1401/10/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طلبه/شرایط موفقیت یک طلبه /عزت مندی طلاب
قال امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع): «لطالب العلم عزّ الدّنيا و فوز الآخرة»[1] برای طالب علم عزت دنیا و رستگاری آخرت است. این حدیث که از مولای ما امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) است در کتاب شریف غرر آمده و از نظر سند در اعتبار کامل است و از نظر دلالت معنایش واضح است؛ اما میبینیم که بعضی از اهل علم عزت دنیاییاش یک مقدار زیر سؤال رفته و رستگاری آخرتش انشاء الله درست باشد؛ لذا این مسأله کمی نیاز به توضیح دارد.
توضیح بحث:
عزت دنیا برای طالب علم قطعی است و رستگاری هم قطعی است؛ ولی شرایطی دارد شرط اول این است که طالب علوم اهل بیت (ع) باشد؛ یعنی در جستجوی علوم اهل بیت (ع) باشد. مصداق کامل و قدر متیقن از علم و در رأس علوم، علوم آل البیت است که در حقیقت عبارت است از فقه آل البیت و سید بحر العلوم در توصیف علم فقه چنین سروده:
و ان علم الفقه في العلوم كالقمر البازغ في النجوم[2]
علمی که نور است، همان علمی است که فرموده: «والعلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء»[3]
پس طلبه اول باید طالب علم باشد و مصداق حقیقی آن این است که حقیقتا در جستجوی علوم آل البیت (ع) باشد و کار اصلی خود را درس قرار دهد. کسانی که به جایی رسیده اند و در طول تاریخ خط انبیاء و ائمه را در حد توان خودش زنده نگه داشته اند، یکی از صفات شان این بوده که برای به دست آوردن علوم آل البیت (ع) تمام تلاش و جدّیت خود را به کار برده اند.
اگر بگویی از ما وقتش گذشته و سنّ و سال ما بالا رفته است. جواب این است که علم وقت نمیخواهد؛ زیرا پیامبر (ص) فرموده: «اطلبوا العلم من المهد إلى اللّحد».[4]
به هر کاری که همت بسته گردد اگر خاری بود آراسته گردد.
کسانی که تلاش کند رشدش را به دست میآورد ومدیریت بالا دست او را میگیرد و هدایتش میکند.
امیر المؤمنین علی (ع) میفرماید: «إِذَا خِفْتَ صُعُوبَةَ أَمْرٍ فَاصْعُبْ لَهُ يَذُلَّ لَك»[5] اگر شما به سختی و دشواری یک کار رو به رو شدید پا فشاری کنید تا آن امر پیش شما سر فرود آورد. تجربه هم هست و فرمایش مولی علی (ع) هم هست. کسانی بوده که از لحاظ استعداد ضعیف و از نظر سنی در حد بالا بوده، ولی هیچکدام مانع درس و پیشرفت شان نشده است. در هر شرایطی که در باز است یکی در رحمت خداست، درهای زندگی ممکن است گاهی بر روی انسان بسته شود، ولی در رحمت خدا همیشه باز است و در دیگری که همیشه باز است، در علم است. در هر سنی که هستید در بارهی کسب علم تلاش کنید و اگر کسی بگوید وقت ندارم و مشکلات زیاد است، قابل قبول نیست؛ چون کسانی که به جایی رسیده است مرفهین نبوده؛ بلکه آدم های عادی بوده و شاید اغلب کسانی بوده که به سختی این راه را پیموده اند. هدف آدم را به مقام قرب میرساند و به مقام نوکری و خدمت گزاری نزد امام عصر (ع) میرساند. اگر کسی این مقام را درک کند، سختیها برای او آسان میشود. علم را باید با چنگ و دندان گرفت، کسانی که سواد بالایی دارد، منتها کار نمیکند باید به خود آیند. در مسیر کسب علم، باید اعلام کرد که هدف باید مشخص باشد، آدم هدف مند با کسی که هدف ندارد فرق میکند. هدف در دروس حوزوی رسیدن به حدّ اجتهاد است، اجتهاد مرجعیت نیست، مرجعیت یک مسئولیت جدایی است و در حد اجتهاد رسیدن کار میسور و ممکن است و بالاترین هدف است. استاد اخلاق ما در نجف میگفت اگر کسی در حوزه علمیه درس بخواند و به حد اجتهاد نرسد، وجود و درس خواندنش لغو و بیهوده است.
پس درس را با قصد قربت و قربة الی الله بخوانید. اگر کسی بگوید من علم کسب کنم تا قدرت و شهرت به دست آورم و زندگی ام رو به راه شود، از اول بیراهه رفته است و بار کج به منزل نمیرسد. یک اهل علمی که قربة الی الله درس را کار اول خودش قرار دهد، مسائل زندگی و مادی اش به مشکلی بر نمیخورد و معجزه آسا مشکلات او حل میشود و ارباب نمیگذارد ما تنها باشیم.
مرحوم آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی بسیار مرد بزرگ علم و فقه در تاریخ فقهاء بوده است و قبل از سید محسن حکیم و آقای بروجردی بوده است. پدرش تاجر بوده است.
تا که از جانب عاشق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد.
او از لحاظ زندگی در آسایش کامل بود و طلبه شد و پدرش که تاجر و زرنگ و با تجربه بود گفت در شب جمعه نزد فرزندم میروم و طلابی که آنجا نیستند و به خانههای شان رفته اند، او تنها است و به او بگوییم این چه کاری است که شما انتخاب کرده ای. وقتی آمد کنار فرزندش، دید که یک فانوسی داشت و اطاق محقری داشت، رفت کنار او گفت فرزندم این زندگی است که تو انتخاب کرده ای؟ بیا در بازار بهترین اطاق و زندگی را از راه حلال برایت فراهم میکنم و برایت زن میگیرم. یک وقت دید درب مدرسه کوبیده شد، آقای ابوالحسن اصفهانی رفت دم درب، دید یک آقایی آمد و گفت این پول را بگیر و از پدرت پذیرایی کن و بگو که ما صاحب داریم. به ذهن سید رسید که یک مؤمنی است و آن موقع تشرف را احساس نکرد. بعد از پذیرایی پدر سؤال کرد کی بود؟ گفت یک آقایی بود نشناختم گفت این پول را بگیر و از پدرت پذیرایی کن و به او بگو که ما صاحب داریم. پدر متوجه شد که آقا چه کسی بوده است، رفت دنبال ارباب عالم هستی؛ ولی دید حضور ندارد. این گونه بود که او سید ابوالحسن شد. توسل و توکل انسان را در این مسیر حفظ میکند و بر توفیقات او افزوده میشود.
هر کسی از اهل علم به جایی رسیده یک عنایتی از اهل بیت داشته است. ما عنایت از سوی حضرت معصومه داریم و توسل به او ما را در مسیر کمک میکند و مشکلات ما را حل میکند.
تعدادی از طلاب برای امتحان در قم آمدند و یک نفر گفت برویم نزد حضرت معصومه، بعد به جلسه امتحان برویم، بقیه گفتند اگر کسی درس را بلد بود قبول میشود و اگر نه نمیشود، بقیه نرفتند و این یک نفر رفت متوسل به حضرت معصومه شد و بعد از امتحان دادن جامع المقدمات، گفتند همهی شما مردود هستید و این یک نفر درخواست کرد که برگههای امتحانی بازبینی شود، مسئول مربوطه وقتی برگه ها را دو باره بررسی کرد، دید که این یک نفر قبول بوده است.
طلبهی که به حرم رفت و آمد نداشته باشد به فرهنگ طلبگی خود پشت نموده است. کرم حضرت معصومه ما را کمک میکند.
بنابراین طالب علم کسی است که اولا درس را کار اول قرار دهد. ثانیا هدف داشته باشد و هدفش درس خواندن قربة الی الله باشد. ثالثا تا حد اجتهاد فقهی برسد.
تجربه شده است طلبهی که این با این شرایط درس بخواند عزیز است. عزت موهبت الهی است ﴿ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[6] . عزت در دست خداست و شرطش در اختیار خود انسان است و اعطایش عنایت خداست. طلبه ملتزم به واجبات و مستحبات، از اول یک عزت دارد. عزت از خانواده شروع میشود و در محیط بزرگتر عزتش دیده میشود.
شما نگویید که عدهی از افراد نا اهل به ما توهین میکند؛ چون جواب این است: اولا اگر یک نفر توهین میکند دو نفر صالح عمامه طلبه را میبوسد. ثانیا آن طلبهی که عزتش یک مقدار زیر سؤال رفته به خودش مراجعه کند یا پایبندی اش به واجبات و محرمات ضعیف است یا درس را کار اول قرار نمیدهد. ثالثا عزتی که طلبه دارد در حقیقت این عزت برای اهلش است، آنهایی که اهل معرفت اند و واقعیت ها را درک میکنند، این عزت برای اهل علم پیش مؤمنین محفوظ است و اگر فسقه و فجره احترام نکند به قول مغنی «ولقد أمر على اللئيم يسبنى»[7] یا به قول شاعر که گفته:
ما شاخ درختیم پر از میوهی توحید هر رهگذری سنگ زند عاری نداریم
آنهایی که به روحانیت توهین میگنند، خود شان از انسانیت ساقط اند. حمله یا بی احترامی آنان در حقیقت حملهی درنده هاست.
نشود قدر قمر کاسته از عـــــــوعو سگ نکند ضیغــــــــــم نر واهمه از زخم گراز
همــــترازو نبود گوهــر و خرمهره به هم نرســـــــــــد بر گل نرگس گل بدبوی پیاز[8]