درس نهج البلاغه استاد سید محسن مرتضوی

1402/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خطبه دوازدهم/کل فراز /نقش نیت در پاداش اعمال

 

متن خطبه: و من كلام له(علیه السلام) لما أظفره الله بأصحاب الجمل: وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ. فَقَالَ لَهُ(علیه السلام) أَهَوَى أَخِيكَ مَعَنَا؟ فَقَالَ نَعَمْ. قَالَ فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا [قَوْمٌ] أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَان.

ترجمه خطبه: شركت آيندگان در پاداش گذشتگان(نقش نيّت در پاداش اعمال):

(پس از پيروزى در جنگ بصره در سال 36 هجرى يكى از ياران امام عليه السّلام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و مى ديد كه چگونه خدا تو را بر دشمنانت پيروز كرد). امام عليه السّلام پرسيد: آيا فكر و دل برادرت با ما بود. گفت: آرى. امام عليه السّلام فرمود: پس او هم در اين جنگ با ما بود، بلكه با ما در اين نبرد شريكند آنهايى كه حضور ندارند، در صلب پدران و رحم مادران مى باشند ولى با ما هم عقيده و آرمانند، به زودى متوّلد مى شوند و دين و ايمان به وسيله آنان تقويت مى گردد.

مقدّمه: در محضر کلمات امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه، چند جمله از شرّاح و ادبای عرب در رابطه با فصاحت و بلاغت نهج‌البلاغه در ابتدا تقدیم می‌کنیم تا بیشتر قدر کلمات امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه را بدانیم.

کلام سیدرضی: سیدرضی جمع‌آوری کننده‌ی نهج‌البلاغه که رحمت و رضوان خدا بر او باد، زحمت کشیده خطبه‌های متفرّق امیرالمؤمنین(ع) را در نهج‌البلاغه جمع‌آوری کرده، در مقدّمه‌ی نهج‌البلاغه می‌فرماید: "کان امیرالمؤمنین(ع) مشرِعَ الفصاحة وموردَها ومنشأالبلاغة ومولدَها" امیرالمؤمنین(ع) کسی است که فصاحت و بلاغت را به وجود آورده است، سرچشمه و منشأ فصاحت و بلاغت، کلمات امیرالمؤمنین(ع) است. "ومنه ظهر مکنونها وعنه أخذت قوانینها" اصلاً قوانینِ فصاحت و بلاغت را در لغت عرب، باید از امیرالمؤمنین(ع) یاد بگیریم "وبکلامه استعان کلّ واعظٍ بلیغ" هر کسی در عرب می‌خواهد بلیغ و فصیح صحبت کند باید از کلمات امیرالمؤمنین(ع) استفاده کند. بعد خود سیدرضی علّتش را می‌آورد "لأنّ کلامه علیه السّلام الکلام الذي عليه مسحة من العلم الالهي" (مسحة به معنای نشانه). کلام امیرالمؤمنین(ع) کلامی است که از علم الهی نشانه‌ای دارد "وفیه عقبة" عطر و بویی دارد "من الکلام النّبوی" عطر و بوی کلام پیامبر(ص) را دارد.

کلام إبن‌أبی‌الحدید: إبن‌أبی‌الحدید معتزلی شارح نهج‌البلاغه این تعبیر را آورده است: "وینبغي" سزاوار این است که برای نهج‌البلاغه‌ی امیرالمؤمنین(ع) یک مجلس تشکیل شود و تمام فصحاء و نحویون و ادبای عرب بنشینند و نهج‌البلاغه خوانده شود و آن‌ها بر کلمات امیرالمؤمنین(ع) سجده کنند همان‌طوری که نقل شده است شعرا در یک مجلسی نشسته بودند و اشعار عدیّ بن الرّفاع که شاعر معروف عرب است خوانده شد و شعرا بر شعر عدیّ سجده کردند؛ به آن‌ها گفته شد چرا سجده می‌کنید؟ گفتند همانطور که شما سجده‌های قرآن را خبر دارید که کجا جای سجده‌ی قرآن است ما شعرا می‌دانیم کجا جای سجده‌کردن بر شعراست؛ لذا إبن‌أبی‌الحدید می‌گوید: "ینبغي لو اجتمع فصحاء العرب قاطبه" تمام فصحاء عرب جمع شوند "في مجلس وتُلِی علیهم" نهج‌البلاغه برایشان خوانده شود و "أن یسجدوا له" بر نهج‌البلاغه سجده کنند "کما سجد الشعراء" کما اینکه شعرا برای قول عدیّ سجده کردند. "فلمّا قیل لهم في ذلک" وقتی به شعرا گفتند چرا سجده می‌کنید گفتند "انّا نعرف مواضع السجود في الشعر" ما می‌دانیم کجا در شعر باید سجده کرد "کما تعرفون مواضع السجود"[1] همان‌طوری که شما محل سجده در قرآن را می‌دانید ما شعرا می‌فهمیم که کجا باید بر شعر کسی سجده کرد.

دوباره إبن‌أبی‌الحدید می‌گوید: "وأمّا الفصاحة" فصاحت نهج‌البلاغه را می‌خواهید بفهمید "فهو إمام الفصحاء" امیرالمؤمنین(ع) امام فصحاء بوده است "وسیّد البلغاء وفي کلامه قیل" نسبت به کلام امیرالمؤمنین(ع) است که گفته شده "دون کلام الخالق وفوق کلام المخلوقین ومنه تعلم النّاس الخطابة والکتابة"[2] از فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) است که عرب، کتابت و خطابه را یاد گرفت.

إبن‌أبی‌الحدید در ذیل خطبه‌ی 221 که خطبه‌ی الهکم التکاثرِ نهج‌البلاغه است و خطبه‌ی معروفی است که إن شاء الله توفیق باشد آن را هم بخوانیم، می‌گوید سوگند به خدا من خطبه‌ی الهکم التکاثرِ امیرالمؤمنین(ع) را از 50 سال پیش تا به امروز بیش از هزار بار خواندم و هر زمان که آن را خواندم ـ که این خطبه در رابطه با معاد است ـ ترس و وحشت و بیداری عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت و در قلب من اثر عمیق گذاشت، چقدر واعظان و خطیبان درباره معاد سخن گفته‌اند امّا در هیچ کدام از آن‌ها تاثیری که در این کلام امیرالمؤمنین(ع) بود در دل و جانم ندیدم.[3]

کلام محمد غزالی: امام محمد غزالی دانشمند معروف اهل‌سنت و عرب می‌گوید اگر می‌خواهی در ادبیات، در فصاحت، در علم بر أقران و رفقایت پیشی بگیری "علیک بحفظ نهج‌البلاغه"؛ می‌گوید: "إذا شئت أن تفوق أقرانک في العلم والأدب والصناعة الإنشاء فعلیک بحفظ القرآن ونهج‌البلاغه"[4] نهج‌البلاغه را حفظ کن که بخواهی در ادبیات، در فصاحت جلو بیفتی.

کلام مرحوم آیت‌اللّه خویی: مرحوم آیت‌اللّه خویی در البیان این جمله را نسبت به نهج‌البلاغه دارند که: هنگامی که علی علیه السّلام در خطبه‌های نهج‌البلاغه وارد بحثی می‌شود جایی برای سخنان دیگران باقی نمی‌گذارد تا آنجا که افرادی که از تاریخ زندگی علی علیه السّلام آگاهی کافی ندارند اگر این مطلب را به آن‌ها بدهی خیال و گمان می‌کنند که او تمام عمرش را تنها درباره‌ی همان موضوع صرف کرده است. یعنی تمام وقتش، 50 سال را، گذاشته که این خطبه را بتواند انشاء کند؛ نمی‌دانند که امیرالمؤمنین(ع) در آنِ واحد، هر روز، چقدر از این خطبه‌ها و کلماتِ زیبا بیان می‌کرد. إن شاء اللّه خداوند به همه‌ی ما توفیق دهد بتوانیم بیشتر با کلمات امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه آشنا شویم و نهج‌البلاغه را در زندگی‌هایمان بیاوریم.

کلام سبط بن جوزی: وقد جمع اللّه له بین الحلاوة والملاحة والطلاوه والفصاحة، لم یسقط منه کلمه، ولا بارث له حجّة، أعجز الناطقین وحاز قصبَ السبق في السابقین، الفاظ یشرقُ علیها نورالنبوة ویحیّر الافهام والالباب.[5]

توضیح و تفسیر خطبه: تصمیم بر این شد که ما خطبه‌های کوتاه و چندخطیِ امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه را فعلاً شروع کنیم؛ آن هم بیشتر خطبه‌هایی که رویکرد اخلاقی و اعتقادی دارد؛ خطبه‌های سیاسی و تاریخی را فعلاً وارد نمی‌شویم.

خطبه‌ی دوازدهم یک خطبه‌ی سه خطی از امیرالمؤمنین(ع) است. فلسفه‌ی ایراد این خطبه هم گفته‌اند: لمّا أظفره الله بأصحاب الجمل وقتی خداوند امیرالمؤمنین(ع) را در جنگ جمل پیروز کرد قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ یکی از یاران امیرالمؤمنین(ع) به امیرالمؤمنین(ع) گفت: وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا کاش برادرم فلانی هم امروز بود و پیروزی ما را در جنگ جمل می‌دید لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ که ما بر دشمنان خدا امروز در جنگ جمل پیروز شدیم. امیرالمؤمنین(ع) از این فرد یک سؤال کرد و فرمود «فَقَالَ لَهُ(علیه السّلام) أَهَوَى أَخِيكَ مَعَنَا؟»ـ چقدر جمله‌ی قشنگی است ـ أهوی أخیک معنا؟ یعنی دل و قلب رفیقت هم با ما بود یا نبود؟ أهوی، دل و رأی و اندیشه، ته دل و قلب رفیقت با ما بود؟ «فَقَالَ نَعَمْ» گفت بله، او از محبّان و دوستان شما بوده و دوست داشته امروز در جنگ جمل باشد و شاهد پیروزی شما امیرالمؤمنین(ع) باشد. حضرت فرمودند(فَقَدْ شَهِدَنَا) پس بدان او هم امروز اینجا هست و حضور دارد. این جمله زیباست «وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا» بدان در سپاه و لشکر ما امروز کسانی هستند که «أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَان» هنوز در صلب پدرانشان هستند(وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ) هنوز متولّد نشده‌اند؛ که(سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ)(رعاف به معنای خون بینی) کسانی اند که زمان آن‌ها را قطره قطره میچکاند؛ در آینده متولّد می‌شوند. کنایه‌ای است که امیرالمؤمنین(ع) به کار برده‌اند(سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ) زمان کم‌کم آن‌ها را در آینده به دنیا می‌آورد،(وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَان) کسانی اند که در آینده می‌آیند و ایمان به وسیله‌ی آن‌ها تقویت می‌شود یعنی آن‌ها در لشکر ایمان و حقّ اند. همه‌ی آن‌ها جزء سپاه منِ امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل اسمشان ثبت شده است.

پس این درس بزرگی است که ما از این خطبه می‌گیریم که که اگر کسی رأیش، دلش و قلبش با یک گروهی باشد، اسمش در زمره‌ی آن گروه ثبت می‌شود و ما چقدر در زمینه روایات داریم.

آیه‌ی قرآن در رابطه با عذاب قوم ثمود می‌فرماید(﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا﴾) قوم ثمود حضرت صالح را تکذیب کردند(فَعَقَرُوهَا) شتر و ناقه‌ی او را پی کردند. شتر و ناقه‌ی او را یک نفر پی کرد ولی قرآن(فَعَقَرُوهَا) به کار می‌برد، همه‌ی آن امّت ناقه‌ی صالح را پی کردند،(﴿فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا﴾)[6] خود امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ی 201 اشاره می‌کنند به این قضیّه که با اینکه یک نفر این کار را انجام داد چرا قرآن تعبیر(فَعَقَرُوهَا) به کار می‌برد و می‌گوید همه‌ی آن‌ها این کار را کردند؛ خطبه‌ی 201 توضیح همین خطبه‌ی 12 می‌باشد. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ی 201 می‌فرماید(أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ) آن چیزی که مردم را جمع می‌کند و در یک گروه قرار می‌دهد رضایت و سخط و دشمنی و برائت است. سپس حضرت می‌فرمایند(إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ) ناقه‌ی ثمود را یک نفر از بین برد امّا(فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ) خدا همه‌شان را عذاب کرد؛ چرا؟(لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا)[7] چون همه‌شان راضی بودند. چون همه‌شان راضی بودند خدا همه‌شان را عذاب کرد و در قرآن هم می‌فرماید(فَعَقَرُوهَا) همه‌شان این کار را انجام دادند. پس رضایت نسبت به یک کاری باعث می‌شود که اسم ما در زمره‌ی آن گروه ثبت و ضبط شود که این روایت از نقل شده است که(الرّاضي بفعلِ قومٍ كالدّاخلِ معهم فيه)[8] اگر کسی به فعل یک قومی رضایت داشته باشد مانند کسی است که همراه آن‌ها حضور داشته است. باز پیامبر(ص) می‌فرمایند(هرگاه گناهی در زمین پدیدار شود، آن کس که در گناه حاضر و ناظر است ولی از آن متنفّر باشد مانند کسی است که از گناه غائب است) یعنی اگر گناهی صورت بگیرد، کسی که فیزیکی حضور دارد ولی از گناهی که امروز در جامعه صورت می‌گیرد نفرت دارد، در گناه آن‌ها شریک نیست لذا گفته‌اند اوّلین مرتبه‌ی امر به معروف نفرت از منکر است؛ این را همه‌ی ما می‌توانیم انجام دهیم و وظیفه‌ی همه‌ی ما هم هست؛ کسی نگوید که دیگر نمی‌توان امر به معروف انجام داد؛ بعد پیامبر(ص) فرمودند(و کسی که از گناه غائب و دور است ولی به آن خشنود و راضی است) می‌گوید خوب شد که این کار را انجام داد، خوب شد که اسرائیل حمله کرد و فلسطینیان مظلوم و بیچاره را کشت؛ کسی که راضی باشد(مانند کسی است که در انجام آن گناه حاضر و شریک است) و اصلاً جزء آن‌ها هست. پس کسی که راضی باشد به گناهی مانند کسی است که در آن گناه حاضر است. روایت دیگر از پیامبر(ص) در اینجا داریم که(مَن أحبّ عمل قومٍ فهو منهم) کسی که عمل گروهی را دوست داشته باشد از آن‌ها نوشته می‌شود. روایت دیگر از علی بن موسی الرضا علیهما السلام داریم که(لو أن رجلاً قُتِل بالمشرق) مردی در مشرق زمین کشته شده(فرضی بقتله رجلٌ في المغرب) مردی در مغرب زمین به کشتن شدن آن مرد در مشرق زمین راضی است(لکان الراضي عند اللّه شریک القاتل)[9] راضی شریک قاتل نوشته می‌شود. یعنی اینقدر مسأله‌ی نیٌت و قلب و محبّت تاثیر دارد.

در زیارت وارث هم اینگونه آمده است:(لَعَنَ اللّه أمّه قتلتک ولَعَنَ اللّه أمّه ظلمتک ولَعَنَ اللّه أمّه سمعت بذلک فرضیت به).

قضیه‌ی جالبی از سعد أموی که در زمان امام باقر علیه السّلام زندگی می‌کرد نقل شده است که او از محبّان امام باقر علیه السّلام بود ولی چون از بنی امیّه بود او را سعد اموی می‌گفتند؛ گریه کنان نزد امام باقر آمد و گفت مردم و حتّی شیعیان شما من را لعن و نفرین می‌کنند و می‌گویند بنی امیّه همه‌شان ملعونند و تو از بنی امیّه هستی و عاقبت به خیر نمی‌شوی. امام باقر برای او آیه‌ی قرآن خواندند که از زبان حضرت ابراهیم است که حضرت ابراهیم در قرآن می‌گوید(فَمَن تَبَعَني فإنّه منّی) کسی که از من تبعیّت کند از من است؛ بعد امام باقر فرمودند سعد تو از ما اهل‌بیت هستی؛ و بعد به سعدالخیر معروف شد؛ و فرمودند نسب در اسلام مهم نیست. در اسلام چیزی که اهمیّت دارد این است که پیرو کدام امام باشی، دستت را با کدام امام و رهبری پیوند بزنی. بعد حضرت این آیه‌ی قرآن را فرمودند که خدا لذا به پسر نوح فرمود(﴿إنّه لیس من اهلک﴾) با اینکه پسر نوح بود ولی از نوح نیست؛ کسی که با ما باشد از ما می‌باشد.

شخصی از خراسان پیاده خدمت امام باقر علیه السّلام آمده بود؛ پاهایش ورم کرده و ترک خورده بود. به امام باقر عرض کرد جز دوستی و محبّت شما چیزی من را از خراسان به مدینه نکشیده است. امام باقر علیه السّلام به او فرمود(هل الدّین الّا الحبّ) دین چیزی جز همین محبّت نیست؛ سپس امام باقر به او فرمود(واللّه لو أحبّنا اهل‌بیت حجر حشره اللّه معنا)[10] اگر سنگی ما را دوست داشته باشد(حشر اللّه معنا یوم القیامة) خداوند روز قیامت آن سنگ را با ما اهل‌بیت محشور می‌کند.

پس آن چیزی که مهم می‌باشد این است که دل ما، هوای ما، قلب ما، نیّت ما با اهل‌بیت باشد؛ اگر با اهل‌بیت باشد خداوند إن شاء الله به فضل و کرمش ثواب مجاهدت با اهل‌بیت را هم به ما می‌دهد؛ ما را همراه با پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در جنگ‌ها قرار می‌دهد و اسم ما هم ثبت می‌شود؛ همراه با یاران أبی‌عبداللّه هم در کربلا اسم ما إن شاء الله ثبت و ضبط می‌شود لذا می‌گوییم یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عضیماً.

منصور بُزرُج می‌گوید خدمت امام صادق علیه السّلام آمدم و عرض کردم(قلتُ لأبی عبداللّه علیه السّلام ما أکثر منک سیّدی ذکر سلمان الفارسی) چرا اینقدر شما اهلبیت اسم سلمان فارسی را می‌آورید. امام صادق علیه السّلام فرمود اوّلاً(لاتقل سلمان الفارسی) اوّلاً نگو سلمان فارسی(ولکن قل سلمان المحمّدي) بگو سلمان محمّدی؛ بعد حضرت فرمودند(أتدری ما کثرة ذکری له) می‌دانی چرا ما اهل‌بیت اسم سلمان را زیاد می‌بریم؟ گفتم نه، فرمود(لثلاث) به خاطر سه خصلتی که خدا به سلمان داده است؛ اوّلین خصلتش مهم است فرمودند سلمان، سلمان شد چون(أحدها ایثاره هوی امیرالمؤمنین(ع) علی هوی نفسه والثانیة حبّ الفقراء واختیاره لهم علی أهل الثروة والثالثة حبّه للعلم والعلماء)[11] چون خواسته‌ی امیرالمؤمنین(ع) را بر خواسته‌ی دل خودش مقدّم داشت. امیرالمؤمنین(ع) به راوی فرمود آیا هوای رفیقت با ما بوده یا نبوده است؟ اگر هوای رفیقت با ما بوده، در جنگ جمل با ما حاضر و شریک بوده است. و این خیلی مهّم است، خیال نشود چیز آسانی است که آدم خواسته‌ی امام زمانش را بر خواسته‌ی خودش مقدّم بدارد، خیلی سخت است، خدا کند آدم امتحان و آزمایش نشود. إن شاء اللّه امام زمان ظهور کند، فرض کنید به ما بگویند باید شغلت را رها کنی، منصبت را کنار بگذاری، زن و بچه‌ات را، مال و ثروتت را کنار بگذاری. آیا حاضر هستیم یا نیستیم، خیلی امتحان سختی است. این امتحان سخت را صفّوان جمّال که از اصحاب خاص موسی بن جعفر بود، شد. موسی بن جعفر به صفّوان جمّال که شتربان بود و می‌گویند هزار شتر داشت که کرایه می‌داد، به اصطلاح شرکت مسافربری بین‌المللی داشت و مردم برای تجارت و... استفاده می‌کردند، فرمود همه‌ی کارهایت خوب است ولی این شغل شتربانیت خوب نیست. گفت برای چه ؟ فرمود شترهایت را به هارون هم کرایه می‌دهی. گفت من به هارون کرایه نمی‌دهم که مجلس لهو و لعب برود بلکه برای حج که سالی یکبار می‌رود شترهایم را به هارون کرایه می‌دهم. موسی بن جعفر به صفّوان فرمود آیا دوست داری که هارون به سلامت برگردد که کرایه ی شترهایت را بدهد. گفت بله واقعاً دوست دارم هارون زنده باشد که پولم را بدهد. به او فرمود همین که دوست داری یک ظالم زنده بماند مورد پسند ما اهل‌بیت نیست. هوای موسی بن جعفر این بود که شغلت را باید رها کنی؛ می‌گویند صفّوان جمّال که شرکت بین‌المللی مسافربری برای تجارت داشت، فردایش همه‌ی شترهایش را در بازار فروخت و گفت هوای موسی بن جعفر باید بر هوای دل خودم مقدّم باشد. بعد هارون خبردار شد که صفّوان جمّال شترهایش را فروخته است؛ پرسید چرا این کار را کرده‌ای؟ گفت پیر شده‌ام. هارون گفت نه، من می‌دانم با اشاره‌ی چه کسی شترهایت را فروخته‌ای، اگر نبود که یک عمر شترهایت را به ما کرایه می‌دادی دستور می‌دادم سرت را جدا کنند.[12] پس این است که آدم سلمان می‌شود؛ هوی امیرالمؤمنین(ع) علی هوی نفسه.

جابر بن عبداللّه انصاری هم در زیارت اربعین که آمد کنار قبر سیّدالشّهداء، این جمله را گفت که "والذي بعث محمّداً بالحقّ" به خدای محمّد قسم که(لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه) ما هم در مصائبی که شما اهل‌بیت پیامبر(ص) دیدید داخل بودیم و ما هم در ثواب شما شریک بودیم؛ عطیّه‌ی کوفی که همراه جابر بود با اینکه خودش از محدّثین و رواة کوفه بود به جابر اعتراض کرد که جابر چه می‌گویی؟ می‌دانی اهل‌بیت پیامبر(ص) و خاندان اهل‌بیت چه سختی‌هایی متحمّل شدند؟ جابر مگر تو تشنگی کشیدی در کربلا؟ جابر مگر تو مصائب اهل‌بیت را در کربلا تحمّل کردی؟ جابر مگر بدن تو زیر سمّ سطوران رفت در کربلا که می‌گویی ما هم با اهل‌بیت شریک هستیم؟ جابر مگر سر تو بالای نیزه‌ها رفت در کربلا که می‌گویی ما هم با اصحاب سیّدالشّهداء در کربلا شریک هستیم؟ جابر گفت خودم از پیامبر(ص) شنیدم که(مَن أحبّ قوماً حُشِر معهم ومَن أحبّ عملَ قومٍ أشرِکَ في عملهم)[13] کسی محبّت عملی را داشته باشد در آن عمل با آن افراد شریک خواهد بود؛ ما هم با اصحاب سیّدالشّداء در کربلا شریک هستیم. یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عضیماً إن شاء اللّه.


[1] شرح نهج‌البلاغة 11/153.
[2] شرح نهج‌البلاغة 1/24.
[3] شرح نهج‌البلاغة 11/153.
[4] نظرات في القرآن ص154.
[5] تذکرة الخواص ص128.
[6] سورة الشّمس آیه 14.
[7] نهج‌البلاغة خطبه 201.
[8] وسائل الشیعة ج16 ص141.
[9] علل الشرائع ج1 ص229.
[10] تفسیر العیاشی ج1 ص167، تفسیر البرهان ج1 ص611، مستدرک الوسائل ج12 ص219.
[11] بشارة المصطفی ج1 ص267.
[12] رجال الکشی ج1 ص440، وسائل الشّیعه ج17 ص182.
[13] بشارة المصطفی ج1 ص74.