درس نهج البلاغه استاد سید محسن مرتضوی

1403/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خطبه سی و هشتم/کل فراز /شبهات

 

متن خطبه: من كلام له(علیه السلام) و فيها علة تسمية الشبهة شبهة ثم بيان حال الناس فيها: وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى، وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِيهَا الضَّلَالُ وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى، فَمَا يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه.

ترجمه خطبه: (در سال 37 هجرى پس از جنگ صفّين و ماجراى حكميّت در تعريف «شبهه» این خطبه را فرمودند. البته برخى خطبه 38 و 41 را يك خطبه مى دانند).

ضرورت شناخت شبهات:

شبهه را براى اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد امّا نور هدايت كننده دوستان خدا در شبهات، يقين است و راهنماى آنان مسير هدايت الهى است امّا دشمنان خدا، دعوت کننده شان در شبهات، گمراهى است و راهنماى آنان كورى است. آن كس كه از مرگ بترسد، نجات نمى يابد و آن كس كه زنده ماندن را دوست دارد، براى هميشه در دنيا نخواهد ماند (اشاره است به آنان كه بى ‌تفاوت شده و خواهان زندگى و رفاه بودند مانند سعد وقّاص كه پس از آغاز فتنه‌ ها در خانه نشستند.)

توضیح و تفسیر خطبه:

یکی از خطبه‌های کوتاه نهج‌البلاغه خطبه‌ 38 نهج‌البلاغه هست که امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه، شبهه را تعریف کردند و مردم را در قبال شبهات و فتنه ها به دو گروه تقسیم کردند إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ برخی از شرّاح گفتند این خطبه ناظر به وقایع جنگ جمل است چون در جنگ جمل، امر بر بسیاری از مسلمانان مشتبه شده بود زیرا یک طرف امیرالمؤمنین(ع) و طرف دیگر هم همسر پیامبر و صحابی پیامبر(ص) مثل طلحه و زبیر بودند لذا امر بر برخی مشتبه شده بود لذا حضرت این خطبه را ناظر به وقایع جنگ جمل ایراد کردند.

در زمان امیرالمؤمنین(ع) از این شبهات و فتن برای مسلمانان زیاد اتّفاق افتاده بود مثلاً قضیه‌ی پیراهن خونین عثمان و فتنه و غائله‌ی قتل عثمان، قضیه‌ی خوارج و برافراشتن قرآن‌ها و شعار ﴿ان الحکم الّا للّه﴾[1] این‌ها شبهاتی بود که باعث مشتبه شدن حق و باطل در زمان امیرالمؤمنین(ع) شده بود لذا حضرت می‌فرمایند: شبهه را شبهه می‌گویند چون شبهه شبیه حق است و از لحاظ صورت و ظاهر به حق شبیه است لذا حق و باطل مشتبه می‌شود إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ شبهه را شبهه نامیدند چون شبیه حق است. اما باید چکار کنیم که حق و باطل برایمان مشتبه نشود؛ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى اولیاء الهی، دوستان خدا، بندگان صالح خدا، راهنما و نور آن‌ها در شبهات، یقین و باور و اعتقادشان هست و آن‌ها را به طریق هدایت رهنمون می‌کند. پس طریق هدایت طریق کتاب و سنّت می‌تواند ما را از شبهات دور کند. امّا گمراهی دشمنان خدا، دعوت کننده‌ی آن‌ها در شبهات و دلیل انحراف‌شان از راه حق است. پس ما اگر بخواهیم در شبهات نجات پیدا کنیم باید تمسّک داشته باشیم به طریق هدایت که کتاب و سنّت هست که خود پیامبر(ص) فرمودند: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً[2] ؛ من از میان شما می‌روم و دو ثقل، کتاب خدا و اهل‌بیتم را پیش شما امانت می‌گذارم، اگر به قرآن و اهل‌بیت تمسّک کردید، در آینده در شبهات گمراه نمی‌شوید.

یک روایت جالبی در صحیح بخاری نقل شده که بَکرة از صحابی رسول خدا(ص) بوده، می‌گوید: نزدیک بود که در قضیّه‌ی جمل گمراه شوم و طریق حق را گم کنم و به گروه باطل بپیوندم چون حق برایم مشتبه شده بود؛ امّا یادم آمد روایتی از پیامبر(ص) که باعث شد نجاتم دهد؛ اینکه روزی در محضر رسول خدا(ص) نشسته بودیم؛ خبر آوردند که در ایران بعد از فوت کسری پادشاه ایران، گروهی از مردم عجم و ایرانی با دختر کسری پادشاه ایران بیعت کردند؛ با یک زن به عنوان پادشاه بیعت کردند، پیامبر(ص) فرمودند: لن یُفلح قومٌ وَلّوا أمرَهم امرأة هرگز رستگار نمی‌شوند گروه و قوم و قبیله‌ای که امر و زمام خودشان را به دست یک زن بسپارند؛ قومی که رهبر و زعیم و رهنمایش را یک زن قرار دهد هرگز رستگار نمی‌شوند؛ می‌گوید همین روایت برای من تلنگری شد که در جنگ جمل عقلم را دست یک زن نسپارم و رهبری عایشه را در جمل من قبول نکنم فلذا به سپاه امیرالمؤمنین(ع) پیوستم.[3]

خود پیامبر(ص) هم در روایت زیبایی به عمّار فرمودند: عمّار بعد از منِ پیامبر فتنه‌ها و شبهاتی رخ می‌دهد، اگر می‌خواهی نجات پیدا کنی إِذَا رَأَيْتَ عَلِيّاً سَلَكَ وَادِياً وَ سَلَكَ اَلنَّاسُ وَادِياً غَيْرَهُ فَاسْلُكْ مَعَ عَلِيٍّ وَ دَعِ اَلنَّاسَ[4] اگر دیدی علیّ ابن أبی‌طالب یک طرف می‌رود و بقیّه مردم به طرف دیگر، طریق علیّ ابن أبی‌طالب را تبعیّت کن و مردم را رها کن. در روایت دیگری از امام رضا(ع) داریم که اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ هُوَ عَلِیٌّ یعنی علیّ بن أبی‌طالب(ع)[5] .

پس در شبهات چکار کنیم تا نجات پیدا کنیم؟ قرآن و اهل‌بیت؛ ﴿ذَلِكَ ٱلكِتابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدى لِّلمُتَّقِينَ﴾[6] قرآن کتاب هدایت است برای متّقین است؛ و تمسّک به اهل‌بیت یعنی طریق ولایت امیرالمؤمنین علیّ بن أبی‌طالب(ع).

ما در آخرالزّمان زندگی می کنیم و در آخرالزّمان شبهات و فتن بسیار است و روایات عجیبی از پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه داریم؛ پیامبر(ص) فرمودند: سَتَكُونُ فِتَنٌ فِتن و شبهاتی در آخرالزّمان می‌آید که يُصبِحُ الرجُلُ فيها مؤمِناً و يُمسِي كافِراً، افراد صبح ایمان دارند و شب کافر می‌شوند وَ يُمْسِي مُؤْمِناً وَيُصْبِحُ كَافِراً و شب ایمان دارند ولی صبح کافر می‌شوند يَبِيعُ أَحَدَهُم دِينَهُ بعَرَضٍ مِنَ الدُّنْيَا قلیلٍ[7] مردم در آخرالزّمان دین‌شان را به پول و غرایض اندک دنیا می‌فروشند و ایمان‌شان را از دست می‌دهند. باز در روایت دیگر داریم که مرحوم حرّ عاملی نقل کرده اِخْتَلَطَ اَلْحَقُّ بِالْبَاطِلِ در آخرالزّمان حق با باطل مشتبه می‌شود وَ اِشْتَبَهَ اَلْأَمْرُ فَلَمْ يُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِقٍ[8] ؛ آخرالزّمان طوری است که مؤمن از منافق شناخته نمی‌شود؛ می بینید امروزه ما در میان حوادثی که اتّفاق می‌افتد در جامعه چقدر امر مشتبه است، حق از باطل شناخته شده نیست؛ مؤمن از منافق، دوست از دشمن شناخته شده نیست؛ حالا باید چه کار کنیم در عصر غیبت ولیّ‌خدا؟ امام صادق(ع) به فضیل بن یسار فرمودند: تو باید امام زمانت را بشناسی، به وظیفه‌ات عمل کنی و اگر امام زمانت را بشناسی و به وظیفه‌ات در عصر غیبت عمل کنی، دیگر نباید برایت فرق کند که بگویند امام زمان إن شاء اللّه فردا ظهور می‌کند و یا یک هفته‌ی بعد یا یک سال بعد؛ چون ما آماده‌ی ظهور شدیم، ما معرفت کسب کردیم و به وظیفه‌مان عمل می‌کنیم؛ به فضيل بن یسار فرمودند: اِعْرِفْ إِمَامَكَ تو امام زمانت را بشناس فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ إِمَامَكَ اگر امام زمانت را بشناسی لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا اَلْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ[9] دیگر تقدم و تاخر زمان ظهور برای تو فرقی نمی کند؛ لذا از دعاهایی که در عصر غیبت توصیه شده همین دعا است اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ خدایا حجّت و امام خودت را به ما بشناس فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي[10] که اگر امام زمانم را نشناسم،گمراه می شوم. بنابراین دعای همیشگی ما باید این باشد که در شبهات و فتن و شرور آخرالزّمان ثبات قدم داشته باشیم؛ امام صادق(ص) در این باره فرمودند: در آخرالزّمان دعای غریق را زیاد بخوانید که اینچنین است يَا اَللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ اَلْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ[11] خدایا مرا در دین خودت ثابت قدم بدار.

یک خط آخر هم این خطبه‌ی 38 دارد که بعضی‌ها گفتند اصلا ربطی به صدر این خطبه ندارد که شاید سیّدرضی از جای دیگری این را جمع آوری کرده و در این خطبه‌ی 38 آورده است؛ خط آخر این است فَمَا يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ حضرت می‌فرمایند: کسی که از مرگ بترسد؛ این ترس و وحشتش، باعث نجات او از مرگ نمی‌شود زیرا همه مرگ را تجربه می کنند ﴿كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ ٱلمَوتِ﴾[12] ﴿كُلُّ شَيءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجهَهُ؛ إِنَّ ٱلمَوتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنهُ فَإِنَّهُۥ مُلاقِيكُم﴾[13] ، کسی هم که از مرگ فرار کند ﴿وَلَو كُنتُم فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ﴾[14] مرگ به سراغش خواهد آمد؛ پس ترس از مرگ، ما را از مرگ نجات نمی‌دهد ﴿وَ لَا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه﴾ و کسی که حبّ بقاء و عشق به زنده‌ ماندن و حیات جاودان داشته باشد، این باعث جاودانگی و زنده ‌بودن دائمی او نخواهد شد.

إن شاء اللّه خداوند متعال همه‌ی ما را از فتن و شرور آخرالزّمان در امان بدارد و توفیق دهد که به وظیفه‌مان در عصر غیبت، عمل کنیم به برکت صلوات بر محمّد و آل‌محمّد.


[1] سوره انعام، آيه 57.
[2] مستدرك الوسائل، المحدّث النوري، ج11، ص374.
[3] صحيح البخاري، البخاري، ج6، ص8.
[4] كشف الغمة في معرفة الأئمة، المحدث الإربلي، ج1، ص153.
[5] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج23، ص211.
[6] سوره بقره، آيه 2.
[7] نهج الفصاحة، پاینده، ابوالقاسم، ج1، ص371.
[8] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج16، ص179، أبواب کتاب الأمر بالمعروف والنهي عن المنکر أبواب الأمر والنهي، باب17، ح9، ط آل البيت.
[9] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص371.
[10] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص337.
[11] كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق، ج2، ص352.
[12] سوره عنکبوت، آيه 57.
[13] سوره جمعه، آيه 8.
[14] سوره نساء، آيه 78.