درس اخلاق استاد سید کاظم مصطفوی

1403/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصلاح نفس/راه‌های اصلاح نفس /پنج نکته کاربردی

 

پنج نکته مهم اخلاقی:

اخلاق برای یک انسان، در بعد انسانی از تنفس برای حیات جسمانی ضروری‌تر و مهم‌تر است. در بحث‌ها شاید به این نکته اشاره شد که اولا بدانیم خشونت هیچگاه جواب نمی‌دهد. همیشه مراقبت و رفتار خوب جواب می‌دهد. رفتار و خلق خوب و مهرورزی از فرهنگ مؤمنان صالح تا اولیاء و ائمه (ع) و تا خود پیامبران (ع) است. خشونت از فرهنگ فاسق، فاجر، جاهل، پیروان طاغوت و طواغیت تا داعش و دواعش، تا یزید و فرعون و بنی امیه است. دو تا فرهنگ است. مسأله جهاد جدا است. اخلاق رفتارهای انسانی و اجتماعی و مدنی است؛ به خصوص برای اهل علم.

ثانیا بدانیم که در رفتارهای آدمی در تمامی جنبه‌های زندگی، حساسیت باید به وجهی کنترل شود؛ یعنی انسان در معرض قرار گرفتن حساسیت است. حساس می‌شود و داغ می‌کند. اگر کسی حساس نشود و داغ نکند تقریبا طبیعی نیست. در هنگام حساسیت تصمیم نگیرید. گرفتاری‌ها، فسادها، قتل، جرح، برخوردها و ... عمدتا برگرفته از حساسیت است؛ حتی کانون خانواده در اثر حساسیت زن و شوهر متلاشی می‌شود و زن و شوهر از همدیگر جدا می‌شوند. از ابتدا آماده باشید وقتی حساس شدید تصمیم نگیرید. در موقع حساسیت چراغ عقل خاموش است و چراغ حیوانیت و شعله آتش خانمان سوز حیوانیت و درندگی روشن می‌شود و با یک بگو مگو دو تا جوان گرفتار قتل می‌شوند. علاج حساسیت این است که بعد از تعقیبات نماز صبح یک مراقبتی داشته باشیم که ترمز و مانعی ایجاد می‌کند. در تعقیبات نماز صبح بین خود و خدا تصمیم بگیریم که خدایا به من کمک کن که من امروز گناه نکنم و اگر حساس شدم تصمیم نگیرم و این کمک می‌کند و در ذهن انسان یک نکته‌ی ایجاد می‌شود که حساسیت را کنترل می‌کند. هر موقع حساس شدید فورا ده بار «لا حول و لا قوة الا بالله» بگویید. فورا سرکوب و متوقف می‌کند. حساسیت حالت حیوانیت را بیرون می‌آورد. به تعبیر روایات حساسیت یک نوع جنون است. در کلام امیرالمؤمنین (ع) چنین آمده: «الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ‌ مُسْتَحْكِم‌»[1] حدة یعنی حساسیت یک نوع جنون است چون چراغ عقل خاموش می‌شود.

ثالثا روی توهمات و تخیلات ترتیب اثر ندهید. قسمتی از مسائل زندگی توهمات، تخیلات و خرافات است. اگر کسی به شما گفت به شما می‌گویند آدم خوب و درست و حسابی نیستی، مشکل داری. فورا می‌گوید چه کسی گفته است؟ اشتباه کرده که چنین گفته است. یک کسی آمد و یک چیزی گفت، برای خبر ضعیف ترتیب اثر دادن ترتیب اثر دادن به توهمات است. خوبی و بدی آدم تابع عمل اوست و با حرف مردم نباید بالا و پایین شود. قسمتی از ناراحتی‌های اعصاب همین چیزهاست. کسی که بین خود و خدا کارش را درست کند مدیریت بالا کار و زندگی اش را مدیریت می‌کند و به حرف مردم اعتنا نمی‌کند.

رابعا برنامه‌ریزی های خود را روی واقعیت‌های زندگی تنظیم کنید. به گونه‌ی نشود که به یک رأیی که مقدور شما نیست، اقدام کنید و هنگامی که به مقصد نرسیدی، ناراحت شوی. مثلا برنامه ریزی کنید که مجتهد شوید و کمتر از آن نقص است. اگر برنامه ریزی کنید که در زندگی ام کرات را دور بزنم یا یک نابغه‌ی دهر شوم که بتوانم کل دنیا را زیر و رو کنم یا به جایی برسم که چشم بصیرت پیدا کنم و هر کجا بخواهم باطن را ببینم. این برنامه‌ها با واقعیت تطبیق نمی‌کند. چشم بصیر فقط مال معصوم است و اگر یک لحظاتی نصیب غیر معصوم مثل فقهاء می‌شود در اختیار او نیست و یک لحظه پرده کنار می‌رود. پس سعی بر این باشد که طبق برنامه‌های میسور حرکت صورت گیرد و بگوید من ان شاء الله بنده صالح خدا باشم.

خامسا در تمامی مسائل و امور زندگی مثبت نگر باشد و مثبت فکر کند. هر بلایی که از لحاظ اعصاب و ناراحتی‌ها و نگرانی‌ها برای انسان پیش می‌آید به طور عمده ریشه‌ی آن منفی نگری است. مثلا اگر کسی بلندتر به او سلام‌کند، می‌گوید مرا مسخره می‌کند. منفی نگری زندگی آدم را در هاله‌ی منفی قرار می‌دهد. تمام امور در سایه‌ی خدا و کرم اهل بیت (ع) است و آنچه از دست ما بر می‌آید تلاش در کار و زندگی است و سعی بر گناه نکردن باشد. آن وقت مطمئن هستیم که خدا ارحم الراحمین است و اهل بیت (ع) اهل کرم اند و با توکل و توسل، تمام امور زندگی ان شاء الله به بار خواهد نشست. موفقیت هم در مثبت نگری است و اعصاب هم گرفتار نمی‌شود. در حدیثی از مام رضا (ع) به این صورت آمده: «أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِ‌ عَبْدِيَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً[2] من در کنار پندار بنده‌ی مؤمن خودم هستم اگر مثبت فکر کند نتیجه اش مثبت است و اگر منفی فکر کند نتیجه اش منفی است. دانشمندان گفته اند افراد مثبت‌نگر حدود شصت درصد موفقیت بیشتری نسبت به افراد منفی نگر دارند.

در خصال صدوق روایت ذیل با سند صحیح آمده: «حدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي إِثْمٍ وَ لَا بَاطِلٍ وَ إِذَا سَخِطَ لَمْ يُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ وَ الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا قَدَرَ لَمْ تُخْرِجْهُ قُدْرَتُهُ‌ إِلَى‌ التَّعَدِّي‌ وَ إِلَى مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ.»[3] مؤمن کسی است که اگر در یک حالت انبساط قرار گرفت که زندگی به او خوش می‌گذر و وضعش خوب است و مشکلاتش حل شده است، این آرامش شکر دارد نه این که او را به سمت گناه بکشاند و پایش را از مسیر شرع و شریعت کچ بگذارد. اگر در حالت عصبانیت و غضب قرار گیرد غضبش او را از قول حق دور نکند. اگر برافروخته شده و داغ کرده ولی در عین حال از حق نگذرد. اگر قدرتی پیدا کند مثلا مدیر شود قدرت او را به تعدی وادار نکند و از حد متعارف و عدالت بیرون نبرد.

 


[1] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص513، حکمت 255.
[2] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص72.
[3] الخصال، الشيخ الصدوق، ج1، ص105.