درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 حکم استخوان و پوست يافت شده در بلد مسلمين
  كذا{محكوم بالطهارت} ما يوجد في ارض المسلمين مطروحا اذا کان عليه اثر الاستعمال لکن الاحوط الاجتناب اين مسئله محل ابتلاست ادامه مسئله پنجم انچه از جلود و عظم يعني استخوان در زمين مسلمان پيدا بشود و اماره بر طهارت وجود نداشته باشد
 شرط حکم به طهارت مسبوق به مورد استفاده بودن است
 سيد مي فرمايد که محکوم به طهارت است در صورتي که اثر استعمال وجود داشته باشد منظوراز اثر استعمال از نظر سيد يزدي اين است که ببينيم ان جلد يا پوست مثلا کفش شده است يا مشکي يا ظرفي از اين قبيل که ان را انسان استفاده کرده مثلا در جنگلهايي که حيوانات درنده است گوسفند هم گاهي گم مي شود درنده هايي هست انجا يک تکه پوستي افتاده اثر استعمال وجود ندارد احتمال مي دهيم خوب که در ان بيابانها درنده ها حمله کردند گوسفند را قطعه قطعه کرده است يک تکه پوستش انجاست اثر استعمال انساني در ان پوست ديده نمي شود در اين فرض محکوم به طهارت است اگر ديديم که پوستي است که عمل اورده اند براي کفش يا ظرف يا امثال ديگر اثر استعمال انسان محکوم به طهارت است اگر در سرزمين اسلامي باشد ايران و ترکيه و عراق و افقانستان و پاکستان بنابراين سرزمين اسلامي کشوري که قلمرو مسلمانها باشند
 جمع روايات در اين زمينه بنابرمسلک سيد حکيم
  اين مسئله را اين فرع را مرحوم سيد حکيم در بستر روايات قرار داده و بحث مفصلي انجام داده کتاب مستمسک جلد 1 از صفحه 323 تا صفحه 331 اين مسئله را مبسوط کرده و بحث را کشانده است به روايات قواعد را کنار گذاشته فرموده است روايات را ببينيم عنوان بفرماييد جمع بين روايات وارد درباره عدم تذکيه بر مسلک سيد حکيم ايشان مي فرمايد رواياتي که در اين موارد امده است به سه دسته تقسيم مي شود
 دسته اول از روايات که دال بر طهارت چنين اشيائي هستند
 دسته اول رواياتي است که مدلول ان حکم به طهارت و تذکيه است يعني درباره لحم و جلد مشکوک اثار تذکيه را ترتيب بدهيد تا وقتي که علم به ميته بودن پيدا کنيد حکم ترتيب اثار تذکيه است از اين روايات موثقه سماعه بن مهران هست اين روايت در کتاب وسائل جلد 2 باب 50 حديث 12 محمد بن علي بن الحسين شيخ صدوق باسناده عن سماعه بن مهران اسناد شيخ صدوق به سماعه بن مهران درست است سماعه را هم که مي شناسيد موثق است انه سال اباعبدالله عليه السلام عن تقليد الصيف في الصلاه{ سوال کرد از امام صادق عليه السلام از اويزان کردن يا به گردن اويزان کردن صيف تقليد صيف شمشير خودش را به گردنش اويزان مي کند موقع نماز خواندن اصل اويزان کردن شمشير اشکالي ندارد }و فيه الفراء و الکيمخت فقال:لاباس مالم تعلم انه ميته
 توضيح لفظ فراءيا قراءو کمخيت
 فراء​ را قبلا گفتيم لباس از پوست که پشم داده باشد از ان زمان مرسوم بوده من اظهار جهل و قصور بکنم کلمه کمخيت را ضبطش را پيدا نکردم اصلش پيدا کردم اجمالا که فارسي هست هر چه دقت کردم ريشه فارسيش را پيدا نکردم معناي ان را پيدا کردم خود صياغت و اعرابش را پيدا نکردم{كيمخت|بكسر كاف وضم ميم|پوست اسب يا الاغ كه ان را دباغت كرده باشند مثال از سعدي:كيمخت نافه را كه حقير است وشوخگن/عزت بدان كنندكه پر مشك اذ فراست.منبع فرهنگ فارسي عميد} ما الان کمخيت مي خوانيم ممکن است چيز ديگري باشد معنايش جلود است در روايت دارد سوال شد ما هو کمخيت چون فارسي هست انها نمي فهميدند گفتند جلود صحبت درباره پوست و جلودي است که براي وسائل مثلا کمربند يا بند صيف يا غلاف شمشير درست مي کنند اينها از پوست حيوانات است معنايش را مي فهميم فرا که معلوم است کمخيت هم پوستي است که در جهت استفاده براي بند شمشير با پوشش شمشير به اصطلاح غلاف شمشير استفاده مي شود و شکر خدا معنايش را از روايت فهميديم من جستجو کردم مشابه اش را يافتم گفت فارسي است اين سوال بود شمشيري که بندش چرم است يا غلافش چرم است غلاف هم امده است غلا در مستمسک غلا را ترجيح داده بعد از نهايه معنايش را نقل مي کند که غلا ما ينصب به الشي تقريبا مي شود بند چيزي چيزي که بند بين دو چيز بشود معنا معلوم است در لفظ مشکلي نداريم غلا فقال لا باس ما لم تعلم انه ميته اشکالي ندارد تا وقتي که ندانيد که ان مورد مشکوک يا ان وسيله درست شده از چرم به عينه ميته است تا وقتي که علم به ميته بودن حاصل نشود اثار تذکيه را ترتيب بدهيد ايشان مي فرمايد اين روايت اطلاق دارد کلمه سوقي هم درکار نيست هر جلد و مشابه اش که مشکوک باشد اثار تذکيه را ترتيب بدهيد بازار باشد يا خارج از بازار مطروحه د رارض مسلمين باشد يا در منطقه مسکوني فرق نمي کند اين دسته اول
 دسته دوم از روايات انهايي که دال بر عدم طهارت چنين اشيائي هستند
 دسته دوم رواياتي است که دلالت دارند بر ترتيب اثار ميته و منع از استفاده در نماز و غيره تا وقتي که علم به تذکيه پيدا کنيم تا علم به تذکيه پيدا نکند محکوم به عدم تذکيه است از اين دسته دوم روايتي است که قبلا هم خوانده ايم همين ابواب نجاسات باب 9 حديث شماره 6 اين را جاي ديگر هم اورده اند کتاب صلاه ابواب لباس مصلي باب 2 حديث 1 قبلا ان ادرس را داديم حالا همين کتاب جلد ابواب نجاسات باب 9 حديث 6 از امام صادق عليه السلام تا انجا که مي فرمايد دو تا حديث را نقل مي کند تکه اول که تمام شد مي رسد به تکه دوم و عنه عن ابيه {عن علي بن ابراهيم عن ابيه} عن ابن ابي عمير عن ابن بكير عن زراره عن ابي عبدالله که گفتيم موثقه ابن بکير است قال ان کان مما ياکل لحمه فصلاه في وبره و بوله و شعره وروثه و البانه و کل شي منه جائز اذا علمت انه ذکي {و قد ذکاه الذبح اين قسمت تاکيد است }معلوم است دلالت اين روايت واضح است اطلاق اين روايت اين است که هر کجا شک داشتيم به طهارت جلدي يا جزئي از اجزاء​حيوان تا علم به تذکيه نداريدحکم عدم تذکيه است اين دو دسته روايت ايشان مي فرمايد به طور واضح با هم ديگر تعارض مي کنند
 جمع بين اين دو دسته روايت (از دست مسلمان گرفتن شرط است)
 دسته سوم که شاهد جمع مي شود دسته سوم رواياتي که دلالت دارند بر ترتيب اثار تذکيه در موارد خاصي اين مشکل را حل مي کند شاهد جمع مي شود برنامه تمام و حکم انچه در متن هست با کمي تغيير اعلام مي شود از اين روايات روايت دوم باب 50 از ابواب نجاسات صحيحه حلبي که قبلا هم خوانديم سالت اباعبدالله عن الخفاف التي تباع في السوق{ گفتيم خفاف جمع خف است خف يعني پاپوش کفش است يا چکمه است پوتين است يا نعلين است کفش چرمي محور بحث اين چرمي که در مصباح المنير هم همان پاپوش ترجمه شده است اين خفاف و کفش ها که در بازار به فروش مي رسد
 ج اقا فرمود فقال": اشتر و صل فيها حتي تعلم انه ميته بعينه. حکم معلوم است روايات ديگر حديث شماره 3 صحيحه بزنطي همين باب و حديث شماره 6 اين روايت اطلاق ندارد نظر اين روايت مربوط مي شود به چيزي که در بازار مسلمين از دست مسلمان گرفته مي شود تباع في سوق المسلم تباع في السوق يعني ظهور دارد که به دست مسلمان است پس جايي اماره يد مسلمان باشد و خريد و فروش به توسط مسلمان باشد انجا درست است حمل بر تذکيه مي شود اين صحيحه را که اورديم اطلاق موثقه اولي را به خودش جذب مي کند و جهت مي دهد مي گويد انجا که شما گفتيد که اثار تذکيه را بار کنيد جايش اينجاست جايي است که دست مسلمان ان جلود قلب و انقلاب و خريد و فروش کند و داد و ستد کند پس اگر اماره يد بود حمل بر طهارت و تذکيه کند اطلاق صحيحه اول حمل مي شود به مدلول اين صحيحه حلبي امثال ان که روايات متعدد و کثيري است 1. کثرت دارد 2. سه تا صحيحه است و ان هم يک موثقه بود يک موثقه را سه تا صحيحه مي تواند به راحتي جهت بدهد که بگويد حکم تذکيه جهتش و موردش اين است از دست مسلمان بگيريد اين که معلوم شد الان دسته دوم ما که مدلول موثقه ابن بکير بود که حکم عدم تذکيه بود تا وقتي که علم به تذکيه پيدا کنيد مدلول ان حديث را الان تشخيص داديم غير مواردي که اماره يد و اماره صنعت مسلمان و اماره استعمال مسلمان باشد جايي است جلدي است مشکوک اماره يد نيست صنع مسلمان نيست استعمال مشروط به طهارت مسلمان نيست بنابراين اينجا شما ان را حمل مي کنيد به عدم تذکيه هر سه تا حديث با اين نسبت سنجي درست هر کدام قالب خودش را پيدا مي کند و حکم اين خواهد شد که شما قاعده سوقي که در متن اورديد سيد يزدي يک قيد اضافه کنيد اثرش تذکيه هست در صورتي که اماره يد و صنعت و استعمال مشروط به طهارت در کار باشد بنابراين جلد مطروح در ارض مسلمان محکوم به نجاست است مگر اينکه اثر استعمال به اين معنايي که ما مي گوييم اثر استعمالي که براي نماز خواندن يا براي ظرف روغن يا ظرف غذا استفاده مي کردند با اين اثراستعمال کشف مي کنيم که صنعت مسلمان است و يد مسلمان است اگر اين اثر استعمال نبود عظمي را ديديم استخواني را ديديم يا پوستي را ديديم و اثري از استعمال در ان ديده نمي شد قاعده همان عدم تذکيه است تمام فرمايشات ايشان تمام شد
 مرحوم اقا ضياءعراقي مي گويد مجرد سوق کفايت بر طهارت اين اشياءنيست
 و مويد بر اين مطلب مرحوم اقا ضياء​ عراقي ايشان تنها نيستند ايشان هم مي فرمايد که با استفاده از روايات بايد يد مسلمان و ان هم يدي که دال بر استعمال مشروط به طهارت باشد مفيد تذکيه و طهارت خواهد بود مجرد بودن اين در سرزمين مسلمان که هيچ در بازار مسلمان هم دليل بر تذکيه و طهارت نيست دو مرد قدر تاريخ اخير شاگردان صاحب کفايه هم سيد الحکيم شاگرد صاحب کفايه است و هم مرحوم اقا ضياء​عراقي اين نظر تمام شد
 سوال ايا سوال از چرم شمشير در نماز دال بر سوق مسلم نيست؟
 جواب توليد معلوم نيست توسط چه کسي است
 سوال جواب اين سوال شما برگشتيم به همان اشکال قبليتان که فرموديد اين اماره است عرض شد که ساخت چرم يا چرمگري يا توليد کمربند و غلاف شمشير جايي است که ما نمي گوييم الان يک جايي ساخته شده نمي دانيم حالا شمشير هم براي مجاهد براي مدافع وضعيتش اين است که اويزان مي کند بعد مي فرمايد حالا که ما اويزان مي کنيم در حال نماز ان اقايان انجا کالا توليد مي کنند بند شمشير غلاف شمشير به فعل ما نظر هم نداريم و نمي شناسيم ان توليد مي ايد عرضه مي شود به بازار و بازار مي گويد ما مي گيريم وقتي که نماز مي خوانديم که ان توليد وضعيتش چطوري هست ايا حکم تذکيه است يا عدم تذکيه مي فرمايد حکم تذکيه است تا وقتي که يقين پيدا کنيد که ميته است اما پس از که بيان سيد الحکيم را کامل کرديم عنوان بفرماييد تحقيق و توضيحي درباره شرح سيد الحکيم
 تحقيق مطلب
 مسلک تحقيق اين است انچه از بيانات سيد الاستاد استفاده مي شود کتاب تنقيح جلد 2 صفحه 453 مي فرمايد قاعده سوق از اخبار و روايات کثيري استفاده مي شود اگر ما به خود قاعده اعتماد نکنيم در صورتي که قاعده سوق وجود داشته باشد دنبال امارات ديگر برويم از ادله ديگر جستجو کنيم موجب لغويت قاعده سوق مي شود اين فرمايش ايشان اما در ادامه عرض مي شود که تحقيق همان است که سيد الاستاد و اکثر قريب به اتفاق فقها قاعده سوق را به عنوان قاعده اعلام کرده اند بلکه گفتيم که قاعده سوق مورد تسالم فريقين است رساله اي داريم از عزيزان قاعده سوق عند الفريقين مضافا بر اين شکي نداريم نصوصي است که به يکي دو تا از ان نص که مراجعه کنيم مي بينيم قاعده سوق اصلا به عنوان قاعده سوق اماره تذکيه تاييد شده است بنابراين يک مرور کوتاه همين صحيحه حلبي و صحيحه بزنطي اولي که شماره 3 بود دومي که شماره 6 بود صحيحه بزنطي همين باب 50 اين صحاح همه شان سوق را تعرض کرده اند و در اخر امام مي فرمايد و لا تسئل عنه بيان به اين قاطعيت کم بر مي خوريم و از جمله اين نصوص که دلالت واضح وکاملي دارد صحيحه فضلا از مشايخ ثلاث يا از شيخان و يکي از اصحاب اجماع که بود صحيحه فضلا مي گوييم درجه يک صحيحه فضلا زراره محمد بن مسلم و ابي بصير حالا اگر زراره و محمد بن مسلم يکي ديگر از اصحاب اجماع بود باز هم مي شود صحيحه فضلا صحيحه فضلا از امام صادق عليه السلام کتاب وسائل جلد 16 باب 29 از ابواب ذبائح سند را بخوانم محمد بن يعقوب شيخ کليني عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن عمر بن اذينه عن الفضيل و زراره و محمد بن مسلم انهم سالوا اباجعفر عليه السلام من شراءاللحوم في الاسواق و لا يدري ما صنع القصابون فقال کل{بخور} اذا کان کذلک في سوق المسلمين و لا تسئل عنه بالاتر از اين نمي شود خود سوق مسلمان را دقيقا اماره اعلام کرده است کل اذا کان کذلک في سوق المسلمين و لا تسئل عنه سند که صحيح است فضلاست راويها را که شناختيد اجلهم الله دلالت کامل قاعده سوق به عنوان اماره اماره شرعيه از سوي شرع تعيين شده است بنابراين هر چيزي که شک در طهارت و تذکيه اش بکنيم از جلود و لحوم در بازار مسلمان محکوم به طهارت است و جلد مطروح در ارض مسلمان هم محکوم به طهارت است که نص ويژه اي در اين رابطه داشتيم که شما مراجعه کنيد صحيحه اسحاق بن عمار را ديديم که سوق مسلمين را گفت اذا وجد في ارض الاسلام گفت اگر در زمين مسلمان شما پيدا بکنيد صحيحه اسحاق بن عمار خوانده بوديم باب 50 حديث 5 عن العبد الصالح انه قال لا باس بالصلاه في الفراء​اليماني و فيما صنع في ارض الاسلام منظور از سوق ارض اسلام است الان يک جلد مشکوک که در ارض مسلمان هست در سوق مسلمان هست و محکوم به طهارت مطابق با متن و شرح سيد الاستاد قدس الله اسرارهم