1403/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خطبه هفتادم/کل فراز /شکایت از امت به پیامبر(ص)
متن خطبه:
و قال(علیه السلام) في سحرة اليوم الذي ضُرِب فيه: مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ! فَقَالَ ادْعُ عَلَيْهِمْ. فَقُلْتُ أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي.
[قال الشريف: يعني بِالأود الاعوجاج و بِاللَّدَد الخصام و هذا من أفصح الكلام].
ترجمهی خطبه:
(در سال 40 هجرى سحر گاهى كه ضربت خورد، فرمود).
شكوه ها با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:
همان گونه كه نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ديدم، پس گفتم اى رسول خدا، از امّت تو چه تلخى ها ديدم و از لجبازى و دشمنى آنها چه كشيدم. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: نفرينشان كن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند.
ترجمهی لغوی برخی واژهها:
أود: كجى و انحراف
لدد: دشمنى و خصومت
السُحْرَة: هنگام طلوع صبح كاذب، سحرگاه
مَلَكَتْنِي عَيْنِى: خواب بر من غلبه كرد
سَنَحَ لِي رَسُولُ اللَّه: از سانحه میآید یعنی اتّفاقسریع، رسول خدا بر من گذشت
شرح خطبه:
در محضر کلمات امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه بودیم. یکی از خطبههای کوتاه نهجالبلاغه خطبهی 70 نهجالبلاغه هست، خطبهی دو خطی که در سحرگاه 19 ماه مبارک رمضان وقتی حضرت در مسجد کوفه ضربت خوردند و ایشان را به منزل بردند، بعداً در آن روز نوزدهم افراد مختلفی با امیرالمؤمنین(ع) ملاقات کردند و به عیادت ایشان رفتند، یکی از این افراد ابوعبدالرّحمان هست که میگوید: من صبح نوزدهم خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدم، صدای دختران و زنها و ضجّهی آنها در خانهی حضرت بلند بود. امیرالمؤمنین(ع) به من اشاره کردند که جلو بیا و در گوش من جملاتی را فرمودند که همین دو خط خطبهی هفتادم نهجالبلاغه است. حضرت به من فرمودند: مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ درحالیکه نشسته بودم چشمانم به خواب رفت فَسَنَحَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) یک لحظه پیامبر از جلوی چشمان من عبور کردند (در عالم رؤیا و خواب به محضر پیامبر رسیدم)، به پیامبر عرض کردم فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ! به تعبیر عامیانه جای شما خالی یا رسولاللّه که ببینید امّتتان با من چه کردند چه لجاجتها چه خصومتها و چه انحرافاتی بعد از شما اینها ایجاد کردند امیرالمؤمنین(ع) شکایت کردند از مردم که یارسولاللّه چه کردند با پسر عمّ شما به برادر شما به وصیّ شما در این امّت بعد از شما الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ أوَد به معنای همین انحرافها، کجیها لَدَد هم به معنای دشمنی و خصومت و کینهها؛ میگوید پیامبر هم یک کلمه به من فرمودند: ادْعُ عَلَيْهِمْ نفرینشان کنید این مردم را این مردمی که قدر علی را ندانستند جایگاه علی را در جامعه نشناختند نفرینشان کن امیرالمؤمنین(ع) فرمودند من هم به پیامبر یک جمله گفتم، گفتم: أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي نفرین لازم نیست؛ چون خدا در عوض به علی بهترینها را دارد الآن میدهد من علی با شهادت دارم به بهترین جاها میروم، دارم به بهشت وارد میشوم، أنبیاء و أولیاء و أوصیاء همه در استقبالند که من علی را ببینند پس من در عوض این مردم به من بهترینها داده میشود که من الآن میشوم همنشین اولیاء و انبیاء در بهشت برین و آنها هم بهجای من علی به آنها بدترینها دارد داده میشود آنها قدر علی را ندانستند بهجای امیرالمؤمنین(ع) به آنها معاویه و یزیدها و حجّاجها بر کوفه و بر عراق حاکم میشوند حالا باید ببینند و قدر امیرالمؤمنین(ع) را بدانند پس نفرین لازم نیست؛ چون من علی بهجای این مردم به من بهترینها داده میشود در بهشت و آنها هم بهجای علی بدترینها نصیبشان میشود وقتی قدر نعمت را ندانیم شکر نعمت ولایت امیرالمؤمنین(ع) و زعامت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) را بهجا نیاورند خدا نعمت را از آنها میگیرد بدترین حاکمان را بر آنها مسلّم میکند پس هیچ نفرین لازم نیست بالاترین نفرین چیست همین نبود امیرالمؤمنین(ع) دنیای بیعلی خودش بالاترین مجازات و عقوبت مردم هست؛ مرغ از قفس پرید و ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشت دنیای بی علی؛ دنیای بی علی بالاترین مجازاتی است که برای آنها در نظر گرفته شده؛ حالا به همین مناسبت بد نیست یک مروری کنیم به خطبههای امیرالمؤمنین(ع) که اینها واقعاً خوب است بالای منابر برای مردم گفته شود که بفهمیم مظلومیّت امیرالمؤمنین(ع) را وقتی میگوییم وقتی امیرالمؤمنین(ع) میگویند بیست و پنج سال صَبرتُ و فی العَینِ قَذی و فی الحَلقِ شَجی[1] وقتی امیرالمؤمنین(ع) میگویند مُذ قُبِضَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله کُنتُ مظلوماً از لحظهای که رسولاللّه قبض روح شدند من علی مظلوم بودم وقتی امیرالمؤمنین(ع) میگویند ما لقی مثل ما لقیت هیچکسی بهاندازهی ظلمی که من علی دید به کسی ظلم نشده وقتی امیرالمؤمنین(ع) میگویند لَقَد ظُلِمتُ عَدَدَ المَدَرِ والوَبَرِ[2] به تعداد ریگهای بیابان و به تعداد موها و کرکهای شتران به من علی ظلم شده ما بفهمیم معنای این جملات چیست آدم نهجالبلاغه را که مطالعه میکند کمی پی میبرد که در دل امیرالمؤمنین(ع) چه گذشته چه خونها که این مردم به دل علی کردند از غربت و مظلومیّت و بییاوری و بییاری امیرالمؤمنین؛
مثلاً در خطبهی بیست و پنج امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: إِنِّي وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ به خدا قسم که من نمیدانم این قوم یعنی سپاه دشمن یاران معاویه اینها در باطلشان چقدر با هم متّحد و مجتمع هستند و چقدر شما در مسیر حق با علی چقدر پراکنده هستید که دور علی جمع نمیشوید بعد امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي خدایا تو شاهد باش که من علی اینها را خسته کردم اینها هم من علی را خسته کردند سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي اینها من را اذیّت کردند من هم اینها را اذیّت کردم؛ یعنی من با نصایح و موعظههایم این مردم را دارم اذیّت میکنم که اینها گوش نمیدهند کسانی هستند که به موعظهی علی گوش نمیدهند خسته شدند از موعظهی من علی این مردم هم من علی را خسته کردند چرا چون هیچ پیروی و تبعیّت و اطاعتی از فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) انجام نمیدهند پس امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند این مردم من را خسته و ملول کردند؛
یا در خطبهی بیست و هفت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: فَيَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ شگفتا عجبا از امری که قلب انسان را میمیراند و غم و غصّه بر انسان وارد میکند آن هم چیست باز همین جمله را تکرار میکنند امیرالمؤمنین(ع) مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ که این سپاه معاویه چقدر روی باطل با همدیگر اجتماع دارند با همدیگر متّحدند در باطل وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ ولی شما در حق آنقدر سست و ضعیف هستید فَقُبْحاً لَكُمْ چهرههای شما زشت باد سیاه باد وَ تَرَحاً غم و غصّهی شما هیچ موقع تمام و پایان نپذیرد يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ ای کسانی که شبیه مرد هستید ولی مردی در شما وجود ندارد حُلُومُ الْأَطْفَالِ این تعابیر زیبای امیرالمؤمنین(ع) کنایههایی که به کار بردند برای مردم کوفه ای کودکصفتان بیخرد وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ ای عروسنشینان در حجله لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ کاش من علی شما را نمیدید لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ کاش من علی شما مردم را نمیشناخت اصلاً هیچ موقع با شما مردم آشنا نمیشد اینهاست دردها و رنجهای امیرالمؤمنین(ع) واقعاً؛
یا در خطبهی بیست و نه امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: أَيُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ ای مردانی که در ظاهر کنار همدیگر جمع هستید ولی آراء و خواستههایتان از همدیگر پراکنده است خواستهها و همّتهایتان با همدیگر جمع نیست كَلَامُكُمْ يُوهِي الصُّمَّ الصِّلَابَ چنان صحبت میکنید که صحبتهای شما سنگهای سخت را میشکند ولی وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الْأَعْدَاءَ ولی وقتی پای عمل میشود چنان ضعیف و سست به میدان عمل میآیند که همهی دشمنان در شما طمع پیدا میکنند تَقُولُونَ فِي الْمَجَالِسِ وقتی نشستید دور هم رجز میخوانید كَيْتَ كَيْتَ میگویید یعنی هل من مبارز میطلبید میگویید هیچکس حریف ما نمیشود فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ ولی وقتی میدان جنگ و معرکه میشود قُلْتُمْ حِيدِي حَيَادِ هی میگوید نه دور شو از ما دور شو ما با جنگ کاری نداریم ای جنگ از ما دور شو پس در صحبتها و گعدههایتان هل من مبارز میطلبید كَيْتَ كَيْتَ میگویید ولی در میدان جنگ که میشود خودتان را قایم میکنید میگویید نه جنگ و مرگ از ما دور شود؛
باز در خطبهی شصت و نه امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ من چگونه با شما مردم مدارا کنم مثل مداراکردن با شتران جوان که شتران جوانی که بارکشی بلد نیستند و از شدّت سنگینی بار پشتشان خم شده یعنی من با شما مردم باید مدارا کنم مثل شتری که بلد نیست بار بکشد هی سوارش بار میکنیم هی پایش خم میشود یعنی اصلاً قابلاعتماد نیستید و شما مردم مانند الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ هستید لباسهای کهنهای هستید که كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ که یک جایش را بدوزید جای دیگرش پاره میشود شما مردم مثل یک لباسهای کهنهای هستید که یک جایتان دوخته شود یعنی یک دردتان را دوا کنم باز جای دیگرتان پاره میشود باز یک اشکال دیگر باز یک صحبت دیگر باز یک بهانهی جدید میگیرید پس این بهانههای شما مردم قابلتمامشدن نیست؛
باز خطبهی نود و هفت؛ این هم خطبهی زیبایی هست؛ امیرالمؤمنین(ع) خطاب به مردم کوفه میگویند، میگویند: أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ ای مردم کوفه که در ظاهر شما همهتان هستید ولی عقولتان، فکر و حواستان غائب است فکر و حواستان با من علی نیست الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ خواستهها و آرایتان مختلف و پراکنده است الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ که رئیس و امراء و امیر شما به شما مردم مبتلا شده یعنی علی گیر شما مردم افتاده یا أَهْلَ الْكُوفَةِ مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَيْنِ من علی به سه صفت و دو صفت از شما مردم کوفه مبتلا شدم گیر شما مردم کوفه افتادم سه صفت که در شما هست و دو صفت که در شما پیدا نمیشود و نیست آن سه صفتی که من علی به آن مبتلا شدم که شما مردم کوفه دارید چیست صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ گوش دارید ولی کرید نمیشنوید من علی مبتلا شدم به شما مردم کوفه که گوش دارید ولی نمیشنوید بُكْمٌ ذَوُو كَلَامٍ صحبت میکنید ولی گویا گنگ هستید لال هستید وَ عُمْيٌ ذَوُو أَبْصَارٍ چشم دارید ولی گویا چیزی را نمیبینید حقیقت را نمیبینید؛ پس سه صفت دارید که من به آن مبتلا شدم دو صفت هم که من میخواهم که شما مردم کوفه ندارید آنها هم چیست لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ نه انسانهای جوانمرد و آزادهی راستگویی هستید که من علی بشود به آن اعتماد کنم وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ نه هنگام بلاء و مشکلات افراد مورداطمینانی هستید که باز من علی بتوانم بهشان اعتماد کنم این خطبهی نود و هفت؛
خطبهی صد و بیست و یکم باز خیلی خطبهی جالبی است امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي من میخواهم غم و غصّهام را با شما مردم مداوا کنم ولی بیماری و غم و غصّهی علی خود شما مردم هستید أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي من میخواهم خودم را درمان کنم درحالیکه شما مریضی و بیماری و گرفتاری من علی هستید كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ چه کنایهی خوبی امیرالمؤمنین(ع) انتخاب میکنند میگویند مانند کسی است که بخواهد خار را با خار دربیاورد وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا کسی که میخواهد خار را با خار دربیاورد با این که میداند این خار هم مثل همان خار تیز است ولی چارهای ندارد باید خار را با این خار دربیاورد اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ خدایا تو بدان که من خسته شدم پزشکان خسته شدند تا این درد جانسوز را جانگداز را بخواهند برایش مرهمی و آرامشی قرار بدهند؛
بعد خطبهی صد و بیست و سه باز داریم امیرالمؤمنین(ع) باز میفرمایند: وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكُمْ من وقتی به شما مردم نگاه میکنم تَكِشُّونَ كَشِيشَ الضِّبَابِ ناله میکنید مثل نالهی سوسمار موقعی که میخواهید بروید جنگ موقعی که شما را دعوت میکنم به جهاد مثل نالهی سوسماران شما ناله میکنید لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَيْماً نه حقی را دنبالش هستید که در جامعه به پا بدارید دنبال احقاق حق هستید وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَيْماً و نه ظلمی را جلوش را میگیرید مثل سوسماران ناله میکنید موقع جنگ و جهاد نه عرضه دارید که حقّی را بگیرید نه عرضه دارید که جلوی ظلمی را بگیرید؛
و خطبهی صد و بیست و پنج هم باز امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: أُفٍّ لَكُمْ وای بر شما لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً چقدر من از شما مردم بَرح غم و غصّه دیدم چقدر دل امیرالمؤمنین(ع) پر غم و غصّه است يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ روزی که علنی شما را دعوت میکنم أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ روزی که خصوصی در گوش شما میگویم هر دوتاییاش دل علی را پر از غم و غصّه کردید چرا چون فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وقتی عمومی دعوت میکنم دو نفر آزادهی راستگو پیدا نمیکنم که من علی را یاری کند وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ وقتی یواشکی دم گوشتان شما را دعوت میکنم باز هم یک نفر ثقه و مورداعتماد پیدا نمیکند علی که راز دلش را اسرارش را علی با شما نجوا کند پس نه عمومی شما نه خصوصی شما هیچ کدوم به درد علی نمیخورید؛ اینها شکایتهایی است که امیرالمؤمنین(ع) از مردم از یارانشان از عصر زمانهی خودشان در نهجالبلاغه به دست ما رسیده حالا معنای این جملهی نهجالبلاغه را میفهمیم که وقتی امیرالمؤمنین(ع) یک لحظه پیامبر را در خواب دیدند فرمودند: لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ حالا معنای این جملهی زیارت پنجم امیرالمؤمنین(ع) را درک میکنیم که وقتی زیارت پنجم خطاب به امیرالمؤمنین(ع) میگوییم السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ قَد غُصِبَ حَقُّهُ.