درس نهج البلاغه استاد سید محسن مرتضوی

1402/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خطبه سی و دوم/فراز چهارم /زهد در دنیا

 

متن خطبه: التزهيد في الدنيا: فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ، وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ.

[قال الشريف رضي الله عنه أقول و هذه الخطبة ربما نسبها من لا علم له إلى معاوية و هي من كلام أمير المؤمنين (علیه السلام) الذي لا يشك فيه و أين الذهب من الرغام و أين العذب من الأجاج. و قد دل على ذلك الدليل الخريت و نقده الناقد البصير عمرو بن بحر الجاحظ فإنه ذكر هذه الخطبة في كتاب "البيان و التبيين" و ذكر من نسبها إلى معاوية ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها جملته أنه قال و هذا الكلام بكلام علي (علیه السلام) أشبه و بمذهبه في تصنيف الناس و في الإخبار عما هم عليه من القهر و الإذلال و من التقية و الخوف أليق. قال و متى وجدنا معاوية في حال من الأحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد و مذاهب العباد].

ترجمه خطبه:

4. روش برخورد با دنيا:

اى مردم بايد دنياى حرام در چشمانتان از پَر كاه خشكيده و تفاله هاى قيچى شده دام داران، بى ارزش تر باشد، از پيشينيان خود پند گيريد پيش از آن كه آيندگان از شما پند گيرند، اين دنياى فاسد نكوهش شده را رها كنيد زيرا مشتاقان شيفته تر از شما را رها كرد.

نکته: بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند ولى بدون ترديد اين خطبه از سخنان امير مؤمنان عليه السّلام است. «طلا كجا و خاك كجا، آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا؟». دليل بر اين مطلب سخن «عمرو بن بحر، جاحظ» است كه ماهر در ادب و نقّاد بصير سخن مى باشد؛ او اين خطبه را در كتاب «البيان و التبيين» آورده و گفته است: آن را به معاويه نسبت داده اند. سپس اضافه كرده كه اين خطبه به سخن امام عليه السّلام و به روش او در تقسيم مردم شبيه تر است و اوست كه بين حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقيّه و ترس واردتر است، سپس مى گويد: «تا كنون چه موقع ديده ايم كه معاويه در يكى از سخنانش، مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند؟».

ترجمه لغوی برخی واژه‌ها:

الْحُثَالَة: پوست كنده شده ميوه و بادام و جو، بی‌ارزش، پر کاه، بسیار بد بو و متعفّن

الْقَرَظ: برگ سَلم، در دباغى استفاده مي‌شود

الْجَلَم: قيچى پشم چينى

قُرَاضَة الْجَلَم: آنچه در حين چيدن پشم به اطراف مى‌ريزد

اشْغَفَ بِهَا: به آن شيفته‌تر و عاشق‌تر بود

توضیح و تفسیر خطبه:

در محضر کلمات نورانی امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ی سی و دو نهج‌البلاغه بودیم؛ از خطبه‌ی سی و دوم، سه فرازش را بیان کردیم:

- فراز اوّل امیرالمؤمنین(ع) شکایت کردند از روزگار و زمانه‌ی خودشان، از بی‌وفایی یاران و اصحاب‌شان.

- در فراز دوم امیرالمؤمنین(ع) مردم دنیاپرست را تقسیم کردند به چهار طایفه و فرمودند: دنیاپرستان چهار گروه هستند.

- در فراز سوم صفت مردان الهی و مردان با ایمان را بیان کردند.

- در این فراز چهارم و فراز آخر خطبه‌ی سی و دو نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مردم را دعوت می‌کنند به بی‌اعتنایی به دنیا که دنیا برای شما ارزش نداشته باشد چون دنیا به کسی وفا نکرده است. بعد تعبیر زیبا و تشبیه زیبایی امیرالمؤمنین(ع) مطرح می‌کنند می‌فرمایند: فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ دنیا در نظر شما، پیش چشم شما باید پست‌تر باشد از حُثَالَةِ الْقَرَظِ (پوست‌های کَنده‌شده‌ی از درخت سَلَم؛ درختی که بسیار بدبو و متعفّن بوده و از برگش برای دبّاغی استفاده می‌شود) مثل اینکه ما برای چیز بی ارزش، تعبیر به پَر کاه می کنیم. وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ (الْجَلَمِ: قیچی پشم‌چینی است که پشم گوسفندان را با آن، قیچی می‌زنند. قُرَاضَة: پشم‌های ریزِ ریزی که وقتی قیچی می‌زند روی زمین می‌افتد) یعنی دنیا در نظر شما اینقدر بی‌ارزش‌تر باشد. پس امیرالمؤمنین(ع) در این جمله بی‌ارزش ‌بودن دنیا و هم‌چنین نفرت‌انگیز بودن دنیا را بیان کردند که دنیا باید موجب تنفّر ما باشد مثل این پشم‌ها و مثل این پوست‌هایی که کسی به آن نگاه نمی‌کند و از اگر به لباس چسبیده باشد، آنها را می تکانیم. باید ما هم به دنیا چنین نگاهی داشته باشیم که دنیا برای ما اصالت و ارزشِ استقلالی نداشته باشیم.

در جمله‌ی بعدی امیرالمؤمنین(ع) یک صفت دیگری برای دنیا بیان می‌کنند و آن، زودگذر بودن دنیا است؛ دنیا چقدر زود می‌گذرد امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ موعظه بگیرید، پند بگیرید از مردم‌هایی که قبل شما بودند و مُردند. أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ قبل از اینکه دیگران بخواهند از شما عبرت بگیرند یعنی از کسانی که قبل از شما بودند، پند بگیرید قبل از اینکه خود شما، پند دیگران شوید؛ دنیا اینقدر زود گذر است. پس از دنیا استفاده کن به عنوان مزرعه‌ی آخرت، به عنوان پُل، به عنوان طریق برای توشه‌چینی.

بعد می‌فرمایند: وَارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً این دنیای نکوهیده و پست را رهایش کنید؛ چرا؟ فَإِنَّهَا رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ چون دنیا خودش رها کرده کسانی را که عاشق‌تر از شما بودند نسبت به دنیا، دنیاپرستانی که واقعاً دنیاپرست و عاشق دنیا بودند. نظر خود حضرت در مورد دنیا اینچنین است که در خطبه‌ی سه می‌فرمایند: لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ[1] (عَفْطَةِ عَنْزٍ یعنی آب بینی بزغاله) که دنیای شما و حکومت شما نزد من علی پست‌تر است از آب بینی بزغاله است و در خطبه‌ی سی و سه داریم که امیرالمؤمنین(ع) داشتند کفش‌هایشان را پینه می‌زدند ابن عبّاس آمد گفت: آقا این کفش‌ها را رها کنید مردم الآن منتظرند؛ شما بیایید سخنرانی کنید، نشستید دارید کفش‌هایتان را پینه می‌زنید، حضرت اشاره کردند به همین کفش‌ها و فرمودند: این کفش‌ها چقدر ارزش دارد؟ ابن‌عبّاس گفت: به خدا که هیچ ارزشی ندارد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ.[2] به خدا همین کفش‌ها از امارت شما ارزشش برای من بیشتر است؛ یعنی ارزش حکومت و امارت شما از این کفش‌هایی که اینقدر بی‌ارزش است، نزد من کمتر است. به همین مناسبت یک روایت زیبایی از پیامبر(ص) نقل شده است؛ می‌گویند پیامبر(ص) با اصحاب‌شان از کنار لاشه‌ی یک حیوان گندیده عبور می‌کردند؛ یک حیوان گندیده‌ای مثلاً روباهی، چیزی، بعد حضرت اشاره کردند به این حیوان و فرمودند: أَ تَرَوْنَ هَذِهِ این حیوان را می‌بینید که هَيِّنَةً عَلَى أَهْلِهَا که مردم همه از آن متنفّرند و چِندش‌شان می‌آید؛ حتّی اگر صاحبش هم باشد، صاحبش هم از این بدش می‌آید و متنفّر است؟ فَوَ اَللَّهِ اَلدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اَللَّهِ مِنْ هَذِهِ عَلَى أَهْلِهَا به خدا، دنیا نزد خداوند بی‌ارزش‌تر است از این لاشه‌ی حیوان؛ یعنی لاشه‌ی حیوان ارزشش از دنیا باید نزد شما بیشتر باشد. بعد فرمودند: اَلدُّنْيَا دَارُ مَنْ لاَ دَارَ لَهُ دنیا خانه‌ است برای کسی که خانه ندارد ولی خانه‌ ما که آخرت است، خانه‌ی اصلی‌ انسان آخرت است؛ معنا ندارد که بیاییم تو این دنیایی که می‌خواهد نابود شود و زودگذر است، این دنیایی که به کسی وفا نکرده است؛ خانه اختیار کنیم و دلبسته آن باشیم. و مَالُ مَنْ لاَ مَالَ لَهُ و دنیا برای کسی که ثروت نداشته باشد، ثروت و مال است ولی ما ثروت اصلی‌مان ایمان و تقوایی است که باید در آخرت به آن پاداش می‌دهند. وَ لَهَا يَجْمَعُ مَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ چه کسی برای دنیا مال اندوزی میکند؟ کسی که لاَ عَقْلَ لَهُ؛ کسی که عقل ندارد، دیوانه. وَ شَهَوَاتِهَا يَطْلُبُ مَنْ لاَ فَهْمَ لَهُ چه کسی دنبال شهوات دنیایی هست؟ کسی که فهم و شعور ندارد دنبال شهوات و پُست و مقام و ریاست دنیوی می‌گردد. وَ عَلَيْهَا يُعَادِي مَنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بر سر دنیا با همدیگر دعوا و دشمنی می‌کنند کسانی که هیچ اطلاع آگاهی ندارند؛ کسی که علم و آگاهی داشته باشد که سر دنیا دعوا نمی‌کند؛ اکثر دعواها و عداوت‌ها سر چیست؟ بر سر دنیا. وَ عَلَيْهَا يَحْسُدُ مَنْ لاَ فِقْهَ لَهُ و کسی که هیچ فهم و درکی ندارد، سر دنیا به دیگری حسادت می‌کند؛ او خانه دارد او ماشین دارد من ندارم. بعد فرمودند: وَ لَهَا يَسْعَى مَنْ لاَ يَقِينَ لَهُ.[3] چه کسی برای دنیا تلاش می‌کند؟ سعی می‌کند؟ کسی که یقین و ایمان و باور ندارد. کسی که یقین و ایمان و باور داشته باشد، هیچ موقع در دنیا برای دنیای فانی سعی و تلاش نمی‌کند.

نکته: باید توجه داشت که سعی و تلاش در دنیا برای دنیا مذموم است والا سعی و تلاش در دنیا برای توشه آخرت ممدوح و سفارش شده است.

إن شاء اللّه بتوانیم این حبّ دنیا را از قلوب‌مان جدا کنیم و دنیا را مأوا و مقصد و هدف خود قرار ندهیم به برکت صلوات برمحمّد و آل‌محمّد.


[1] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص10، خطبه 3.
[2] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص31، خطبه 33.
[3] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج73، ص122.