درس خارج فقه آیت الله مرتضوی

کتاب الحج

91/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: لبس ثوبین
 در رابطه با ح 2 و 3 از باب 45 که صحیحه معاویة بن عمار و عبد الصمد بود مطالبی توضیح داده شد:
 مطلب اول:
 کلام حدائق مربوط به مانعیت مخیط می باشد و ایشان فرمودند جمع بین روایات، مانعیت در حال عمد می باشد (البته فتوای ایشان عدم مانعیت مطلقا می باشد)
 مطلب دوم:
  جواب کلام صاحب حدائق این شد که بین این دو روایت تعارضی نیست.
 جواب دیگری نیز آقای خوئی رحمة الله علیه داده اند که حدیث عبد الصمد منطوقا و مفهوما ارتباط به صحیحه معاویة ندارد تا حمل مطلق بر مقید شود زیرا مفاد صحیحه عبد الصمد منطوقا واضح است اما مفهومش این است که اگر عالم باشد کفاره دارد و اخراج من راس جایز نیست و باید در سال آینده حج انجام دهد و این ارتباطی به بطلان حج ندارد.
 به عبارت دیگر صحیحه عبد الصمد در صورت جهل بحث صحت حج را مطرح نکرده است تا بگوییم در صورت علم بطلان حج را هم گفته است و اینکه می فرماید حج من قابل در صورت علم لازم است نه از این باب است که حجش باطل است بلکه حج من قابل از باب کفاره و عقوبت می باشد.
 موسوعة الإمام الخوئي، ج‏27، ص: 444«و الجواب: أن المقام ليس من موارد حمل المطلق على المقيّد، و ذلك لأنّ خبر عبد الصمد ليس في مقام بيان تصحيح عمله لكونه جاهلًا، و إنما هو في مقام بيان أنه ليس عليه الكفّارة و في مقام نفي ما أفتوا به في حقّه و أنه لا يجب عليه شي‏ء مما ذكروه، و قد فصّل في الرواية بين اللبس قبل التلبية أو بعدها و حكم (عليه السلام) بإخراج القميص من رأسه فيما إذا لبسه قبل التلبية و هذا حكم تعبدي كما أنه يخرجه من رجليه إذا لبسه بعد ما أحرم كما في صحيحة معاوية بن عمّار المتقدّمة»
 و فیه:
 واضح است که روایت در مقام بیان صحت حج در صورت جهل می باشد و حمل حج من قابل بر عقوبت صحیح نیست.
 مطلب سوم:
  آیا این دو حدیث دلالت بر جزئیت یا شرطیت ثوبین برای احرام را دارد یا نه؟
 در جلسه قبل اشاره شد اگر بتوانیم دو اطلاق را برای صحیحه معاویة بن عمار ثابت کنیم یک اطلاق از ناحیه علم و جهل و اطلاق دوم از ناحیه اینکه تلبیه کافی است و نیاز به لبس احرام نیست اگر این اطلاق ثابت شود صحیحه عبد الصمد می گوید در صورت علم می گوید لبس احرام شرط است و صحیحه معاویه را از این جهت هم مقید می سازد اما اگر این دو اطلاق برای صحیحه معاویة ثابت نشود نمی توان شرطیت را با این دو روایت ثابت کرد.
 ظاهر اشتباه دیگری هم در کلام آقای خوئی وجود دارد زیرا ایشان بعد جواب از کلام صاحب حدائق فرموده است:
 المصدر« فتحصل: أنه لا دليل على اشتراط لبس الثوبين في تحقق الإحرام بكلا المعنيين لا بمعنى المتمم و لا بمعنى دخله في صحّة التلبية، و إنما المستفاد من الأدلّة وجوب لبس الثوبين وجوباً مستقلا تعبديا»
 اگر بگوییم این فتحصل حاصل کل بحث در این چند صفحه می باشد مانعی ندارد اما اگر بگوییم که این حاصل برسی کلام صاحب حدائق می باشد -کما هو الظاهر- صحیح نیست زیرا کلام صاحب حدائق در مانعیت می باشد نه شرطیت و جزئیت که مرحوم آقای خوئی شرطیت و جزئیت را نفی کرده است.
 در واجب سوم لبس ثوبین سه مطلب وجود دارد که تا کنون به دو مطلب آن اشاره شد.
 گفتیم واجب است
 گفتیم سه نظریه است 1- مطلقا حکم وضعی دارد. 2-مطلقا حکم وضعی ندارد.3- وضع به معنای جزئیت و شرطیت ندارد اما وضع به معنای مانعیت مخیط را دارد.
 در این مطلب هم استادنا المحقق رحمة الله علیه و هم سیدنا الاستاذ رحمة الله علیه هر دو قائل شده اند که لبس ثوبین حکم وضعی ندارد و یک وجوب مستقل تعبدی دارد.
 المصدر«و إنما المستفاد من الأدلّة وجوب لبس الثوبين وجوباً مستقلا تعبديا»
 تحرير الوسيلة، ج‏1، ص: 416« و الأقوى عدم كون لبسهما شرطا في تحقق الإحرام، بل واجبا تعبديا»
 3- آیا لباس احرام باید دو تکه باشد یا یک پارچه هم کفایت می کند؟ و آیا لباس احرام اسم خاصی دارد یا نه؟
 سیاتی انشاء الله