1402/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خطبه سی و دوم/فراز اول /اقسام مردم در حکومت
متن خطبه: و من خطبة له (علیه السلام) و فيها يصف زمانه بالجور، و يقسم الناس فيه خمسة أصناف، ثم يزهد في الدنيا؛ أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ [شَدِيدٍ] كَنُودٍ، يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً. لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا.
ترجمه خطبه: (در سال ۳۷ هجری در مسجد کوفه در شناخت مردم و روزگاران پس از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد کردند):
۱. سیر ارتجاعی امّت اسلامی:
اى مردم، در روزگارى کینهتوز، و پر از ناسپاسى و كفران نعمتها، صبح کردهایم، كه نيكوكار، بدكار به شمار میآید، و ستمگر بر تجاوز و سركشى خود مى افزايد. نه از آن چه مى دانيم بهره مى گيريم و نه از آن چه نمى دانيم، مى پرسيم، و نه از حادثه مهمّى تا بر ما فرود نيايد، میترسیم.
ترجمه لغوی برخی واژهها:
عَنُود: جائر، منحرف، کینهتوز
كَنُود: ناسپاس
قَارِعَة: حادثه ناگوار
توضیح و تفسیر خطبه:
از خطبههای کوتاه امیرالمؤمنین خطبهی سی و دوم نهجالبلاغه است که انشاءالله امروز شروع میکنیم. چهار فراز دارد خطبهی ۳۲؛ گفتهاند خطبهای که امیرالمؤمنین در سال ۳۷ هجری در مسجد کوفه ایراد فرمودند. در این خطبه امیرالمؤمنین از زمان و زمانهی خودشان شکایت کردند که من در چه زمانهی بدی زندگی میکنم و بهاصطلاح گلایه و شکایت از زمانه و روزگار زمان خودشان کردند. بعد مردم را به پنج قسم تقسیم کردند و بعد هم در انتهای خطبه، مردم را باز سفارش به زهد و دوری از دنیا کردند.
فراز اوّل این خطبه این است که أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ. عجیب است امیرالمؤمنین دارند بد میگویند از روزگار و زمانه، میگویند ما صبح کردیم و صبح میکنیم در دهر عنود، در زمانهی روزگار ظالم، روزگار منحرف (بعضیها هم عنود را به معنای کینهتوز گرفتند، در روزگاری که کینهتوز است). پس زمان و زمانه و روزگار را متّصف به کینهتوزی و ظلم کردند. وَ زَمَنٍ كَنُودٍ و زمان ناسپاسی و کفران. پس ما صبح میکنیم در زمانهای که این زمانه ناسپاس است، کفور است و زمانهای که منحرف و جائر و کینهتوز است. بعد اینجا بحث شده و میگویند زمان که بد نمیشود؛ چون زمان که فرق نمیکند، آفتاب طلوع میکند و شب آفتابغروب میکند، شب میآید ماه میآید، همهی زمان همهی روزها یکی است؛ چطور میشود میگویند این زمانه، زمانهی بدی شده یا میگوییم عجب دنیایی شده، دنیا که همان دنیاست که فرقی نکرده، پس چرا ما زمان را متّصف به بدی یا خوبی میکنیم؟ امیرالمؤمنین میفرمایند: زمانهی ما زمانهی بدی است، زمانِ کینهتوز و زمان ناسپاسی و زمان کفور است. میگویند این بهخاطر مردم زمانه است؛ یعنی چون مردم زمانه، بدی میکنند ما میگوییم زمان، زمان و زمانه بدی است.
زمان امیرالمؤمنین چه خصوصیاتی داشته که به زمانه بدی توصیف شده؟
زمانی بوده که دنیاپرستی و تجمّل، بیمعرفتی و بیوفایی مردم به طور فراوان وجود داشته است، لذا امیرالمؤمنین از زمانه شکایت میکنند که چه زمانهی بدی است که مردم کینهتوز و مردم ناسپاس و کفور شدند. در روایات زیاد داریم که اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلنَّبِيِّ إِلَّا ثَلاَثَةَ[1] یا إِلَّا أَرْبَعَة و یا إِلَّا خَمْسَة. که همهی مردم بعد پیامبر مرتد شدند. این میشود زمانهی کفور و ناسپاس؛ زمانهای که مردمش ولایت امیرالمؤمنین را قبول نکردند، دور امیرالمؤمنین را خالی کردند، بیمعرفتی کردند؛ لذا امیرالمؤمنین میفرمایند: این زمانه و روزگارِ منِ علی، روزگار بدی هست. در خطبههای دیگر نهجالبلاغه داریم که: خدایا علی را از این مردم بگیر که امیرالمؤمنین از مردمِ زمانهی خودشان شکایت میکنند که يَا أَشْبَاهَ اَلرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ[2] اینها چه مردهایی هستند که شبیه مَردند ولی مرد واقعی نیستند. زمستان میگویم بیایید جنگ، میگویند هوا سرد است، تابستان میگویم بیایید جنگ، میگویند هوا گرم است. پس این زمانه متّصف به بدی میشود بهخاطر مردمش. یک شعری هم هست منسوب به حضرت عبدالمطّلب؛ خیلی شعر زیبایی است که مضمون بسیار زیبایی دارد به همین مضمون که يَعِيبُ اَلنَّاسُ كُلُّهُمْ زَمَاناً وَ مَا لِزَمَانِنَا عَيْبٌ سِوَانَا نَعِيبُ زَمَانَنَا وَ اَلْعَيْبُ فِينَا، وَ لَوْ نَطَقَ اَلزَّمَانُ بِنَا هَجَانَا وَ إِنَّ اَلذِّئْبَ يَتْرُكُ لَحْمَ ذِئْبٍ وَ يَأْكُلُ بَعْضُنَا بَعْضاً عِيَاناً[3] میگوید: همه مردم از زمانه و روزگار خودشان، بد میگویند؛ میگویند چه زمانهی بدی شده، ولی زمان و روزگار که عیبی ندارد جز خود ما. عیب زمانه چه کسی هست؟ خود ما مردم هستیم و الّا زمان که عیبی ندارد، روز و شب که عیبی ندارد. بعد میگوید: نَعِيبُ زَمَانَنَا وَ اَلْعَيْبُ فِينَا ما از زمانهی خودمان عیب میگیریم درحالیکه عیب در کیست؟ خود ما هستیم. وَ لَوْ نَطَقَ اَلزَّمَانُ بِنَا هَجَانَا اگر اجازهی سخنگفتن به روزگار و زمانه بدهیم، روزگار و زمانه، ما را مسخره میکند که میگوید تو از من عیب میگیری درحالیکه عیب، خود شما مردم هستید. بعد بیت آخرش این است وَ إِنَّ اَلذِّئْبَ يَتْرُكُ لَحْمَ ذِئْبٍ چرا میگوییم مردم، عیب زمانه هستند؟ میگوید: چون گرگ هیچ موقع گوشت گرگ را نمیخورد؛ ولی و يَأْكُلُ بَعْضُنَا بَعْضاً عِيَاناً ولی بعضی از ما مردم به طور آشکار، در روز روشن گوشت همدیگر را میخوریم. پس این مشخّص است که عیب زمانه، چه کسی هست؟ خود ما هستیم. پس امیرالمؤمنین هم در اینجا میفرمایند: ما زمانهی بدی هستیم، چرا؟ چون يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً روزگارِ منِ علی، روزگارِ زمانی است که نیکوکار و آدم خوب و صالح، گنهکار شمرده میشود. پس جای خوب و بد عوض شده. پس چرا امیرالمؤمنین از روزگار و زمانهاش شکایت میکنند؟ چون جامعه دچار دگرگونی ارزشها شده؛ جای خوب و بد عوض شده؛ وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً ظالم روزبهروز دارد ظلمش را بیشتر میکند، روزبهروز دارد در جامعه ظلم بیشتر میشود و خوبان و صالحین دارند گوشهگیر و به حالت انزوا در میآیند. جامعهی ما طوری شده که لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا کسی از کسانی که علم دارند بهره نمیبرد وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا مردم نسبت به چیزهایی که جهل دارند، سؤال نمیکنند تا جهل خودشان را برطرف کنند وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا جامعه دارد به سمتی میرود که اصلاً مردم ترس از عذاب هم ندارند. هیچکس اصلاً از قارعه نمی ترسد(قارعه یعنی حادثه کوبنده، حادثهی ناگهانی؛ منظور قبر و قیامت است). و اگر به مردم بگویی جهنّمی هست، هیچکسی نمیترسد مگر اینکه عذاب به سرشان نازل شود. پس امیرالمؤمنین در این فراز اوّل از زمانه و روزگار خودشان شکایت میکنند چون میفرمایند: جای خوبی و بدی عوض شده، جای عدل و ظلم در جامعهی منِ علی، عوض شده است چون خوبان در این جامعه جایشان را به بدها دادهاند، ظالمین جای محسنین را گرفتند. این قضیه هم جالب است در این رابطه که میگوییم جای خوب و بد عوض شده است؛ میگویند زمانی شاهعباس صفوی میخواست از شیخ بهایی بهخاطر خدماتی که انجام داده بود، تجلیل کند، گفت من میخواهم بهترین جایزه را به تو بدهم، خودت تعیین کن که چه میخواهی؟ شیخ بهایی گفت: پاداش من این باشد که یک روز، من سوار بر مرکب شوم و توی شاهعباس، کنار اسب من پیاده بیایی در شهر برویم. این جایزهای است که من میخواهم. شاهعباس هم قبول کرد؛ شیخ بهایی به این خاطر این نوع پاداش را انتخاب کرد که فضل و فضیلت در جامعه، به علم است؛ شاهعباس با اینکه شاه مملکت است؛ ولی باید بیاید پای علم و دانش، زانو بزند. میگویند از آن زمان به بعد که مردم، این ابهّت و هیبت و جلالت علم را دیدند چقدر مردم سرازیر شدند به حوزههای علمیّه و چقدر مدارس دینی، پر شده بود از جمعیّت بهخاطر این عملکردی که شیخ بهایی در عصر صفویّه داشت که فضیلت علم و دانش آشکار شود. پس این دررابطهبا فراز اوّل که امیرالمؤمنین میفرمایند که زمانه، زمانهی بدی شده چون ارزشها در جامعه دگرگون شده است. حالا این در هر عصر و زمانهای هست دیگر؛ ما اگر روایات آخرالزّمان را مطالعه کنیم به این آخرالزّمان که اوضاعش را برای ما توصیف کردند، جامعه آخرالزّمان جامعهای است که ارزشها در آن دگرگون میشود و ما باید در این عصر چه تکلیف و چه وظیفهی سنگینی را داریم.
بعضی از اوصاف آخرالزّمان:
• آخرالزّمان وقتی است که وفا در آن کم میشود، همسایه به همسایه رحم نمیکند، آشنایان در وقت حاجت با یکدیگر غریبه میشوند و از یکدیگر پنهان میشوند، مدح و ثناگویی فراوان میشود، افراد حیلهگر و مکّار زیاد میشوند، کبر و تکبّر فراوان شود، افراد کریم اندک و افراد لئیم زیاد میشوند، امانت را ضایع کنند، خائن را امین و امین را به خیانت متّهم میکنند، دل مردم را قساوت فرا میگیرد، قطع رحم فراوان میشود، فرزند به مرگ والدین شادمان میشود، بزرگان به کوچکان رحم نمیکنند، حیا از کودکان و کوچکان از بین میرود، دروغ را حلال میشمارند، قسم دروغ زیاد میخورند، دروغگو را تصدیق کرده و خائن را امین میشمارند و راستگو را تکذیب کنند؛ یکدیگر را بشارت دهند به غیبت جدیدی که به مجلس غیبت آوردند، هرگاه در جلسهای نتوانند غیبت کسی را کنند، ناراحت شوند و اظهار کنند که این مجلس به آنها خوش نگذشته است، جور و فساد زیاد شود، هرج و مرج فراوان شود، مردهها در قبر از خیر زندهها ناامید میشوند، علماء راغب دنیا میشوند، علماء رشوهگیر میشوند و علم را فرا میگیرند برای غیر خدا، از نمّامان استقبال میکنند، قاضیان برخلاف امر خدا قضاوت کنند و اهل رشوه می شوند و شهادتهای دروغ را قبول کنند، عبادت خدا ترک میشود، عبادت خدا فقط در ماه رمضان به وقوع پیوندد، باطنها خبیث و ظاهرها نیکو میشود، دلهای مردم از مردار گندیدهتر و از صبر زرد تلختر میشود، در ظاهر یک چیز میگویند و پشت سر چیز دیگر، مساجد مخروبه میشود و مورد توجّه نیست، مساجد را مانند معابد زینت کنند، مساجد به مهمانخانه تبدیل شود، مساجد محل غیبت کردن میشود، مساجد پر شود از افرادی که اصلاً خوفی از پروردگار ندارند، به خاطر اختلاف مساجد کم رونق شود، از قرآن چیزی جز نقش آن باقی نمیماند، قرآن مهجور و متروک میشود، شنیدن قرآن بر مردم سنگین شود، امر به معروف ترک شود، منکرات ظاهر شود، آمر به معروف ذلیل میشود، آمر به معروف را نصیحت کنند بر ترک آن، امر به معروف را جز دین حساب نمیکند، فسّاق مردم را دعوت میکنند و مردم گروه گروه به سوی آنها روند، مردم از هیچ گناهی پروا ندارند، به گناهان و منکرات افتخار میکنند، قبح گناه و زشتی از بین میرود، بیحیایی فراوان و عفّت از بین برود، قتل و غارت فراوان شود، پول حرام را غنیمت میشمارند، زنا شایع میشود و آن را سهل و آسان میشمارد، هر کسی نخواهد عمل زنا را انجام دهد مردم آن را مسخره و سرزنش میکنند، زنا را جزء افتخارات خود میدانند، پسران خود را چون زنان در اختیار دیگران قرار میدهند، مرد همسرش را در اختیار دیگران گذاشته و پول آن را برای خود برمیدارد، زنان بیحیا میگردند، زنان برای نامحرمان تواضع و خوشرفتار و برای همسران متکبّر و بدخو میشوند، مردان خود را شبیه زنان میکنند، مردان مانند زنان آرایش کنند، مردان اطاعت از زنان نمایند، مردان از کسب حرام زنانشان میخورند، مردان سرزنش شوند که چرا جلوی بیحیایی زنان خود را میگیرند، طلاق زیاد شود، نماز در جامعه میمیرد، نماز را برای ریا انجام میدهند، زکات را قطع کنند، حج تعطیل میشود، حقوق الهی تضییع میشود، ثروتمندان حج را برای تفریح و تجارت به جا آورند، چشمهای مردم اشک ندارد، از تشییع جنازه عبرت نگیرند، اسراف نموده و کسی جلوگیری نمیکند، دسته دسته مردم از اسلام خارج میشوند، از دین نماند مگر اسم او، دین از دل مردم خالی میشود چنانکه ظرف از آب تهی میشود، مردم دین را به دنیا راحت میفروشند، دین خدا وارونه میشود، دین نزد مردم همانند خوراکی شود که در دهان میگردانند و بیرون میریزند، دین نزد مردم درهم و دینار میشود، همّ مردم شکمشان، قبلهی مردان زنان و برای نان خَم و برای درهم سجده میکنند، مردم حیران و سرگردانند در آخرالزّمان نه نصرانیاند و نه مسلمان، مؤمن ذلیل و منافق عزیز میشود، به مؤمن تهمت میزنند؛ زنان آوازهخوان و رقّاص زیاد شوند، آلات غنا و موسیقی در مکّه و مدینه زیاد شود، مردم مالهای خود را در غنا و موسیقی و مطربی خرج کنند و در مساجد آلات لهو و لعب بنوازند.[4]
اینها اخباریست که در آخرالزّمان آمده پس روزگار، روزگارِ سختی است احوال آخرالزّمان. لذا امام صادق (ع) فرمودند در آخرالزّمان مداومت کنید بر خواندن دعای غریق يَا اَللَّهُ يَا رَحْمَنُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ اَلْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ[5] که ما در این اوضاع آخرالزّمان که تمام ارزشها دگرگون میشود، بتوانیم دین خودمان را و دین فرزندان و خانوادهمان را إن شاء اللّه حفظ کنیم به برکت صلوات بر محمّد و آلمحمّد.