درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث شناخت راوي و روايت
 درباره تعريف روايت بحث مي کرديم اين قسمت از بحث ما مربوط مي شد به شناخت راوي و روايت راوي را اجمالا بحث کرديم و اشنا شديم و شروط لازم و اصلي را گفتيم
 شرط اضافي در راوي (علاوه بر شرط لازم)
  يک شروط استحبابي و اضافي هم دارد که ان را هم اشاره ميکنيم شروط مستحب يا اداب مستحبه راوي مضافا بر شروط لازم که قبلا گفته شد ان شروط جزء مقومات به حساب مي ايد اگر ان شروط فراهم نشوند مصداق راوي محقق نمي شود اما اين شروط که الان مي گوييم تحت عنوان اداب مستحبه يا شروط استحبابي براي راوي
 شرط مطهريت راوي ( لا يمسه الا المطهرون )
 از جمله اين شروط 1. کسي که روايت را نقل مي کند بايد متطهر باشد شرط است طهارت از اِشعار لا يمسه استفاده مي کنيم دلالت نيست اِشعار است ان لا يمسه الا المطهرون که مي گويم اشعار است چون معاني خيلي عميق دارد فعلا بگوييد ان ايه اشعار دارد که ادمي که روايت را نقل مي کند بايد طهارت ظاهري داشته باشد البته لا يمسه الا المطهرون يکي از معنايش اين است که کسي تا طهارت ولايي نداشته باشد اقا را نمي بيند يکي از معناهايش اين است خيلي معنا دارد معناي تخصصي ان اين است بعد اول طهارت اين طهارت الان اثر عملي براي ما دارد شما عزيزان که روايت نقل مي کنيد يا روايت مي نوسيديد مي دانيد که چقدر ثواب دارد روايت دارد در بحار امده کسي که يک صفحه از {روايت قدر متيقن است} از روايات مطلب و معنا بنوسيد روز قيامت اين صفحه بين نوسيده و اتش جهنم مانع و سپر مي شود قدر متيقنش روايت و معاني روايت و ايات قران و علوم و معارف اهل بيت احکام هم زير همين مجموعه است يک صفحه کتاب فقهي بنوسيد با طهارت و با وضوء حتي طبيعتا شما در اين مجلس که مي اييد بدون وضو ء نمي ايد و جلسه حضور دارد بدون وضو که کسي نيست گوش دادن روايت و گفتن روايت حتي بعضي از اعاظمي که رنگ و لواييش خيلي عطر جانفزا دارند مي گويند که خوب است اين حرف که همان طور که دست بدون وضو به اسماء ائمه نمي تواند بزند لمس کند بدون وضو اسم ائمه را به زبان هم نمي اورد اسم فاطمه زهرا بدون وضو اشکال دارد اسم اميرالمومنين بنابراين قداست اين روايات را ببينيد تا کجاست
 (وجود روايات در مذهب حقه شيعه معجزه اي است)
 شما هيچ توجه کرده ايد يک معجزه قطعي يک آيت برجسته الهي براي حقانيت کل مذهب روايات است چطوري؟ يک مرتبه يک نگاه کوتاه کجا بوده اين روايات در عصر جاهليت سواد که نبود ادب و عطوفت که نبود از انسانيت خبري نبوده از علم خبري نبوده شايد يکي از فلسفه هايش اين است که مصدر کجا باشد در سرزمين حجاز که الان مکه مشرف بشويد وهابي ها لباس شيک دارند ولي سراپا حيوانند الان بوي ادميت استشمام نمي شود وحشي در وحشي منتها الان لباس با شيک ان زمان فکر کنيد اين روايات امده نسبت به تمام شئون زندگي اين قدر وسيع اين قدر عالي اين قدر محتواي مثلا براي دانشگاهيان مثال زده مي شود که اخرين دانشگاهي ها مي گويند اورده اند که ازمايشگاه ها و تجربيات و نظر سنجي و کارهاي علمي انجام شده روانشناسي و تجربه و جامعه شناسي گفته اند که اگر کسي اهل عفو و گذشت باشد شصت در صد عمرش نسبت به کسي که اهل گذشت نيست طولاني تر است علم اورده است کساني که اهل عفو و گذشتند عمرشان نسبت به کساني که اهل گذشت و عفو نيستند شصت در صد طولاني تر است اين را اورده اند قال رسول الله صلي الله عليه و اله من کثر عفوه مد في عمره يعني اگر کسي که مطالعه کند روايات را يکي از فقهاي بزرگ نجف از اساتيد اين حقير بيچاره مي فرمود که ان هم از سلف صالح حوزه اند که اگر کسي به مستحبات و مکروهات خوراکي مثلا پايبند باشد در عمرش بيمار نمي شود روايات است خدا مي داند کي امده به قول امام خميني عنصر زمان و مکان چيزي نبوده انسانيتي نبوده ان موقع امده اين را گفته از معجزات قطعي روايات است اين يک نکته يک شرط از شروط استحباب شرط دوم قصد قربت در
 جنس و فصل در انسان (معرفت و تربيت)
 سوال و جواب اهل انسان باشد گفتيم جنس و فصل انساني جداست اين که ارسطو گفته جنس و فصل حيواني گفته خودش هم گفته حيوان ناطق انسان را مي گويد حيوان ناطق از حيوانيت خودش صحبت مي کند اما در تعريف ولايي تعريف انسان اينجوري نيست تعريف انسان اين است که موجود داراي معرفت و تربيت انسان است حيوان ناطق انسان نيست جنس و فصلش معرفت و تربيت است معرفت هم معرفت ولايت معرفت و تربيت بود انسان است و الا ان تعريف براي ارسطو تعريف حيواني است اين تعريف انساني است به تعبير ايشان کساني که توجه نمي کنند و معرفت ندارند بايد بگويند که لذا زبان حالشان اين است که چون توانستم نداستم چه سودي است چون که دانستم تواناني نبود معرفت ولايي خداوند چيزي را که از بندگان خودش مي خواهد غير مقدور نيست راحت است انا هديناه السبيل زود همه جا مي افتد شما که الحمد لله اهليد انهايي که از بيرون بيايند غير از مجموعه هاي ولايي طرف ولايت بيايند بسيار زود چون فطرت انسان بستر ولايت است فطرت براي چيز ديگر جواب نمي دهد لذا اگر روي اين ظرف بستر ولايت را نگسترانيد به طبع باطل مي شود باطل که شد انسان مي شود حيوان
 شرط دوم قصد قربت
 شرط دوم قصد قربت الي الله است غرضي در کار نباشد البته قصد قربت و اخلاص اخلاص دو تاست يک اخلاصي که در بعضي از روايات دارد که الناس کلهم هالکون الا العالمون و العالمون کلهم هالكون الا العاملون و العاملون کلهم هالکون الا المخلصون و المخلصون في خطر عظيم حديث معروف است و يک اخلاص فقهي است اين اخلاص که به اين معنا مي گوييم اخلاص به ان معنا که گفته مي شود ان معناي فقهي نيست چون اصلا مقدور نيست چيزي که مقدور نيست اصلا مطلوب خدا نمي تواند باشد خدا که نمي خواهد چيزي که مقدور نيست خدا در قران مي فرمايد که ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين عبادت با اخلاص را خدا خواسته اگر اخلاص را به ان شکل ممکن نيست خدا شي نا ممکن را نمي خواهد تقريبا از اين طرف مژده است بنابراين اخلاص با ان مد و شدي که شنيده ايد او از صوفيه امده که ان گونه اصلا ممکن نيست هيچ ممکن نيست اين مي شود مسلک صوفي همه مردم هالکند مخلصون هم هلاکند در خطر عظيمند پس همه تمامند بهشت که نيست همه در جهنمند کفار که کفار است فسقه که فسقه است عباد و زهاد و مخلصين هم در خطر عظيمند اين ها احاديث صوفيه است سند هم در اين روايت در جوامع روايي ما نداريم شايد نبوي هم هست ولي از احاديث صوفيه است ان شا الله در لحن شناسي مي اييم لحن سه گونه است 1. لحن فقهي 2. لحن اخلاقي 3. لحن تصوفي اين جزء​بحثهاي خيلي دقيق است لحن لحن تصوفي است اخلاصي که خدا خواسته است کار ممکني است در اين حد داعي اصلي به ان معنا که اگر ان داعي نبود ادم طرف ان کار نمي رفت داعي اصلي امر خدا باشد و عبادتي که انجام مي دهيم قصد قربت معنايش چيست؟ اطاعه لامر الله قصد امتثال امر خدا قربه الي الله يعني به قصد امتثال امر خدا بنابراين اخلاص هم امر ممکن است يک نکته هم بگويم و ان اين است که در کنار ان عبادت شيطان بيکار نشسته يک وساوسي دارد نماز که مي خوانيد کسي مي ايد يک مرتبه به ذهنتان شيطان فورا خبر مي دهد من را مي بيند يک کمي خوشحالي مي ايد اين را فقها مي گويند ضررندارد از خود سيد الاستاد (ره)​ نقل مي کنم ايشان مي فرمايد اين وسوسه است و ضرري در صحت عبادت ندارد خصوصيت را ايشان ذکر مي کند به شرطي که به ذهن که بيايد ادم ناراحت بشود اين خصوصيت اگر بود اعتنا نکنيد اگر خداي ناخواسته به ذهنم بيايد و خوشحال هم بشود ان ديگر رياست بعد از اخلاص و قصد قربت
 شرط سوم اهتمام ويژه که روايت کم و زياد نشود
 شرط سوم هم اهتمام ويژه دقت بکند که روايت از نظر نقل کم و زياد نشود روايت را درست نقل کند ان که از اداب است منتها دقت در نقل درست و اگر ادم دقت در نقل درست نکند يک مقدمه هم اضافه نکند کذب است افترا بر معصوم است خيلي خطر دارد و ان اين است اولا دقت کنيد بعد مستند بگوييد انچه که در روايت در کتاب امده ببينيد يا در ذهنمان باشد و ثانيا اگر يک وقت مضمون روايت در ذهنتان بود نگوييد روايت بگوييد قريب به اين مضمون در ذهنم هست که از کذب و افترا بر ائمه اجتناب به عمل ايد اين شروط استحبابي راوي که گفته شد
 (اما بحث از روايت)
 اما روايت معناي روايت را گفتيم که عبارت است از نقل کلام معصوم معناي لغوي
 نسبت (خبر- روايت حديث)
 و اصطلاحيش با هم نزديکند معناي لغوي روايت حمل شي و نقل شي در مجمع البحرين هم اورده است که روايت عبارت است از خبري که نقل شود کلام معصوم توسط ان خبر نقل کلام معصوم روايت است حالا مسائل ريز که خبر با روايت چه فرق مي کند حديث. خبر. روايت. اينها مسائل ريزي است خيلي بحث برانگيز نيست اجمالا در اصطلاح رجال خبر و حديث و روايت يک مصداق دارند اين براي ما کافي است چون مسائل ريزش را لغه شرح بدهيم اثر انچناني ندارد
 حاکي و محکي در روايت
 در اصول بحثي است و در انجا صحبت از حاکي و محکي به ميان مي ايد تا اينجا که از مجمع البحرين که بحث کرديم همين معناي لغوي و اصطلاحي بود در اصول شيخ انصاري و صاحب کفايه و امثال قدس الله اسرارهم مي فرمايند که از جمع ادله اربعه که سنت هست بحث از حجيت خبر بحث از احوال سنت است تا داخل محدوده باشد يا نه بحث از احوال سنت نيست در ضمن اين بحث مي گويند که خبر عادل حاکي سنت است و قول معصوم محکي است در صورتي که قول باشد و اگر تقرير و فعل باشد مطلب ديگري است همين الان ان شا الله کامل مي کنم روي اين حساب در اصول با دقت اصولي بين حاکي و محکي تفکيک قائلند اما در اخر مي گويند صاحب کفايه مي گويد مگر اينکه بگوييم سنت عبارت است از مجموع حاکي و محکي اين حرفي که در اصول گفته شد حاکي چه شد؟ حاکي قول راوي نقل خبر محکي چه مي شود؟ خود قول معصوم اين بنابر دقت اصولي دو تا مي شود و بعد هم تنزل مي کند که امکان اين وجود دارد که حاکي و محکي دو تا از معناي سنت باشد اين را که خوب فهمديم مي اييم از رجال سري مي زنيم در رجال اين دقت اصولي به کار نمي رود گفته مي شود همان طور که اشاره شد روايت نقل کلام معصوم است بسيط دو چيز نيست کلام معصوم خودش جدا ناقل چيز جدا نيست نقل کلام معصوم روايت است منتها ابزار نقل راويان و سند است در رجال از ديد محدثين و رجاليين مسئله اي به معناي حاکي و محکي نداريم نقل کلام معصوم روايت است درست هم همين است ان مطلبي که در اصول امده اولا همان نکتهاي که قبلا گفتيم يک دقت اصولي است غير متعارف است ان دقت و ثانيا خودشان هم تنزل کرده اند
 نقل کامل و نقل به مضمون در روايت
 و ثالثا در صورتي فرق بين حاکي و محکي به وجود مي ايد که حاکي عين کلام معصوم نباشد مضمون را نقل بکند در صورت نقل مضمون حاکي با محکي فرق مي کند و ما در تعريف روايت يک خط مشي اصلي داريم ويک مسير جنبي و بر اساس ضرورت اين را بدانيم رواياتي که رسيده اند به طور عمده کلا عين کلام معصوم خواهند بود مخصوصا جوامع معتبر و اصول اربعه چرا ان ادله اي که گفتيم که امده است اصول اربع ماه را مشايخ ثلاث در اين کتب اربعه جمع کرد ه اند با ان اهتمامي كه داشته اند و خود راويان که در محضر امام صادق بودند با ان اهتمام با ان دقت فهم بالا با ان عنايتهاي الهي و کمکهاي غيبي که ما معتقديم بنابراين اصولي بوده است اصل يعني خود بيان معصوم بدون واسطه ان اصلها امده است تا زمان ابن ادريس گفتيم پيش ايشان وجود داشته کتب اربعه مخصوصا کتاب کافي را مي گويند به اين مضمون مجموعه از ان اصول است و از امام صادق روايتي نقل شده در تفسير ايه فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه کتاب نور الثقلين تفسير همين ايه مراجعه کنيد از امام صادق نقل شده است که منظور از اين ايه چيست؟ امام مي فرمايد منظور از اين ايه اين است که کسي که روايت را نقل کند به عين تعبير و ساختار ان نه کم و نه زياد فيتبعون احسنه اين اصل است دو سه تا روايت داريم که امام صادق اجازه داده است نقل مضمون را طبق تتبع ناقصي که اين حقير داريم ان روايات که مطالعه شد به خوبي نشان مي دهد که در موارد خاصي مثلا مي گويد من فراموش مي کنم راوي مي گويد امام مي فرمايد که تعمد که نداري بر کم و زياد نکته اينجاست امام مي فرمايد تعمد نداري بر کم و زياد کردن مي گويد نه از ان روايات استفاده مي شود که نقل به مضمون مطلقا مجاز نيست در صورتي که ضرورت بطلبد و موارد استثنايي و نادري نقل مضمون را امام اجازه داده است يک نکته هم اضافه مي شود از نظر اصولي که ما که جمود به اين نقلها بکنيم مخصوصا که امام مي فرمايد در کم کردن روايت تعمد نداري استفاده مي شود که اختصاص به خود ان مشايخ دارد راويان ديگر ما هم اگر روايت را نقل کنيم ما ديگر مجاز نيستيم کم و زياد کنيم چرا ان اجازه عموميت ندارد اصول خوانده ايد 1. احتمال خصوصيت احتمال بسيار قوي است جايي که احتمال خصوصيت در حد احتمال قوي باشد زمينه براي عموم اطلاق ندارد
 تشخيص موضوع و مورد که موضوع مخصص مي شود نه مورد
  2.ان موارد که بود جزء مورد نيست موضو ع است گاهي اشتباه مي شود بين مورد و موضوع مي گوييم مورد مخصص نمي شود اما موضوع که ارتباط با حکم با موضوع گويا مثل ارتباط علت و معلول است اختصاص دارد بنابراين اگر هم مجاز هم هست در ان حد و ان اندازه است يک مطلبي را فهيمديم معناي روايت در رجال معناي روايت در اصول و اين روايت در رجال اگر از لحاظ سند و کثرت در حد تواتر رسيد اين را در رجال مي گوييم سنت قطعيه که ديگر روايتهاي ديگر قابل معارضه نيستند
 معني سنت در اصطلاح خاص و عام
  و اما سنت را در اصطلاح ادله در برابر کتاب قرار مي دهيم سنت يعني مجموعه روايت و فعل و تقرير معصوم اين دو تا اصطلاح و سنت هم در احکام که معلوم است به معناي عمل مستحبي است نتيجه اصطلاحات که بلد بوديد تذکر داده شد
 روايت به معني نقل عين کلام معصوم است
  روايت نقل کلام معصوم هست و ان اصل اين است که عين کلام معصوم نقل بشود چيزي به نام حاکي و محکي نداريم اين خود روايت هست بر اساس تعريف فني رجالي يک شروطي هم دارد که شيخ طوسي در کتاب عده در ضمن بحث از حجيت خبر واحد ان شروط را ياداور مي شود