1402/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: راههای اصلاح نفس/ولایت اهل بیت /پایبندی به واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات
رسیدن به تزکیه از طریق ولایت اهل بیت (ع):
قال الله تبارک و تعالی خطابا لنبیه ﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[1] .
گفته شد که راه رسیدن به تزکیه، ولایت اهل بیت است. ولایت بر دو قسم است؛ نظری و عملی. ولایت نظری یعنی اعتقاد به ولایت ائمه معصومین (ع) که عقیده داشته باشیم آنان جانشینان پیامبرند و در حقیقت انوار هدایت الهی اند. ولایت عملی این است که یک مؤمن در تمامی شئون زندگی از ارشادات و بیانات ائمه اطهار (ع) استفاده کند. غیر از این راه دیگری وجود ندارد.
یک نکتهی تکمیلی میطلبد که سؤال کنیم ائمه هدی (ع) که برای تربیت و هدایت بشر از سوی خدا عنایت شده اند، کلمات و بیانات آنان از کجاست؟ جوابش معلوم است از مصدر وحی است و از قران استفاده میکنند. بنابراین چراغ هدایت و خط هدایت کل بشر قرآن و عترت اند که قرآن متن است و ائمه معصومین (ع) بیانش شرح آن است یا قرآن بیانی است که نیاز به تفسیر دارد و مفسر واقعی ائمه اطهار (ع) اند که من خوطب به اند.
قرآن و عترت چگوه به هم وصل اند؟ گفته میشود که قرآن تفسیر دارد و مفسرینی هم داریم؛ ولی واقعش این گونه نیست؛ چون انسان مفسر قرآن نیست و قرآن مفسر انسان است. انسان از قرآن استفاده میکند به اندازهی ظرفیت خودش. یکی از ادلهی که به عنوان تجربهی تحقیقی یادآور شوم این است که قرآن الآن صدها تفسیر دارد و اگر انسان عادی مفسر قرآن بود، یک تفسیر کافی بود. باز هم نیاز به تفسیر دارد که بطون هفت یا هفتاد تا است. از آن طرف قرآن مفسر انسان است؛ یعنی اگر قرآن نبود و اگر بیان قران نبود، انسان موجود ناشناخته بود که دانشمندان کتاب انسان موجود ناشناخته را نوشته اند. انسان را از نظر علمی یک جنس برتر حیوان میدانند؛ اما بعد میبینند که انسان ابعاد و خصائص و تجلیاتی دارد که نمیشود آن را از نظر علم شناسایی کرد و آخرش میگویند انسان موجود ناشناخته است؛ ولی قرآن میگوید ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا﴾[2] آن خدا کسی است که آنچه در روی زمین است همه را برای شما آفریده است. این از نظر علمی معنا ندارد، مگر طرحی است و خبری است؟ علم میگوید تمام موجودات در مسیر تکال رشد میکند و به تکامل میرسند. کلمه «لکم» در آیه برای بهره برداری است. در یک بحث علمی گفته میشد که این سؤال از نظر علمی جواب ندارد، مگر طرح و نقشهی است؟ تکامل برای همه است و این که یک موجود به نام انسان محور شده، چرا؟ فردی جواب داد که از لحاظ دینی قابل حل است، کسی که معتقد به آفریدگار جهان باشد که یک مدیریت بالایی وجود دارد و از بالا این گونه تنظیم شده است، تمام موجودات همه در خدمت انسان است یا بالواسطه یا بدون واسطه و این با مدیریت خالق جهان است.
تو موجودی و دیگرها طفیل اند تو سرخیلی و دیگر جمله خیل اند
تعریف دیگری از انسان در قرآن این است که میفرماید ﴿إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ﴾[3] انسان از سوی خدا آمده است و به سوی او میرود، مبدأ و منتهایش خداست. انسان آن قدر بزرگ است که این دنیا مسیر حرکت اوست؛ چنانکه مولانا میگوید:
باردیگر از ملک پران شوم آنچه که در وهم ناید آن شوم
بنابراین قرآن مفسر انسان است، نه انسان مفسر قرآن. طبق روایات قرآن مفسر واقعی دارد. فهم اصلی معانی قرآن اختصاص دارد به من خوطب به. قرآن خطاب به معصوم و انسان کامل و امام (ع) است. امیرالمؤمنین (ع) مفسر اصلی قرآن است. در کتاب کافی، ج1، حدیث 3، امام باقر (ع) میفرماید:
«إِنَّ مِنْ عِلْمِ مَا أُوتِينَا تَفْسِيرَ الْقُرْآنِ وَ أَحْكَامَهُ»[4] از آن علمی که از سوی خدا به ما داده شده است، تفسیر قرآن و علم به احکام قرآن است. در همین باب روایت شماره پنج، امام صادق (ع) میفرماید: «قَالَ وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ.»[5] علم قرآن، کامل آن فقط پیش ماست. این قرآنی که هدایت برای مردم و متقین است و معجزه جاوید دین جاودانی است، این قرآن یک همراهی دارد که همان ثقل اصغر است که پیامبر (ص) فرمود «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله تعالى حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي اهل بيتي»[6] تا مادامی که به قرآن و عترت تمسک کنید گمراه نمیشوید. پس مصدر اصلی هدایت کل بشر؛ بخصوص مصدر اصلی برای تربیت و بحث اخلاق؛ یعنی انسان شدن و انسان زیستن و انسان مردن و انسان رفتن، از دل قرآن و عترت در میآید.
قرآن ناطق ائمه اطهارند و بیان آنان؛ یعنی تفسیر اصلی قرآن و ارشادات قرآنی از زبان ائمه (ع) برای هدایت بشر. یک مرحلهی از هدایت مربوط است به آن قسمتی که انسان را از حیوانیت بیرون آورد و از خطر جهنم بیرون آورد. اگر یک انسان پایبند به واجبات و محرمات باشد، باطنش انسانی است و اگر نباشد، باطن انسانی ندارد. کسی که اهل خیانت است و به دیگران خیانت میکند، باطن درنده دارد. فردی از مریدان و اتباع مرعشی نجفی گفت من منظرهی را دیدم که ناراحتم فرمود، مرعشی نجفی پرسید چه دیدی؟ گفت فرد اهل مسجد و نماز وقتی از جلوی مغازه اش عبور کردم را دیدم که یک گرگ نشسته است و بعد از لحظهی برگشت و خودش شد. این یک مکاشفه کوتاه بوده است. مکاشفه دائم فقط در اختیار معصومین (ع) است و برای غیر معصومین یک لحظه است. بعد از تحقیق معلوم شد که این فرد بی رحم است و هر چه بتواند گران میفروشد.
بنابراین قدم اول بر اساس هدایت قرآن و اهل بیت (ع) این است که انسان پایبند به واجبات و محرمات الهی باشد، در حد حساس که اگر یک وقتی واجبی ترک شد یا حرامی ارتکاب شد، فورا توبه کند؛ البته در صورتی که ارتکاب ناخواسته باشد و اگر عمدی باشد کار مشکل است.
قدم دوم عبد صالح و قدم سوم ابرار و قدم چهارم مقربین اند. این ابرار و عبد صالح معیارش پایبندی به واجبات و محرمات است. در مجلس رسول خدا (ص) در مدینه، مردم نشسته بودند که فردی وارد شد و حضرت رسول (ص) با او صحبت کرد و فرمود این شخص اهل بهشت است. مردم گفتند از او سؤال کنیم که شما چه کار میکنید که اهل بهشت هستید. این شخص بعد از شنیدن این سؤال، گفت من یک آدم عادی و کارگر هستم و آهنگری میکنم اما به واجبات و محرمات پایبندم.
بنیاد کار این است که انسان پایبند به واجبات و محرمات باشد و بعد یک برنامه تکمیلی دارد و آن این است که واجبات و محرمات انسان را در آخرت از جهنم نجات میدهد و در دنیا از حیوانیت بیرون میآورد و انسان درست میکند؛ اما کارهای دیگری هم هست که انسان رشد کند و باطن نورانی داشته باشد. یک دعاهای مستجابی داشته باشد و یک عنایتهایی را احساس کند و یک جلوههایی را ببیند. پس چه کار کند؟
بعد از واجبات و محرمات، انسان از لحاظ عمل شخصی به مستحبات و مکروهات توجه کند و از لحاظ روابط اجتماعی به مسائل اخلاقی توجه کند. فرق بین مستحبات و احکام اخلاقی در این است که از لحاظ مطلوبیت هر دو تقریبا در یک رتبه هستند که هر دو دارای رجحان اند؛ ولی ترخیص دارند و فرق شان در این است که مستحبات مربوط به عمل شخص انسان است و اخلاقیات مربوط به رفتارهای اجتماعی است. این فرق از لحاظ متعلق است. انسان در بارهی مستحبات و برنامههای رفتاری طبق دستور قرآن و عترت عمل کند تا آن نورانیت باطن و تزکیهی لازم را بتواند به دست آورد. اثر مستحبات و مکروهات یکی این است که کسی که به مستحبات و مکروهات عمل کند گفته شده اصلا مریض نمیشود. نکتهی دیگر این است که مستحبات و مکروهات باعث طولانی شدن عمر انسان میشود. فقهاء مثل شیخ انصاری و بروجردی به آن پایبند بود به طوری که در عمل آن مثل واجب و حرام میدانستند. فقهای کبار همه این گونه اند. فقهاء مستحب و مکروه را در عمل تفاوت قائل نیستند. فقهای همانند شیخ انصاری، محقق خراسانی، سید یزدی، سید الخوئی، نائینی، بروجردی، گلپایگانی، حضرت امام و ... همه به مستحاب و مکروهات در عمل مثل واجبات و مکروهات عمل کرده اند. هر دو در مطلوبیت شرعی مشترک اند و فرق شان در این است که در واجبات و محرمات ترخیص ندارید و در مکروهات و مستحبات اجازهی ترک دارید.
شأن نزول تسبیحات حضرت زهرا برای رفع غصه و غم بوده است، این تسبیحات را به هیچ قیمتی در نماز ترک نکنید. در احادیث مربوطه صاحب جواهر میفرماید یک نماز با تسبیحات حضرت زهرا (س) ثوابش برابر است با هزار نمازی که بدون تسبیحات حضرت زهرا (س) باشد. اگر گفته شود که این همه ثواب برای چیست؟ ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ﴾[7] فضل و کرم خدا نامتناهی است و او از کاری میکند سؤال نمیشود.
در بارهی رفتار، اولین مطلب و کوچک ترین مطلبی که میخواهید در رفتار رعایت کنید، این است که در صحبت کردن با دیگران با لحن لیّن و نرم صحبت کنید ﴿فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا﴾[8]
سخن های شیرین برد غم زدل که باران بیرون آورد گُل ز گِل
روح انسان لطیف است و برای شنیدن صحبت شیرین و نرم آمادگی دارد اما برای سخن تند و خشین آمادگی ندارد
برخورد تند با دل مردم قشنگ نیست باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
حضرت رسول (ص) میفرماید: القناصة بطلاقة الوجه و حسن البشر، و حسن البشر یذهب بالسخینه. سخینه یعنی حقد. شما از طرق دیگر نمیتواندی مردم را جذب کنید، با چهرهی باز و گشاده رویی و صحبت نرم و شیرین برخورد کنید که با حسن البشر و چهره گشاده و متبسم میتوانید حقد را از دل طرف بیرون کنید. اگر با خشونت یک حرف حق را هم بگویید، موفق نمیشوید.
با آرامش و با یک لبخند با طرف رو به رو شوید، مطمئن باشید که این حرف اثر خواهد کرد. از ابتدای زندگی و تشکیل خانواده اگر میخواهید حرف خود را خوب جا بیاندازید، اول خودتان را در دل طرف جا بیاندازید، بعد حرف تان را با تواضع و ادب بزنید. خود را در دل طرف بیاندازید که شاعر گفته:
تواضع زگردان فرازان نیکوست گدا گر تواضع کند خوی اوست
شهید صدر که در جلسه اش وارد میشدی، هر طلبهی که وارد میشد، با قامت راست بلند میشد و از آن طلبه استقبال میکرد. تیجانی که مستبصر شده است و قبلا از وهابیهای محقق بوده که تا اسم شیعه را میشنید، بدش میآمد، با یک شیعهی عراقی در کشتی همراه شد و برخوردش را دید که خیلی خوب و با ادب و متواضع است؛ لذا جذب او شد و کاظمین آمد و بعد در نجف آمد نزد سید الخوئی و سؤال کرد و در حین جواب اسم جدش را شنید تا این که جذب شد و نزد آقای صدر رفت و تواضع و برخوردی که از ایشان دید، شیعه شد و کتابی نوشت به نام «ثم اهتدیت». اگر انسان برخورد خوب داشته باشد، اول خود آدم راحت است. در بین خانه که وقتی که وارد شود، اهل خانه با خوشحالی از او استقبال میکنند و اگر بد اخلاق باشد، وقتی رفت میگویند خوب شد که رفت و گورش را گم کرد و وقتی برگردد میگویند مالک جهنم برگشت.
محدودهی ما پیروان اهل بیت است و با انباء عامه هم دستور داریم که سلام و علیک داشته باشیم و با آنها درگیر نشویم. شیعیان اهل خانهی ماست و اهل سنت همسایهی ماست.
خلاصه مستحبات و مکروهات و اخلاقیات و تربیت در جهت رشد انسان است و رشد حد و اندازه ندارد و به هر رتبهی برسد، مقام بالاتری وجود دارد. این رشدها از طریق هدایت های قرآن و اهل بیت است و آن هم از طریق عملی ساختن و توجه داشتن به مستحبات و مکروهات، در اعمال شخصی و رفتارهای اخلاقی نسبت به افراد جامعه.