامام معصوم رسيده باشد سوال مي شود توسط نامه و جواب را هم امام کتبا مي دهد اين مي شود مکاتبه
 دو خصوصيت مکاتبه
  و مکاتبه را هم دو تا خصوصيت دارد 1. مکاتبه بيشتر در زماني که ائمه که زندان بودند مثل امام موسي کاظم عليه السلام ودر مضيقه از جهت ظلم و جور جبابره عصر خودشان بودند مثل امام عسکري ويا از منطقه دور بودند مثل امام رضا معمولا از اين ائمه روايات مکاتبه رسيده است و اما خصوصيت ديگر مکاتبه اين است که مکاتبه يک احتمال در جهت صدور تقيه اي در ان وجود دارد چون روايتي که مکاتبه اي است احتمال تقيه در ان وجود دارد چون نوشته است بيرون مي رود دنيا پر از اعداء و مخالفين و ظلمه بوده است در مکاتبه ممکن است جنبه تقيه رعايت شده باشد لذا شما که روايت مکاتبه را ديديد جهت صدورش را بيشتر دقت کنيد که در جهت بيان حکم باشد نه در جهت اهمال و اجمال اما مضمره معنايش را مي دانيد معنايش همان است که اسم ذکر نشود عن الزراره عنه عليه السلام در عوض اسم امام ضمير ذکر شود
 خصوصيت مضمره
 مضمره خصوصيتش اين است که به طور عمده طبق تحقيق محدود حقير از مشايخ و اجلاي صدر زمان معصوم مضمره روايت شده مثلا مشايخ ثلاث مثل زراره مثل محمد بن مسلم اما در نقل بقيه اصحاب و روات به مضمره تقريبا بر نمي خوريم و مورد تسالم موثقين هست که مضمره مشايخ ثلاث هيچ گونه عيب و ايرادي ندارد مضمره زراره مثل مصرحه است هيچ مشکلي ندارد طبيعتا در برابر مضمره مصرحه گفته مي شود يعني تصريح کند به اسم امام اصطلاح بعدي مشهور غريب و متفرد
 مشهور
 خبر مشهور عده از محدثين ان را نقل مي کنند و راويها هم روايتهاي زيادي نقل مي کند ان شاء الله در بحث توثيقات که از جلسه بعد شروع مي کنيم يک بحث مهم در بحث رجال و درايه بررسي اقسام شهرت و مشهور و نقش شهرت و مشهور است که خيلي مي تواند کارساز باشد
 سوال و جواب تقسيم به اعتبار عدد باشد مي شود متواتر مستفيض و واحد وخبر مشهور هم گاهي به مستفيض اطلاق مي کنند در برابر مشهور اين است که مي گوييم روايت غريب است
 غريب يا متفرد
 غريب عبارت است از روايتي که سندش غريب باشد يا متنش غريب السند و غريب المتن غريب السند که راوي فقط همان يک روايت را نقل مي کند ديگر از او روايتي از او در جوامع روايي به ثبت نرسيده غريب و تنهاست مثل راوي که در انتهاي سند زيارت جامعه کبيره امده است غريب مساوي با ضعيف نيست راوي هست که فقط يک روايت را نقل مي کند يک بار روايت مي کند اما غريب المتن
 سوال وجواب غريب مساوي با ضعيف نيست روايت اصح چند تا کانال دارد 1. متواتر است 2. مستفيض 3.معمول بهاست به شهرت عمليه قدمايه 4. محفوف به قرائن است اين سند زيارت جامعه کبيره از ان اصح الاسنانيدي است که بوسيله قرائن احتفاف به قرائن يکي از قرائن ان متن که در زيارت جامعه کبيره امده فقط در خور شان معصوم است 2. صدور و افرينش ان متن فقط از امام معصوم است غريب المتن اين است که در متن روايت عبارتي به کار رفته که ان عبارت غموض دارد و در لغت نامه ها به سادگي توضيح داده نشده پيدا مي شود در متون روايي که واقعا فهمش کار مشکلي است پنجم و ششم عالي و شاذ
 عالي
  اصطلاح عالي عبارت است از عالي السند اين است که بوسائط بسيار کوتاه محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابن ابي عمير عن امام کاظم سه تا عالي السند با کمترين واسطه دو يا سه تا واسطه از امام نقل مي کند و شاذ و معروف مقابل هم هستند
 شاذ
 شاذ روايتي است که بر خلاف و در نقطه مقابل روايت معروف و درست قرار مي گيرد شاذ معنايش اين نيست که فقط نادر بودن است به اضافه يک خصوصيت ندرت در نقل بر خلاف روايت معروف روايت شاذ بيايد البته شاذ هم مساوي با ضعيف و مطرود نيست لذا شما درباره شهادت ثالثه شيخ مي فرمايد که اين شهادت امده است في شواذ الاخبار پس اعلام مي کند شهادت ثالثه سند روايت دارد اين مقدار براي ما کافي است که اعتراف مي کند شيخ که شهادت ثالثه در شواذ اخبار امده اما شاذ مساوي با مطرود نيست
 سوال و جواب رواياتي که براي خلفا امده در مطاعن فقط يک مطلب درست است بقيه روايات طبق تحقيق الان کسي نمي گويد چرا چون اين وهابيها و محققين اسناد رجالي خوب مي گردند فضائلي براي خلفا وهابيها از طريق روايات اصلا متعرض نمي شوند چون هيچ کدام اصل ندارد و حتي در زمان بني اميه جعل و رد پاي جاعل هم پيدا شده است يک مورد وهابيها درباره خلفا فضليتي دارند که علم مي کنند استناد به ايه قران در ان ايه اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا قطعا صاحب پيامبر است همراه پيامبر است و قطعا در غار است در فارسي هم مي گويند يار غار وجود خليفه انجا مسلم است اين باعث فضيلت و احترام که مصدر و منبع دارد اين است نکته و ان اين است که ايات تفسير موضوعي معنايش اين است که ايات را که درباره يک موضوع ربط دارند در کنار هم قرار دهيد ترجمه کنيد مي بينيد معنا چيزي کامل تر در مي ايد اينجا هم تفسير موضوعي پيامبر به ابابکر فرموده است لا تحزن ان الله معنا خوب موضوعي کنيم کجا پيدا مي کنيم دو تا ايه قران دارد که ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا يحزنون اين دو تا ايه را جمع کنيم کسي که در کنار پيامبر باشد و حزن داشته باشد ليس من اولياء​الله اين ايه نتيجه خيلي خوبي مي دهد اما مصطلح بعدي متفق و مشترک
 معروف
 معروف ان است که روايت در بين اصحاب نقل شده باشد در حد کثير و زياد که اصحاب در کتب مختلف ان روايت را نقل مي کنند و به ان استناد مي کنند اين مي شود روايت معروف اگر سند مکرر بود
 فرق معروف با مشهور
  فرق بين مشهور با معروف که در کنار هم ديگر هستند مشهور مي تواند يک سند باشد اما ان يک سند در بين فقها و محدثين به طور مکرر ذکر شده باشد مي شود خبر مشهور اما معروف ان است که يک روايت به اسناد مختلف در نقل محدثين امده باشد اين روايت مي شود معروف
 مشترک و متفق
 و اما عنوان ديگر که مشترک و متفق مشترک خبري است که راوي سند ان مشترک مربوط به سند راوي بين صحيح و ضعيف مشتبه است مثل علي بن حمزه شما مي گوييد عن علي بن حمزه اين بين علي بن حمزه ثمالي يا ابن حمزه بطائني اگر علي بن حمزه بدون لقب بايد تحقيق کنيم تا پيدا کنيم متفق ان است راويها مثل احمد بن محمد چند راوي احمد بن محمد و همه ان موثق است اين به ان مي گويند متفق
 مطروح و متروک
 مطروح و متروک مطروح عبارت است از روايتي که بر خلاف دليل قطعي بيايد اين مي شود مطروح خبر متروک خبري است که راوي ان متهم به کذب است يا شهرت به کذب دارد خبر ادم کاذب و کذاب مي شود متروک
 مجهول - مجمل- مهمل- مدلس-موضوع
  بعدي مجهول ومجمل و مهمل و مدلس و موضوع اينها اوصاف و مصطلاحات سلبي است مجهول عبارت است از روايتي که در نقل اصحاب امده است اصحاب از او حديث نقل مي کنند اما درباره اش هيچ وصفي در دست نيست نه تضعيف نه توثيق اما اسمش در سند هست مهمل عبارت است از راوي که ذکر ان توسط اصحاب در کتب معتبره روايي به ثبت نرسيده يک درجه پايين تر از مجهول است مدلس که از تدليس گرفته شده عبارت است ازوصفي است درباره سند بکار مي رود مثلا يک راوي نقل مي کند از علي بن جعفر در حقيقت علي بن جعفر بن موسي نيست علي بن جعفر يک راوي است اما طوري القا مي کند که از علي بن جعفر عليهما السلام نقل مي کند موضوع اصطلاحي است در حديث يعني وضع و جعل روايت موضوعه يعني روايت مجعوله يعني جعل شده باشد ان شاء الله در مباحث اينده مي ايد اسباب و عوامل جعل و داعي جعل چه چيزهاست
 مصحَف و مدرج و مضطرب
  عنوان بعدي مصحف مدرج و مضطرب مصحف عبارت است از راوي که اسمش تصحيف شده باشد حروف اسم محفوظ است نقطه ها تغيير کرده مثل بريد بشود يزيد مدرج اصطلاح مدرج متني است که در ضمن کلام معصوم يک جمله يا دو جمله از خودش اضافه کند و شرح بدهد و به اصطلاح بين الهلالين مطلبي را ذکر بکند ان کلمات که در داخل متن قرار مي گيرد درج مي شود حديث و متن مي شود مدرج مضطرب عبارت است از اضطرابي که در خود نقل وجود دارد يک روايت است مي بينيم هر سندي که اين روايت را نقل مي کند متنش با ان سند قبلي فرق مي کند مثال بارز شيخ مفيد مي گويد ازدواج ام کلثوم با عمر بن الخطاب مي گويد اين روايت مضطرب است شرح هم مي دهد با چند تا سندي که امده هيچ کدام با ديگري تطبيق نمي کند روايت مضطرب است از لحاظ درايه و رجال اين روايت اعتبار ندارد توضحي در روايات مربوط به تصوف
 اما يک معناي اخلاص بحث اخلاص گفتيم که در نصوصي که رنگ تصوف دارد گفته مي شود که اخلاص امر ممکني نيست و نجات انسان به توسط اخلاص است در حالي که خلاف معايير اصلي فقهي است چون اخلاص را خدا به توسط نص صريح قران و بالضروره از انسان خواسته است چيزي که را خدا بخواهد بايد مقدور باشد امر بکار غير مقدور تعلق نمي گيرد سوره بينه ايه 1 وما امروا الا ليبعدوا الله مخلصين له الدين گفته مي شود خداوند در برابر همه نعمتها هيچ چيز از بشر نخواسته است مگر عبادت با اخلاص خوب امر شده است مطلوب خداست و مرحوم طريحي اخلاص همان طور را معنا ميکند که ما تعرف الاشياء باضدادها در برابر رياء ​و شرک است اين ها کاملا از حد دو دو تا چهارتا محکم تر است اما نکاتي را بايد توضيح بدهيم در اين رابطه فرق است بين مخلِص و مخلَص و فرق است بين اخلاص در عمل و اخلاص نفس ان حديثي که مي فرمايد من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحکمه من قلبه الي لسانه اين حديث اجمالا در ذهن من هست که حديثش معتبر است منتها اين اخلاص در عمل نيست ان اخلاص نفس است خودش را ادم خالص کند براي خدا اين اخلاص در عمل نيست اخلاص در نفس است واقعا اگر خودش را ادم بتواند به تمام وجود که لا ينظر الا الي الله ولا يري الا ما يراه الله يک لحظه غفلت نکند تمامي امورش با موازين شرعي تطبيق کند قصد قربت در عمق روحش حاکم باشد نمازش را باحضور بخواند اين اخلاص نفس است و کار مشکلي است ولي محال نيست اين اخلاص نفس که بشود يک تجربه کوچکي در ذهن بنده هست بوده اند از فقها که اين کار را کرده اند و جريان حکمت را از قلبشان مشاهده کرده اند و ديده اند که علم خودش مي ايد جرت ينابيع الحکمه من قلبه الي لسانه اما مخلَص در قران طبق تفسير و توضيح مرحوم طريحي من اخلصه الله لرسالته انها معصومينند انها اخلاص نفس به طور کامل دارند اگر کسي چهل روز اخلاص نفس داشته باشد مي شود کسي که چهل روز اخلاص نفس داشته باشد مي شود کسي که ببينيد جريان ينابيع سرچشمه ها معرفت را و اما اين نکته را گفتيم مخلِصين کساني هستند که عبادت از با قصد قربت انجام ميد هد اما کار را نمي گويم خيلي اسان است اما کار ممکني است خوب مشکل که دارد ساده ساده که نيست قصد قربت خالص هم کار سختي است ولي ممکن است انگونه نيست که با مبالغه و اغراق برمي خوريم يک نکته را شرح بدهم ما که گفتيم صوفيه قصد ما اين نيست که صوفيه ملحد منحرف و کاملا از دائره اسلام و مسلمان بيرون خوبيها هم دارد مثلا بي ازاري مثلا زهد در متعادلش که خوب است خدمت به مستضعف به مستمندان اينها جزء برنامه هايش هست برنامه هايي خوبي دارند اما مجتهد خودشان دارند مرجع تقليد قبول ندارند اقطابشان از مولوي تا ابن عربي است در مکاشفه امده است ما طلبه ها جيره خوار بقيه الله هستيم ما که جيره خواريم خط سلوکي و تربيتي ما همان خط ولايت اهل بيت است انچه امام صادق مي گويد انچه اميرالمؤمنين و اصولش واجبات و محرمات که اقا امام سجاد عليه السلام مي فرمايد من عمل بما افترض الله عليه فهو خير الناس من اجتنب ما حرم الله عليه فهو من اعبد الناس اگر دوستان قصد داشته باشند که نمي شود بدون اينها جواب واجبات و محرمات عبد صالح درست مي کند ما مي خواهيم از ابرار باشيم از ابرار اگر بخواهيم باشيم مستحبات و مکروهات کم نداريم ما نياز به نقش بندي نقشبندان نداريم مولوي اشعارش خوب ما چه را از مولي نگيريم که مولوي مي گويد تا صورت و پيوند جهان بود علي بود تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود اين کفر نباشد و سخن کفر نه اين نيست تا هست علي باشد تا بود علي بود کفر هم مي گويد البته ما که مولي داريم چرا از مولي نگيريم که با روحيه تسليم و رضا اگر مي خواهيم به مکاشفه يک رعايت کامل واجبات و محرمات و رعايت در حد ظرفيتمان مستحبات و مکروهات مي رسيم به انجايي که اهل مکاشفه مي رسند اين نکته را بگوييم چرا مي گوييد در ايران کسي که طلبه است روحاني است خانه درست و ماشين شيک اگر داشت عيب است از زمان تصوف مانده است اين فرهنگ تصوف است والا حرام و حلال خدا و اعتدال و ساده زيستي خوب است چون تجملاتي نباشد رفاه طلبي نباشد من از امام خميني شنيده ام که ان زمان مي گفتند اخوند ها مفت خور ها هستند امام خميني يک جواب داد اين وزرا نفهم جاهل اين مفت خورها عوض کرد صحنه را مفت خور ها انها هستند نه علم نه سواد نه کمال بنابراين لباس خوب و خانه خوب و زندگي خوب در حد مشروع و متعارف و ساده زيستي هم رعايت بشود هيچ اشکالي ندارد اگر اشکال مي گيرند از رسوبات تصوفيه است که از زمان صفويه مانده است .