درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

87/03/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: /تلف مال با رفتن به حج /

نظریه سوم که مقداری که مطالبه می‌شود اگر در حدی است که اداء آن اجحاف است یا به مقدار معتد به است، در این فرض می‌فرمایند: دفع آن مقدار واجب نمی‌باشد. واگر آن مقدار فاقد این دو خصوصیت است نه موجب اجحاف است و نه معتد به است ولیکن ضرر است.

دراین فرض می‌فرمایند: دفع آن مقدار واجب است. این نظریه را جماعتی از محققین ممن الخاصه و العامه، انتخاب کرده اند. ظاهر کلام سید ثالثها همین است.[1]

مرحوم آقای خوانساری [2] مرحوم آقای اصفهانی[3] ، محقق درمعتبر [4] ، مرحوم آقای خوئی [5] ، بلکه از لابلای فرمایشات جواهر [6] و مستند [7] همین بر می‌آید خصوصا جواهر.

از عامه ابن حامد همین نظریه راداده است. مغنی ج 3 ص 86 مساله 2200 قاضی و جماعتی می‌گویندکه مطلقا واجب نیست که نظریه اولی را می‌گویند ولی ایشان تفصیل فوق را داده اند.[8]

دلیل بر این نظریه: در فرض اول لایجب لقاعده لاضرر، در فرض دوم یجب لعدم جریان قاعده لاضرر.

ظاهرا ولله العالم قبول این فرمایش فی غایه الاشکال است برای اینکه ان قلنا به حکومت لاضرر، بر ادله وجوب حج لافرق بین معتد به و غیر متعد بین مجحف وغیر مجحف الا اینکه ضررصدق نکند.

اگر ضرر صدق بکند فرقی بین این دو نیست اگر حکومت دارد مطلقا مرفوع است و اگرندارد مطلقا مرفوع نیست پس فرقی بین مجحف و غیر مجحف نیست.

فعلیه ان قلنا بالحکومه کما هو المشهور، لافرق بینهما و ان لم نقل بالحکومه کما عن السیدناالاستاد لاجل کونها من الاحکام الحکومی[9] ، و اما لما عن السید الحکیم لاجل عدم جریانها فی احکامها الضرریه [10] ، اولاجل ما عن الشریعت لاجل کون لا بمعنی النهی و اما لاجل ما افاده مرحوم خوانساری که در امور مهمه لایجری. [11] پس اگر حکومت درست نیست یجب الحج.

بناء علی هذا این تفصیل ظاهرا ولله العالم نا تمام است. در مورد ضرر ان قلنا بالحکومه کما هو الحق مطلقا لایجب وان لم نقل بالحکومه کما هو اضعف الوجهین در هردو صورت باید بدهد.

من العجیب مرحوم آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه در ذیل مساله 64 عروه ص 172 می‌فرمایند: لجریان قاعده لاضرر و حکوماتها علی الادله الحج و هیچ تفصیلی هم نمی‌هد. «لقاعدة نفي الضرر، فإن الاستطاعة الموجبة للحج و إن فسرت في الروايات بالزاد و الراحلة و صحّة البدن و تخلية السِّرب فحسب، و لكن دليل نفي الضرر حاكم على جميع الأدلّة إلّا في موارد خاصّة، و مقتضاه سقوط الواجب في موارد الضرر فيكون ممن يعذره اللّٰه تعالى في الترك».[12]

درصفحه 189 مساله 67 آنجا از آن اطلاق بر می‌گردد. بر کلام مشهور هم اضافه می‌کند که مشهور ان کان مجحفا کذا والا فلا. که اگراحد الامور کافی است.[13]

جهت عجب این است که در اینجا سخن از تخلیه السرب به میان آورده است که اگرضرر کم است که راه باز است. مساله تخلیه السرب شیء و جریان قاعده لاضررشیء آخر. می‌خواهد تخلیه السرب باشد یا نباشد به بحث ربطی ندارد. اگر تخلیه السرب نباشد از دو جهت جاری نیست یکی تخلیه السرب نیست و یکی ضرری است. اگر تخلیه السرب باشد از یک جهت جاری نیست بخاطر قاعده لاضرر.

والذی یرشد و یوید بل یدل ما ذکرنا دقت کنید. در مستند مضمونش این است که در حج 4 استطاعت می‌خواهد به شرطیه ضرر نباشد. این بحث تخلیه السرب کار طلبگی نیست. اینطور تطبیق کنید که 5 استطاعت می‌خواهد و علاوه بر این چهار استطاعت باید حج ضرری هم نباشد تا حج واجب شود.که واضح است که این ربطی به تخلیه السرب ندارد.

ملاحظه کنید: «يشترط في وجوب الحجّ- بعد حصول الاستطاعات الأربع- أمر آخر أيضا،و هو عدم ترتّب ضرر عليه أو على غيره بالخروج إلى الحجّ... ».[14]

واضح است که ربطی به تخلیه السرب ندارد یعنی اگر راه باز باشد ولی ضرری باشد بازهم واجب نمی‌باشد.

والذی یدل علی ما ذکرنا عروه: «قد علم ممّا مرّ أنّه يشترط في وجوب الحجّ مضافاً إلى البلوغ و العقل و الحرّيّة، الاستطاعة الماليّة و البدنيّة و الزمانيّة و السربيّة، و عدم استلزامه الضرر، أو ترك واجب، أو فعل حرام و مع فقد أحد هذه لا يجب».[15]

می فرمایند: ازاول بحث حج این شد که این آقا بالغ و عاقل باشد. باید استطاعت مالیه وبدنیه و سربیه و زمانیه داشته باشد که از اول کتاب حج به این نتیجه رسیده است و باز هم کار حل نیست بلکه می‌گویند: چیز دیگری هم باید باشد. می‌فرمایند: عدم استلزام الضرر او ترک واجب او فعل حرام. این دو هم باید باشد.

پس ما 8 استطاعت داریم در باب حج 1-عقل 2- بلوغ 3- عقل 4- استطاعت زمانیه5- استطاعت سربیه 6- استطاعت بدنیه 7- استطاعت مالیه 8 – استطاعت عدم ضرر9- استطاعت عدم ترک واجب

بناء علی هذا تهافت بین ما افاده رضوان الله تعالی علیه در ص 172 ازکتاب حج با ص 189یا بفرمایید بین مساله 64 و 67 واضح است.

نتیجه ما ذکرنا درنظریه سوم قائلین روشن شد و ادله روشن و ماهو المختار بیان و تهافت بین بعضی از کلمات نیزذکر شد.

نظریه چهارم: تفصیل می‌دهد و می‌گوید باید دید هدف این ظالم نیست. این با خدا و پیغمبر مخالف است که نمی‌خواهد حج بروند مردم که با پول شل می‌شود و هدف سد طریق است وبین اینکه هدف پول در آوردن است با طریق کاری ندارد این راه را برای پول در آوردن انتخاب کرده است.

اگر هدف منع از طریق است، لایجب الدفع ولی اگر هدف پول در آوردن است یجب الدفع.

این تفصیل از فرمایش سیدناالاستاد رضوان الله تعالی علیه در تحریر مساله 43 «و لو كان في الطريق ظالم لا يندفع إلا بالمال فان كان مانعا عن العبور و لم يكن السرب مخلى عرفا و لكن يمكن تخليته بالمال لا يجب، و إن لم يكن كذلك لكن يأخذ من كل عابر شيئا يجب إلا إذا كان دفعه حرجيا»[16] و درحاشیه عروه استفاده می‌شود «رابعها التفصيل بين كون العدوّ مانعاً عن العبور و لم يكن السرب مخلّى عرفاً و لكن يمكن تخليته بالمال فلا يجب و بين عدم المنع منه يكن يأخذ الظالم‌ من كلّ عابر شيئاً فيجب إلّا إذا كان الدفع حرجيّا و هذا هو الأقوى».[17]

حاشیه عروه مرحوم سید در می‌گویدکه درمساله اقوال و ثالثها که حضرت استادقول چهارمی را بیان می‌کنند.

در فرض اول می‌گوید لایجب و جهت لایجب گفتن این است که تخلیه السرب نیست پول می‌دهد که تخلیه السرب شود. چون تخلیه السرب از شرائط وجوبیه است که اصلا واجب نیست. در فرض دوم واجب است که راه باز است که فقط ضرر می‌کند و قاعده لاضرر را حکومتش را قبول ندارد باید بدهد.

ظاهرا ولله العالم این نظریه هم مسامحاتی دارد:

1-این که مخلی سرب نیست چرا هست با دادن پول مخلی سرب است.

2-بحث در این رابطه مربوط به تخلیه السرب نیست اگر تخلیه السرب هم باشد بازهم واجب نیست چون قاعده لاضرر است و کما اینکه شق دوم هم مسامحه دارد چرا که قاعده لاضرر است.

ظاهرا ولله العالم شق اول از دو جهت لایجب 1- تخلیه السرب نیست علی مسلک ایشان 2- لاضرر است.

در شق دوم از یک جهت واجب نیست بخاطر قاعده لاضرر

یظهر مما ذکرنا که در این مساله 4 نظریه است.

1-وجوب الدفع ملطقا

2- عدم وجوب مطلقا

3- وجوب بدون اجحاف عدم بدون اجحاف

4-وجوب اگر هدف او چنین باشد و عدم وجوب اگر هدف ظالم چنین نباشد.

از ما ذکرنا روشن شد که درمساله 43 8 فرع است.

آیا دفع این پول واجب است؟ دفع این پول واجب نمی‌باشد.

فرع هفتم: اگر غرض این ظالم سد الطریق نیست آیا دفع واجب است؟ نه واجب نیست لقاعده لاضرر.

فرع هشتم: غرض ظالم سد الطریق نیست ولیکن دفع پول موجب ضرر است.

سیدناالاستاد در تحریر[18] و تعلیقه را دفع را واجب نمی‌داند.[19]

این فرع هشتم است که غرض سد طریق نیست و مقدار مطالب هم موجب حرج است؟ سیدناالاستاد می‌فرمایند لایجب که لقاعده لاضرر ولاحرج که درست که قاعده لاضرر را قبول ندارد ولی لاحرج را قبول دارد.

بناء علی هذا در فرع هشتم لاشبهه که الدفع واجب نمی‌باشد.

 


[1] «ثالثها الفرق بين المضرّ‌ بحاله و عدمه، فيجب في الثاني دون الأوّل»؛ یزدی، سید محمد کاظم، عروه محشی، ج4، ص430 و 431.
[2] «هذا هو الأقوى»؛ یزدی، سید محمد کاظم، عروه محشی، ج4، ص431.
[3] «هذا هو الأقوى»؛ یزدی، سید محمد کاظم، عروه محشی، ج4، ص431.
[4] «و الأقرب ان كان المطلوب مجحفا لم يجب و ان كان يسيرا وجب بذله»؛ معتبر، ج2، ص755.
[5] «أو كان معتدّاً به و إن لم يكن مضرّاً بحاله»؛ یزدی، سید محمد کاظم، عروه محشی، ج4، ص431.
[6] «و من هنا قال المصنف و لو قيل: يجب التحمل مع المكنة كان حسنا نحو قوله في المعتبر: و الأقرب إن كان المطلوب مجحفا لم يجب، و إن كان يسيرا وجب بذله و كان كأثمان الآلات، بل عن التحرير و المنتهى أنه استحسن نحوه و مما يؤيد ذلك كله استمرار الطريقة في هذه الأزمان على وجه لم يكن فيه شك بين الأعوام و العلماء على وجوب الحج، و قلما ينفك الطريق فيها على نجد و نحوه عن ذلك و نحوه، بل لا ينفك عن بذل المال المجحف المضر، بل عن الأخذ قهرا إن لم يدفع بالاختيار، اللهم إلا أن يكون وجهه التمكن من السير على طريق لم يكن فيه ذلك، و حينئذ ينبغي اعتبار الاستطاعة على غير الطريق المزبور في كونه حج إسلام، مع أن ظاهر السيرة التي ذكرناها احتساب الحج فيه حج إسلام مع‌ ‌الاستطاعة فيه خاصة، كما هو واضح بأدنى ملاحظة، و التحقيق ما ذكرناه من وجوب الدفع للمقدمة ما لم يعارضها ما يقتضي سقوطها من أدلة الحرج و نحوه، كما أومأنا إليه سابقا في أثمان الآلات، و من ذلك يعرف الحال فيما في كشف اللثام من أن المناسب لعدم اشتراط الرجوع إلى كفاية عدم الفرق بين المجحف و غيره إلا الإجحاف الرافع للاستطاعة، إذ لا يخفى عليك وجه الفرق بينهما كما أومأنا إليه سابقا و لاحقا، هذا كله إذا كان قبل الإحرام، و إلا كان من الصد الذي ستعرف البحث فيه إن شاء الله»؛ نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج17، ص292 و 293.
[7] «فإذن الأظهر هو القول الأول إن كان مرادهم من المال المعتدّ به الموجب لصدق الضرر عرفا، و القول الثالث إن كان مطلقا»؛ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج11، ص63.
[8] «فَقَالَ الْقَاضِي: لَا يَلْزَمُهُ السَّعْيُ، وَإِنْ كَانَتْ يَسِيرَةً؛ لِأَنَّهَا رِشْوَةٌ، فَلَا يَلْزَمُ بَذْلُهَا فِي الْعِبَادَةِ، كَالْكَبِيرَةِ. وَقَالَ ابْنُ حَامِدٍ: إنْ كَانَ ذَلِكَ مِمَّا لَا يُجْحِفُ بِمَالِهِ، لَزِمَهُ الْحَجُّ؛ لِأَنَّهَا غَرَامَةٌ يَقِفُ إمْكَانُ الْحَجِّ عَلَى بَذْلِهَا، فَلَمْ يَمْنَعْ الْوُجُوبَ مَعَ إمْكَانِ بَذْلِهَا، كَثَمَنِ الْمَاءِ وَعَلَفِ الْبَهَائِمِ»؛ ابن قدامه، المغنی، ج3، ص215.
[9] «بناء على ما ذهبنا إليه في حديث نفي الضرر لا يكون دليله حاكما على أدلة الأحكام الأولية سوى قاعدة السلطنة»؛ الرسائل امام خمینی، ص63.
[10] «أنه لا مجال للتمسك بقاعدة نفي الضرر في الباب، لأن أدلة وجوب الحج من قبيل مخصص لها، فيؤخذ بإطلاقه»؛ حکیم، سید محسن، مستمسک عروة الوثقی، ج10، ص188.
[11] جامع المدارک، ج2، ص274.
[12] «و لا يبعد أن يقال: لا يؤخذ بقاعدة نفي الضّرر في الموارد الّتي علم فيه الاهتمام، ألا ترى أنّه لو توقّف حفظ نفس محترمة أو عرض على دفع مال إلى غير مستحقّ هل يشكّ في لزوم الحفظ و إن كان مستلزما لضرر؟»؛ موسوعه، ج26، ص172.
[13] «فحينئذ لا بدّ من التفصيل بين ما إذا كان الضرر كثيراً و معتداً به فلا يجب بذله لحكومة دليل نفي الضرر على جميع الأدلة، و قد قلنا سابقاً إن دليل لا ضرر يجري في الحجّ و نحوه من الأحكام الضررية إذا كان الضرر اللازم أزيد مما يقتضيه طبع الحجّ و بين ما إذا كان الضرر يسيراً أو قد لا يعد عرفاً من الضرر في بعض صوره كبذل خمسة دنانير بالنسبة إلى خمسمائة دينار التي يصرفها في الحجّ، فلا يبعد القول بوجوب الحجّ و لزوم تحمل ذلك الضرر اليسير لصدق تخلية السرب على ذلك، و نظير ذلك بذل المال لأخذ جواز السفر و نحو ذلك بل ربما تعد هذه الأُمور من مصارف الحجّ و شؤونه»؛ خویی، سید ابوالقاسم، موسوعه، ج26، ص189.
[14] نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج11، ص65.
[15] یزدی، سید محمد کاظم، عروه محشی، ج4، ص418.
[16] خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج1، ص380.
[17] یزدی، سید محمد کاظم، عروه محشی، ج4، ص430 و 431.
[18] «و إن لم يكن كذلك لكن يأخذ من كل عابر شيئا يجب إلا إذا كان دفعه حرجيا»؛ خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج1، ص380.
[19] «رابعها التفصيل بين كون العدوّ مانعاً عن العبور و لم يكن السرب مخلّى عرفاً و لكن يمكن تخليته بالمال فلا يجب و بين عدم المنع منه يكن يأخذ الظالم‌ من كلّ عابر شيئاً فيجب إلّا إذا كان الدفع حرجيّا و هذا هو الأقوى»؛ یزدی، سید محمد کاظم، عروه محشی، ج4، ص430 و 431.