1403/02/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: راههای اصلاح نفس/نکتههای آرام بخش زندگی /داشتن انصاف در زندگی
اما صادق (ع) میفرماید: «إن من أشد ما افترض الله على خلقه ثلاثا: إنصاف المؤمن من نفسه حتى لا يرضى لأخيه من نفسه إلا بما يرضى لنفسه منه، ومواساة الأخ في المال، وذكر الله على كل حال»[1] سخت ترین اعمال؛ یعنی بهترین اعمال و مهمترین و اثر گذارترین اعمال، نه به معنای این که یک مشقتی باشد. عمل مهم و اثر گذار و حساس، انصاف است. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: بهترین فضیلت انصاف است. معنای انصاف این است که نسبت به اعمال خودش هم انصاف را رعایت کند و نسبت به طرف مقابل و افرادی که با او زندگی میکند هم انصاف را رعایت کند که در قالب ذوق گفته میشود : عیب می جمله بگفتی هنرش هم بگو. یک نقطه ضعف اگر از یک کسی دیدی، حکم به کفر و فسق صادر نکنید و نقطههای مثبت او را هم در نظر بگیرید که اگر نقطههای مثبت او بیشتر از نقطههای منفی اوست نسبت به او خوشبین باشید. انسان از ابتدا طرف مقابل را معصوم نمیداند؛ چون بشر جایز الخطا است و خطاهای زیادی دارد. اگر نقطات مثبتی داشت گفته میشود:
یار گفتا که خطا دیدی خطای چشم است هنر چشم خطا پوشی و زیبا نگری است
اگر شک کردید که این عمل فلان شخص درست است یا نه؟ حمل بر صحت کنید. اگر خطایی سرزد نادیده بگیرید و هنر چشم خطا پوشی و زیبا نگری است که این زیبا نگری اول به خود انسان اثر میگذارد و به او باطن زیبا میدهد. انصاف نسبت به دیگران داشته باشید و نقطه ضعف او را اگر دیدی، مؤمن وظیفه اش این است که از نطقهی منفی او عیب جویی نداشته باشد، «علیکم أنفسکم»[2] ما مسئول اعمال خود هستیم و نسبت به نقطه ضعف دیگران تحقیق انجام ندهید و هر کس مسئول اعمال خودش است و وظیفهی ما عیب جویی نیست. ثانیا اگر عیب را دیدیم در برابر آن به هنرش هم فکر کنیم. اگر فردی اخلاقش تند است و برخوردش یک مقدار تند است، یا زودتر عصبانی میشود، حکم به فسق صادر نکنیم، آن شخص ولایتش محکم است، وقتی به سجده میرود بعد از نماز عشاء صد بار عفوا عفوا میگوید، در سجدهی شکر نماز صبح صد بار شکرا شکرا میگوید. شیخ بهائی با اصحاب خود وارد اصفهان شد و سر شب یک گردشی کرد و تار و تنبور دید و دید که مردم وضعیت لائیکی دارد؛ لذا گفت اینجا نمیشود زندگی کرد. خریدی کرده بود، به مستخدمش گفت این کالاها و خوراکیها را برگردان که اینجا جای ما نیست. صاحب مغازه اهل فهم و درک و معرفت بود. به مستخدم گفت به شیخ بگو تا سحر صبر کنید، سر شب گردشی کردی و سحر هم گردشی بکنید، تا ببینید اینجا زندگی میشود کرد یا نه؟ شیخ در سحر گردشی کرد و در امکنهی عبادات و زیارتگاهها دید عدهی العفو و عدهی یا الله و یا رحمن میگوید، آن وقت گفت اگر یک نقطهی منفی وجود دارد، قسمتی هم حامل اوصاف حسنه اند. انصاف که به عمل آمد، شیخ بهائی سکونت کرد و باعث خدمت به مردمش شد.
افرادی هستند که در اثر عدم معرفت کامل، آنچه را که به نفع خودش باشد یا برای او به وجهی به سود داشته باشد، نتیجه اش به سود خود شخص اگر تمام شود، درست میداند و اگر یک مرتبه به ضررش تمام شود، خوب نمینداند و خودش را ملاک خوبی وبدی میداند که این نه تنها بی انصافی است؛ بلکه یک بت پرستی مدرن است و از پرستش مجسمه ترقی پیدا کرده و خودش بت خودش شده است؛ یعنی هر چیزی که به نفع خودش بود خوب است و اگر کسی به او احترام کرد، تمجید و تعریف کرد، خوب است و اگر نقد کرد یا اعتراض کرد، بد شود.
انسان در برخودها و کارهای شخصی خودش ببیند که چه کارهایش بین او و خدایش درست است و چه کارهایش درست نیست. شخصی اگر بر او اشکالی گرفت، یک لحظه فکر کند و اگر وارد دید بگوید: «رحم الله من اهدی الی عیوبی.» و اگر دید که این عیب در من نیست، بگوید خداوند او را اصلاح کند که اشتباه کرده است. در کارها و معاملات شخصی و اجتماعی اعمال خودش را یکسره مثبت در نظر نگیرد، اهل افراط و تفریط نباشد. برخی میگوید بد بختم و جهنمی؛ اولا این قدر بدگویی اگر خلاف واقع باشد کذب است و ثانیا این مسلک، مسلک تصوف است. درستش این است که اعمال من را خدا میداند و من یک توفیقاتی دارم و یک مقدار اعمالی را انجام میدهم و مقداری که از دستم در میرود، از خدا میخواهم که توفیق دهد تا آن را هم انجام دهم. در بارهی اعمال و افعال و عبادات حق دارید که مجامله کنید، اگر از تقوا سؤال شد بگویید به توفیق الهی برخی از کارها را انجام میدهم. مقام معظم رهبری در اثر اخلاصش بالا آمده است و کسی او را بالا نیاورده است. ایشان فرمودند وقتی که من در اثر انفجار در حالت نیمه کما قرار گرفتم، بعد از برگشتن به حالت طبیعی به این فکر کردم که کارهاییم از اخلاص بوده یا نه؟ اخلاص آدم را بالا میبرد. انصاف انسان نسبت به خودش این است که بدیهای خودش را خودش تشخیص دهد.
شخصی پسرش طلبه شد و درس نخواند، پدرش میگفت من این مدرسه را منفجر میکنم؛ چون مدیر مدرسه پسر مرا باید هدایت میکرد. در حالی که آن پسر اهل درس نبود. انصاف این است که واقعیتها درک شود.
ایام دهه کرامت است و مقداری اگر راجع به آن صحبت نکنم کفران نعمت است.
هر کس که در جوار تو سکنا گزیده است کفران نعمت است که خلد آرزو کند
معصومه بانویی است که به قم میدهد بها هر کس که منکر است بگو رو به رو کند
در یک مکاشفهی شنیده که خبر رسید امام عصر (ع) وقتی تشریف میآورد، اول رفت حرم حضرت معصومه (ع). در مکافه دیگر آمده که صحن بزرگ حرم بعد از ظهور پر از نور است؛ چون آقا به زیارت حضرت معصومه تشریف آورده است.
قسمت اعظم شما شاید این داستان را شنیده باشید. حضرت معصومه (ع) در عین حالی که جلالت شأن دارد، یک شباهت تام و تمام به جده اش حضرت زهرا (س) دارد. در داستان آیت الله العظمی نجفی آمده که چلهی در نجف گرفته بود تا قبر جده اش حضرت زهرا (س) را ببیند بعد از اتمام چله برایش خبر رسید که قبر حضرت زهرا (س) قابل تشخیص نیست و مصلحت این است که کسی به قبر ایشان دست پیدا نکند تا وقتی که خود فرزندش بیاید و قبر را آشکار کند؛ ولی اگر میخواهید در این شرایط قبر او را زیارت کنید، قم بروید قبر حضرت فاطمه معصومه (ع) را زیارت کنید که در حقیقت زیارت قبر حضرت زهرا (س) است. اگر طلبهی ساکن قم حد اقل هفتهی یک روز زیارت قبر حضرت معصومه (ع) نرود چه میشود؟ با خدا است. آقای نجفی چهل سال سحرش در حرم حضرت معصومه (ع) بود. تشرف خرج دارد. بانو کرم دارد؛ ولی کرم قابلیتها را رعایت میکند.
حضرت معصومه (ع) دو تا از خصوصیتهای حضرت زهرا (س) را دارد یکی این که عالمه است و دیگری تعبیری از سوی پدرش نسبت به او رسیده است که همان تعبیر از جانب پیامیر (ص) در بارهی حضرت زهرا (س) رسیده است. امام کاظم (ع) در مسافرت بود و عدهی برای زیارت او رفتند و مسائلی داشتند، حضرت معصومه (ع) فرمود بفرمایید. مسائل را یادآور شدند و حضرت معصومه (ع) آن را جواب داد. در مسیر بازگشت امام کاظم (ع) را دیدند و داستان را به حضرت گفتند. امام کاظم (ع) فرمود: «فداها ابوها»[3] که پیامبر (ص) این جمله را نسبت به حضرت زهرا (س) فرموده است. اگر کسی اسم دخترش فاطمه یا زهرا است، یک احترامی به طور خصوص به اسم حضرت زهرا بگذارد. اگر اسمش معصومه است، یک احترام اضافی نسبت به اسم مقدس حضرت معصومه (ع) بجا آورد.
ذکر خدا که بین انسان و گناه فاصله میشود، یکی در بارهی وسوسه است و دیگری در بارهی رویا رویی با گناه است. در بارهی رویارویی با گناه آن این است که سه بار بگوید «نستجیر بالله» و در بارهی وسوسه و خطورات ده بار «لا اله الا الله» را تکرار کند.