1402/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: راههای اصلاح نفس/ولایت اهل بیت /داشتن ارتباط دائم با امام حاضر (ع)
قال الکریم فی القرآن العظیم ﴿بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ.﴾[1]
در آستانهی ولادت منجی عالم بشریت، بقیة الله الاعظم قرار گرفته ایم؛ این عید سعید که عید انسانیت، عید معرفت، عید ولایت، عید کمال، عید نور، عید سعادت و جاودانی است برای همهی پیروان اهل بیت (ع) مبارک باد.
ترجمهی آیه مذکور واضح است. بقیة الله یعنی یک لطف ماندگاری که از سوی خدا باشد، برای شما خیر است. مصداق این بقیة الله کی باشد یا چه باشد؟ تفسیر و مفسر ظاهرا کم میآورد. گفته بودیم که انسان مفسر قرآن نیست و قرآن مفسر انسان است. اگر قرآن نبود انسان به طور کامل شناسایی نمیشد و در حد یک حیوان جاندار دارای احساس معرفی میشد که علم و فلسفه این طوری معرفی کرده است. قرآن انسان را تعریف کرده است به ﴿إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ﴾.[2] انسان مفسر قرآن نیست؛ بلکه مستفید از قرآن است. مفسر قرآن من خوطب به است. آن مقامی که طبق نصوص قرآن، خطاب به آنها آمده است، مفسر قرآن است. مفسر قرآن پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) اند. در کتاب تمام الدین و اتمام النعمة شیخ صدوق از امام باقر (ع) در تفسیر این آیه چنین آمده: « فَعِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجُ قَائِمِنَا فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا يَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآيَةُ بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ثُمَّ يَقُولُ أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ خَلِيفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَيْكُمْ فَلَا يُسَلِّمُ عَلَيْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ».[3] در نقل شیخ طبرسی در احتجاج و در نقل سید بن طاوس در زیارت نامه سرداب مقدس آمده است «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ.»[4] در تعقیبات نماز هم فراموش نکنید و این سلام را بگوید. حد اقل ارتباط با ارباب عالم هستی این است که در مظانش یک عرض ارادتی و سلامی خدمت آقا به عرض برسانید که این سلام جوابش هم میرسد؛ برای این که بقیة الاعظم امام حاضر است و حضور دارد؛ اما ظهور ندارد. فرق است بین حضور و ظهور.
غایب نگشته ای که تمنا کنم تورا پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
نور خدا که غایب نمیشود و قابلیت و بصیرت خاصی برای دیدن میخواهد. چرا مراجع تقلید، عرفا و سالکین طریقت و حقیقت او را میدیدند؟ برای این که امام حاضر است ولی ظاهر نیست و دیدنش بصیرت میطلبد.
سه نکته:
نکتهی اول این است کسی که میخواهد در این دنیا دنبال خیر باشد؛ یعنی آدمی باشد اهل خیر و خودش به خیر دست رسی داشته باشد و کارهایش هم کارهای خیر باشد، با خیر ارتباط برقرار کند، آن خیری که خدا در قرآن تعبیر به «بقیة الله خیر» کرده است. خیر از جای دیگر در دست انسان قرار نمیگیرد؛ خیر فعلا فقط توسط خیر عالم هستی، بقیة الله الاعظم است؛ یعنی نور جاودانی الهی که خیری است در کل عالم هستی. انسان اگر بخواهد خودش و زندگی اش زیر پوشش خیر باشد، با آقا ارتباط برقرار کند و اگر بخواهد کار خیر از او سر زند با آقا ارتباط برقرار کند. ممکن است کسانی خیرات و مبرات کند و ارتباطش با آقا برقرار نباشد، این خیر به معنای کلمه نیست و ممکن است آثار وضعی داشته باشد؛ اما خیر به معنای کلمه باید زیر نظر خود ارباب انجام گیرد که در احتجاج طبرسی آمده است که آقا میفرماید: «انا نحیط علما بانبائکم» تمام اخبار ما در احاطهی حضرت قرار دارد. پس اگر طالب خیر هستیم، راه خیر راه نوری است و راه خیر راهی است که از قرآن استفاده میشود «بقیة الله خیر.» بدون آن هر مسیری که انسان برود و با هر لطایف الحیلی باشد، بدون اشکال نخواهد بود و نفسانیات، تظاهر، ریاء و شبهه وارد منطقه میشود.
نکتهی دوم این است که ما در تمام زندگی یک خواستهی غریزی و فطری داریم. غریزه و فطرت با هم فرق دارند؛ ولی گاهی یک هدف را دنبال میکنند. هدف انسان آسایش روحی است و آسایش روحی این است که در تمام تنگاها احساس تنهایی و شکست نکنیم. مصداق بیچاره فقط کسی است که از ولایت اهل بیت بهره ندارد و کسی که از ولایت بهره دارد بیچاره نیست. کسانی که مکرر یا ابا صالح المهدی ادرکنی گفته است، جلوهی نور و لطف آقا را احساس کرده است. نگوید که ما قابلیت نداریم؛ چون ائمه کریم اند و در محضر کریم قابلیت و عدم قابلیت شرط نیست.
کریم در به روی بی نوا نمیبندد گشای در به روی بی نوای در به درم
بینوایی و در به دری این است که ما ظهور آقا را نمیبینیم. باید حضورش را قطعی بدانیم که «بوجوده ثبتت الارض و السماء و بیمنه رزق الوری». اما عصر امام همهی مردم است؛ اعم از مردم عادی، ولایی و پیروان اهلبیت و کسانی که میگویند «اشهد ان علیا ولی الله.» امام دست همه را میگیرد به شرط این که ایمان قطعی به عنایت حضرت داشته باشیم که در این دنیا محور هستی برای کل جهان موجود وجود مقدس آقا است. بخصوص این که طلبهها را سربازان امام عصر میگویند و ما گفتیم امام عصر سرلشکر نیست و طلاب را برای سربازی و جنگ سوق نمیدهد؛ بلکه باید بگوییم طلاب و اهل علم یعنی متعلمین تعلیم گاه و مصدر علم و فقاهت امام عصر (ع). فیضیه مرکز تعلیمات امام عصر (ع). جان عالم به فدای گل روی مهدی. فدای تربت نعلین غلام آقا امام زمان هستیم. با اقتباس از شهید صدر این دعا را میکنیم «اللهم اجعلنا من خدامه الی یوم القیامة.» همیشه نوکر آقا باشیم. پس نکتهی دوم این شد که یک سکون آرامش قلبی نسبت به حضور آقا داشته باشیم و کسی که آقا به او نگاه کند شکست در زندگی او وجود ندارد.
نکتهی سوم این است اهل علمی که از متعلمین تعلیم گاه بقیة الله الاعظم شده اند، باید ارتباط شان بیشتر باشد و تمام توجه شان به حضرت فزون تر باشد. کسانی که موفق شده اند در تاریخ اهل علم کسانی بوده اند که ارتباط شان با خود آقا بیشتر و محکم تر بوده است. فقهای واصل، مراجع تقلیدی که به جای بالایی رسیده اند آدم های عادی نیستند. در زندگی نامهی مراجع تقلید که مراجعه کنید میانگین سن آنان حدود پانزده تا بیست سال از بقیهی مردم بیشتر است و مقاومت و توفیق شان در برابر ظلمه در طول تاریخ در سطحی بوده است که گویا نقش پیامبران را ایفاء کرده اند. لذا فقهاء حتی در اوضاعی که نسبت به مسائل مادی در یک تنگناهای خاصی قرار گرفته اند، آقا به آنان کمک کرده است. از جمع فقهاء آن فقیهی که تشرف واضح و بیشترین تشرف را داشته است، سید بحر العلوم اول است که به نام سید طباطبائی و استاد صاحب جواهر است. صاحب جواهر دو استاد داشته: یکی فاضل هندی یا اصفهانی و دیگری سید بحر العلوم. سید بحر العلوم ارتباط و تشرفش نسبت به دیگر فقهاء بیشتر و واضح تر و قطعی تر است. یکی از حکایات ایشان این است که طی سفر به مکه که چند ماه طول میکشید و گاهی مردم به مراسم حج نمیرسیدند و تا سال آینده میماندند. یک سالی که سید بحر العلوم مشرف شد ایام حج منقضی شده بود و در مکه نشست و جلسه درس تشکیل داد و احکام حج و اندازهی مطاف را هم مشخص کرد که با سنگ مشکی در اطراف بیت خط کشیده شده بود. سید هزینه اش به اتمام رسید و خدمه اش گفت چه کار کنیم؟ خدمه اش میگوید مردم که وارد میشدند دست سید را میبوسیدند و دو زانو در مقابل او مینشستند؛ ولی یک روزی دیدیم که یک فرد جوان نورانی وارد شد و سید بحر العلوم فورا از جایش بلند شد و دوید به سمت او و به او گفت مولای من و سید من. آن سید جوان مطالبی گفت و سید بحر العلوم مثل شاگرد دو زانو نشسته هر جملهی را که میشنود همه را به دل میسپارد و دستوارت او را فرا میگیرد. آخر کار وقتی آن سید جوان رفت یک نوشتهی را زیر توشک سید گذاشت و رفت. وقتی خواست برود سید بحر العوم دوید و کفش آقا را جفت کرد و رکاب اسبش را گرفت. بعد سید بحر العلوم آن حواله را به من داد و گفت برو بازار صفا و حاج حسن صراف را پیدا کن و این حواله را بده و وجهی به شما میدهد بیار. میگوید رفتم بازار صفا و حاج حسن را پیدا کردم، ایشان تا حواله را دید بر چشمانش گذاشت و وجه را داد. وجه را وقتی آوردم و قضیه وقتی به پایان رسید، این سؤال به ذهنم خطور کرد این سید جوان کی بود؟ جرئت نداشتم که از سید بحرالعلوم سؤال کنم و با خود گفتم بروم از همان صراف بپرسم که حواله از کجا آمده بود. وقت به بازار صفا رفتم دیدم الآن بازار صفایی نیست و حاج حسنی نیست، آن وقت فهمیدم که مولایی و تصرفی و تشرفی بود.
پس کسانی که میخواهند به جایی برسند و بخواهند یک کمال انسانی به دست آورند، راهش این است که ارتباط با ارباب برقرار کند. زبان حال مولی این است که «افضل الاعمال انتظار الفرج.» توصیهی دوم به زبان حال آقا این است که اگر میخواهید پیرو ما باشید پایبند به واجبات و محرمات باشید. اگر میخواهید پیرو ما باشید هیچگاه تندی و بد اخلاقی نکنید. تندی و خشونت و بد رفتاری فرهنگ یزیدی است و خوش اخلاقی و خوش رویی و برخورد خوب فرهنگ پیروان اهل بیت است. اخلاق و رفتار ما باید نرم و دل پذیر باشد و سعی ما این باشد که دلی را از خود دور نکنیم. قلب خانهی خداست و مؤمن در بین مردم مختفی است. هنر آن است که دل به دست آری و دل شکستن هنر نمیباشد. صحیفه و پیشانیبند مؤمن حسن خلق اوست. حسن خلق به معنای کلمه این است که با تواضع، ادب و بیان شیرین با مؤمنین و افرادی که در زندگی ما هست برخورد کنیم. در این صورت آقا ما را رد نمیکند و به او لطف و عنایت میکند.
شکر خدا که اسم علی در اذان ماست فرزند آن امام اما زمان ماست