1403/02/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خطبه پنجاه و دوم/کل فراز /تعریف دنیا
متن خطبه: و من خطبة له(علیه السلام) و هي في التزهيد في الدنيا و ثواب الله للزاهد و نعم الله على الخالق. التزهيد في الدنيا: أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ وَ تَنَكَّرَ مَعْرُوفُهَا وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ، فَهِيَ تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِ سُكَّانَهَا وَ تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرَانَهَا وَ قَدْ أَمَرَّ فِيهَا مَا كَانَ حُلْواً وَ كَدِرَ مِنْهَا مَا كَانَ صَفْواً، فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا سَمَلَةٌ كَسَمَلَةِ الْإِدَاوَةِ أَوْ جُرْعَةٌ كَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ لَوْ تَمَزَّزَهَا الصَّدْيَانُ لَمْ يَنْقَعْ. فَأَزْمِعُوا عِبَادَ اللَّهِ الرَّحِيلَ عَنْ هَذِهِ الدَّارِ الْمَقْدُورِ عَلَى أَهْلِهَا الزَّوَالُ وَ لَا يَغْلِبَنَّكُمْ فِيهَا الْأَمَلُ وَ لَا يَطُولَنَّ عَلَيْكُمْ فِيهَا الْأَمَدُ.
ترجمه خطبه: (حضرت در يكى از روزهاى عيد قربان، اين خطبه را ايراد فرمود كه اكثر شارحان، خطبه 52 و 53 را يكى مى دانند كه در خطبه هاى قبل، برگزيده مطالب آن آمده است).
تعریف دنیا:
آگاه باشيد، گويا دنيا پايان يافته و وداع خويش را اعلام داشته است، خوبى هايش ناشناخته مانده، به سرعت پشت كرده و مى گذرد، ساكنان خود را به سوى نابود شدن مى كشاند و همسايگانش را به سوى مرگ مى راند. آنچه از دنيا شيرين بود، تلخ شده و آنچه صاف و زلال بود، تيرگى پذيرفت و بيش از ته مانده ظرف آب ريخته شده از آن باقى نمانده است يا جرعه اى آب كه با آن عطش تشنگان دنيا فرو نخواهد نشست. اى بندگان خدا از سرايى كوچ كنيد كه سرانجام آن نابودى است، مبادا آرزوها بر شما چيره گردد، مپنداريد كه عمر طولانى خواهيد داشت.
ترجمه لغوی برخی واژهها:
تَنَكَّرَ مَعْرُوفُها: چهره(واقعى) آن مخفى و ناشناخته است
حَذّاء: سريع السير، تندرو
تَحْفِزُ: سوق مى دهد، به پيش مى راند
تَحْدُو: (آنها را بواسطه مرگ بسوى نيستى) ميراند
أمَرَّ الشّىءُ: آن چيز تلخ شد
كَدِرَ: تيره شد
السَمَلَة: ته مانده آب، آب كم
الِادَاوَة: ظرف آبى كه مخصوص تطهير و شستشو است مانند آفتابه
المَقْلَة: سنگ ريزه هايى كه مسافرين در هنگام كمبود آب و براى تقسيم مساوى آن در ته ظرف مى ریختند و آب را به مقدارى مى ريختند كه سطح آن را بپوشاند، و به هر كسى به آن اندازه آب مى دادند و در واقع نوعى اندازه گيرى بوده است
التَمزُّز: مكيدن
الصَّدْيَانُ: تشنه، عطشان
لَمْ يَنْقَعْ: سيراب نشود
ازْمِعُوا: تصميم(به كوچ) بگيريد
المَقْدُور: مُقدَّر و حتمى
توضیح و تفسیر خطبه: در محضر نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین(ع) بودیم. یکی از خطبههای کوتاه اخلاقی امیرالمؤمنین که آن هم در نکوهش دنیا و دنیاپرستی است، خطبهی پنجاه و دوم نهجالبلاغه است. شُرّاح نهجالبلاغه نوشتهاند: این خطبهای است که امیرالمؤمنین در یکی از عیدهای قربان، ایراد فرمودند که مرحوم سیّدرضی آمده این را به صورت گزینشی در این خطبهی پنجاه و دوم، مقداری از آن را بیان کرده است.
امیرالمؤمنین در این خطبه در فناپذیری دنیا و اینکه دنیا رو به پایان است و ما از آن غفلت داریم، سخن می گویند. شبیه این تعابیر را امیرالمؤمنین در خطبههای دیگر هم فرموده بودند: أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ مردم آگاه باشید که دنیا رو به پایان و منقضیشدن است (تَصَرَّمَتْ یعنی إِنْقَضَت، دنیا دارد تمام میشود) و هرچه به جلو پیش برویم، عمر دنیا دارد کمتر میشود. وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ دنیا دارد به ما خبر میدهد، آگاهی میدهد که من دارم تمام میشوم ولی ما غفلت داریم، ما این اعلام و ایذان دنیا را قبول نمیکنیم وگرنه دنیا خودش دارد میگوید روزها که دارد میگذرد، دارد عمر من هم تمام میشود. وَ تَنَكَّرَ مَعْرُوفُهَا دنیا به ما میگوید که روز به روز، زیباییهای من دارد زشت میشود چون از طرفی زیبایی ها، تکراری می شود و از طرفی چیزایی که برای ما زرق و برق، تمام میشود؛ اموال از بین میرود، بچّه و فرزند دچار بلاء و بیماری شده و از بین میرود؛ جوانی که از زیبایی هاست تبدیل به پیری میشود. وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ دنیا روز به روز دارد به ما پشت میکند (حَذَّاء یعنی به سرعت)، هر روز که میگذرد دنیا با سرعت از ما فاصله می گیرد و پشت میکند. فَهِيَ تَحْفِزُ تشبیه کردند دنیا را به یک شتربانی که شترهایش را سوق میدهد، میراند؛ میگوید دنیا هم تَحْفِزُ دارد، روز به روز ما را میراند. سُكَّانَهَا سکّان دنیا را دارد به چه میراند به طرف چه چیز میبرد؟ دنیا روز به روز دارد ما را میراند هدایت میکند به سوی فناء. وَ تَحْدُو دنیا برای ما آهنگ هم میزند؛ مثل شتربان که برای شترانش صدا و آهنگ میزند؛ حالا چه آهنگی میزند؟ آهنگ موت. تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرَانَهَا دنیا دارد برای همسایههایش آهنگ موت میزند که آماده باشید؛ امروز نشد فردا نوبت شماست که بمیرید وَ قَدْ أَمَرَّ فِيهَا مَا كَانَ حُلْواً هرچه که نزدیک به مرگ شویم آن چیزهایی که در دنیا برای ما شیرین بود، تلخ میشود؛ خب دنیا زرق و برقش برای ما شیرینی دارد وقتی به مرگ نزدیک میشویم تمام شیرینیهای دنیا به کام ما تلخ می شود؛ اما چرا تلخ میشود؟ چون باید این شیرینیها را بگذاریم و برویم؛ فرزندانمان، مالمان، اموالمان، دلبستگیهای دنیوی که برای ما شیرین بود، تلخ میشود. وَ كَدِرَ مِنْهَا مَا كَانَ صَفْواً زلالیها و پاکیهای دنیا هم روز به روز دارد برای ما کدر و تیره میشود. پس هرچه که به مرگ نزدیک شویم، شیرینیهای دنیا تلخ میشود و صافیها و به اصطلاح صفای دنیا و پاکیهای دنیا برای ما تیره میشود؛ پس هرچه به مرگ نزدیک شویم، چه میماند از دنیا برای ما؟ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا سَمَلَةٌ كَسَمَلَةِ الْإِدَاوَةِ از دنیا برای ما چیزی باقی نمیماند إِلَّا سَمَلَةٌ، سَمَلَةٌ چیز بیارزش، قطرات آب بیارزش ته کوزه، ته مَشک (إِدَاوَة یعنی مشک؛ مشکهای کوچک ته آن قطرهی آب بماند کسی اصلاً به آن اعتناء نمیکند؛ قطرهی آب ته کوزه که ارزش ندارد) دنیا هم برای ما اینگونه است یعنی ما که به مرگ نزدیک شویم دنیا برایمان مانند قطره آب ماندهی ته کوزه است یا جُرْعَةٌ كَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ یا اندازهی یک جرعه آب است که به کسی که در بیابان تشنگی دارد میمیرد یک جرعه آب به او میدهند که اصلاً چیزی از عطش او کم نمی کند؛ در زمان مردن به حقیقت دنیا پی می بریم. لَوْ تَمَزَّزَهَا صَّدْيَان لَمْ يَنْقَعْ انسان تشنه با مزمزه کردن این آب دنیا، سیراب نمیشود. حالا که اینطور است فَأَزْمِعُوا عِبَادَ اللَّهِ الرَّحِيلَ آماده شویم که از این دنیا کوچ کنیم (چون یک روزی بدون اختیار همه باید کوچ کنند)، از همین الآن دل از دنیا بکَنید که دلکندن از دنیا هنگام مرگ برایمان آسان شود؛ گفتیم در روایات، فلسفهی سکرات موت همین است که کسی دل از دنیا نمیکَند، مبتلای به سکرات مرگ میشود. پس از همین الآن تصمیم بگیریم به کوچکردن، کوچکردن از کجا؟ عَنْ هَذِهِ الدَّارِ الْمَقْدُورِ عَلَى أَهْلِهَا الزَّوَالُ از این خانهای که مقدّر شده بر اهل این خانه زوال و فنا؛ یعنی از این خانهای که قرار است از آن کوچ کنید، به آن دل نبندید. وَ لَا يَغْلِبَنَّكُمْ فِيهَا الْأَمَلُ خدای نکرده آرزوها بر شما غلبه پیدا نکند که خیال کنید در دنیا میخواهیم بمانیم؛ آرزو داشته باشیم؟ میگویند نه بابا مرگ برای بقیّه است این که میگویند دنیا ارزش ندارد این برای بقیّه است من هنوز دل به این دنیا بستم مرگ برای من نیست؛ غلبه میکند بر ما آرزوها وَ لَا يَطُولَنَّ عَلَيْكُمْ فِيهَا الْأَمَدُ خیال نکنید (أَمَد یعنی مدّت) فرصت و مرگ و أجل برای شما طولانی است و برای بقیّه کوتاه. توهم نداشته باشید که ماندنتان در دنیا، فرق میکند با بقیّه، بقیّه چهل سال عمر میکنند و شما صد سال عمر می کنید، نه؛ عبرت بگیرید از این که دنیا فانی است پس آرزوهایتان را در دنیا طولانی نکنید و خیال نکنید که عمر طولانی برای شما هست و برای بقیّه نیست؛ به قول شاعر که در مورد کوتاهی عمر دنیا می گوید
سالها در عمر من مهر آمد و آبان گذشت
وز کمال غفلتم در نقصان گذشت
چشم من در زندگی نقش جوانی را ندید
این دروغ فاش پنهان آمد و پنهان گذشت
در شتاب عمر فردا ها همه دیروز شد
نا رسیده نو بهاران فصل تابستان گذشت
تا انسان میگوید فردا، فردا میشود چه؟ دیروز(نا رسیده نوبهاران فصل تابستان گذشت) حالا هنوز فصل بهار را درک نکردیم، این تابستان هم تمام شد؛ آنقدر عمر گذرا و زود گذر هست.
حالا به همین مناسبت آن اشعار معروف امام هادی(ع) در مجلس متوکّل خیلی زیبا است آدم بخواند برای چه؟ برای فناءپذیری دنیا که دنیا به کسی وفا نمیکند. خب قضیه معروفی است که خبرچینان خبر آوردند پیش متوکّل ملعون که امام هادی(ع) مشغول جمعکردن سلاح میباشد، متوکّل هم عصبانی شد و فرستاد دنبال حضرت؛ امام هادی(ع) مشغول نمازخواندن بودند که حمله کردند به خانهی حضرت و ایشان را با همان حال آوردند به دارالامارهی متوکّل؛ پناه بر خدا، متوکّل مشغول عیش و نوش بود و به امام هادی(ع) شراب تعارف کرد، جسارت کرد، اهانت کرد به حضرت. امام فرمودند: گوشت و جان و پوست ما از اینها بیزار است؛ بعد متوکّل گفت پس برای ما شعر بخوان؛ حدّأقل برای ما یک شعری بخوان که عیش و نوش ما کامل شود؛ حضرت شروع کردند اشعاری را در مذمّت دنیا بیان کردند که متوکّل دیگر اصلاً مجلسش و همهچیزش بهم ریخت و گفت امام را زودتر برگردانید به خانه، اصلاً ما نخواستیم.
این اشعاری که منصوب به امام هادی است خیلی اشعار زیبایی هست:
بَاتُوا عَلَى قُلَلِ اَلْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ اَلرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ اَلْقُلَلُ پادشاهان و حاکمان رفتند روی قلّههای کوهها، دژها و قلعهها و کاخها بنا کردند؛ یک عدّه هم درست کردند که از اینها پاسداری کنند، نگهبانشان باشند ولی نمیدانستند که این دژها و کاخها، هیچ به دردشان نمیخورد؛ مرگ که فرا برسد در قلّهی کوهها هم کاخ ساخته باشی یک عالمه هم خدم و حشم و پاسدار داشته باشی، هیچ به دردت نمیخورد.
وَ اِسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَ أُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا از همان قلّهی کوهها وقتی بانگ مرگ بیاید، آنها را به پایین میکشانند و میآورندشان ته قبرها جا و مکان به آنها میدهند. پس اینها بالای قلّهی کوهها، کاخ درست کرده بودند؛ میگویند چه بد پایین آمدنی است؛ از بالای کوهها و کاخها و ریاست و منصب و حکومت، اینها را می آوردند پایین، ته قبرها و در حفرههای زمین جای می دادند؛ یعنی مسکنشان شد قبرها؛
نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَيْنَ اَلْأَسَاوِرُ وَ اَلتِّيجَانُ وَ اَلْحُلَلُ وقتی رفتند در قبرها، یک منادی میآید ندا میدهد که این پادشاهان و ثروتمندان و گردنکشان و متکبّران که کجا رفت ثروت و جواهرات و طلاهایتان؟ شما که اینها را جمع کرده بودید برای خودتان؛ کجا رفتند؟
اَلْأَسَاوِرُ وَ اَلتِّيجَانُ وَ اَلْحُلَلُ؛ أَيْنَ اَلْوُجُوهُ اَلَّتِي كَانَتْ مُنَعَّمَةً کجا رفت آن صورتهای شما که از نعمتهای دنیوی به اصطلاح سرخ و سفید بود أَيْنَ اَلْوُجُوهُ آن صورتهایی که در ناز و نعمت بود کجاست الآن مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ اَلْأَسْتَارُ وَ اَلْكِلَلُ آن صورتها و قیافههایی که پشت پردهها بود؛ مردم آنها را نمیدیدند اصلاً؛ همیشه در ناز و نعمت بود؛ کجا رفت؛ الآن زیر قبر هستید
قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا در دنیا همیشه أکل و شرب کردید، همیشه سر سفرهی نعمتهای خدا بودید وَ أَصْبَحُوا اَلْيَوْمَ بَعْدَ اَلْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا امّا امروز حیوانات و موریانه ها دارند در قبرها شما را میخورند، شما در دنیا خوب سر سفرهها نشستید و مال حرام خوردید؛ کجاست الآن آن چیزهایی که خوردید؟
این اشعار زیبای امام هادی (ع) در مجلس متوکّل بود که در مذمّت دنیا سرودند. مرحوم مجلسی در بحارالأنوار این اشعار را آورده است.[1]
إن شاء اللّه خداوند متعال به همهی ما توفیق دهد قبل از این که مجبورمان کنند از دنیا دل بکنیم، خودمان حبّ دنیا را از دلها و قلوبمان خارج کنیم، دعایمان این باشد اَللّهُمَّ أخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قُلُوبِنا وَ اجعَلْ فِي قُلُوبِنا مَحَبَتّکَ وَ مَحَبَّة أوْلِیائکَ إن شاء اللّه. وَٱلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلعَالَمِينَ