درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 حكم مار و تمساح در بين حيواناتي كه دم سائله ندارند
 رسيديم به تحقيق و بررسي درباره تمساح و حيه اصل بحث را عنايت فرموديد که حيواناتي که دم سائله ندارند طاهرند و اختلافي در اين رابطه و جود ندارد نصا و اجماعا و فتوا مورد اول شبهه حکميه بود مربوط مي شود به وزغ مورد دوم شبهه موضوعيه است همين بحث درباره تسماح و حيه اين بحث از بحثهايي است متعلق به موضوع حکم يعني خود تمساح و حيه که اين دو حيوان از مجموع حيوانات بدون دم سائل هستند و يا از حيواناتي هستند که دم سائله دارند درباره حکمش بحثي نداريم
 نقل اقوال در مورد دم سائله در اين دو حيوان
 مرحوم سيد الحکيم و همين طور سيد الاستاد و خود سيد يزدي فرموده اند که اين دو تا حيوان را بعضي از افاضل و اعاظم گفته اند که دم سائله دارند از جمله مرحوم محقق حلي در معتبر و همين طور شهيد گفته اند که تمساح و حيه دم سائل دارند اگر چنانچه دم سائل داشته باشند از قلمرو عام ما بيرون است که کلما ليس له دم سائل فهو طاهر دم سائل دارد
 نظر مرحوم اقاي خويي در اين باره
 سيد الاستاد (ره) در کتاب تنقيح جلد 2 صفحه 446 مي فرمايد که اين مورد از شبهه بر اساس ادله محکوم به طهارت است اولا مراجعه مي کنيم به دليل لفظي عام که عبارت است از موثقه عمار ساباطي باب 35 از ابواب نجاسات حديث 1 کلما ما ليس له دم فلا باس اين عام ماست به اين عام مراجعه مي کنيم مقتضاي اين عام چيست قانوني داريم در عام و ان اينکه نقش و کار عام تعميم حکم است نه تعميم موضوع اگر موضوع محرز و محقق بود دليل عام حکم را تعميم و گسترش مي دهد
 تمسک به عام در شبهه مصداقيه
  اما کار عام تعميم و تعيين موضوع نيست اينجا بحث موضوعي است تمساح را بگوييم از حيواناتي که دم سائل دارد يا دم سائل ندارد اگر شک کرديم از عام نمي توانيم استفاده کنيم چون مي شود شبهه مصداقيه در هر کجا که شک درباره موضوع حکم از حيث مصداقيت براي عام بود همان شک در موضوع مي شود شبهه مصداقيه از عام نمي توانيم استفاده کنيم
 اصل عدم ازلي
 و اما ايشان مي فرمايد بنابه مبناي ما که قائليم به جريان اصل عدم ازلي اينجا اصل عدم ازلي جاري مي شود و براي حيوان مشکوک طهارت ثابت مي کند به چه صورت به اين شرح مستصحب در اين مورد عبارت است از دم سائل يا سيلان دم اين سيلان دم را استصحاب مي کنيم و به عنوان استصحاب عدم ازلي مي گوييم موقعي که تمساح نبود دم سائل هم نبود بعد از ان که تمساح به وجود امد همان ان وجودش شک مي کنيم که دم سائل هم امد يا نيامد عدم دم سائل قبلي استصحاب مي شود تمساحي که وجود پيدا کرده است هم دم سائل ندارد
 توضيح اصل عدم ازلي و عدم نعتي و نظر استاد
 قبلا گفته بوديم استصحاب عدم ازلي عبارت است از ان عدم قبل از وجود شي و استصحاب عدم نعتي که وصف شي است عدم وصف از اوصاف شي بعد از وجود شي بر مبناي سيد الاستاد استصحاب عدم ازلي جاري است ارکان استصحاب کامل است عموم دليل شامل است جاري مي شود
 تحقيق مطلب
 اما عده اي از اصولين از جمله اضعف العباد گفته بوديم که استصحاب عدم ازلي دو تا اشکال دارد راي ميرزاي نائيني که همين بود خلافا لراي صاحب کفايه که صاحب کفايه و سيد الاستاد قائل به جريان استصحاب عدم ازلي هستند گفتيم دو تا اشکال دارد که اولين اشکال را که ميرزا مي گويد اصل عدم ازلي مثبت است ان عدم قبل از وجود در ان وجود تمساح اين عدم وصفي را برايش ثابت مي کنيم اين عدم قبلا نبود مثبت مي شود اشکال دوم انصراف دليل استصحاب به عدم نعتي است و عدم ازلي و ازل را استصحاب شامل نمي شود از قلمرو و فهم عرف بيرون است بر اساس اين دو تا اشکال خوب ما موافقا لميرزاي نائيني صاحب مکتب اصولي مي گوييم استصحاب عدم ازلي جاري نيست بنابراين استصحاب عدم ازلي که جاري نشد اگر استصحاب عدم ازلي که مبناي ما هست نپذيرفتيد قاعده دارد قاعده طهارت موضوعش هم شک در طهارت است بر اساس قاعده طهارت حکم به طهارت صادر مي کنيم متن همين است و شرح هم همين متن و شرح را ديديم که درباره وزغ و تمساح و حيه به مشکلي بر نخورديم اين بر مسلک سيد شرحا لسيد الاستاد (ره) و متنا لسيد يزدي (ره) اما در مسلک تحقيق اين است که درباره وزغ و درباره تمساح حقيقت اين است که بايد احتياط واجب نسبت به نجاست و اجتناب از ابي که اين گونه از حيوان در ان افتاده باشد اعلام کنيم براي اينکه در وزغ به ذهن مان هست که روايات متعارض صحاح بود و معمول بها چطور مي توانيم روايت صحيح السند و مطابق با فتواي اعاظم کنار بگذاريم بنابراين روايت صحيحه معاويه بن عمار دلالت داشت و دستور مي داد به نزغ ثلاث دلاء باب19 از ابواب ماء​مطلق حديث 2 دلالت بر نجاست مي کند که مستند شيخ (ره) و صدوق (ره) بود و روايت علي بن جعفر (عليه السلام) باب 9 از ابواب اسئار حديث 1 که دلالت داشت بر اينکه وزغه لا باس به حالا اين دو تا روايت را دقت کنيد مفاد روايت دال بر نجاست وجوب اجتناب است در عمل خوب دقت کنيد کلمه عمل را هم کليدي در نظر بگيريد و مفاد روايت دال بر جواز در عمل حکم به جواز استفاده از ابي که وزغ در ان افتاده باشد يک قاعده بگويم قاعده در باب تعارض اين است که اگر تعارض بين روايتين صحيحتين کار بسيار دشوار است اصل بر عدم جواز طرح است بر اساس قانون عبوديت و مولويت و براي اجتناب از طرح بايد چاره جويي کرد در قدم اول بايد برويم سراغ جمع عرفي که به ان گفته مي شود جمع دلالي اگر جمع عرفي بود يعني محمل پيدا کرديم بر هر کدام با حفظ مضمون و عدم طرح ان کار را بکنيد اجتناب از طرح روايت تا اينجا شنيده ايد
 فرق جمع عرفي و تبرعي و عملي در موقع تعارض دو روايت
 اما در ادامه بايد بگوييم جمع بين روايات در جهت رفع تعارض و اجتناب از طرح دو تاست 1. جمع عرفي دلالي 2. جمع عملي و مدلولي اين نکته تازه است زير زبانها هست ولي برجسته نشده
 سوال با جمع تبرعي فرق دارد جواب جمع تبرعي دليل و اعتبار ندارد جمع تبرعي معنايش اين است که يک جمع ذوقي بکنيم بدون شاهد و اعتبار قانوني ندارد دوم جمع عملي و مدلولي بدين معنا که اگر بتوانيم بين دو تا مدلول روايتان متعارضتان در عمل جمع بکنيم اين قطعا جمع درستي است هيچ يکي از دو روايت طرح نشده به مدلول هر يکي عمل شده است و راه حلي است بلا اشکال اما اين جمع عملي و مدلولي کي ميسر است وقتي که احتياط ممکن باشد بين حکمين متضادين نباشد احتياط که ممکن بود جمع بين مدلولين صورت گرفته و الان در اين دو روايت که گفتيم که مدلول روايت دال بر نجاست در عمل وجوب اجتناب است پس روايت دال بر وجوب اجتناب را طرح نکرديم و به مقتضاي ان عمل کرديم و مدلول روايت دال بر جواز معنايش جواز استفاده از ان اب است معناي جواز جواز مي توانيد استفاده کنيد اگر استفاده کرديد مطابق مدلول است اگر استفاده هم نکرديد مطابق با مدلول ان جواز است بنابراين اجتناب از اب که وزغ از ان افتاده يا اجتناب از خود وزغ که محل بحث بود را احتياط واجب اعلام مي کنيم و در عمل جمع بين مدلولين صورت مي گيرد هيچ يکي از روايات معتبر را کنار نگذاشته ايم و به مدلول هر دو عمل کرده ايم اشکال گاهي پيش مي ايد که احتياط سنگين باشد اينجا احتياط هيچ عسر و حرجي ندارد اجتناب مي کنيم بنابراين درباره وزغ با توجه به جمع بين روايتين ان هم به شکل جمع بين مدلولين جمع عملي حکم به اجتناب در شکل احتياط وجوبي اعلام و تاييد مي شود
 سوال و جواب مطلب از اين قرار بود که جمع بين مدلول بين دو تا روايت اگر بشود در عمل مدلول هر دو روايت حفظ شده و ما وظيفه مان ان است که تا جايي که امکان دارد روايت صحيح را کنار نگذاريم جايي که احتياط ممکن باشد انجا هر دو مدلول جمع مي شود يک روايت مي گويد واجب است اجتناب از وزغ ظهور دارد در اجتناب از وزغ ظهور دارد در نجاست روايت ديگر ظهور دارد به عدم نجاست اما مدلول اين دو تا در عمل اين است که روايات دال بر نجاست مي گويد عملا بايد اجتناب کنيد و مدلول روايات دال بر طهارت مي گويد در عمل جائز است که استفاده کنيد جائز است يعني ميتوانيد استفاده کنيد مي توانيد استفاده نکنيد پس در عمل اگر گفتيم بايد اجتناب کنيم مدلول روايت اول عملي شد مدلول روايت دوم هم همينطور چون جواز هم مطابق است با فعل هم مطابق است با ترک در صورتي که جمع عملي وجود داشته باشد شک در ان نيست که به اقدام مي کنيم حذرا عن ترک روايه الصحيح
 سوال و جواب ان از حيث نظري است شما نظري و عملي را جدا کنيد جواز نظري با اجتناب فرق دارد ولي در عمل اگر يک طرف قضيه را عمل کرديم طرف ديگر را ترک کرديد جواز اين بود که هر کدام را مخيريد عمل کنيد در عمل مخالفت با عمل نشده مسئله تمساح را بگويم که کامل بشود
 سوال اب قليل و کثير ندارد جواب ان قسمتها را پي گرفتيم محملي پيدا نشد و حتي فرق بين مرده وزنده اش مي شد کل اينها را گشتم شاهدي بر ان جمعها نداريم مگر اينکه خود ما اعلام بکنيم که دليل ندارد جمع عرفي بايد شاهد داشته باشد بنابراين سيد (ره) فرمود که در اخر تعارض ما تعارض را اخرش راه حل خوبي پيدا کرديم عنوان بکنم درابه تمساح اين مطالب گفته مي شود شبهه موضوعي است شبهات موضوعيه فهم و کشفش دو راه دارد يک راه مشاهده است يک راه دقت خبره است که براي اولي خبر کافي است براي دوم اظهار نظر خبره براي فردا