بحث درباره ماء مضاف بود، ماء مضاف اقسام و اوصافش گفته شد. اما احکام ماء مضاف. مرحوم سيد يزدي ميفرمايد ماء مضاف طاهر بنفسه و غير مطهر للحدث و الخبث. آب مضاف در حد ذات خودش، اگر ملاقات نکند نجسي را متنجسي را، پاک است اما مطهر نيست. مطلقاً، نه از حدث مطهر است و نه از خبث. اين حکم اول که از حدث مطهر نيست. يعني نميشود با آب مضاف وضو گرفت و غسل کرد. اين مطلب تقريبا جزء ضروريات فقه است و مورد اجماع فقهاء است. ادلهاي که نسبت به اثبات اين مطلب فقهاء گفتهاند از اين قرار است: دلايل عدم طاهريت ماء مضاف
دليل اول: اجماع فقهاء است. گفته ميشود در بين فقهاء، خلاف و اختلافي نيست. اختلافي وجود ندارد که ماء مضاف مطهر از حدث نيست. وضو نميشود گرفت و غسل نميتوان کرد. آن بحثهاي مقدماتي اينجا بکار ميآيد.شيخ طوسي، ابن ادريس، شهيد، محقق و صاحب جواهر اجماع را اعلام ميدارند و به اين اجماع تکيه و استناد هم ميکنند. آن بحث مقدماتي يادتان هست گفتيم تا زمان صاحب جواهر اجماع تعبدي و مدرکي وجود نداشت. لذا اين اجماعات، تا زمان صاحب جواهر به عنوان حجت معتبره شرعي القاء و تلقي ميشود اما از زمان شيخ انصاري به اين طرف پس از تحول اصول اجماع تعبدي مطرح شد. لذا سيدالخوئي ميفرمايد اين اجماع اعتبارش کامل نيست. چون اين اجماع، مدارک همسو دارد. روايات و آيه قرآن هم هست که دلالت دارند بر عدم مطهريت ماء مضاف از حدث،اجماع مدرکي است و اعتبارش کامل نيست.
دليل دوم: روايتي است در فقه رضوي که ماء مضاف لايطهر. دلالت، كامل بلکه صريح است اما متاسفانه رواياتي که در فقه رضوي آمده نه تنها سندشان کامل نيست بلکه روايت بودنش محل اشکال است. گفته ميشود علي احتمالٍٍ، فتاواي صدوق است نه رواياتي از امام رضا. اين هم نشد.
دليل سوم: عبارت است از عدم بيان: خداوند که ميخواهد نعمت را براي بندگانش بيان کند و مطهريت ماء را بعنوان يک نعمت بسيار حياتي براي عباد بيان کند، در آن بيان کتاب ا... ماء،مطلق بيان شده است. فقط ماء مطلق مطهر و طهور اعلام شده. آب مضاف اگر از مطهرات بود خداوند با آن لطفي که دارد، در مقام بيان نعمت هم که هست حتماً بيان ميکرد.قدر اين ادله را بدانيد. در جواهر از صفحه 311 تا 315 آمده است.بنده در تتبع فقهاء بزرگ اضافه بر مطالب جواهر هيچ چيز را نديدم مگر تغييرات خيلي کوچکي.
دليل چهارم:آيه قرآن است در مورد غسل و وضو«فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا» مطلب کامل بيان شده،اگر جنب شديد برويد غسل کنيد و اگر آب پيدا نکرديد (منظور از آب،آب مطلق است) فتيمّموا. طهارت از حدث و مطهر حدث را آب مطلق بيان کرده و اگر آب مطلق نبود، تراب بیان داشته است. اگر بديده ديگر بنگريم کأنما مطهر حدث حصر شده به دو چيز 1ـ ماء مطلق 2ـ تراب. که ماحصل مفهوم آيه حصر مطهر به دو چيز است.
دليل پنجم: عبارت است از روايات کثيري که در ابواب مياء، نجاسات و جنابت آمده است. اگر مراجعه کنيد بطور قابل توجهي، که يکاد أن يبلغ حد التواتر و لو اجمالاً، آمده که متعين کرده که مطهر،ماء مطلق است. از ماء مضاف هيچ خبري در ميان نيست. جايي که آب نباشد، صعيد و تراب و تيمم. اين آيات و روايات و اين اجماعات و آن ضرورت و تسالم. مطلب کامل. متاسفانه يک مشکلي داريم که اينجا فقهاء را مشغول کرده و آن اين است مخالفي است که واحد کألف است يکي دو نفر هم همراه دارد. اين نظر مخالف از مرحوم شيخ صدوق است ميفرمايد وضوء با ماءالورد در صورت نبودن ماء مطلق جايز است. گفتيم فتاواي شيخ صدوق مستند به روايت است. روايتي را نقل ميکند از عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْحَسَن مُوسَي بن جَعْفَر. کل اين سلسله سند مشکلي ندارد. محمد بن يعقوب کليني از علي بن محمد از ثقات، محمد بن عيسي از اجله و ثقات و يونس بن عبدالرحمان از اصحاب اجماع است. يک راوي بين علي بن محمد و محمد بن عيسي، سهل بن زياد است، سند خيلي درست شد. مخالفت کل فقهاء را چه کار کنيم؟ اين سند به همين روات ظاهرش مشکل ندارد، قائل هم شيخ صدوق،روايت و سندش لاباس به. متن روايت اين است: قَالَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَغْتَسِلُ بِمَاءِ الْوَرْدِ وَ يَتَوَضَّأُ بِهِ لِلصَّلاةِ قَالَ لا بَأسَ بِذَلِك. دلالت کامل است و هيچ مشکلي ندارد. صورت مسئله را بطور واضح پرسيده، امام هم بطور واضح فرموده لا بأس به. وضو و غسل به ماء ورد اشکال ندارد.اين شيخ صدوق و روايت،ايشان تنها نمانده محقق کاشاني از فقهاء کبار در کتاب مفاتيحالشرايع نظر شيخ صدوق را تبعيت کرده است.نکته ديگر اين كه شيخ صدوق خودش از موثقين است، شيخالمحدثين است روايتي را که استناد ميکند اعتماد دارد،توثيق ضمني کرده. توثيق شيخ صدوق پيش اصحاب رجال از اعتبار بالائي برخوردار است. اين روايت را که گفتيم سندش لا بأس به هست. مضافاً اين كه شيخ صدوق نقل ميکند. فقط يک اشکالات جزئي گرفتهاند: در سند اين روايت سهل بن زياد بين علي بن محمد و محمد بن عيسي آمده. شنيدهايد كه براي سهل بن زياد، وثاقت خاص و توثيق بخصوص نيامده ولي قاعده خاص خود را دارد و آن «الامر في سهل، سهل». چرا؟ چون سهل بن زياد در روايات زيادي آمده و محدثين روي نقل ايشان حساب کردهاند. تقريباً عند المحدثين معمول به بحساب ميآيد. گفته شد يکي از راههاي توثيق، عمل قدماي اصحاب نسبت به روايت و حديث آن راوي است.اشکال ديگر که سيدالخوئي توضيح داده در جواهر هم هست اين است که: اگر محمد بن عيسي از يونس روايت نقل کند طبق معايير رجال، مورد اعتماد نيست. چرا؟ چون طبقه به هم نميخورد و با هم جور درنميآيد. رجال طبقاتي دارند. اين محمد بن عيسي اگر از يونس نقل کند، ابن وليد گفته است اين نقل در اين سند قابل اعتماد نيست. اما هر دو اشکال با نقل صدوق و عمل صدوق جبران ميشود و اشکال سندي بطور عمده بچشم نميآيد.اشکال ديگر از سوي شيخالطائفه، شيخ طوسي، اعليالله مقامه است كه ميفرمايد: اين روايت و خبر شاذّ است في غايت الشذوذ. اصطلاح شاذ در رجال به معناي ضعيف و مطرود نيست. شاذ در اصطلاح رجال عبارت است از خبر موثقي که نادر باشد و در مسئله و براي اثبات مطلب فقط يک روايت آمده باشد و خلاف روايات مشهور هم قرار گرفته باشد، اين ميشود روايت شاذ.روايت شاذ إشعاری به عدم اعتبار دارد اما تمامالملاک براي عدم اعتبار نيست. نميدانم بعضي از فقهاء، رجالشان را توجه نکردهاند يا وقت نداشتهاند، کلمه شذوذ که شيخ طائفه بکار برده است را به سند روايت يونس زدهاند که گفتيم شذوذ ربطي به سند ندارد. سند را تضعيف نمیکند. مربوط به محتوا است. عيب و نقص شذوذ وارد شد، شذوذ اگر بما هو شذوذ باشد، بله اشعار به عدم اعتبار دارد ولي شذوذي که شيخ صدوق و بعد محدث کاشاني تأييد کنند و ابن ابي عقيل اين مطلب را دنبال کند از شذوذ در ميايد و عيب شذوذ کارائي ندارد. مناقشه دوم كه جزء مختصات نظر سيدالخوئي است و در جواهر هم اجمالش نيست، ميگويد اين روايت را بر فرض كه قبول كنيم و سندش هيچ مشکلي نداشته باشد، با ظاهر قرآن تعارض ميکند. ظاهر قرآن اين بود که مطهر حصر شده بود به ماء و تراب. ماء ورد را شرح ميدهد ميگويد سه مصداق دارد: 1ـ ماء وردي که از خود گُل بوسيله فشار و اعتصار گرفته ميشود که آب خود گل باشد. ميفرمايد اين قسم الآن نيست.2ـ ماء الوردي که در يک شيشه پر آب چند قطره گلاب ميريزند و ميگويند گلاب، اين قسم در حقيقت ماء مطلق است.3ـ آب و گل را ميجوشانند و بخارش متصاعد ميشود بعد تقاطر ميکنند، آن قطرات جمع ميشود، ميگويند آب گلاب. آنهم در حقيقت گلاب نيست چون اغلبش بخار آب هست.اطلاق دارد به اين سه قسم. اطلاق آيه از طرفي و اطلاق روايت از سوي ديگر و يک قاعده يادتان نرود: تعارض هيچ وقت بين مطلق مثبت و منفي نيست. چطوري است؟ اگر مثبت و منفي يکي عام ديگري خاص بود، تخصيص ميزنند، تعارض نميشود. يادتان نرود هميشه خاص مقدم بر عام است. دو نکته دارد:1ـ ظهور خاص اقوي از ظهور عام است که اين را در اصول گفتهاند.2ـ جلوگيري از لغويّت کلام مولي است، اگر عام را بر خاص مقدم کنيم خاص از بين ميرود و کلام مولي لغو ميشود.اما اگر خاص را بر عام مقدم کنيم يک قسمتي بيرون ميرود و قسمتي باقي ميماند.کلام مولی صدمه نميبيند. پس تعارض کجاست؟ هميشه تعارض بين عام و خاص ،اگر بين دو خاص بود، جزئي بود، تباين است. اگر لسان، عام بود و جزئي نبود در صورتي تعارض است که نسبت بين متنافيين اعم و اخص من وجه باشد، در مادهاجتماع تعارض ميکنند. سيدالخوئي با قدرت علمي خودش يک ماده اجتماع درست ميکند. ميگويد: ماء ورد اطلاق دارد به سه قسم (البته خودش گفته بود دو قسم آن ماء مطلق است). بعد ميفرمايد در قرآن عليالاطلاق مطهريت بدون ماء و تراب نيست. ماده اجتماع جائي که ماء مطلق نباشد، ماء مضاف از ورد باشد و تيمم ممکن باشد. از طرف آيه قرآن تيمم وظيفه است از طرف روايت وضوء به ماء ورد وظيفه است. اينجا ماده اجتماع از طرف آيه تيمم و از طرف روايت ماء ورد است. تعارض کرد، خود تعارض کافي است. چون در صورتي که روايت با ظاهر قرآن تعارض کند،مسلماً آن روايت مطرود است و ظاهر قرآن بايد حاکم باشد. بر اساس اين قانون که هر جا ظاهر قران با روايت تعارض کند ظاهر قران مقدم است، ظاهر آيه «فَلَمْ تَجِدُوا» مقدم ميشود بر ظاهر روايتي که وضوء را با ماء ورد تجويز ميکند. پس دلالت روايتي را که صدوق نقل ميکند، مورد اشکال قرار داديم و نتيجه اين شد كه آن روايت کامل نيست.از مجموع کلمات معلوم شد صاحب جواهر درباره قول صدوق ميفرمايد اجماعات فقهاء حجت است عليه صدوق.عمده ترين دليل برای صاحب جواهر اين است.و درباره روايت که ميرسد همان اشکالات جزئي را ميکند و خيلي قابل توجه اعلام نميکند. چرا؟ چون گفتم سند مشکل ندارد با آن توجيه و دلالت کامل روايت. فقط اگر توجيه سيدالخوئي جا بيفتد و تعارض با ظاهر کتاب درست شود،از نظر شيخ صدوق بايد رفع يد کنيم. اما حق مطلب اين است كه: تعارضي را که سيدالخوئي ميگويد به دقت،ميشود رد کرد چون ماء ورد يک مصداق دارد و آن همان ماء مضاف است. همان ماء معتصر از ورد است که سيدناالاستاد فرموده از آن قبيل ماء ورد در اين عصر نداريم. حقير در روستاهاي کاشان و اصفهان با چشم سر ديدهام كه گل را داخل ديگ ميگذارند بدون هيچ آبي، از خود گل تازه، گلاب ميگيرند و پرده کعبه را با آن شستشو ميدهند.موجود موجود است. ما دو نکته و دو نقد داشتيم به نظر سيدنا الاستاد: نقد اول اين بود که چنين ماءالوردي الآن داريم. نکته دوم و نقد دوم اين است که خود سيدالخوئي فرموده دو قسم ماءالورد در حقيقت ماء مطلق است نتيجه ميگيريم ماء ورد اطلاق ندارد. فقط مدلول خاص دارد. نسبتش با آيه ميشود نسبت عام و خاص در صورتي که مدلول روايت يک مصداق خاص باشد نسبتش با مدلول آيه نسبت عام و خاص است. قاعده: تقدم خاص بر عام، تخصيص ميزند يا حکومت ميکند. تخصيص و حکومت اشبه شيء به هم هستند. در حقيقت مضمون روايت ماءالورد مدلولش خاص است و ناظر به مضمون آيه است. وقتي ناظر بود، عنوان حکومت دارد و آن دو مطهر را توسعه ميدهد.شما به ماء مطلق و تراب وضوء بگيريد.اگر نبود به ماء ورد هم ميشود وضو گرفت. ازاله خباثت که نيست، وضوء است. رنگ ماء ورد عين آب و سيلانش عين آب با عطري دلانگيز.جمعبندي:در موارد جمع بين ادّله،مشکل شما يا عسر است يا تنافي. اگر در جمع بين ادله نه عسر بود و نه تنافي، مطلب بسادگي قابل جمع است. اگر آبي نبود، با آب گلاب وضوء بگيريد يك تيمم هم بكنيد. قول صدوق با آن عظمت رعايت شده، قول مشهور که اجماع را سيدالخوئي مشهور ميگويد، رعايت شده است وجمع هم بعمل آمده، هيچ مشکلي در کار نيست. نتيجه: در صورت نبودن آب مطلق، احتياط واجب تيمم و وضوء با ماء ورد. چرا؟ چون نه عسر است و نه تنافي است قطعا تطيّب و بوي خوش كه استحباب هم دارد، مرجح هم ميشود.