درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 فروع بحث نجاست ميته
 مرحوم سيد يزدي در ادامه بحث از احکام ميته فروعي بحث مي کنند که احيانا محل ابتلاست و از لحاظ بحثي استدلالي مشکلي ندارد که ان شا الله امروز اين فروع را کامل کنيم که بحث احکام ميته کامل بشود
 حکم مضغه و مشميمه (جفت)
 مسئله سيزده مي فرمايد المضغه نجسه و کذا المشيمه و قطعه اللحم التي تخرج حين الوضع مع الطفل. مضغه و مشيمه را مي فرمايد نجس است از لحاظ فتوا اختلافي بين فقها نيست مضغه که معلوم است مشيمه همان پوسته اي است که همراه طفل بيرون مي ايد که جفت گفته مي شود و يک قسمت گوشتي نازکي باز هم همراه با طفل بيرون مي ايد که از ملحقات حفاظ طفل است همه اينها نجس است نجاست اينها را يا از طريق جزء مبانه معروف يا ديد ابتدايي جزء مباني است از حيوان و بنابر مبناي سيد الخويي که اينها مخلوق مستقلند ظرفشان رحم است ظرف چيزي است مظروف چيزي است مثل بيضه اي که در شکم مرغ توليد مي شود وجود مستقل دارد بنابراين از طريق جزء مبان حکم به نجاست صادر نمي شود بر مبناي سيد بلکه از طريق عموم جيفه صحيحه حريز ابواب مصلي باب 3 حديث 1 خوانديم کلما غلب الماء ريح الجيفه تا اخر که گفتيم کلمه جيفه اطلاق دارد نجاستش در اين صحيحه به طور صريح اعلام شده است و جيفه به اين موارد هم صدقش بلا اشکال است
 حکم جزئي از بدن حيوان که از بدن ان جدا شده باشد
 مسئله چهاردهم اذا قطع عضو من الحي و بقي معلقا متصلا به طاهر ما دام الاتصال که در ان بحثي نيست جزء بدن ادم زنده يا حيوان محلل الاکل حيوان محرم الاکل که بحثي در ان نداريم قطعه مبان باشد يا متصل باشد نجس العين است و ينجس بعد الانفصال بعد از انفصال يک انگشت بريده بشود جدا که بشود از انسان نجس است مستندش هم روايات حباله صيد بود که عضو از صيد اگر بتوسط دام و تله گرفتار شود قطع شود فرمود ميته جزء مبانه انجوري ميته است اما اگر قطع نشده و اتصال بر قرار است و لو اتصال ضعيف اما اتصال صدق مي کند محکوم به طهارتند هر چند اتصال به پوسته رقيقي باشند تا وقتي که اتصال بر قرار است صحت استناد وجود دارد مي گوييم عضو از اين بدن است حکمش همان حکم بدن خواهد بود اين هم روشن است گفتم فروعي است که بحث ندارد
 جِندُ المعروف (جزء جدا شده از يک حيوان دريايي)
 مسئله پانزدهم الجند باکسر المعروف جند المعروف اين در عراق معروف است من در فارسي نيافتم يک نوع جزئي است از اجزاء حيوانات از اب و دريا گرفته مي شود و با غذا مخلوط مي شود به طعم و کيفيت غذا مي افزايد مي گويد اسمش را مي گذارند خصيته کلب الماء سگ دريايي سيد الخويي مي فرمايد به اين اسم گير ندهيد کلب الماء که مثلا گياهي را اسمش را مي گذارند لسان البقر اسم است اين اسم است شما نرويد بگوييد که يک بقري است يک لساني دارد ان لسان بقر پاک است يا نه؟ ان اسم است مي فرمايد معروف است يک چيز اضافه هم دارد مي فرمايد خصيه کلب الماء اين هم چيز اضافه شد اين را از درياها مي گيرند جند بادستر غذا را خوشبو مي کند بنابراين سيد مي فرمايد ان لم يعلم ذلک اگر کسي علم نداشته باشد که به اين مطلب نداند که واقعا از حيواني است و احتمل عدم کونه من اجزاء الحيوان فطاهر و حلال وان علم کونه کذلک اگر علم داشته باشد که از يک حيواني است و چنانچه که درلغت نامه دميري امده که اين از يک حيوان است و از حيواني است که صيد مي شود اگر انجوري باشد فلا اشکال في حرمته چرا چون ان حيوان محرم الاکل است اين هم حرام است اکلش حرام است لکنه محکوم بالطهاره نجس نيست در غذاها که استفاده مي شود استفاده اش غير مجاز است اگر علم داشته باشد که ان از حيواني است که در لغت نامه دميري امده محکوم به طهارت است چرا لعدم العلم بان ذلک الحيوان مما له نفس شک داريم که اين حيوان نفس سائله دارد يا ندارد يا در حيوانات بحريه معظم يا همه شان ما لا نفس سائله له صاحب نفس سائله نيستند شک مي کنيم و احتمال قريب به اطمينان وجود دارد که حيوان بحري نفس سائله ندارد اصاله الطهاره و حکم به طهارت اعلام مي کند اما حليت اکل قطعا از اصاله الطهاره به دست نمي ايد معلوم است و واضح است
 حکم دندان يا ناخن جدا شده از بدن که همراه گوشت باشد
 مسئله شانزدهم اذا قلع سنه او قص ظفره فانقطع معه شي من اللحم فان کان قليلا جدا فهو طاهر و الا فنجس اگر کسي دندانش را بکند يا ناخنش را بگيرد قص ظفر با ضم ظاء و فاء درست است ظِفر و ظُفر هم امده ظُفُز تعبير قراني است فانقطع منه شي من اللحم يک مقدار گوشت هم همراه دندان يا ناخن قطع شد ايا اين محکوم به نجاست است يا طهارت؟ سيد مي فرمايد اگر اندازه ان گوشت که همراه ناخن بريده شده خيلي ناچيز باشد اشکال ندارد محکوم به طهارت است و اگر از کميت قابل رويتي برخوردار باشد نجس است جزء مبان ميته است اما ان مقدار که خيلي ناچيز باشد محکوم به طهارت است روايتش را قبلا خوانديم پوست لب و اطراف ناخن گفتيم که ادله نجاست از اينها منصرف است اينها عرفا هم ميته به حساب نمي ايد شرحش را مفصل داديم
 سوال و جواب منبع ومدرك اينكه كسي دندانش راكشيد يا ناخن گرفت مستحب است دفن كند؟ اين مطالب را اگر خوب فرابگيريد حليه المتقين علامه مجلسي تمام و کمال از جا که حرکت مي کنيد تا دستشويي تا نشستن تا برخواستن اداب و مستحبات تمام اينها هست
 سوال و جواب اين نکته را بدانيم زندگي طلبه زير نظر است يعني ان که مي گويد من واقعا خيلي نمک نشناس است مني نيست يعني مولي. من ديگر وجود ندارد طلبه يعني حذف من هر چه هست از مولاست ما واقعا زير نظريم شاهد مثالش اين علامه مجلسي چه بوده نه. زير نظر بوده اند همان يک کتابش شما ببينيد اداب و مستحبات ريز يعني وقتي بحث پژوهشي و دانشگاهي را شروع بکند واقعا بحت زده مي شوند انقدر ريز همه اش اداب و مستحبات راآوردهو روايت خدا مي داند معجزه است يعني وجود امام معجزه است کلاماتشان معجزه است تلاذمه شان معجزه است معجزه به معناي اعم.ائمه خودشان به معناي خاص معجزه اندبنابراين کسي که زير نظر نباشد در ان شرائط تحقيق شده خدا مي داند که اينها چند سال کار کردند تا تحقيق شده از کجا اورده و جمع کرده درست است که شاگرداني دارد که تحقيق مي کردند و جمع مي کردند اما چند نفر بودند انها دسترسي که نداشتند کامپيوتر که نداشتند کتابخانه که نداشتند وسائل اياب و ذهاب که نبود چطور بوده زير نظر بوده کتاب علامه مجلسي بحارش که خود بحار است اين کلمه کلمه استخدامي نيست اين کلمه کلمه واقعي است واقعا بحار است يعني يک وقت بحار گفته است تعبير بلاغي است تعبير واقعي است بحار است منتها بحار معنوي است ان بحار فيزيکي و مادي که چيزي نيست بحير است اين بحار است خوب واقعش چه مي شود معجزه جاوداني است تا ابد هم هست يک کسي مي گويد که بعضي رواياتش ضعيف است ما جوابش را داده ايم که خودش ضعيف است بعد نکته ديگر اينکه بين معجزه و بين اينکه محل اشکال است همچنين کتابي کسي که نمي داند انهايي که در خط ولايت نيست به عقيده ام نقيصه اين است که ضعف ولايي دارد انهايي که روحيه ولاييشان قوي است گفته اند که شما بحار يک بار مطالعه کنيد يک ايت خداست که چي که نيست ادم پي مي برد که اين کتاب مجموعه مدونه مويده است
 حکم استخوان جدا شده از بدن حيوان که شک در طهارت ان داريم
  مسئله هفدهم اذا وجد عظما مجردا و شک في انه من نجس العين او من غيره يحکم عليه بالطهاره طبيعتا که استخواني که پيدا کرده احتمال ميدهد که از طاهر العين است يا از نجس العين است شک در طهارت مي کند محکوم به طهارت است طبيعتا بر اساس قاعده طهارت چرا چون قاعده طهارت موضوعش احتمال طهارت است احتمال طهارت وجود دارد
 سوال و جواب چرا قاعده عدم تذكيه جاري نم شود؟ سوال شد که اين استخوان از دو حال خارج نيست يا در سرزمين اسلام است قاعده سوق جاري مي شود يا سرزمين مسلمان نيست قاعده عدم تذکيه جاري مي شود اين وجد عظما که از از اين قرائن ندارد نه سرزمين کفر است نه سرزمين اسلام است در بياباني است احتمال حليت وجود دارد در عدم تذکيه احتمال تذکيه وجود ندارد منطقه منطقه کفر است
 سوال و جواب ان بحث استخواني که گفتيم گفتيم اگر در منطقه کشور اسلامي نباشد و احتمال حليت هم ديديم طبيعتا احتمال عقلايي ندارد ان موقع بله درست است همان قاعده عدم تذکيه مي گويد اما اگر عظم استخواني باشد که احتمال حليت و حرمت مي دهيد در منطقه اي است اين احتمال حليت را که داديد مي فرمايد يحکم عليه بالطهاره حتي لو علم انه من الانسان و لم يعلم انه من کافر او مسلم
 سوال و جواب نه وجود دفن دليلي ندارد اصل تاخر حادث يک اسمي است و اعتباردر اصول ندارد در ارث جاي ديگر مي گوييم خود اصل را مي گوييم اما اعتبار ندارد اصل تاخر گفته مي شود اما پشتوانه ندارد اصالت عدم تاخر حادث اصل معتبر شرعي نيست خود تاخر حادث نه نصي داريم نه سيره عقلا هست واقعا براي ما ثابت کنيم اصل تاخر حادث در حد يک استحسان هست يا در حد يک احتمال بنابراين ان استخواني که اينجا پيدا مي شود ادم طبق معايير فقهي موظف به دفنش نيست انها بيرون کردند انها وظيفه جدا دارند من و شما عابرين مکلف نيستيم مسش هم غسل ندارد و نجس هم نيست اما مي فرمايد حتي لو علم انه من الانسان بداند استخوان از انسان است و نداند که کافر هست يا مسلمان هست قاعده طهارت است هم سيد الحکيم هم سيد الخويي سيدان علمان مي فرمايد يحکم بطهاره المشکوک في کلا الموردين لقاعده الطهاره قاعده طهارت جاري است به مشکلي بر نمي خوريم البته سوال بعضي از دوستان دقيق بود بايد اين را به خاطر خوب بودن سوالشان کوتاه برگشتي بکنيم انجايي که قاعده عدم تذکيه جاري مي کنيم سوق نيست قلمرو مسلمان نيست احتمال عقلايي طهارت هم وجود ندارد انجا عدم تذکيه است اين مثال ما عظمي را يافته در خود سوق نيست اطراف ابادي است احتمال عقلايي براي طهارت مي دهيم و در قلمرو مسلمان هم هست اينجاست که ما اصاله الطهاره جاري مي کنيم
 سوال و جواب ان چرمها اصل قاعده طهارت دو درصد احتمال کافي است در مسئله چرمها که هيمنه قاعده عدم تذکيه است احتمال اين است معروف و مشهور اين است سيد اين را مي گويد سيد الاستاد هم اين را مي گويد و نظر فقها هم غير از اقاي سيستاني اين است مسئله
 حکم پوست حيواني که نمي دانيم داراي نفس سائله است يا خير
  هجدهم الجلد المطروح ان لم يعلم انه من الحيوان الذي له نفس او من غيره کالسمک مثلا محکوم بالطهاره اشکال صغروي نکنيد اگر چنانه چيزي پيش امد مطلب معلوم است اگر يک پوستي افتاده نمي دانيم ان پوست از حيوان داراي نفس سائله است يا حيواني است که دم سائله ندارد محکوم به طهارت است براي همان قاعده اي که گفتيم قاعده موضوع قاعده شک در طهارت است و وجود احتمال طهارت به نحو احتمال عقلايي کافي است احتمال اگر عقلي بود کافي نيست عقلايي
 حکم فروش ميته (کيف و کفش ساخته شده از ميته)
 مسئله نوزدهم يحرم بيع الميته محل ابتلا و محل بحث پيش فقها مشهور و معروف بين اصحاب که تقريبا مي شود بگوييم اجماعي است بيع ميته حرام است روايات و نصوص در اين رابطه فراوان هم رواياتي که در مکاسب خوانده ايد و در ذهن شما هست ثمن الميته سحت بالاترين دلالت را دارد يا السحت ثمن الميته وسائل جلد 17 باب 5 از ابواب ما يکتسب به حديث 5 و 6 و 8 و 9 سندها هم درست نصوص هم متواتر اگر مستفيض نگوييم که شايد مستفيض هم باشد نظر فقها هم اين است ولي اين مسئله با مسائلي که امروز زندگي مي کنيم مشکل ساز مي شود ميته اي که خريد و فروش مي شود مخصوصا ساک چرمي کفش چرمي بند ساعت چرمي اينها کار مشکلي است از لحاظ فتوا مسئله همين است روايتي که دال بر جواز باشد يک روايت از صيقل هست که ما صحت سندش را به زحمت درست کرديم شيخ انصاري فرموده است که ان را حمل بر تقيه مي کنيم عجيب اين است که اينجا حمل بر تقيه مورد ندارد چون ابنا عامه مجاز که نمي دانند چطور حمل بر تقيه کنيم ان قسمت تعارض که ديده است به نظر مبارکش که امده گفته خوب مخالف حمل بر تقيه مي کنيم از منطقه بيرون اگر به ذهن شريف شما باشد گفتيم روايتهايي که حمل بر تقيه مي شود معمولا به اين صورت است يک روايت در برابر يک مجموعه يک روايت ضعيف در برابر روايت صحيح السند يک روايت معتبر در برابر روايات مستفيضه زمينه حمل بر تقيه اين شکل است که قبلا گفتيم که اگر دو دسته از روايات از کثرت برخوردار باشد و از اعتبار جايي براي حمل تقيه وجود نداشته باشد شايد ايشان ديده يک روايت دال بر جواز و روايات کثيره دال بر عدم جواز گفته است حمل بر تقيه اما سيد الاستاد مي فرمايد که اين روايت سندش صحيح است دلالتش هم کامل مشکل ندارد تقريبا ظاهر بر جواز بيع ميته است و بايد بگوييم که سندش ضعيف است قابل اعتماد نيست پس از که ما اعتبار را درست کرديم حداقل از لحاظ استدلالي راهي براي صحت ميته که جلود باشد مخصوصا وجود دارد که روايات اولي را بگوييم جائز نيستند خريد و فروش براي اينکه اثار و تبعاتي دارد لوازمي دارد و معمولا هم اين است که اگر شروع بشود خريد و فروش ميته مشکل بوجود مي اورد اگر يک جايي مثل خريد و فروش پوستي باشد مشکلي نداشته باشد از نظر استدلال راهي داريم اما فتوا فعلا بر جواز از فقها صادر نشده اما انتفاع هم معروف در حد اجماع نيست انتفاع معروف گفته اند که جائز نيست وليکن شيخ انصاري و سيد يزدي و سيد الاستاد مي فرمايند که انتفاع جائز است در رواياتي که در ابتداي مکاسب شيخ انصاري بحث مي کرد مي فرمود که اسراج کنيد يعني انتفاع انتفاع تجويز شده بود بنابراين مانعي براي انتفاع وجود ندارد
 نظر مرحوم خويي در مورد انتفاع از اجزاء ميته به شرط عدم آلودگي به نجاست
 سيد الاستاد در صفحه 474 کتاب تنقيح جلد 2 اخرين صفحه از اين کتاب که براي شما گفتم مي فرمايد که روايات مانعه از انتفاع هم وجود دارد و روايات مجوزه هم وجود دارد وليکن بهترين حمل اين است که روايات مجوزه را حمل کنيم بر ان معنا که انتفاع جائز است اما با اجتناب از نجاست نجاستش محفوظ است روايات مانعه مي گويد که استفاده نکنيد از ميته استفاده اي که از مذکي مي کنيد که طهارت هم در ضمنش باشد جمع بين دو تا طائفه اين يک جمعي خوبي در مي ايد بنابراين انتفاع از ميته جائز است مضافا بر اين نصوص مضافا جمع بين نصوص و فتواي فقها مي شود بگوييم سيره هم سيره عقلا و سيره متشرعه هم بر اين بوده است که مثلا يک دامي الوده و نجسي براي حيواناتي مي داده مثلا يک روغن نجسي را براي چراغ يا براي فتيله کشتي يا براي حمام به کار مي برده سيره متشرعه هم کمک مي کند بنابراين اقوي همان است که انتفاع از ميته جائز است نصا و فتوا و بين فقها اختلاف و اشکالي در اين رابطه وجود ندارد الحمد لله الذي وفقنا لهذا و ما کنا موفقين لولا وفقنا الله