1403/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: انسانیت/معرفت و اخلاق /پرهیز از هوای نفس و آروزهای طولانی
آثار اخلاق نیک:
قال الحکیم فی قرآن العظیم: ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور﴾[1]
در بحثهای اخلاقی مطالبی را یادآور شدم. در ابتدا به این نکته توجه کنیم که انسانی که بخواهد اخلاق را به دست آورد، آثار و نتایجی زیاد دارد؛ از قبیل آرامش اعصاب، آرامش در زندگی، آرامش در خانواده، آرامش در محیط و ... اگر اخلاق در دنیا حاکم شود، دنیا در آرامش قرار میگیرد. باید از خود شروع کنیم. در این زندگی گرفتاریها و نابسامانیهای زیادی وجود دارد، برای حل آن چه کار کنیم؟ با زور و تزویر نمیشود، معالجه اش اخلاق است. انسان باید خودش را بسازد، وقی خودش را ساخت، کل مشکلات و نابسامانیها و گرفتاریها سبک میشود و به اصطلاح از آن شدتی که در ابتدا نشان میدهد میافتد. اگر کسی از اخلاق بهرهمند نباشد، یک گرفتاری دنیا او را بیچاره میکند، ذهن و اعصابش را مشغول میکند. اگر اصلاح نفس محقق بود تمام گرفتاریها به اندازه وزش بادی در نظر گرفته میشود که آمده و میرود؛ لذا گفته میشود که گرفتاریها آمدهاند که بروند و نیامدهاند که بمانند.
بخش اصلی و فرعی زندگی انسان:
نکتهی معرفتی این است که اخلاق ارتباط با معرفت دارد و بر عکس؛ یعنی اخلاق درست بدون بنیاد معرفتی محقق نمیشود و معرفت وقتی آمد، پشت سرش اخلاق خواهد آمد. گفته میشود کل قضایای دنیا بر دو بخش عمده است که یک بخش اصلی است و بخش دیگر فرعی است. بر اساس معرفت که آدم تشخیص دهد بخش اصلی و فرعی را کار انسان درست میشود. بخش اصلی عبارت است از عبودیت. بخش فرعی، تمامی امور زندگی آدم در این دنیا است. آن که عنوان اصلی دارد، وظیفه اصلی است و تمام همّ آدم باید متوجه و معطوف آن باشد. چیزی که به انسان آرامش میدهد و انسانیت میدهد و دنیا و آخرت را درست میکند، عبودیت است. در تجربه ثابت شده که یک آدم متدین و پایبند به حلال و حرام و دارای اخلاق، در همین دنیا هیچگاه حقیر و ذلیل نمیشود. خواری و ذلت ارتباط مستقیم به انحرافات و بیدینی دارد؛ بلکه گفته میشود که مصیبتها و گرفتاریهای دنیا ارتباط با گناه دارد. امام باقر (ع) میفرماید: «مَا مِنْ نَكْبَةٍ تُصِيبُ الْعَبْدَ إِلَّا بِذَنْب»[2] هیچ نکبت و گرفتاری به وجود نمیآید مگر به وسیلهی گناه. عبودیت زندگی همین دنیا را رونق میدهد که آن رونق را از راه زور و زر و تزویر نمیتوان به دست آورد.
بخش دوم فرعی است؛ یعنی تمام امور زندگی فرعی است و چیزی که فرعی است باید انسان با یک نگاه فرعی به آن بنگرد. اگر از اول فرعیت آن را تشخیص دهید تا آخر در یک وضعیت خوبی هستید. در برابر یک گرفتاری و مشکلات و تنگنا و مسائل مالی غصه ندارید؛ برای این که فرعی است و فرعی ارزش غصه را ندارد، گذرا است و میآید و میرود، چرا غصه بخوریم؟ لذا امیرالمؤمنین (ع) به این مضمون فرموده که غصه برای مرد ننگ است. غصه آنجاست که کسی از لحاظ دینی در وضعیتی قرار گیرد که حلالی حرام شود یا حرامی حلال شود. باید حواسش جمع باشد و اصلی را رعایت کند. رعایت حلال و حرام نکتهی اصلی در عبودیت است.
عبودیت را که اصلی گرفتیم، توجه به عبودیت که به طور عمیق به عمل بیاید، عبودیت هم برای آدم انگار یک موجودی است که با او معامله میکند. اگر انسان توجه جدی به عبودیت داشته باشد، عبودیت او را مورد توجه قرار میدهد. اول به او عزت میدهد، وانگهی به او آبرو میدهد و توفیقاتی از مدیریت بالا عطا و عنایت میشود. در زندگی انسانی اگر معرفت در این حد به طور کامل محقق شود که اصل و فرع از هم جدا شود، کار رونق میگیرد.
تحذیر از هوا و آرزوی طولانی:
جابر بن عبد الله روایتی را از حضرت رسول (ص) نقل میکند که حضرت فرمودند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِيَ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا الْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ وَ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً وَ هَذِهِ الْآخِرَةُ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ فَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَافْعَلُوا فَإِنَّكُمْ الْيَوْمَ فِي دَارِ عَمَلٍ وَ لَا حِسَابَ وَ أَنْتُمْ غَداً فِي دَارِ حِسَابٍ وَ لَا عَمَلَ.»[3] خطرناکترین چیز برای امتم یکی هوای نفس است که یک آفتی است که انسان را در مسیر شیطان میبرد. اگر کسی خود را امتحان کند که از اتباع شیطان است یا نه؟ ببیند اگر هوای نفس داشت از اتباع شیطان است. نفس یک عامل شیطان میشود و انسان یک موجودی است تحت اراده و عنایت و لطف و کرم خدا؛ اما اگر منیت آمده، شعار شیطانی است و آن نفس، خود شیطان میشود. حکایتی است به این مضمون که فردی گفت میخواهم متدین و با اخلاق باشم ولی شیطان مرا از مسیر خارج میکند. در سلوک آمده که یک داغ کردن آدم را بیست سال از مدارج سلوک عقب میاندازد. گفتم اگر شیطان گیرم بیاید حسابش را میرسم. گفت خدایا توفیق بده که من این شیطان را پیدا کنم. در عالم خواب دید که فردی آمد با یک وضعیت خیلی با ابهت، لباس بلند و محاسن آراسته داشت. با او احوال پرسی کردم و اسمش را پرسیدم، گفت ابلیس هستم. گفتم عجب یک مدت طولانی زحمت کشیدم که تو را پیدا کنم، چقد مرا اذیت کردی، وادار کردی دروغ گفتم، غیبت کردم، به دیگران حسادت کردم، بد اخلاقی کردم و ... الآن به حسابت میرسم. بعد از بگو و مگو به شیطان حمله کرد و با دست چپ محاسن او را گرفت و با دست راست یک سیلی محکمی به صورت شیطان کوبید. در اثر این سیلی از خواب بیدار شد و دید که بادست خودش از ریش خودش گرفته و سیلی به خودش زده؛ یعنی شیطان خودتی. در روایت دارد که حلول شیطان در انسان مثل جریان خون در عروق انسان است.
در تجربه دیده اید که خودتان نمیخواهید خطورات منفی در ذهن شما وارد شود. خطورات میآید و آن چیست؟ اولا با دقت در این خطورات، با یک نگاه کوتاه کشف میکنید که شیطان حقیقت دارد؛ چون این خطورات منفی نه از طریق فلسفه میآید و نه از طریق تجربه، نه قصد آن را داری و نه دوست داری و نه موافق آن هستی، بلکه عامل دارد و آن همان شیطانی است که پشت سنگر نشسته است. ثانیا خطورات گناه به حساب نمیآید، چون بی اختیار است و خود انسان از آن ناراحت است. شیطان در ذهن القاء میکند. ثالثا معالجه دارد و آن گفتن ده بار «لا اله الا الله » است.
نکتهی دیگر این است که خطورات وقتی آمد به خود مراجعه کنید، آن وقت کشف میکنید که مال شما نیست و روح شما آن را قبول ندراد و از پنجره شیطان وارد شده است.
طول امل: اگر گفته شود در دنیای امروز که انسان زندگی میکند باید آینده نگر باشد و آینده نگری؛ یعنی طول امل.
جواب این است که آینده نگری غیر از طول امل است. آینده نگری این است که برای نفع جامعه، مذهب و مؤمنین انسان یک برنامهی در آینده در نظر بگیرد؛ اما طول امل آرزوهای درازی است که از مدت عمر خود بیشتر در نظر میگیرد و انسان را همیشه به دنبال خود میبرد. این آرزوهای ذهن انسان را مشغول میکند و از آخرت باز میدارد. همه اش در فکر خانه، زندگی، بچهها، آینده بچهها و ... است و فکر کردن به آخرت را از او میگیرد.
ما در این مسائل تربیتی و اخلاقی اسوههایی داریم. اسوه اول رسول الله الاعظم (ص) است. بعد ائمه اطهار (ع) اند که حضرت امیرالمؤمنین (ع) ارزش دنیا را به اندازه کفشی که وصله میزند نمیداند. نسبت به فقها باید بگوییم یک فقیه واصل آیت الله سید کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی، وقتی در نجف بود، یک شخصی که میانه اش با او خوب نبود، احتیاجی به او پیدا کرد و پشت درختی خود را مخفی کرد. سید یزدی فرمود دیر نشده است برگرد. چون طول املی در کار نیست.
آدم هر موقعی که به سوی خدا برگردد و راه درست را پیدا کند، در باز است. یک لحظه اگر آدم به طرف معنویت و آخرت بیفتد، دیر نشده است. وقت انسان به طرف آخرت برود عنایت الهی شامل او میشود. هر کاری که آخرتی باشد و انسان به فکرش بیفتد و به آن شروع کند، کمک به صورت غیر معادلاتی فرا میرسد و دست آدم را میگیرد.
در یک مکاشفهی به این مضمون آمده است که فردی میگوید ملک مرا به اطاق مجازات کذب برد و شیاطین هلهله میکردند و مرا روی تخته سنگی گذاشت، آن تخته سنگ آتش گرفت و در آتش آن عذاب شدم. شیطانی لب مرا بوسید و لب و زبانم را بلعید. شکنجه دروغ را آنجا کشیدم، بعد حیران و سرگردان بودم. یک لحظه توسل کردم به اهل بیت (ع)، ناگهان یک مرتبه دو خانمی آمد که سراپا نور و جلالت بودند. گفتم شما چه کسی هستید؟ فرمود من زینب (ع) و این دختر رقیه (ع) است. چرا آمدید؟ برای این که یک فردی در یک مجلسی گفت اهل بیت (ع) در اسارت هتک حرمت شد و حجاب از آنان گرفته شد، اما شما درگیر شدید و از ما دفاع کردید. سپس حضرت زینب از خداوند خواست که او را نجات دهد و بعد از آن، آن شخص نجات پیدا کرد و دو باره برگشت و تمام وجودش پیروی از اهل بیت (ع) شد.