1401/09/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: روحانیت/تعریف روحانی /آثار عمل صالح
تعریف روحانیت و تبیین آثار عمل صالح:
در جلسهی قبل مطلبی را که به محضر تان ارائه کردیم این بود که انسان حیوان ناطق نیست؛ مقوّم انسان، معرفت و تربیت است، نه حیوانیت و ناطقیت. اصطلاح حیوان ناطق، اصطلاح فلسفه و ارسطو است؛ ولی آنچه از قرآن و عترت استفاده میشود، این است که انسان واقعی کسی است که معرفت و تربیت داشته باشد و اگر نه، صحت سلب دارد و انسان نیست؛ لذا امام سجاد (ع) میفرماید: کسی که فاقد معرفت است ﴿أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[1] . در تحلیل علمی هم همین است ﴿وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴾.[2] هیچ بویی از معرفت انسانی و تربیت انسانی نبرده است؛ مثل اغتشاشگران.
طلاب و علما علاوه بر آن تعریف، یک تعریف برای خودش دارد و جنس و فصل مشهوری که برای او رائه دهیم، عالم عامل است؛ یعنی از علم اهل بیت بهرهی برده است و تنها به لباس نیست، خالی نباشد بلکه عالم باشد و عامل باشد؛ یعنی به آن علم و به مقتضیات علم، عمل کند؛ به عبارت دیگر به دستورات شرعی عمل کند. وانگهی روحانی که عالم عامل بود، اثر داخلی اش موفقیت اوست. تجربه کنید شما اگر یک موضوع پژوهش را کار کنید، درخواهید یافت کسانی که موفق شده اند از اهل علم و عالم و عامل بوده اند و کسانی که موفق نشده اند یا عالم نبوده یا عامل نبوده. عالم عامل یک حالت سکون و آرامش دارد و حالت غصه برای زندگی ندارد. یک طلبه که درسش را بخواند و به واجبات و محرمات احترام بگذارد، به طور طبیعی آرامش برایش خواهد آمد؛ چون به وظیفه اش عمل کرده و خدایی که ارحم الراحمین است، به پایین ترین و بیچاره ترین بندگان خود رحم میکند، مطمئن است که رحمت او شامل حال او هم می شود. در یک مکالمهی عارفانهی به این مضمون آمده که یک عارفی بود به نام ابو الحسن خرقانی، گویا با خدای خودش در حالت تصور، یک مکالمهی میکند و گویا از سوی خدا به او گفته شد یا الهام شد که مردم تو را احترام و تجلیل میکند و پایگاه وسیع مردمی دارید؛ اما اگر من اسرار تو را فاش کنم، دیگر کسی به تو سلام نمیکند. او جواب داد خدا یا بر من سخت نگیر، یک بندهی افتادهی تو هستم، اگر من ارحم الراحمین بودن تو را برای بندگانت فاش کنم و آنها معنایش را خوب بفهمند، دیگر کسی برایت سجده نمیکند.
این حکایت را گفتم برای این که آدمی که عامل است، رحمت خدا را با چشم دل میبیند؛ چون رحمت و کرم بخششی از سر بزرگواری است، طلبت نیست و قابلیت نمیطلبد. اگر کسی تمام مسائل زندگی اش به مشکل برخورده باشد، در کرم بسته نمیشود
کریم در به روی بی نوا نمیبندد گشای در به روی بینوای در بدرم.
پس اولین اثر از آثار طبیعی عمل و آثار وضعی عمل صالح، آرامش روحی است. اثر دوم آن موفقیت است، کسی که اهل عمل است، موفق است.
اثر سومی آن که برای خود آدم مفید است، این است که هیچگاه در زندگی بدون پشتوانه نخواهد بود. اگر چشم بصیرت داشته باشد، عمل یک لشکر مکانیزه است و پشت سر آدم ایستاده و نمیگذارد بیافتی.
اثر اخروی عمل صالح:
شهید اول در کتاب ذکری روایتی را در بحث احتضار به این مضمون نقل میکند: فردی که از دنیا میرود در لحظات آخر که مفارقت قطعی شود، لحد است و انتقال و پرواز روح، در آن اوان، شخص از نظر روحی گفته میشود که چشم به راه یک کمک است و میبیند یک تمثال آمد، خوشحال میشود که این تمثال دست مرا میگیرد، تا نزدیک لحد همراه اوست و بعد از لحد با او خدا حافظی میکند و آن مال و ملک عالم دنیا است که تا دم دفن و کفن است. این شخص ناراحت است که یک تمثال دیگری میآید و گویا کمی مهربان تر است و یک خوشحالی ابتدائی برای او به وجود میآید؛ امّا پس از لحظاتی با او خدا حافظی میکند و میگوید شما هستید و عالم پس از مرگ، این شخص از او میپرسد تو چه کسی هستی؟ میگوید من اولادت بودم و او هم خدا حافظی میکند. در حال انتظار و دغدغه است که یک تمثال دیگری میرسد که گویا از آن دو تای قبلی یک مقدار درخشنده تر است و میترسد که این هم از او خدا حافظی کند؛ امّا او میگوید من تا ابد همراه تو هستم، وقتی از او سؤال میکند تو چه کسی هستی؟ میگوید من عمل صالح تو هستم. ربّ زدنی علما و فهما و یقینا و عملا صالحا و الحقنی بالصالحین.
آن اطمینان و قوت روحی که یک عالم دینی بخصوص فقهاء دارند از نظر علمی معادلات عملی قابل تطبیق و توجیه نیست؛ به طور نمونه شهید ثانی را وقتی ناصبیهای آن روز پای دار بردند، شهید نه عذر خواهی کرد و نه ترس و وحشتی داشت و نه دست پاچه شده بود؛ بلکه با آرامش کامل بود و یک جمله گفت و یک جوابی شنید و آن این بود که یک دعایی با استفاده از قرآن کرد: ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾[3] فورا جواب به صورت یک نور گویا نوشته شد «ان کنت عبدی فاصطبر». اگر بندهی من هستی صبر کن. این دینا محل سرگرمی است، جای زندگی آن طرف دنیا است.
بلاغت بافت کلمات را تشخیص میدهد که شخص این بافتی از کلمات را که دارد در چه حالتی است؟ حالت اضطرار است؟ دلهرگی است؟ حالت آرامش است؟ اهل بلاغت اعلام کرده اند که سید الشهداء در لحظات آخر فرمود «ألا وإن الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة والذلة وهيهات منا الذلة»[4] ، این کلمات برخواسته از یک آرامش روحی کامل است. کسی که عامل است نگرانی ندارد. نگرانی در صورتی است که انسان از نظر عمل مشکل دارد.
آرامش روحی از آثار بهشتیان است و بستگی مستقیم به عمل صالح خود انسان دارد. در همین رابطه یک حدیثی از حضرت صدیقه طاهره (س) خدمت شما بخوانم که حضرت میفرماید: «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِه أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِه».[5] کلام حضرت صدیقه، نورانیت با وصف زیبایی دارد. کلام همهی ائمه (ع) نور است ولی کلام حضرت صدیقه (س) گل نور است و نوری است که در حقیقت میدرخشد و زیبابیی خاصی دارد. حضرت زهرا القاب زیادی دارد که «زيادة المبنى تدل على زيادة المعنى».[6] یک صفت، صفت جلال است و دیگری جمال. فاطمه جلالی است و زهرا جمال و شعبهی از جلال و جمال خداست. او جمال و جلال الهی است. حضرت که میفرماید: من اصعد الی الله ... برای این است که عبودیت برای آدم آرامش و موهبت میآورد و طبق این روایت، بهترین مصلحت آدم هم از سوی خدا عنایت میشود. عبودیت بدون اخلاص، عبودیت و عبادت نیست. عبادتی که انجام بگیرد، در مقابل خدای متعال برای او بهترین مصلحت او را فرو میفرستد.