1403/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: راههای اصلاح نفس/نکتههای آرام بخش زندگی /سخنان امام صادق (ع)
نکتههای تربیتی آرامبخش در زندگی:
گفته شد علمی که برای انسان در زندگی آرامش میبخشد بحث اخلاق است. آرامش خواستهی فطری انسان است و تمام تلاشهای او برای این است که به آرامش کامل روحی برسد؛ البته آرامش کامل روحی فقط در آن طرف خط است؛ چنانکه قرآن میفرماید ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ﴾[1] اما آرامش نسبی که میتواند انسان را از اضطرابها و از بیماری افسردگی نجات دهد، بحث اخلاق است. یک بیماری در قلمرو زندگی انسان است که بسیار آزار دهنده است و قابل معالجه هم، بیماری افسردگی و علاج و پیش گیری از آن بحث اخلاق و آشنایی با نکتههای تربیتی است که آن نکتهها به ذهن سپرده شود و مورد عمل قرار گیرد.
امروز روز معلم است و آن را تبریک تبریک عرض میکنم. نکتهی اخلاقی در این رابطه عبارت است از احترام استاد. آن مقدار تذکر و توجهی که در مکتب اهل بیت (ع) نسبت به احترام به استاد داده شده، در مکاتب و ادیان دیگر و حتی در مذاهب دیگر نشده است. احترام به استاد یک نقش آرامش بخش و ارتباط روحی و یک اثری در جهت قوت روح آدم بر جای میگذارد. کسی که یک استاد خوبی دارد و با او ارتباط دارد، مشورتها و تقویتهای نفسی او و ارشادهای اثرات بسیار ارزشمندی دارد. در بیانات و روایات اهل بیت (ع) نسبت به استاد، دو روایت معروفی نقل شده که به شرح ذیل اند:
کلام اولی که ثبت شده و معروف است این است که میفرماید: «انما الاباء ثلاثة، اب ولدك، واب علمك، واب زوجك»[2] پدر سوم پدر تعلیم و تربیت انسان است. پدر یعنی یک تکیهگاه روحی و قلبی در زندگی. پدر یعنی یک مستندی در سختیها و دشواریهای زندگی. پدر یعنی یک پشتوانه در جهت حفظ انسان از افتادن و انحرافات و بیچاره شدنها. در حوزهی علمیه استادان و شاگردانی بوده اند که قطعا ارتباط شان از پدر ولادتی بیشتر بوده و در بارهی استاد آن احترامی داشته اند که بعد از احترام به اولیاء الله و ائمه اطهار قرار دارد.
رنج نا دیده در این در به جایی نرسی مزد اگر میطلبی منت استاد ببر
سنت حوزه نسبت به احترام استاد در دنیا قابل عرضه است؛ چون شاگردان معرفت دارند که نسبت به استاد احترام وصف ناپذیر دارند. استاد را کمتر از پدر نمیدانند. دنیا یک تجربه است و تجربهی زندگی یک تجربهی دیگر است و تجربهی معنوی تجربهی فراتر از آن است. کل این تجربهها یک بار مصرف است. زندگی انسان یک وقت به جایی میرسد که گوش و چشم باز میکند و تأسف میخورد و میگوید عجب کارهایی میتوانستم انجام دهم ولی انجام ندادم. کاش زودتر میفهمیدم؛ امّا پل برگشت خراب شده است.
چون توانستم ندانستم چه سود چونکه دانستم توانی نبود
استاد خوب مشکل را حل میکند. برخی از اساتید نجف میگفت اگر من استاد مناسبی پیدا کنم خاک زیر پای او را طوطیای چشمم میکنم؛ چون استاد دست آدم را میگیرد و از پایین به سوی ملکوت بالا میبرد. رشدی که از طریق استاد انسان به دست میآورد راههای دیگر به این اندازه نخواهد بود. احترام به استاد یک فرهنگ و ادب طلابی است که جزء پیروان اهل بیت (ع) اند؛ البته استادی و شاگردی اختصاص به درس حوزوی ندارد. کسی که احترام به استادش دارد اولین اثرش این است که یک رابطهی روحی وصف ناپذیر ایجاد میشود. اثر دیگر لذت وصف ناپذیر است. سومین اثر این است که با درد دل و گفتن مشکلات راه حل برای او پیدا میشود.
فردی بود عصبانی که میخواست طرف مقابل را مورد هجمه قرار دهد و نزد استادش آمد و گفت باید به حساب او برسم. استاد به او گفت عزیزم شما اگر الآن اگر درگیر شوی، درگیری به صورت تصاعدی بالا میرود، درگیری با درگیری خاموش نمیشود. با زبان نرم از خود دفاع کن و اگر قبول نکرد درگیر نشو؛ چنانکه قرآن میفرماید ﴿وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[3] با یک توصیه گرفتاری او حل شد.
امام خمینی (ره) در بارهی استادش مرحوم آیت الله شاه آبادی تعبیراتی دارد عجیب؛ مثل تعبیر جانم فدای استادم. آیت الله خویی قم آمده بود وقتی با خبر شد که استادش میرزای نائینی درس را در نجف شروع میکند و از جلسهی که قرار بود در تهران داشته باشد، دست برداشت و خود را به نجف رساند.
از طریق شیعه و سنی نقل شده که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «مَن عَلّمني حَرفاً، فقد صَيَّرني عبداً»[4] کسی که یک حرف به من تعلیم کند مرا بندهی خوش قرار میدهد. از طریق ابناء عامه این حدیث یا یک مقدار اختلاف در عبارت آمده است. استاد انسان مولای اوست. شاگرد خود را عبد آن مولی قرار میدهد. انسان که به صورت عبد و مولی بنگرد و عمل کند، آثارش برای خود شاگرد این است که مدیریت بالا زندگی او را تنظیم میکند. شاگرد شما هم از شما احترام به عمل میآورد. برخی از افراد که نسبت به استادش بی ادبی کرده اند، به موفقیت نرسیده اند و شکست خورده اند. یکی از نکتههای بسیار حساس این است که احترام استاد موجب توفیق و اسائهی ادب موجب سلب توفیق میشود.
سلسهی علمای معرفت و اهل فضل و تقوا بوده اند که به استادان خود احتراماتی داشته اند که درک شدنی است و وصف شدنی نیست. شهید مطهری که رشتهی اصلی اش فلسفهی الهی بود، استادش علامه طباطبایی و ایشان شاگرد شیخ صدرا بود و شیخ صدرا شاگرد آقا علی قاضی و ایشان با یک واسطه شاگرد فیض و فیض شاگرد ملاصدرا بود. این چند واسطه که آمده است بین شهید مطهری و ملا صدرا (صدر المتألهین شیرازی) شهید مطهری میگفت دوست دارم که شیراز بروم و شب و روزی بمانم و از آن اکسیژنی که ملا صدرا استفاده کرده است من هم استفاده کنم.
یکی از نکتهها این است که انسان حرمت استاد نگه دارد. نکتهی دیگر این است که هیچ نگران نباشد جز برای گناه، برای دنیا و گرفتاریهای آن گریه نکند و غصه نخورد که طبق فرمایش علی (ع) غصه برای مرد ننگ است؛ ولی برای گناه باید گریه کرد. نکتهی دیگر از نکتههای تربیتی این است که انسان سنت نبوی و علوی را ترک نکند. پیروی از اهل بیت پای بندی به سنت اهل بیت است به شعار نمیشود و به عمل باید باشد. در خصال ثلاثه صدوق، ص128روایتی از امام باقر (ع) نقل شده که میفرماید: «ثلاثة موبقات:نكث الصفقة،و ترك السنّة،و فراق الجماعة»[5] سه چیز از نقص های روحی و عملی انسان است: یکی نقض عقد و عهد است. کسی که پیمان داده است و با کسی عهدی دارد، اگر آن پیمان را عمل نکند و نقض پیمان کند، از موبقات است. کسی که سنت را ترک کند، منظور از سنت سنت عامیانه نیست و سنت جامعهی غربی نیست؛ بلکه منظور از سنت، سنتی است که از اهل بیت (ع) رسیده است. یکی از سنتها این است که انسانها در برابر سختیها و مشکلات صبور باشد و تحمل داشته باشد و خشونت از او دیده نشود. در زندگی خشونت جواب نمیدهد. یکی از سنتها نمازهای مستحبی است. وقتی طلبه شدی باید نماز های مستحبی را بخوانی.
یا مکن با فیل بانان آشتی یا بنا کن خانهی در خور فیل
نکتهی سوم این است که از جماعت مؤمنین خودش را کنار نکشد. نقل شده که ید الله مع الجماعة. نصایح و کمک و همکاری در سایهی اجتماع است. رهبانیت مال مسیحیت است.
در مقابل «ثلاث منجیات» سه چیز است که انسان را نجات میدهد. یکی این که زبان خودت را کنترل کن. نقل شده که سید بحر العلوم در سن یازده سالگی از اطاق بیرون آمد در حالی که اشک میریخت، از سؤال شد چرا گریه میکنی؟ فرمود در مجلسی که بودم غیبت میشد. دومین امری از منجیات است این است که برای خطا و گناه خود گریه کنی و اشک بریزی. یک مورد فقط غصه دارد و آن گناه است. سوم این که باید ملازم باشی در خانه ات. ملازم خانه بودن یعنی این که اهل بیت خودت را در جهت تربیت و اخلاق مواظب باشی. اخلاق را از همان خانه شروع کنید. کسی که اول خودش را نساخته باشد، طبق فرماید امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) «مَنْ لَمْ يُصْلِحْ نَفْسَهُ لَمْ يُصْلِحْ غَيْرَهُ.»[6] از خانه شروع کنید با اعضای خانواده با تواضع، لبخد و تبسم زندگی را ادامه دهید. اخمو بودن، غمگین و عصه دار بودن و اوقات تلخ بودن در داخل خانه، اخلاق یزیدی است، نه اخلاق حسینی. باید با اخلاق و رفتار شیرین و گرم و ملایم و دلنشین از داخل خانه حرکت کنید تا محیط درس و جامعه که یک انسانی شوید متخلق به اخلاق حسنه تا هم خودت در آرامش باشی و هم اهل خانه و جامعه از دست تو در آرامش باشند.