درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 درباره روايت بحث مي کرديم تعريف راوي کامل شد تعريف روايت را مي خواستيم کامل کنيم يک جلسه يا دو جلسه درباره شرائط و خصوصيات روايت بحث کرديم که روايت چيست؟ و چه مقوماتي دارد؟ تا روايت صدق بکند در ضمن گفته شد که گاهي مثلا روايت مصداق سنت به حساب مي ايد
 معاني سه گانه سنت
 و از اين جهت گفتيم سنت سه تا اصطلاح دارد يا سه تا کاربرد 1. سنت در اصطلاح اصول که براي اصول ادله اربعه را موضوع اعلام مي کنند قدما تا زمان صاحب فصول و صاحب قوانين و بعد از زمان شيخ و تحول اصول و صاحب کفايه که موضوع اصول را مي فرمايد که نفس مسائل ان علم است بنابر همان رواي و نظر قدما که ادله اربعه بود سنت را تعريف کردند همان تعريف مشهوري که بلديد عبارت است از قول و فعل و تقرير بعد اين اصطلاح اصول. اصطلاح احکام سنت عبارت است از حکم مستحبي و در اصطلاح رجال سنت عبارت است از روايت متواتر خبر متواتر قطعي مي شود سنت اين اصطلاح درباره سنت داريم و بعد روايت هم مصداقي است از سنت بنابراين ما روايت را بايد خصوصياتش را کامل کنيم تا صدق روايت بکند
 خصوصيات روايت از ديدگاه شيخ طوسي (ره)
 شيخ طوسي در کتاب عده ضمن بحث از حجيت خبر کتاب عده کتاب اصولي است ضمن بحث از حجيت خبر مي فرمايد ان رواياتي که صحت مضمون يا صدق روايت بکند روايتي است که اين چهار تا خصوصيت را داشته باشد
 عدم مخالفت با سنت قطعي الهي
  1. موافقت با اصول عقليه قطعيهو مخالفت نظام علت و معلول نباشد مخالف اصل تناقض نباشد مخالف اصل دور و تسلسل نباشد اين يک که در روايت ابنا عامه بر مي خوريم
  2. عدم مخالفت با کتاب
 خصوصيت دوم موافقت با کتاب با کتاب الله موافق باشد اين نکته را توجه کنيد منظور از موافقت در اينجا عدم مخالفت است هميشه در بحث رجال که مي گوييم که موافقت کتاب اينجوري نيست که نصي است از کتاب مدلول روايت با ان نص کاملا تطبيق مي کند اگر اينگونه باشد کتاب است منظور از موافقت با کتاب در بحث رجال عدم مخالفت است
 موافقت با اجماع اماميه
 خصوصيت سوم مي فرمايد موافقت با اجماع اماميه اين هم معنايش اين است با اجماع اماميه مخالف نباشد کل فقها امده اند مطلب را به عنوان اجماع مثلا مي گويند زوجه از عقار ارث نمي برد يک روايت امده که ارث مي برد خوب مخالف اجماع اماميه بود روايت اعتبار ندارد صدق روايت هم نمي کند
 عدم مخالفت با سنت قطعي
 اما خصوصيت چهارم مي فرمايد عدم مخالفت با سنت قطعيه اين قانون را داشتيم اشاره هم شده است ضمن بحثها و خواهد هم امد که سنت قطعيه خبر متواتر قطعي است روايت اگر مخالف سنت قطعي باشد يعني مخالف علم است در حقيقت نتجيه اش مي شود مخالف علم وقتي مخالف علم بود ديگر اين روايت صحت مضمون ندارد اين چهار تا خصوصيت را شيخ طوسي فرموده است و خصائص خوبي هم هست
 برخي خصوصيات که مرحوم طوسي نقل ننموده
 چند تا خصوصيت ديگر از بيان فقها به شکل پراکنده استفاده مي شود اين بنده حقير خدا جمع کردم در پنج شش تا عنوان براي شما افاضل بيان کنم خصوصياتي که از ضمن کلام فقها و محدثين مضافا بر خصوصيات که شيخ طائفه فرمود استفاده مي شود که به اين شرح است
 عدم اضطراب روايت
 پرهيز روايت از خرافات
 دوم خرافات در احاديث غير مستند ممکن است در کتب روايي هم کم و بيش ديده شود اما روايات ابنا عامه زياد يک نمونه اش را بگويم در کتاب المغني ابن قدامه جلد اول بحث مبطلات صلاه مي گويد سه چيز از مبطلات هست براي مصلي کسي که نماز مي خواند سه چيز نمازش را باطل مي کند 1. عبور زن از جلوي نماز گذار 2. عبور الاغ از جلوي نماز گذار اذا يعبر من امام المصلي يبطل 3. عبور کلب اسود سگ سياه اگر از جلوي مصلي عبور کند نماز باطل مي شود دليلش لان کلب الاسور شيطان بنابراين رواياتي که محتوايش خرافات بود ما که مي گوييم به عقلانيت نگاه نمي کنيم براي اينکه مي دانيم که مطلب اهل بيت عقلانيت به طور اتم دارد نياز ندارد که سرگردان کند مطلب بعدي يعني
 پرهيز روايت از اغلاط ادبي
 خصوصيت سوم که درست هم هست اين است که اغلاط ادبي نداشته باشد از لحاظ ادبيات که غلط باشد جعل است ادبيات بلد نيست يک کسي خودش را عبا و قبا خيلي خوبي قيافه خيلي غلط اندازي داشت زمان ايت الله گلپايگاني اقا هم خيلي عجيب وغريب متواضع بود برگشت و احترام گذاشت و مشغول صحبت که شد خواسته شد از ايشان که يک چيزي بنويسد حالا اين اقا که شروع کرد به نوشتن کم هم نياورد ديگر نگو که نوشت اصلا کلمه دعا را با واو دعاو و احترام را با يا يک وضعيتي ديد اين اقا کلاه بردار است باز هم اقاي گلپايگاني چيزي به رويش نياورد ثبت که ادم متقلب است جعل است روايت اگر ادبياتش غلط بود معلوم است که جعل است روايت نيست
 پرهيز روايت از انشاء ضعيف
 چهارم هم انشا غلط يک انشائي است بيان بيان بسيار ساده و خيلي ضعيف که اصلا ادم با يک بچه اينگونه صحبت نمي کند بعد هم اخر سر که اشاره شده بود شماره پنجم روايت بايد از معصوم نقل بشود اگر از معصوم نقل نشد روايت نيست لذا همين مثال که ارث زوجه يک روايت داريم روايت ابن اذينه خود ابن اذينه که از اجلا و ثقات است اما وقتي که مي رسد به ابن اذينه مي گويد مي گويد قال ابن اذينه نمي گويد قال ابوعبدالله از امام نقل نمي کند اين روايت را مي گويند مقطوعه مقطوعه روايتي است که کل سند درست و کامل نقل شده به خود امام که رسيده از امام نقل نمي کند اين مي شود مقطوعه صحيح اين است و راي اعاظم و اجلا و سيد الاستاد)ره) اين است که مقطوعه روايت نيست مقوم روايت نقل از معصوم است ديگر نياز به بحث نداريم که سند درست است مکانت ابن اذينه بالاست بماند از امام نقل نکند روايت نيست
 بعد از توجه به خصوصيات روايت تذکر دو نکته لازم است
 اينجا يک مطلب را براي شما بگويم تقريبا کامل مي شود روايت را فهميديم که با اين خصوصيات روايت هست يک برخورد ابتدايي داريم با روايت يک برخورد نهايي برخورد ابتدايي ما با روايت اين است که احترام و تقديس چرا حيثيت اضافيه دارد بنابر اين حيثيت اضافيه در اعتبارات جايگاهي دارد اضافه به مولا دارد اين برخورد ابتدايي و اما برخورد عملي دو طريق مي شود 1. مستحبات 2 . احکام الزاميه در مستحبات که رسيديم طبيعتا قاعده تسامح بر مسلک قدما و عمل فقها نشان مي دهد پيش قدما قاعده اي بوده است مرحوم سيد مراغي هم مير فتاح مراغي در کتاب العناوين دارد کتاب خوبي است ايشان مي فرمايد که اکثر مستحبات که تتبع کنيم ادله اش ان روايات است اگر انجا هم سند را ملاحظه کنيم خلاف داب فقهاست و ثانيا بايد باب مستحبات را ببنديم و مصطلح فقهي خوب اين است که باب مستحبات واسع اين تمام از لحاظ عملي در مسير مستحبات اخبار من بلغ هم که دليل اعتبار قاعده تسامح است که در قواعد فقهي امده اما ان طريقي که به الزامات و احکام الزاميه تعلق مي گيرد نياز به تحقيق دارد بعدا بحث مي کنيم که چرا بايد تحقيق کنيم چرا اصاله الصحه جاري نکنيم چرا اصاله العداله را جاري نمي كنيم چرا اعتماد به کتب اربعه نکنيم جواب اختصاري ان اين است که به خاطر اهميت و اهتمام هر چند ضعيف در ذهنتان سپرده ايد که گفتم يک مورد احتمال ضعيف بايد اعتنا شود احتمال هيچ کجا قابل اعتماد نيست مگر يک مورد انجايي که محتمل از اهميت بالايي برخوردار است مثلا يک کسي مي ايد احتمال ضعيفي مي دهيد که قصد سوء نسبت به جان يکي از مراجع است خيلي اهميت دارد قضيه ولي ان حرکات مشکوک احتمال ضعيف بايد اعتنا بکنيد براي اينکه محتمل از اهميت بالا بر خوردار است اهميت محتمل تاثير گذار مي شود به اعتبار احتمال اينجا هم در باب روايات که بحث مي کنيم با اينکه کتب اربعه را گفتم اصاله الصحه هست اصاله العداله هست همه اينها چون احتمال مي دهيم و لو ضعيف ولي محتمل مهم است حکم فقهي است دين مردم است بنابراين بايد دقت کنيم يک نکته روايت که معلوم شد و ما وظيفه مان را فهميديم
 سازگاري روايت با درايت
 دو تا نکته کوتاه و تمام و ان اين که ما گاهي مي بينيم که روايت با درايت تعارض مي کند درايت دو تا معنا دارد يک معناي درايت فهم حديث و تحقيق درباره صحت متن و خصوصياتي که از سند و مسند به دست مي ايد روايت را مي گوييم موثقه يا صحيحه اين بحث درايه رجال بحث از احوال شخص راويها اصطلاح ديگر اين است که روايت و درايت عبارتند از نقل و واقعيت درايت واقعيت است روايت نقل است شما که خيليها خطبا هستيد اين نکته را گوش بدهيد نکته خطابي است گفته مي شود زمان شيخ مفيد خودش يا کسي از معاصرين به ابي العلا معري يا امثال و اضراب گفت که شما از لحاظ تحقيقي مي دانيد که حديث غدير متواتر است حديث غدير متواتر است از طريق خودتان صدو ده تا راوي صحابه از اين روايت را نقل کرده اند يا تابعين يا صحابه سيصدو پنجاه نفر از محققين سني کتاب نوشته اند درباره غدير ان که از تواتر هاي درجه يک است چرا اين را قبول نمي کنيد مدلولش که بحثي نيست گفت تعارض است بين روايت و درايت خلافت ابوبکر درايت است واقعيت اين روايت است نقل است واقعيت مقدم است بر نقل و اعتبار اين فقيه شيعي که خود شيخ بود يا اضرابش به اين مضمون زبان حال و قال پس درباره خود خليفه اول هم روايت و درايت داريم روايت اين است که ايشان اسلام اختيار کرد اما واقعيت و درايتش اين است که چهل سال مشرک بود پس درايت بر روايت مقدام بداريم نحکم بشرکه و نعترف بمظلوميه مولانا امير المومنين درايت و روايت که با اين مثال براي شما توضيح دادم و تعارضش را هم گفتم انجايي که درايت و روايت مقدم است يعني يک شي واقعي است نقل مي شود بر خلاف واقع قاعده مسلمي است که درايت مقدم است بر روايت واقعيت عيني مثلا مي گويد که الان فرض بفرماييد امروز طلبه نيست اينجا روايت در فيضيه طلبه نيست وجدانا مي بينيم که هست روايت بر خلاف درايت است درايت مقدم بر روايت است ان قاعده درست است
 سوال و جواب ما مي گوييم واقعيت مقدم بر نقل که واقعيت عيني باشد ان واقعي عيني عملي دارد بر خلافش نه اينکه عينين حق است حق ديگر نيست واقعيت عملي دارد ما مي گوييم خليفه بود ديگر ان نقلي که بر خلاف واقعيت بيايد ان بايد ثابت کند که خلافت حقه است ان واقعيتش اين است که يک حکومت غاصبانه دارد مثلا شما به خلاف واقع مي گوييد اب در حوض نيست داخل اتاق که نشته ايد راوي مي گويد در حوض اب نيست خلاف واقع واقعيت عيني ان مدعا اصل خلافت نيست مدعا خلافت حقه است
 سوال و جواب ما مي گوييم يک واقعيت هست يک روايت حوض اب دارد خبر هم مي گويد اب تمام شد خبر که اب تمام شد اب دارد که ديديم مقدم است در ابوبکر يک واقعيت شرک بوده يک خبري امده که اسلام اورده ما ان شرک دارد را که واقعيت داشت مقدم مي داريم بر نقلي که مي گويد اسلام اورده
 روايت با مسائل معرفتي همراه باشد نورانيت ان ملموس باشد
 روايت که محقق شد اينها مسائل علمي است يک مسائل معرفتي اضافه مي شود مسائل معرفتي که اضافه مي شود اين است که روايت اهليت مي طلبد که براي اهل خودش را نشان مي دهد کلامکم نور و ان مسش يک مطهر بودن مي خواهد لا يمسه الا المطهرون سني ها که مي گويند مطهر با وضو هست که اشتباه مي کنند با وضو متطهر است نه مطهر است بعد نورانيت در روايت لمس مي شود از ديد معرفتي درباره خود روايت نورانيت لمس مي شود حديث نيست ادرسش را بدهم کتاب الحجه باب ان الائمه نور الله کتاب کافي مراجعه کنيد در قلوب مومنين اثر مي کند يک روايت را که مي خواند جذب مي کند عمل مي کند دو يک نوع عظمتي از روايت احساس مي کند اين ارتباط طبيعي است ارتباط معرفتي است شرح بيشتر داشت که وقت نشد ادرس روايت کتاب کافي بخش اصول کتاب ان الائمه عليهم السلام نور الله عزوجل حديث 1 و 2 و 3 من لم يشکر المخلوق لم يشکر الخالق ما در تسلسل ارباب اصلي داريم ارباب اصلي تعارف ندارد خود اقا امام زمان است ارباب عالم هستي است بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبت الارض و السماء با يک تسلسل اسباب دارد که ما در بحث معرفتي گفتيم که فقها يا به اصطلاح نواب عام يا وکلاي عام يا مامورين ويژه از طرف اقا هستند يکي از اين فقهاي که بي نظير در تاريخ بوده است خود امام خميني است من لم يشکر المخلوق لم يشکر الخالق امام خميني به گردن يکايک ما حق دارد براي روحانيت و اهل علم يک شخصيت اورد يک جايگاهي براي ما در دنيا اورد فقط بحث سياسي و اجتماعي ان طولاني است يک نکته کوتا ه اولا يک افتخار براي شيعه که مرجعش اينگونه است مثلا ملک فهد که مرد در دنيا اعلام شد که ثروتمندترين فرد روي کره زمين از دنيا رفت دو امام خميني که ارتحالش فرارسيد اعلام شد که از دنيا که رفت از مال دنيا هيچ چيزي به جا نگذاشت ببينيد تفاوت حق و باطل چه مي کند و بعد ما طلبه ها استفاده طلبه اي کرديم منش و روش طلبگي انها چگونه بود و از اين قبيل ايشان اهل توکل و توسل بود يک نکته کليدي براي شما بگويم که توکل تنها مگر کافي نيست ادم اگر توسل کند ديگر توکل لازم نيست جوابش را گوش بدهيد توکل و توسل با هم ارتباط مبدائي و منتهايي دارد توسل اغازي است که فرجامش توکل است و ابتغوا اليه الوسيله اليه مي شود توکل وابتغوا وسيله است ايشان اهل توسل است من انچه که يادم هست هر شب حرم اميرالمومنين زبارتش ترک نمي شد ان موقع احتمال مي داديم براي حل معضل شما يادتان نرود دعاي يا من تحل را بخوانيد بعد توکلش هم کاملا پيدا بود و ان اين بود که در مراحل موفقيت و خطر تکان نمي خورد فرق نمي کرد يک روايت از اقا امام رضا بخوانم که درباره توکل کتاب بحار جلد 71 صفحه 143 من اراد ان يکون اقوي الناس فليتوکل علي الله و سئل عن حد التوکل ما هو قال عليه السلام ان لا تخاف سواه معناي توکل را خوب فهيديم توکل بکند يعني از راهي که خدا براي ادم تعيين کرده رسيده است به جايي که الان خدايا از دستش ساخته بود ديگر الامر بيده ديگر تسليمم اين معناي توکل است اين اگر بود اقوي الناس لذا امام خميني که اهل توکل بود در تمام زمينه و پيچ و خم انقلاب و در قبل و بعدش تکان نمي خورد اقوي الناس در تاريخ معاصر بود ائمه که قابل مقايسه نيست در جمع اولياء الله ايشان مي شود در ادامه يک توسل را راه اصلي را سريع بگويم توسل اصلي که براي ما در مکاشفات وتوسلات امده دل افسرده توسل نکند پس چه کند اي دواي دل افسرده ما يا زهراء محور توسل حضرت صديقه است و نذري که مي کنيد صلوات اکبر اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمک کار فوتي فوري برخورديد هجده بار به اعتبار عمر مبارک حضرت صديقه الحمد لله الذي وفقنا از حضور و زحمت شما عزيزان تشکر مي کنيم بعد از کتاب جلد 2 تنقيح هم کامل شد رجال هم بحث راوي و روايت کامل شد رسيديم سر بحث سوم يک نکته توصيه اي فقه نور است ارتباط خودتان را با فقه حفظ کنيد تا نورانيت از جدا نشود و لو يک ربع و لو يک مسئله