درس رجال استاد سید محسن مرتضوی

1403/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: علم رجال/مقدمه /جایگاه سنت و حدیث

 

مقدمه: جایگاه سنت و احادیث در منابع دینی

بی گمان مهم‌ترین راه دستیابی به احکام و آموزه‌های دینی بعد از قرآن کریم، سنت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است که در میان هزاران حدیث و در کتب متعدد روایی گزارش و حکایت شده است. و ما امروزه با هزاران روایت و حدیث که حاکی و کاشف از سنت می باشند سر و کار داریم.به خصوص علم شریف فقه که استنباط احکام در اکثر فروعات و جزئیات مسائلش متوقف بر احادیث و روایات معصومین(ع) است.احادیث در طول تاریخ و حیات پر فراز و نشیب خود با پدیده‌هایی همچون وضع، جعل، تصحیف، تحریف، تدلیس و خطا و نسیان راویان روبرو بوده است، لذا از مهمترین دغدغه‌های محدثان و فقیهان همواره احراز صدور روایت از معصومین(ع) بوده است..

مفهوم سنّت:

سنت در لغت به معنای راه و روش و طریقه است.

     در صحاح آمده: السنه:السیره، السنن:الطریقه.[1]

     در معجم مقاییس اللغه هم آمده: السنه و هی السیره و سنه رسول الله سیرته.[2]

     مرحوم طبرسی هم فرموده: سنت، طریقه و سیره نظائر یکدیگرند.[3] و سنت رسول الله(ص)یعنی سیره و روش او، نیز از همین باب است و جمع آن سنن می‌باشد ولی در اصطلاح، عالمان شیعه و سنی آن را متفاوت معنا کرده‌اند، در دیدگاه شیعه به نفس قول و فعل و تقریر معصوم(ع)، سنت گفته می‌شود.

     در نهایه الدرایه سنت را اینطور تعریف کرده است: السنه عندنا قول المعصوم و فعله و تقریره غیر قرآن و لا عادی.[4] سنت نفس قول وفعل و تقریر معصومین است که قرآن نمی باشد و سخن شخص عادی هم نیست.در حقیقت حدیث و روایت سنت را در قالب کلام گزارش می‌دهد و از آن حکایت می‌کند.

بنابراین سنت واقع امر است که در عصر معصوم و توسط وی انجام گرفته است از این رو سنت تقسیم به صحیح و ضعیف نمی‌شود و جملگی آنها صحیح و حجت می‌باشد و چنین است که سنت و نه حدیث و خبر یکی از مصادر استنباط فقه است. اما خود سنت جز برای کسانی که به هنگام سخن گفتن و عمل کردن معصوم در حضور ایشان بوده‌اند قابل دست یابی نیست. راه دست‌یابی به آن برای ما و همه آن‌هایی که با واسطه از این اعمال با خبر می‌شوند از طریق احادیث و روایات است، حدیثی که کاشف و حاکی از سنت است.

ولی عالمان اهل سنت، آن را عبارت از قول و فعل و سکوت پیامبر اکرم(ص) به اضافه صحابه دانسته‌اند[5] ، افزودن این قید بدان جهت است که عامه سخن و فعل صحابه را همچون سخن و فعل معصوم حجت می‌پندارند.همچنین اهل سنت، کلمه سنن را به دسته‌ای از کتب حدیثی که مشتمل بر روایات فقهی است اطلاق می‌کنند مثل سنن ترمذی و سنن دارمی و...

مفهوم حدیث:

حدیث در لغت: کلمه حدیث صفت مشبهه از ریشه(ح د ث) و به معنای آن چیزی است که ابتدا نبوده و سپس بوجود آمده و جدید است و در لغت به مطلق کلام اطلاق می شود[6] . در لسان العرب آمده: الحدیث ما یحدث به المحدث تحدیثا.[7] آن چیزی که گوینده به آن سخن می گوید حدیث است. به سخن و کلام هم از آن رو حدیث می‌گویند که به تدریج به وجود می‌آید.[8] در قرآن هم به معنای سخن و کلام به کار رفته است آنجا که می‌فرماید: ﴿فبأی حدیث بعده یومنون﴾[9] پس به کدامین سخن ایمان می‌آورید.

 

حدیث در اصطلاح:

الف) دیدگاه شیعه: عالمان شیعه حدیث را چنین تعریف کرده‌اند: کلام یحکی قول المعصوم أو فعله أو تقریره.[10] حدیث سخنی است که گفتار، کردار و تقریر معصوم(ع)را گزارش می‌کند. مضمون و محتوای حدیث ممکن است سخنی باشد که معصوم بیان کرده است یا عملی باشد که از معصوم سرزده است و یا تقریر و تایید معصوم نسبت به عملی باشد که در مقابل معصوم صورت گرفته است. کلمه روایت و خبر هم که در کتب استعمال می‌شود مرادف با همین معنای حدیث است.

ب) دیدگاه اهل سنت: نظریه مشهور نزد اهل سنت در تعریف حدیث اینست: ما أضیف الی النبی(ص)من قول أو فعل أو تقریر أو صفه أو الی الصحابی أو التابعی من قول أو فعل.[11] گفتار، کردار، تقریر و وصفی که به پیامبر اکرم نسبت داده شود یا گفتار و کرداری که به صحابی و تابعی منتسب شود.

اقسام حدیث و خبر

خبر وحدیث را در مرحله اول به دو دسته تقسیم می‌کنند خبر متواتر وخبرواحد. ملاک این تقسیم نوع کشف و حالتی است که از هر کدام از این دوقسم حاصل می‌شود، خبر متواتر یقین آور است و خبر واحد یقین آور نبوده وظنی است.

خبر متواتر

متواتر در لغت: اسم فاعل از ریشه(و ت ر) به معنای در پی هم آمدن است.[12] (تواتر المطر) به معنای بارش پی در پی است.

در اصطلاح: اینطور تعریف شده است: ما بلغت رواته فی الکثره مبلغا احالت العاده تواطوءهم علی الکذب.[13]

خبری که گزارشگران آن به قدری زیاد باشند که به طور معمول تبانی آنها بر کذب محال باشد. با توجه به این تعریف علما شروطی را برای خبر متواتر ذکر کرده‌اند[14] :

1) راویان بسیاری آن را نقل کنند، کثرت راویان ویژگی اصلی خبر متواتر است. امّا در اینکه حداقل چند نفر لازم است تا خبری متواتر تلقی شود اختلاف است،بیشتر عالمان عددی را برای آن تلقی نکرده اند.

2) تبانی و همدستی آنها بر دادن خبر دروغ به طور معمول محال باشد.یعنی اگر چه افراد زیادی آن را نقل کرده اند ولی چه بسا آنها در این خبر توطئه و تبانی کرده اند.و به علت زمینه های مشترک اجتماعی،مذهبی و سیاسی یا تعصبات و حب و بغض های خاص در اقدامی مشترک نقل خبر خاصی نموده اند، از این رو لازم است در حصول تواتر چنین انگیزه هایی منتفی باشد.

3) تمام طبقات روات از اول سند تا آخر سند به حد تواتر و کثرت باشد. مثلا اگر با گفتن حداقل ده راوی به صحت خبری یقین حاصل می شود این کثرت باید در تمام طبقات وجود داشته باشد،گرچه در برخی طبقات تعداد راویان بیشتر هم باشد [15] .

4) خبر راویان در تمام طبقات حسی باشد نه آن که از روی حدس خبری را بیان کنند.در نتیجـه بـا تحقق این شروط از چنین خبری علم واطمینان حاصل می‌شود و حجت خواهد بود.علما خبر متواتر را نوعا به دو قسم تواتر لفظی و معنوی تقسیم می کنند،[16] مراد از متواتر لفظی جایی است که راویان مضمون واحدی را به یک لفظ یا الفاظ مترادف گزارش کنند.متواتر معنوی هم در جایی است که راویان اخبار گوناگونی را گزارش می کنند که در همه آنها مضمون مشترکی تکرار می شود و از این گزارشهای متعدد می توان به صدور مضمون مشترکی یقین حاصل کرد.

خبر واحد

واحد از ریشه(و ح د) به معنای یک است، آحاد جمع احد به معنای واحد است[17] .خبر واحد به خبری گفته می‌شود که فاقد شروط تواتر است، صاحب معالم در تعریف آن اینطور آورده است: خبر الواحد ما لم یبلغ حد التواتر سواء کثرت رواته أم قلت و لیس شأنه افاده العلم بنفسه.[18] خبر واحد خبری است که به حد تواتر نرسد أعم از آن که عدد راویان آن زیاد باشد یا کم وشأن چنین خبری به خودی خود افاده علم نیست.

اقسام خبر واحد

خبر واحد به حسب اختلاف حالات راویان از حیث عدالت، ایمان و ضبط نزد متأخرین از عالمان شیعه به چهار قسم معروف تقسیم شده است ظاهرا اصل این تقسیم از علامه حلی می باشد و علت پیدایش آن هم از بین رفتن قرائنی بوده که در گذشته برای اعتبار احادیث مورد توجه قرار می گرفته است.:

1.حدیث صحیح: مرحوم صاحب معالم آن را اینطور تعریف نموده است: الصحیح و هو ما اتصل سنده الی المعصوم بنقل العدل الضابط عن مثله فی جمیع الطبقات.[19] حدیث صحیح حدیثی است که سند آن به معصوم متصل باشد و راوی آن در جمیع طبقات شخص عادل امامی باشد.با توجه به این تعریف حدیث صحیح باید از این ویژگیها برخوردار باشد:

-سند آن متصل باشد.مراد از اتصال سند آن است که همه روات سلسله سند راوی قبل خود را ملاقات کرده باشند و حدیث را بدون واسطه از او گرفته باشد.

- سند حدیث به معصوم برسد.یعنی آن که راویان هریک از دیگری تا بدان جا نقل کنند که در نهایت به معصوم منتهی شود.-راویان آن در جمیع طبقات عادل و شیعه دوازده امامی باشند.

ولی قدمای اصحاب تعریف دیگری از حدیث صحیح دارند، آنها به حدیثی، حدیث صحیح می گویند که از راه مجموع قرائن علم به صدور آن از معصوم(ع) پیدا شود.در لسان قدما به حدیثی که بتوان به آن اعتماد نمود و بر آن وثوق و تکیه نمود حدیث صحیح اطلاق می شود.

مرحوم شیخ بهایی بعد از تقسیم حدیث به اقسام چهارگانه آن می گوید: و هذا الاصطلاح لم یکن معروفا بین قدمائنا بل المتعارف بینهم اطلاق الصحیح علی ما اعتضد بما یقتضی اعتمادهم علیه و اقترن بما یوجب الوثوق به و الرکون الیه.[20] این تعریف از حدیث صحیح متعارف نزد قدمای اصحاب نبوده است بلکه حدیث صحیح نزد قدما حدیثی است که از مجموع قرائن و شواهد که همراه حدیث است بتوان وثوق به صدور حدیث پیدا کرد و به آن اعتماد نمود.

از جمله قرائن و شواهدی که می توان از آنها اطمینان و وثوق به صدور حدیث پیدا کرد این امور است: وجود روایت در بسیاری از اصول اربعمأه، وجود روایت در کتبی که به ائمه(ع) عرضه شده اند، وجود روایت در کتب معروفه ومعتمده نزد اصحاب، وجود روایت در کتب یکی از اصحاب اجماع،یا اینکه روات حدیث ثقه باشند، یکی از روات حدیث از اصحاب اجماع باشد، روایت موافق با قرآن و روایات معلومه باشد، موافق با ضروریات مذهب باشد، موافق با احتیاط باشد، موافق با اجماع مسلمین و شهرت فقهیه باشد.


[1] الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربية‌، الجوهري، أبو نصر، ج5، ص2138.
[2] معجم مقائيس اللغة‌، ابن فارس، ج3، ص61.
[3] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، الشيخ الطبرسي، ج4، ص466.
[4] نهاية الدراية، الصدر، السيد حسن، ج1، ص85.
[5] نهاية الدراية، الصدر، السيد حسن، ج1، ص85.
[6] تاج العروس من جواهر القاموس، المرتضى الزبيدي، ج3، ص191.
[7] لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص133.
[8] الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربية‌، الجوهري، أبو نصر، ج1، ص278.
[9] سوره مرسلات، آيه 50.
[10] نهاية الدراية، الصدر، السيد حسن، ج1، ص80.
[11] الاجتهاد فی علم الحدیث واثره فی الفقه الاسلامی ص35.
[12] العین ج8 ص136.
[13] الرعايه في علم الدرايه، الشهيد الثاني، ج1، ص62.
[14] الرعایه لحال البدایه فی علم الدرایه ص60.
[15] نهایه الدرایه ص98.
[16] مقباس الهدایه ج1.
[17] نهایه الدرایه ص102.
[18] معالم ص186.
[19] معالم ص216.
[20] مشرق الشمسین ص26، الفوائد المدنیه ص120.