درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

95/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خروج از عرفات نسیانا/وقوف در عرفات/اعمال حج تمتع

مرحله سوم در مساله چهارم: احکام خروج از عرفات نسیانا

چهار مطلب در این مرحله اشاره شده است:

مطلب اول: این خروج کفاره ندارد؟

در ترتب کفاره و عدمش در این فرض دو احتمال وجود دارد:

ما هوالمشهور بعدم الکفاره

ما عن الحدائق بثبوت کفاره

دلیل نظریه اولی:

اجماع بر اینکه ناسی ملحق به جاهل است کما اشار الیه صاحب الجواهر

اولویت قطعیه به این بیان که اگر چه جاهل و ناسی هر دو معذور می باشند ولکن ناسی اعذر از جاهل است اگر حکم در معذور عدم کفاره باشد در اعذر از معذور بطریق اولی عدم کفاره ثابت است اما اینکه ناسی اعذر است از این جهت است که جاهل خطاب دارد الا اینکه خطابش محرکیت ندارد و ترکش عقاب ندارد ولکن ناسی خطاب هم ندارد واضح است کسی که خطاب ندارد اعذر است. خلاصه اینکه روایاتی که می گوید جاهل کفاره ندارد بطریق اولی دلالت می کند که ناسی کفاه ندارد.

قصور در مقتضی

شاید اولین کسی که این دلیل را ذکرکرده است احتمالا محقق اردبیلی باشد حیث قال: و يمكن إدخال الناسي أيضا في الجاهل[1]

در این کلام دواحتمال وجود دارد:

یک: مقصود محقق این است که الناسی موضوعا الجاهل محسوب می شود مطلقا چه در مساله خروج از عرفات و چه در غیر آن

این احتمال ولو باظاهر لفظ می سازد ولی قطعا مراد ایشان نیست زیرا جاهل وناسی دو عنوان است و تعدد عنوان مقتضی تعدد معنون است مگر اینکه قرینه بر خلاف داشته باشیم.

دوم: مراد ایشان از ادخال ناسی در جاهل در خصوص کفاره خروج از عرفات می باشد.

این احتمال در خصوص این فرض قرینه ای دارد و آن قرینه این است که این روایات، موضوع کفاره متعمد می باشد و کلمه عمد به دو نحو استعمال می شود گاهی می گویند این فعل عمدی بوده است و در مقابلش فعل بدون قصد مانند فعل خطأی یا کرهی می باشد.

و گاهی مراد از عمد مخالفت تکلیف و ترتب عصیان است، فعل عمدی یعنی فعلی عصیانا صورت گرفته است.

در مانحن فیه احتمال اول بقرینه مقابله عمد با جهل، منتفی است زیرا کما اینکه عالمِ عامد، خروجش از عرفات عن قصد می باشد کسی هم که جاهل به حکم است خروجش از عرفات عن قصد می باشد زیرا جاهل قصد فعل را دارد اما حکمش را نمی داند.

در نتیجه مراد از عمد، فعلی است که عصیانا صورت گرفته است لذا مراد روایت این می شود: کسی که مخالفت تکلیف کرده است و قصد مخالفت داشته است کفاره بدهد ولو جاهل باشد و این عنوان بر ناسی صادق نیست زیرا وی قصد مخالفت نداشته است.

لقائل ان یقول که جاهل و ناسی اگر چه در قصد فعل مشترک هستند اما در عدم عصیان هم مشترک هستند.

محتمل است که مراد محقق اردبیلی همین باشد که ناسی در این بحث داخل در جاهل است بخاطر اینکه روایت می گوید کفاره بر کسی ثابت است که مخالفت تکلیف کرده باشد و ناسی هم ملحق به جاهل است زیرا ناسی هم مانند جاهل مخالفت تکلیف نکرده است و عصیان نکرده است لذا می توان گفت ادله کفاره قصور در مقتضی دارد و شامل ناسی نمی شود.

عدم کفاره علی القاعده است زیرا ما شک داریم ناسی کفاره دارد یا نه، اصل عدم کفاره می باشد.

مختار استاد: ما افاد سیدنا الاستاذ بعدم الکفاره صحیح است اگر چه در عبارت اشکالاتی وجود دارد.

با توجه ما ذکرنا کلمات صاحب حدائق لایسمن و لایغنی من جوع

ایشان در سه مورد این بحث را ذکر کرده است یکی در ما نحن فیه و یک در ص384 و یکی در ص 406

و بالجملة فإن الحكم بمساواتهما لا دليل عليه ان لم يكن الدليل قائما على خلافه. و الله اعلم.[2]

بعد مثال زده است به نماز که جاهل به نجاست، نمازش صحیح است اما ناسی نجاست، نمازش باطل است.

و من أجل ذلك يضعف القول بمعذوريته، و ان كان ظاهر كلامه هنا و كذا كلام غيره زيادة معذوريته على الجاهل. و هو غلط محض، فإن الأخبار قد استفاضت بمعذورية الجاهل و لا سيما في باب الحج عموما و خصوصا. و الوجه فيه ظاهر، كما تقدم تحقيقه في غير مقام و لا سيما في مقدمات الكتاب، و هم في أكثر المواضع انما استندوا في معذورية الناسي الى اخبار معذورية الجاهل، فلو عكسوا لأصابوا.[3]

مطلب دوم: زید ناسیا به قصد خروج از عرفات خارج شده و بعد از خروج متوجه شده که نباید خارج می شد، وظیفه این شخص در صورتی که می تواند برگردد چیست؟

سیدنا الاستاذ می فرمایند باید به عرفات برگردد.

دلیل: بر این حاجی فی الحال وقوف در عرفات واجب است و مقدمه این وقوف این است که به سمت عرفات برگردد.

مطلب سوم: اگر این شخص برنگردد عاصی است زیرا ترک وقوف در عرفات حرام است.

مطلب چهارم: شخصی که مقداری را در خارج عرفات بوده است و می توانسته به عرفات برگردد اما برنگشته است کفاره دارد یا نه؟

این مساله اختلافی است و دو قول است:

اکثر بلکه مشهور علماء منهم سیدنا الاستاذ می فرمایند این فرض کفاره ندارد.

یظهر من جماعة منهم مرحوم شهید در مسالک می فرمایند بر این شخص کفاره ثابت است.

 


[1] مجمع الفائدة و البرهان، محقق اردبیلی، ج7، ص205.
[2] الحدائق، بحرانی، ج16، ص348.
[3] الحدائق، بحرانی، ج16، ص348.