درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 
  ميلاد حضرت زينب (س)
  قالت سيدتنا زينب الکبري سلام الله عليها ما رايت الا جميلا اين خبر درباره حضرت زينب دو نکته براي ان اورده اند يک نکته اش محدث نوري اورده است چون معصوم است چهارده معصوم که مي گوييم به عنوان حصر نيست نکته دوم از ضمن کلام محدث قمي و بعضي از اعاظم استفاده مي شود که ما معتقدات ما اين است که اگر امامي در جهان نباشد لساخت العالم لحظه اي که در قتلگاه سيد الساجدين حالت طبيعي اش را از دست داد حضرت زينب لحظاتي امامت را به دوش گرفت که گفت ما لي اراک تجود بنفسک يا بقيه الله جمله سومي که حضرت زينب مي فرمايد يک جمله مقطعي نيست کلام الله کلام معصوم کلام اولياء​الله به يک مقطع اختصاص پيدا نمي کند ما رايت الا جميلا يک ديد ولايي است کسي که اهل ولايت است و اهل رضايت و تسليم به وظيفه خودش عمل مي کند به واجبات و محرمات پايبند است ديگر هر چه که بيايد جميل است ما رايت الا جميلا يک مقطع نيست تمام سراسر زندگي ادمي که پيرو مولا باشد رويت جميل است خداوند ان شاء​الله براي همه ما اين معرفت را عنايت کند لذا عبوديت يا بندگي و ازادي اينجا نشان مي دهد خودش را ادمي که اهل ولايت است ولايت الله ولايت الرسول ولايت الولي دارد ازاد است ازاد از همه چيز يعني چيزي را مشکل براي خودش احساس نمي کند مشکلات ادم را در بند مي کند روايت را ان روز خوانديم امير المومنين که مومن يک غصه دارد که غصه اش فقط هجرت اقاست سفر کرده که صد قافله هم ره اوست هر کجا هست خدايا به سلامت بدارش
  سوال و جواب انسان کامل معصوم است ترجمه اش انسان کامل است حضرت زينب هم معصوم است انسان کامل اصطلاح فصوصي است معصوم اصطلاح نصوصي است ما تابع نصوصيم
  سوال و جواب امام يعني سلامت و وجود و حيات و زمان حضرت سجاد در ان لحظه از هوش رفت ان لحظه از لحاظ شرائط در حال حيات کامل نبود ان مقطع کوتاه که نياز داشت جهان به امامت سرسلسله امامت و نبوت و کسي که امام سجاد را سرپرستي مي کرد حضرت زينب بود از مجموع ادله مي گويند ان لحظه امامت را ايشان به دوش گرفت بعضي از عزيزان که از دوازده و سيزده بحث مي کند گفتم که گفته مي شود من خودم عرض نکردم گفته مي شود به خاطر رفعت و علوم و مقام حضرت زينب گفته مي شود در اين حد اما فعلا مسوليت اين حرفها را به عهده نگرفتم بحث فقهي نبود بحث اظهار ارادت بود که تا اين حد درباره ايشان گفته مي شود
  ادامه بحث از نجاست ميته
 موضوع بحث ما احکام نجاسات بود درباره نجاست ميته بحث کرديم و گفتيم که نجاست ميته از ضرورات فقه بلکه از
  ضرورات دين است اشکالاتي هم گفته مي شد جوابش را تعرض کرديم
  حکم اجزاي جدا شده از حيوان زنده داراي دم سائله
  مسئله اي که متفرع مي شود بر اين بحث ميته عبارت است از اجزاي ميته محل ابتلا هم احيانا هست اجزايي که از ميته جدا مي شود اينها چه حکمي دارد سيد طباطبايي يزدي در متن عروه مي فرمايد و کذا اجزائها المبانه خود ميته قطعا نجس است و اجزايي که جدا بشود از ميته قطعا نجس است صاحب جواهر نقل مي کند که گفته مي شود اين حکم مقطوع به عند الاصحاب است جواهر جلد 5 صفحه 310 و 11 و اما تنقيح موضوع ببينيم منظور از ميته چيست هر چند در متن امده است ميته حلالا او حراما منتها بايد شرح بدهيم که موضوع ميته همه حلال و حرام نيست موضوع بحث ما در ميته حيوان محلل الاکلي است که ذبح شرعي نشده باشد اما اگر حيواني که نجس العين است ان که حي باشد يا ميت باشد فرق نمي کند ميته درباره اش معنا ندارد
  سوال و جواب حيوان محلل الاکلي که ذبح شرعي نشده باشد اين موضوع بحث ماست حيوان محلل الاکلي که ذبح شرعي نشده باشد پس از که عنوان ميته برايش ثابت شد احکام ميته را اينجا بحث مي کنيم و نجاست را با نصوص و اجماعات و ضرورت ثابت کرديم الان اجزاي اين ميته درباره اجزايش که بحث مي کنيم باز هم اجزاي مبانه از ميته را بحث نمي کنيم چون اجزاي مبانه از ميته جاي براي بحث ندارد يک حيواني که بدون ذبح شرعي مرده مردار است يک دستش را قطع کنيد مگر حکمش فرق مي کند پس منظورز اجزايي که مورد بحث هست اين است که دست و پايي يا اجزايديگري را از حيوان زنده محلل الاکل قطع کنيد اين موضوع بحث ماست اگر از نجس العين باشد که حرفي ندارد حيوان نجس العين بود زنده دستش را قظع کرديد مردن جدا کردن مطهر نيست حيواني است محلل الاکل نياز به ذبح شرعي دارد منظور از اجزاي ميته اي که بحث مي کنيم اجزايي است که از حيوان زنده محلل الاکل قطع بشود چون از نجس العين اگر قطع بشود جاي بحث نيست از حيوان محلل الاکل بعد از ميته شدن قطع بشود باز هم جاي بحث نيست انچه جاي بحث است جزئي يا عضوي از اعضاي حيوان محلل الاکل قطع بشود در حال حياتش ايا اين جزء​واين عضو باز هم محکوم به ميته مي شود و يا حکم ميته شاملش نيست
  سوال و جواب فرض اين است که از تزکيه خبري نيست ان که تزکيه شده حکم تزکيه بار مي شود ان که تزکيه نشده موضوع بحث است بنابراين جزئي از اجزاي گوسفند فرض بفرماييد دم گاوي را برديد براي کاري الان کارهاي پزشکي و علمي زياد است و حتي قطع عضو و پيوند عضو هم زير اين مجموعه قرار مي گيرد عضوي بريده شد ايا اين ميته استاگر ميته باشد اثار سلبي زيادي دارد براي پيوندش هم بايد يک راه طولاني را هم طي کنيم
  اراء​فقها در ميته تلفي شدن چنين اجزايي
  مشهور و معروف بلکه اجماع فقها حد اقل درحد اجماع منقول مشهور اين است که اين عضو قطع شده از حيوان ماکول اللحم زنده جزء​ميته است مرحوم علامه حلي کتاب تذکره الفقها جلد 1 ابواب نجاسات بحث ميته مي فرمايد که يک قاعده فقهي کلما ابين من حيوان فهو ميته هر عضوي و هر جزئي که از حيوان زنده قطع شود و بريده شود ميته است نصوصي هم در اين رابطه داريم که اشاره مي کنيم
  نظر شاذ صاحب مدارک
  اما مرحوم صاحب مدارک در کتاب مدارک جلد 2 صفحه 272 مي فرمايد که ميته انصراف دارد به خود حيواني که زنده باشد و بميرد بدون ذبح و تزکيه اين معناي فقهي ميته است در روايات هم منظور از ميته اين است اما يک عضوي را قطع بکنيد از يک حيوان اسم ميته درباره اش صدق نمي کند حداقل شک در صدق مي کنيم در بستر اصول قرار مي دهيم شبهه مصداقيه مي شود و تمسک به عام در شبهه مصداقيه که قطعا درست نيست چون عام موضوع براي خودش درست نمي کند و اما استصحاب اگر بکنيم مي گويد استصحاب مما لا يخفي استصحاب هم بي اشکال نيست درباره استصحاب موضوع قضيه مشکوک ما با قضيه متيقن ما فرقش مرگ و زندگي است از حيوان زنده گرفتيد متيقنتان الان جان ندارد جان و بي جان اگر يک موضوع باشد همه هستي پس يک موضوع است وحدت قضيه محرز نيست بلکه هر دو قضيه اختلاف روشني دارند لذا استصحاب هم جاري نيست
  پاسخ صاحب جواهر به صاحب مدارک
  صاحب جواهر در جواهر جلد 5 صفحه 313 مي فرمايد فرمايش صاحب مدارک قطعا اساسي ندارد و بعد مي فرمايد تعجب مي کنم که ايشان از نصوص غفلت کرده ما در نصوصمان داريم که اجزايي که از ميته از حيوان زنده جدا بشود طبق بيان صريح نص ميته است
  نصوص مربوطه
  از اين نصوص که براي شما به عرض رسانده شود کتاب وسائل جلد 16 باب 24 از ابواب صيد و ذبائح حديث 1 و 3 حديث اول صحيحه محمد بن قيس سندش را بخوانم محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي نجران و ابن ابي عمير عن عاصم بن حميد کلهم ثقات و اجلا عن محمد بن قيس که مسند دارد و معروف عن ابي جعفر عليه السلام قال قال اميرالمومين ما اخذت الهباله من صيد فقطعت منه يدا او رجلا فذروه فانه ميت هباله بند که توسط ان شکار مي کنند دام است اگر شکاري را بوسيله شبکه اي و يا دامي در دام انداخت بعد تا خود صاحب کله امد يک پاي ان شکار قطع شده بود ان را فذوره ان شي قطع شده را دور بيندازيد فانه ميت در صورتي که ان عضو قطع شده از عين ان ميته است صاحب جواهر مي فرمايد که تعجب مي کنم صاحب مدارک از ان نصوص غفلت کرده و انها را نديده است در هر صورت اين روايتي بود تنها اين روايت را نداشتيم روايت در اين باب چهار تا روايت هست دلالتش هم کامل بعضي از جمله همين روايت اول و سوم از اسنادش هم درست است سند صحيح دلالت کامل مطلب هم ثابت و مورد اجماع فقهاست تا به اينجا اشکال سيد را رفع کرديم
  حکم نجاست اجزاي جدا شده از ميته مربوط به اجزاي ذي روح است
  عنوان بعدي که محل ابتلا هم هست اين است نجاست نسبت به اجزايي است که تحله الحياه باشد اما اجزاي حيوانات که مما لا تحله الحياه باشد انها محکوم به نجاست نيستند سيد الاستاد مي فرمايد که طبق قاعده تمامي اجزاي حيوانات که ميته باشند محکوم به نجاستند و اما درباره اجزايي که مما لا تحله الحياه هست نصوص خاص استثناء​زده است و اما قاعده همان نجاست است البته در اين رابطه نسبت به بيان سيد که خوب دقت کنيم و نصوص را مورد مطالعه قرار بدهيم در نصوص امده است که اجزايي که مما لا تحله الحياه هستند ان اجزاء​که بريده شوند ميت و ميته نيستند قاعده نبايد ميته باشند براي اينکه ميته ضد حيات است و ميت موت ضد حيات است و حيات در صورتي در حيوانات داراي نفس سائله وجود دارد که در ان اعضاء​گردش خون و جريان خون ثابت باشد در اعضايي که جريان و گردش خون وجود ندارد حياتي نيامده تا رفعش بشود موت و ميت
  نصوص مربوطه
  بنابراين اجزاء​ما لا تحله الحياه که محکوم به طهارتند هم طبق قاعده است و هم نصوص در اين رابطه فراوان است از جمله نصوصي که در اين رابطه مي توانيم استفاده کنيم کتاب وسائل جلد 16 باب 33 از ابواب اطعمه و اشربه محرمه حديث شماره 3 صحيحه حريز عنه عن ابيه عن حماد عنه علي بن ابراهيم عن ابيه امد اين قرينه است که از علي بن ابراهيم است عن ابيه عن حماد عن حريز که اجلا و ثقات است قال قال ابوعبدالله لزراره و محمد بن مسلم امام صادق خطاب به زراره ومحمد بن مسلم فرمود اللبن و اللباع و البيضه و الشعر و السوف و القرن و الناب و الحافض و کل شي يفصل من الشاه و الدابه فهو زکي حکم به پاکي اين اجزا صريحا اعلام شده است هم پاکند هم محلل الاکل هست روايت سندش درست دلالتش کامل صحيحه دوم يا موثقه ابن بکير که اگر ابن بکير نبود صحيحه مي شد از حسين بن زراره هم روايتي به همين مضمون در همين باب حديث 4 امده است و اما در کتاب وسائل جلد 2 باب 68 حديث شماره 3 صحيحه حسين بن زراره هم مي گويند ولي چون ابن بکير هم هست موثقه بگوييم بهتر است حسين بن زراره نقل مي کند کنت عند ابي عبد الله و ابي يسئله بدانيم زراره فرزند راوي هم داشته حکايت مي کند که پدرم پيش امام صادق بود يسئله عن اللبن من الميته و البيضه من الميته و انفحت الميته فقال کل هذا زکي همه اينها پاک است و بلا اشکال روايت چهارم از همين باب
  سوال و جواب اينها ما لا تحله الحياه يعني حيات در ان اجزايي حاکم است که خون جريان داشته باشد در خود لبن خون جريان ندارد صحيحه صفوان نقل مي کند از حسين بن زراره از امام صادق قال الشعر و السوف و الريش و کل نابت لا يکون ميتا گفتيم نص و قاعده کل نابتي که از حيوان رويئده ولي تحله الحياه و گردش خون ندارد اينها کل ذلک لا يکون ميتا طبق قاعده شد اينها ميت نيستند چون صدق ميت در ان فرض هست که گردش خون وحيات محقق بشود و پس از که حيات از بين رفت عنوان ميت صدق مي کند اجزايي که اصلا خون جريان نداشته است از اول حيات محقق نشده بنابراين محکوم به طهارت است
  اجزاي غير ذي روح وقتي طاهر است که از حيوان محلل الاکل است
  يک نکته اينجا مورد بحث است و ان اين است صاحب عروه مي فرمايد فتواي فقها از سيد يزدي و سيد الاستاد و امام خميني همه اين است که اين ما لا تحله الحياه فرقي بين محلل الاکل و محرم الاکل ندارد هر جزيي که ما لا تحله الحياه باشد از اجزاي حيوان محرم الاکل باشد يا محلل الاکل فرق نمي کند چرا لاطلاقات الادله در دليل قيد نشده است اشاره اي به محلل الاکل به عمل نيامده کل اين اجزاء​محکوم به طهارت است و اما علامه حلي مي فرمايد که نه اين حکم به طهارت اين اجزاء​نياز دارد به اينکه خود حيوان محلل الاکل باشدبراي اينکه 1. اجزاي حيوان نجس العين تابع خود حيوان نجس العين است يک تار موي گربه نجس است گفتم فتواي فقها گفته اند که استثناء اختصاص به محرم الاکل ندارد محرم الاکل را هم مي گيرد علامه حلي فرمود نه اختصاص به محلل الاکل دارد محرم الاکل داستانش جداست بنابراين دليل اول اين است دليل دوم در نصوص مخصوصا درباه تخم مرغ خود مرغ اسم برده شده است بيضه الدجاجه اين قرينه از اين است که منظور حيوانات محلل الاکل هست لبن هم لبن گوسفند تخم مرغ که محلل الاکل قطعي است پس عموميتي در کار نيست اين اشکال علامه حلي با اين دو تا نکته پشتوانه يک قاعده تبعيت دو نصوص سوم هم انصراف اين حلال بودن و طاهر بودن اجزاي ما لا تحله الحياه انصراف دارد به حيوانات محلل الاکل بيان علامه حلي با اين سه تا نکته پشتوانه تا به اينجا شرح مسئله براي فردا