درس اخلاق استاد سیدکاظم مصطفوی

1403/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: انسانیت/فضائل /انصاف

 

انصاف:

قال سیدنا و مولانا امیرالمؤمنین سلام الله تعالی علیه «الإنصاف أفضل الفضائل.»[1] در بحث اخلاق کسب فضیلت و زدودن رذیلت، عملیات اصلی اخلاق است. یک فضیلتی که بسیار مهم است و در بیان مولا علی (ع) به آن پرداخته شده، «انصاف» است. ما که در جهت کسب فضیلت تلاش می‌کنیم، اول باید مصداق آن را پیدا کینم، بعد در جهت کسب آن تلاش کنیم. مصداق بارز برای فضیلت انصاف است.

تعریف انصاف:

منظور از انصاف این است که یک انسان با شخصیت و با معرفت، مسائل و قضایا را باید با دید انصاف و منصفانه بنگرد و خوب و بد را از هم تشخیص دهد و تنها به طرف منفی نگاه نکند. هر کجا که انسان قضاوت کند یا نظری بیاندازد، مثبت و منفی آن را در کنار هم قرار دهد. انصاف یعنی «عیب می جمله بگفتی هنرش را هم بگو». از خود شروع کنیم. انسانی که تحت تأثیر هوای نفس نرود و برای کسب فضیلت تلاش کند، افراط هم نکند. اگر از برخی سؤال شود وضعیتت چطوری است؟ می‌گوید خراب اندر خراب است. این جمله خطر یأس و خطر کذب دارد. بنابراین اول خود انسان باید اعمال خودش را منصفانه بررسی کند و کارهایش را مورد دقت و تشخیص قرار دهد. بعد در خانواده و جامعه این انصاف را استمرار دهد تا به نتیجه‌ی برسد، تا بدانجا که خودش دارای یک شخصیت انسانی شود.

آزمایش خود:

از لحاظ اخلاقی یک آزمایشی گفته شده است و آن این است که هر کسی دارای شخصیت انسانی باشد به خودش مراجعه کند و آزمایش کند و لازم نیست که نزد ارباب بصیرت و کشف و شهود برود؛ چون کشف و شهود اولا اختصاص دارد به معصومین. ثانیا برای افرادی که کشف و شهود رخ می‌دهد اختیاری نیست. ثالثا کشف و شهود بسیار کوتاه مدت است. در زمان حیات آیت الله العظمی مرعشی نجفی یکی از مؤمنان پایبند به واجبات و محرمات الهی نزد ایشان آمد و گفت به مشکلی برخورده ام که برایم واقعا تأثر آور است. رفتم جایی که شخصی را می‌شناختم، ظاهر الصلاح و از لحاظ ظواهر آدم پایبند به احکام شرع است؛ اما یک لحظه دیدم دم در مغازه که مشغول خرید و فروش بود، یک گرکی نشسته است.

آدم باید خودش را تشخیص دهد. اگر در باطنش بی رحمی، عدم مروت و قساوت قلب وجود داشته باشد، در باطن یک گرگ می‌شود. نکته این است که اگر انسان بخواهد خودش را تشخیص دهد که دارای شخصیت است یا نه؟ خودش را متحان کند و آن به این صورت است که اگر برای مؤمنین شخصیت قائل هستید، خود شما دارای شخصیت انسانی هستید و اگر نیستید باطن دارای شخصیت انسانی نخواهد بود.

گفته می‌شود تو که برای خود شخصیت قائل هستی، به دور از انصاف است که برای دیگران شخصیت قائل نباشی. راه امتحانش این است که برای دیگران شخصیت قائل باشد. روایت می‌فرماید بهترین فضیلت انصاف است. انصاف داشتن در جامعه هم خیلی مهم است. از لحاظ اخلاقی جای قضاوت برای هر کسی آماده نیست؛ بلکه قضاوت در باره‌ی مردم کار ما نیست. قضات وظیفه‌ی خاصی دارند که محاکمه می‌کنند و سؤال و جواب دارند و آخرش یک حکمی صادر می‌کنند. کار شما قضاوت نیست؛ چرا در باره‌ی مردم قضاوت می‌کنید که این آدم خوب است و فلانی بد است. خوب گفتن از لحاظ اخلاقی اشکالی ندارد؛ اما قضاوت منفی که این مرد دارای این معایب است و این اشکالات را دارد، این قضاوت است و یک مرتبه می‌بینید که این قضاوت برخواسته از انصاف نیست و فقط نکته‌ی منفی را می‌بینید، منفی نگری یک عیب است و یکی از معایب باطنی انسان منفی نگری است. حتی نسبت به خود، آدم باید اهل انصاف باشد. مثبتاتی که خدا داده باید آن را ببیند و شکر کند و از آن استفاده کند. منفی نگری خلاف انصاف و برای خود انسان هم درست نیست. کسی که اهل انصاف نیست و از معرفت و تربیت بهره‌ی ندارد، برای مردم که یک عیبی را ببیند، آن را بر جسته می‌کند. تمام فضائلی که دارد از پیش چشمش گم می‌شود. اگر سؤال شود که خوبی و محسنات دارد؟ می‌گوید خیر. این انصاف نیست. انصاف باید در جامعه به عنوان یک معیار تربیتی در کار باشد. شیخ بهائی در اصفهان آمد، رفت و مسکن گرفت تا اصفهان بماند. سر شب یک گشتی در بازار زد و رفتار ناسالمی را از برخی از مردم دید و ناراحت برگشت و به مستخدمش گفت: این اجناسی را که خریده اید برگردانید. مستخدم اجناس را برد تا برگرداند. صاحب مغازه که آدم با معرفت و با تربیت بود، پرسید چرا این کار را می‌کنید؟ گفت مردم در یک حال و هوای دیگری هستند و از تربیت و ادب و اخلاق و منش انسانی خبری نیست. صاحب مغازه گفت صبر کنید تا سحر فرا رسد، در وقت سحر یک گشتی هم بزنید و ببینید که در شب چه می‌گذرد. برای شیخ بهائی گفت تا سحر صبر کنید. در سحر شیخ یک گذری کرد و گردشی کرد در اطراف شهر و دید عده‌ی هستند که مشغول نماز شب هستند و صدای شان به العفو بلند است. هستند کسانی که با سجده‌های طولانی در پیشگاه خداوند عبودیت دارد. شیخ از آن شب تصمیم گرفت که در اصفهان بماند و باعث هدایت جامعه قرار گرفت. شیخ انصاف را رعایت کرد.

منفی نگری و مثبت نگری دو نکته‌ی است که در زندگی برای انسان آثار سلبی و ایجابی دارد. مثبت نگری را در یک روایتی از امام رضا (ع) چنین ترسیم کرده است: «أنا عند ظنّ عبدي‌ المؤمن‌، إن‌ خيراً فخير، وإن شرّاً فشر»[2] من در کنار پندار بنده‌ی مؤمن خودم هستم، اگر مثبت فکر کند به نتیجه‌ی مثبت می‌رسد و اگر منفی فکر کند به نتیجه منفی می‌رسد. انسان نباید منفی نگر باشد. انصاف می‌گوید منفی نگر نباشد.

در بین علماء و اهل علم که فقهاء الگوی تربیتی برای ما هستند از انصاف استفاده شده است که درسی است برای مؤمنین و اهل علم؛ از جمله داستنان آیت الله العظمی بروجردی که از نجف آمد و کسالتی برایش عارض شد و بیمارستان رفت، مرجع آن روز آیت الله محقق داماد بود. ایشان برای عیادت آیت الله بروجردی به بیمارستان رفت. دأب طلبگی آن روزگار این بود که بحث علمی می‌کرد. بحثی که بین این دو شخصیت شروع شد، محقق داماد فهمید که ایشان در سطح بالای از علم و فقاهت و فضل است و بعد از آن خود محقق داماد اعلام کرد که مرجعیت شایسته‌ی شما است. کشف کردم که قدرت علمی شما از من بالاتر است و از راه انصاف در آمد و گفت شما که علمت بالاتر از من است، شما مرجعیت را در اختیار گیرید. این‌ها برای همه‌ی ما درس است.

قضاوت‌ها اولا لزومی ندارد و آدم باید به فکر اصلاح خودش باشد. نسبت به دیگران اگر زمینه مساعد بود، از باب ارشاد یا امر به معروف جای خودش را دارد و اگر زمینه مساعد نبود، قضاوت اعلام کردن در باره‌ی افراد خطرناک است. اگر قضاوت کردید در کنار نقایص او، مثبتات و محسناتش را هم مد نظر قرار دهید. نسبت به خود تان هم منفی نگر نباشید و نسبت به مسائل خود منفی فکر نکنید. مثبت نگری طبق روایت انسان را به نتیجه‌ی مثبت می‌رساند. از لحاظ علمی گفته شده که دانشمندان کشف کرده اند که انسان‌های مثبت نگر نسبت به منفی نگرها در سطح بالایی قرار دارند و موفقیت آنان بسیار بیشتر است. منفی نگری انسان را به طرف ضعف و نابودی می‌برد تا جایی که هر روز به سمت خرابات می‌رود. مثبت نگری انسان را سرزنده و با نشاط می‌سازد. رمز اصلی آن این است که مقدمه کسب فضیلت تشخیص فضیلت است و تشخیص فضیلت در بحث ما انصاف است. انسان‌های اهل انصاف در حقیقت نشانه‌ی پیروی از اهل بیت (ع) را دارد.

 


[1] ميزان الحكمة، المحمدي الري شهري، الشيخ محمد، ج4، ص3284.
[2] مجموعه رسائل در شرح احاديثي از کافي، سلیمانی آشتیانی، مهدی؛ درایتی، محمد حسین، ج2، ص217.