87/02/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الحج/رجوع بالکفایه در استطاعت /
طریق مرحوم شهید به اعمش وسائل ج19 ص 448 طریق 390 «ومن ذلك طريقه إلى الأعمش في حديث شرايع الدين وقد رواه في (الخصال) عن أحمد بن محمد بن الهيثم العجلي وأحمد بن الحسن القطان ومحمد بن أحمد السناني والحسين بن إبراهيم المكتب وعبد الله بن محمد الصائغ وعلي بن عبد الله الوراق كلهم، عن أحمد بن يحيى بن زكريا القطان، عن بكر بن عبد الله ابن حبيب، عن تميم بن بهلول، عن أبي معاوية، عن الأعمش، عن جعفر بن محمد عليهما السلام قال: هذا شرايع الدين لمن أراد أن يتمسك بها، وأراد الله هداه: إسباغ الوضوء، وذكر الحديث».[1]
این طریق مفصلا قبلا بیان شده است. و فیه عده من المجاهیل بلکه غیر از ابومعاویه که راوی بعد از اعمش است، اکثراً مجهولند. ابومعاویه، معاویه بن عمار است که از اجلاست. خود اعمش قد یطلق ویراد اسماعیل بن عبدالله اعمش که یروی عنه ابن ابی عمیر و توثیق نشده است.
اکثراً اعمش یطلق بر سلیمان بن مهران اعمش که در سند ما سلیمان است. سلیمان اعمش آنچه مسلم است، شیعه بوده است. از قضایایی که از او نقل میکنند بوضوح استفاده میشود.
می گویند روزی ابوحنیفه به اعمش گفت که اگر خداوند نعمتی از شما بگیرد نعمت دیگری میدهد ایشان گفت که خدا از شما چشم شما را گرفت، چه عوضش داده است؟ مثلا گفت که نعمت بزرگتری داده است که تو نکره را نمیبینم. علی کل حال آن نعمت بزرگتر این است که از دیدن تو راحت هستیم.
غرض آنچه مسلم است که بین عامه و خاصه ایشان شیعه بوده است. اما اینکه آیا ثقه است؟ بحث دیگری است.
محقق داماد شیخ بهائی و شهید و... میخواهند ثابت کنند که ثقه است. وجماعتی میگویند که ایشان شیعه خوبی است ولی ثقه بودن آن جای بحث است. در تفسیر علی بن ابراهیم نیز واقع شده است. دلالت این حدیث واضح و از همه احادیث بهتر است.
مطلب دوم این است که در رابطه با حدیث 1 از باب 9 حدیث ابوالربیع در کتب اربعه این حدیث جوری نقل شده است[2] که مرحوم مفید این حدیث را در مقنعه ینابیع ج7 ص 63 روی ابوالربیع الشامی ملاحظه کنید که به ظاهر مرسله است. شاهد اینکه اختلاف با روایت کتب اربعه است.[3]
طریق مفید رضوان الله تعالی علیه اضافه دارد که آن اضافات از جهاتی مورد بحث است. مرسله است؟ اضافه درست است یا نقیصه؟ همه اینها اختلافی است.
در این رابطه دیروز عرض شد که مرحوم نراقی در مستند ج11 ص 33 یا 36 به چند راه اثبات اعتبار رجوع بالکفایه را دارد.[4]
دراین صفحه مرحوم نراقی به دو طریق اثبات میکند که این روایت رجوع بالکفایه را دلالت دارد و هر دو طریق علی نقل مفید درست است. در کتب اربعه نیست.
آن دو طریق یکی این کلمه است که در این روایت است که مالی داشته باشد که به بعض از آن به مکه رود و به بعضی دیگر نفقه خود و عیال خود را تامین کند. که خیلی تصرف خوبی کرده است. در کتب اربعه که نیست قوت نفس نیست.
هردو طریق را روی نقل مفید پیاده کنید.
ایشان میگوید که کلمه قوت نفس دلیل بر این است که جریان مربوط به رجوع بالکفایه است چرا که واضح است که 99 در صد زنانشان را که نمیبردند. چون 6 ماه یا یکسال طول میکشید که این حدیث در این جمله نفقه عیال را نمیگوید. خودش که نیست که غذابخورد که این قوت در جائی است که هردو هستند که باهم عذا بخورند پس این هردو خوردن برای بعداز برگشت از حج است.
آنجا که هردو لازم است بعد از برگشت است که رجوع بالکفایه را میگوید که این طریق را جواهر انتخاب کرده[5] ولی بیان مستند بهتر است.
طریق دوم برای اثبات رجوع بالکفایه: ثم یرجع و یسال الناس که واضح است که رجوع بالکفایه را میگوید یعنی بعد از برگشت یسال الناس است. این جمله در برگشت است که نفقه عیال را نمیگوید.
از این جمله مرحوم نراقی استفاده کرده است که این روایت از کلمه قوت، رجوع بالکفایه استفاده میشود یعنی مغازه یا گوسفند یا مزرعهای باشد که خودش را اداره کند.
کمااینکه دیروز عرض کردیم که صاحب جواهر را حتما مطالعه کنید. سوال ما این بود که صاحب جواهر به چند راه اثبات رجوع بالکفایه از این روایت کرده است؟
سه طریق بفرمائید. ایشان میفرمایند: «كما أن من الواضح عدم الحرج خصوصا بعد ملاحظة ما ضمنه الله من الرزق، و منع الإجماع سيما مع ملاحظة ذهاب من عرفت إلى خلافه، و عدم دلالة الخبر بعد الطعن في سنده(این روایت اعتبار ندارد فیه عده من المجاهیل)، بل لعله على عكس ذلك أدل(این روایت رجوع بالکفایه را نمیگوید.) حتى على زيادة المقنعة( بر فرض روایت مقنعه درست باشد )، و دعوى ظهور إرادة ذلك من قوت نفسه باعتبار معلومية إرادة ما بعد رجوعه».[6]
به سه طریق دلالت بر مدعا دارد که امام علیه السلام رجوع بالکفایه را میگوید. قوت نفس چه کاره است؟ قوت نفس به دنبالش یرجع و یسهل رجوع بالکفایه را میگوید.
ما بعدرجوع قوله (عليه السلام): «يرجع فيسأل الناس بكفه» این معلوم است که فیسال الله بکفه بعد از رجوع است. تا اینجا این کلام را مرحوم نراقی نیز داشت. ولی کلام نراقی همه فهم بود.
این یکطریق بود که طریق دوم مرحوم نراقی بود.
طریق دوم جواهر: «أو دعوى إرادة ما يستمر تحصيل القوت منه لا مقدار ذهابه و إيابه، بل لعله المراد من كل رواية اشتملت على اعتبار ذلك».[7]
از کلمه قوت ما یک چیز استمراری میفهمیم به دنبال کتابت و مزرعه و آهنگری و گوسفند است. از کلمه قوت این معنا استفاده میشود. یعنی مغازهای داشته باشد که خود را اداره کند.
لذا در عبارت محقق نیز همین است که در ص 308 آمده است.[8]
صاحب جواهر میگوید:کلمه قوت ظهور در این دارد که مخارجش تامین است.
طریق سوم: قیاس میکند که این حاجی که در باب زکات چطور است؟ استطاعت را به زکات قیاس کرده است. مقداری که به عنوان زکات میدهد مقداری میماند استطاعت هم باید همینجوری باشد یعنی مغازهای باشد که ربح او را ببرید و مغازه بماند و حرفه و گوسفند کذلک یعنی حرفه و گوسفند سودش را ببرد واینها بماند. اگر ندارد که بعداز برگشت فیسال الناس این نمیشود.
استطاعت به مال زکوی استفاده رجوع بالکفایه میشود.
طریق سوم: «أو دعوى ظهورقوله (عليه السلام): «أ ليس قد فرض الله»إلى آخره، في اعتبار بقاء شيء زائد على ما يكفيه للحج ذهابا و إيابا، و ليس هو إلا ما عند الخصم للإجماع على عدم غيره- كما ترى».[9]
استطاعت در مازاد از مغازه و گوسفند و شتر باید باشد زکات هم همینطور است.
(لیس هو) دفع دخلی است. اشکال این است که در مستند ص 36 حاصل اشکال این است که این مدعا را نمیرساند شما میگویید که باید گوسفند یا مغازه یا... بماند ولی این روایت میگوید که خرج یکروز یا یکماه بماند چرا گوسفندو... بماند.[10]
مرحوم نراقی از این اشکال جواب میدهند به این بیان که این را با قول به عدم به فصل و اجماع ثابت میکنیم که کل من قال به اعتبار رجوع بالکفایه این است که ظاهر حدیث بقاء شی است که زندگی بچرخد این را از اجماع میفهمیم. و ليس هو إلا ما عند الخصم للإجماع على عدم غيره. دعوی خبرش کما تری است.
این اشکال جواهر به این سه طریق است.[11]
می فرمایند: این روایت که اینها را نمیرساند و شما از کجا فهمیدی از عدم قول به فصل فهمیدی که این عدم قول به فصل فائده ندارد. بهتر این است که روایت را کنار بگذاریم چرا که روایت مشکلاتی دارد.
این هم مطلب دوم در مورد روایت ابوالربیع بود. که به 5 طریق این روایت دلالت بر اعتبار رجوع بالکفایه بود.
مطلب سوم: کلماتی در استدلال قائلین به اعتبار رجوع بالکفایه به چشم میخورد. که این کلمات کلش متخذ از روایات است.از باب 1 و 3 و 9 و 14 و 25 این کلمات رابرداشت کنید.
1-آنچه موضوع حج است استطاعت است. از کلمه استطاعت برداشت شده است رجوع بالکفایه به این بیان که کسی که رجوع بالکفایه ندارد مستطیع نیست و کسی که میخواهد زندگی را به هم بزند و سرمایه را بفروشد مستطیع نیست. لذایکی از ادله قائلین به اعتبار رجوع بالکفایه این است که تاراج کردن اموال مستطیع نیست.
کلمه استطاعت را در ده جا آدرس دهید آیه قرآن و چند روایت. منها: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَسَائِلَ بَعْضُهَا مَعَ ابْنِ بُكَيْرٍ وَ بَعْضُهَا مَعَ أَبِي الْعَبَّاسِ- فَجَاءَ الْجَوَابُ بِإِمْلَائِهِ سَأَلْتَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا - يَعْنِي بِهِ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ جَمِيعاً لِأَنَّهُمَا مَفْرُوضَانِ وَ سَأَلْتُهُ عَن قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ - قَالَ يَعْنِي بِتَمَامِهِمَا أَدَاءَهُمَا وَ اتِّقَاءَ مَا يَتَّقِي الْمُحْرِمُ فِيهِمَا وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى الْحَجِّ الْأَكْبَرِ - مَا يَعْنِي بِالْحَجِّ الْأَكْبَرِ فَقَالَ الْحَجُّ الْأَكْبَرُ الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ وَ رَمْيُ الْجِمَارِ وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ».[12]
2-از کلمه قدرت درمال. قدرت فی المال. این کلمه در موردی گفته میشود که زندگی تامین باشد. قدرت مالی او خوب است. یا گوسفند یا ملک یا گاو دارد که اداره میشود. قدرت در مال موردی گفته میشود که تمکن از اداره باشد. پس کلمه قوت درمال دلالت بر اعتبار رجوع بالکفایه میکند که اگر کسی گوسفند و صنعت ندارد قدرت در مال ندارد.
کلمه قوت فی المال روایتش را بنویسید. درروایت است که حج بر کسی واجب میشود که قوت مالیه داشته باشد که این قوت به کسی گویند که گاو و گوسفند و تجارت و صنعت داشته باشد.
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا - فَقَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَدْ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع عَنْ هَذَا فَقَالَ هَلَكَ النَّاسُ إِذاً لَئِنْ كَانَ مَنْ كَانَ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ قَدْرَ مَا يَقُوتُ عِيَالَهُ وَ يَسْتَغْنِي بِهِ عَنِ النَّاسِ يَنْطَلِقُ إِلَيْهِمْ فَيَسْلُبُهُمْ إِيَّاهُ لَقَدْ هَلَكُوا إِذاً فَقِيلَ لَهُ فَمَا السَّبِيلُ قَالَ فَقَالَ السَّعَةُ فِي الْمَالِ إِذَا كَانَ يَحُجُّ بِبَعْضٍ وَ يُبْقِي بَعْضاً لِقُوتِ عِيَالِهِ أَ لَيْسَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ الزَّكَاةَ فَلَمْ يَجْعَلْهَا إِلَّا عَلَى مَنْ يَمْلِكُ مِائَتَيْ دِرْهَمٍ».[13]
3-کلمه یسار در روایات آمده است. کلمه معسر در روایات آمده است که این کلمه دلالت بر رجوع بالکفایه دارد یعنی کسی که پولدار است که اگر برگردد وسوال کند که پولدار نیست.
بناء علی هذا کلمه قوت یعنی مخارجش را داشته باشد کسی که رجوع بالکفایه ندارد که مخارجش را ندارد. کلمه قوت دلالت بر اعتبار رجوع بالکفایه دارد.
4-از این روایات استفاده میشود و یبقی بعضا که این کلمه یبقی بعضا، کسی که چیزی ندارد وفردا برمی گردد یبقی بعضا نیست.
از این کلمات که هرکدام مکرر در روایات است که زیر هر کلمه روایاتش را بنویسید مفید است.
نتیجه از این کلمات با قرائن دیگری که بیان شد و از کلمامت یرجع و یسال و قوت نفس و قوت عیال چه استفاده میشود؟
واز کل این کلمات(استطاعت، قوت، قوّت، یسار قدرت و یبقی بعضا) ادعا شده است که روایت دلالت بر اعتبار رجوع بالکفایه دارد.
مطلب چهارم این مباحثه فردا خواهد آمد.