1403/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /حکم ملاقی با احد اطراف شبهه
قبل از بیان حکم صور مختلف مسأله یک نکته توضیحی مهم بیان می شود:
نکته توضیحی: نجاست ملاقی بالتعبّد است یا اینکه بالسرایة می باشد؟ مثلا فرض کنید پیراهنی با میته ملاقات کرده است،در این فرض از میته اصطلاحا تعبیر به ملاقا می کنند و از پیراهن تعبیر به ملاقی می کنند.
در اینجا لا شبهة به اینکه این پیراهن که ملاقی است، نجس است و وجوب اجتناب دارد.این نجاست ملاقی که مورد اتفاق است مورد اختلاف واقع شده است که نجاست آن تعبدی می باشد یا اینکه نجاست آن به جهت سرایت می باشد؟اینکه نجاست ملاقی تعبّدی باشد، به این معنا است که شارع، ملاقات پیراهن با میته را موضوع مستقلی برای حکم به نجاست قرار داده است، گویا دلیل می گوید کلب نجس است، میته نجس است، خمر نجس است، ملاقی با نجس هم نجس است. تا به حال می گفتید نجاسات ده تا است، حالا باید بگوئید یازده تا است، همانطور که کلب موضوع نجاست است، همچنین ملاقات با کلب هم موضوع نجاست است.و لذا شما می بینید ملاقی، حکم ملاقا را ندارد نجاست کلب احکامی چون تعفیر و.. را دارد که ملاقی با آن ندارد.چون نجاست ملاقی، نجاست جداگانه و در عرض آن است.این یک نظریه که گفته بشود نجاست ملاقی به جعل مستقل است، به تعبّد مستقل است، به دلیل مستقل است.نظریه دوم این است که نجاست ملاقی، به واسطه سرایت نجاست از ملاقا به ملاقی می باشد. سرایت هم دو جور معنا شده است:
1. نجاست ملاقی بالسرایه است به معنای توسعه در دایره نجاست است. مثلا فرض کنید اگر این کاسه خون باشد، اگر آن را در دو ظرف دیگر نصف کنیم نجاست توسعه می یابد و هر یک از این کاسه ها، حکم همان کاسه واحد را دارد، کما اینکه کاسه واحد را اگر دو بار باید آب بکشید، این دو کاسه را هم باید دو بار آب کشید، فقط توسعه در دایره نجاست است.
2. سرایت معنای دومی هم دارد و آن عبارت از تولد ملاقی از ملاقا می باشد، می گوئیم نجاست ملاقی بالسرایه است، یعنی علت نجاست ملاقی، ملاقا بوده است، توسعه ای در کار نبوده است، نجاست ملاقی معلول نجاست ملاقا بوده است، نظیر حرارت آب که معلول حرارت آتش می باشد.فرض کنید پیراهنی که به میته رسیده است، می گوئیم نجس شده است، این نجاست از کجا آمده است؟ بخاطر ملاقات پیراهن با میته آمده است، یعنی نجاستی که در میته بوده است، به پیراهن سرایت کرده است. پس معنای اینکه می گوئیم نجاست ملاقی بالسرایه است یعنی چه؟ یعنی نجاست ملاقی مسبّب و معلول از نجاست ملاقا می باشد. بر این اساس نجاست ملاقی در طول نجاست ملاقا می باشد، چون معلول در طول علت و مسبب در طول سبب است. نجاست ملاقی از ناحیه ملاقا آمده است، پس اول نجاست ملاقا است بعد ملاقات پیدا شده است و بعد سرایت حاصل شده است و به دنبال آن نجاست آمده است.
بعد از بیان این نکته توضیحی در رابطه با مبانی در نجاست ملاقی به موضوع بحث برمی گردیم و صور مختلف حکم ملاقی با احد اطراف شبهه را بررسی می کنیم:
صورت اول: ملاقات و علم به ملاقات بعد از علم اجمالی حادث شده است، مثلا دیروز علم اجمالی به نجاست احد الانائین داشتم امروز لباسم با احد الانائین ملاقات نموده است، اینجا اجتناب از ملاقی لازم است یا نه؟ اکثر محققین در این صورت فرموده اند که اجتناب از ملاقی لازم نیست، چون در مقدمه دوم بیان شد علم اجمالی در صورتی منجّز است که معلوم بالاجمال تمام الموضوع باشد، ولی اگر معلوم بالاجمال جزء الموضوع باشد، علم اجمالی منجزیت ندارد و در اینجا نجاست ملاقی فرد دیگری از نجاست است، غیر از نجاستی که در ملاقا است، بله نجاست ملاقا می تواند سبب برای نجاست ملاقی باشد، ولی علی تقدیر نجاست، نجاست ملاقی فرد جدید و دیگری از نجاست است و این با تقسیم آب ملاقا به دو اناء تفاوت دارد و شرط تحقق نجاست ملاقی این است که نجس در بین موجود باشد و ملاقات شیء طاهر با نجس محقق شود، پس دو جزء باید محقق شود نجاست به علاوه ملاقات، و در محل بحث این موضوع یعنی ملاقات با شیء نجس محقق نشده است. مرحوم آیت الله خویی در این باره می فرماید: فلا ينبغي الشك في عدم وجوب الاجتناب عن الملاقى، لأن وجوب الاجتناب عن ملاقي النجس موضوعه مركب من امرين النجس و ملاقاته. و العلم الإجمالي بنجاسة أحد المائعين ليس إلا علما بما هو جزء الموضوع، و الجزء الآخر و هو الملاقاة مشكوك فيه، و لا يكون العلم منجزا له، فيرجع عند الشك فيه إلى أصالة عدم ملاقاة النجس أو أصالة الطهارة.[1]
در مقابل عده ای قائل به وجوب اجتناب از ملاقی شده اند و وجوب اجتناب از ملاقی را از شئون اجتناب از نجس دانسته اند. هو ابن زهرة و من تبعه - بأنّ وجوب الاجتناب عن ملاقي النجس من شئون وجوب الاجتناب عن نفس النجس، و ليس وجوب الاجتناب عن الملاقي لأجل تعبّد آخر وراء التعبّد بوجوب الاجتناب عن النجس، و يكون المرتكب للملاقي معاقباً على ارتكاب النجس لا على ارتكاب ملاقيه؛ لعدم الحكم للملاقي مستقلاًّ.و بالجملة: ليس هنا إلاّ وجوب اجتناب واحد؛ و هو وجوب الاجتناب عن النجس. و لا يتحقّق ذلك إلاّ بالاجتناب عنه و عن حواشيه و ملاقياته.[2] برای اثبات تنجیز علم اجمالی و وجوب اجتناب از ملاقی سه طریق بیان شده است:
طریق اول: نجاست ملاقی همان نجاست ملاقا است که سرایت کرده است از ملاقا به ملاقی و این همان نجاست است و دو تا شیء نیست، مثل جایی که آب اناء کبیر را در دو اناء صغیر بریزند که همه در این صورت قائلند باید از هر دو اناء صغیر اجتناب شود.برای این جهت استدلال به روایت جابر شده است:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْيَقْطِينِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ وَقَعَتْ فَأْرَةٌ فِي خَابِيَةٍ فِيهَا سَمْنٌ أَوْ زَيْتٌ فَمَا تَرَى فِي أَكْلِهِ. قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع: لَا تَأْكُلْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ الْفَأْرَةُ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ أَنْ أَتْرُكَ طَعَامِي مِنْ أَجْلِهَا. قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّكَ لَمْ تَسْتَخِفَّ بِالْفَأْرَةِ وَ إِنَّمَا اسْتَخْفَفْتَ بِدِينِكَ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْمَيْتَةَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ.[3]
کسی آمد خدمت امام باقر علیه السلام از یک حلب روغن که در آن موشی افتاده است و موش مرده است سوال کرد، امام علیه السلام می فرمایند اگر روغن مایع است اجتناب کنید، شخص گفت که آیا برای موش کوچکی از ده من روغن اجتناب کنیم نمی شود،امام(ع) در جواب فرمودند: خوردن طعام ملاقی با نجس همان خوردن فأره است.پس نجاست ملاقی عین همان نجاست ملاقا خواهد بود و این یعنی توسعه در دائره نجاست،اگر دلیل حرمت میته می گوید از روغن باید اجتناب کنید، باید توسعه در دایره میته داده شود
نسبت به این استدلال اشکال شده که روایت ضعف سندی دارد و عمرو بن شمر در سند توثیق ندارد، و از لحاظ دلالت هم استفاده می شود که طعام ملاقی از لحاظ حکم، حکم فأره را دارد ولی اینکه از جهت موضوعی همان نجاست فأره است که توسعه در نجاست باشد یا اینکه فأره سبب و علت برای نجاست آن شده است این جهت از روایت استفاده نمی شود.مرحوم آیت الله خویی و مرحوم امام نیز اشکال دلالی دیگری مطرح کرده اند و آن اینکه اصلا این جمله، ارتباط به نجاست ملاقی ندارد، این جمله ارتباط با حکم روغن ملاقی ندارد بلکه این جمله ارتباط به "الفارة اهون علیّ" دارد، کانّه در ذهن سائل این آمده است، موش به این کوچکی چه نقشی می تواند داشته باشد؟ امام علیه السلام می گویند مسئله کوچک و بزرگی نیست، شما نگو موش کوچک است، میته فرق ندارد کوچک باشد یا بزرگ، لذا اگر شما به موش کوچک بی اعتنایی کردید، این بی اعتنایی به موش نیست، بی اعتنایی به حکم الله است، حکم الله حرمت میته است. میته شتر باشد، نجاست دارد، موش هم باشد نجاست دارد.بناءً علی هذا این جمله نمی خواهد بگوید اگر میته حرام شد، ملاقی حرام است، اگر نجس است، ملاقی نجس است، این جمله در مقام تعریض گوینده است که این گوینده تو موش را کوچک نشمردی، به حکم خدا بی اعتنایی کردی و ارتباطی به حکم ملاقی ندارد. مرحوم آیت الله خویی می فرماید: كيف و الخبر غير ناظر إلى هذه الجهة، فان السائل استبعد كون الفأرة مع صغرها موجبة النجاسة ما في الخابية من السمن و الزيت، على ما يظهر من كلامه:(الفأرة أهون علي). فرد عليه الإمام عليه السلام بأن اللّه حرم الميتة من كل شيء، أي لا فرق بين الكبير و الصغير. فغاية ما يستفاد من الخبر ان نجاسة الشيء الموجبة لحرمته مستلزمة لنجاسة ملاقيه و حرمته، و ليس في ذلك دلالة على ان نجاسة الملاقي بالكسر عين نجاسة الملاقى بالفتح، و حرمته هي عين حرمته.[4]
مرحوم امام نیز می فرماید: أنّ الاستدلال مبني على أنّ قوله عليه السلام: «إنّ اللّه حرّم الميتة من كلّ شيء» مسوق لبيان نجاسة الملاقي للفأرة، و هو خلاف الظاهر. بل سيق لبيان ردّ قول السائل: «إنّ الفأرة أهون عليّ من أن أترك طعامي من أجلها» بأنّ ذلك استخفاف لحكم اللّه تعالى؛ لتعلّق حكمه على كلّ ميتة.[5]
در نتیجه استدلال به این روایت برای وجوب اجتناب از ملاقی سندا و دلاله ناتمام است.