درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

86/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: / وجوب حج بذلی /

در کتاب حج جملاتی آمده است «لأن معاوية بن وهب في هذا السند روى عن صفوان و روايته عنه غير ممكنة عادة، لأن معاوية بن وهب أقدم طبقة من صفوان لكونه من أصحاب الصادق- ع- و صفوان من أصحاب الكاظم و الرضا- عليهما السلام-، و كيف يمكن رواية من كان من أصحاب الصادق- ع- عن أصحاب الكاظم و الرضا- ع-؟»[1] در کنار آن اینگونه بنویسید ممکن بل واقع کثیرا برای اثبات این مدعی حداقل از سه طریق وارد می شود:

یک. ملاحظه معاویة بن وهب در رجال الحدیث «معاویة بن جعفر... فقد روى عن أبي جعفر»[2] و در چند صفحه بعد می خوانید «روی عنه... صفوان و صفوان بن يحيى‌»[3] یا این نقل اشتباه است یا این مطلب اشتباه است، ایشان در کتاب حج می فرماید نمی شود، امکان ندارد، اینجا می گوید شده است.

راه دوم ملاحظه حال صفوان در چند جا است و « فقد روى عن أبي عبد الله و أبي الحسن و موسى بن جعفر»[4] در اینجا می خوانید که صفوان از امام صادق روایت دارد روی عن ابی عبدالله در ادامه می خوانید « معاوية و معاوية بن عمار - و رواياته عنه تبلغ مائة و أربعة و عشرين موردا - و معاوية بن وهب‌»[5] معاویة بن حکیم و معاویة بن وهب صفوان از معاویة بن وهب نقل دارد، معاویة بن وهب از صفوان نقل دارد، چگونه فرموده است، معاویة عقد مطلقة است، چگونه فرموده است که لا یمکن النقل عنه عادة شما می فرمائید صفوان از این روایت دارد این هم از صفوان روایت دارد، چگونه شد که لا یمکن النقل عادة صفوان از شاگردان امام صادق است، معاویة هم از شاگردان امام صادق است، چگونه می فرمائید عقد همان طبقة لا یمکن هر دو از اصحاب امام صادق است، چگونه لا یمکن؟

نتیجه ما ذکرنا این می شود که در جلد 9 و جلد 18 می فرمایند صفوان از معاویة روایت دارد، معاویة از صفوان روایت دارد، چگونه فرمودید لا یمکن النقل عادة اهم من الکل ملاحظه نکرده سند است.

ملاحظه کنید وسائل را « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ‌ وَهْبٍ «1» عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ»[6] نقل می کند.

در جای دیگر «روى عن أبي عبد الله و صحب محمد بن مسلم و تفقه عليه‌»[7] ابن رضیع از شاگردان امام صادق بوده است، 99 و نیم هم از محمد بن مسلم روایت می کند از شاگردان محمد بن مسلم هم بوده، تردیدی نیست که علاء بن رزین من اصحاب الصادق است، شما می فرمائید چون صفوان در طبقه متاخره است، معاویه از او نقل نمی تواند بکند، اینگونه بنویسید شما می فرمائید چون معاویة بن وهبش از اصحاب امام صادق است، از صفوان نمی تواند نقل بکند، اینجوری می گوئید دیگر، سه چهار عبارت را انگشت بگذارید، در صفحه 159 از شاگرد امام صادق از صفوان نمی تواند نقل می کند «لأن معاوية بن وهب أقدم طبقة من صفوان لكونه من أصحاب الصادق- ع- و صفوان من أصحاب الكاظم و الرضا- عليهما السلام-، و كيف يمكن رواية من كان من أصحاب الصادق- ع- عن أصحاب الكاظم و الرضا- ع-؟»[8] که صفحه 159 می گوید چگونه صفوان از شاگرد امام صادق نقل می کند، یک بام و دو هوا اگر اصحاب امام صادق از صفوان نمی تواند نقل بکند، می فرماید تهذیب غلط است، چون نمی تواند چگونه صفوان از شاگردان امام صادق می تواند نقل بکند، علاء بن رزین از کی نقل کرده، از صفوان نقل کرده، از صفوان از معاویة نمی تواند، علاء هم از صفوان نمی تواند برای اینکه هم معاویه از شاگردان امام صادق است « موسى بن القاسم بن معاوية بن وهب عن صفوان عن العلاء بن رزين»[9] هم علاء از شاگردان امام صادق است، یک شاگرد می تواند نقل بکند یک شاگرد نمی تواند.

می فرمایند «و روی عنه ... صفوان و صفوان بن يحيى‌»[10] صفوان از علاء بن زرین روایت دارد، اگر روایت دارد چگونه صفوان از علاء بن زرین روایت داشته باشد، معاویة بن عمار روایت نداشته باشد، صفحه 159 می گوید «لأن معاوية بن وهب أقدم طبقة من صفوان لكونه من أصحاب الصادق- ع- و صفوان من أصحاب الكاظم و الرضا- عليهما السلام-، و كيف يمكن رواية من كان من أصحاب الصادق- ع- عن أصحاب الكاظم و الرضا- ع-؟»[11] برای آنکه او از اصحاب امام صادق است مناط اصحاب امام صادق بودن است، اگر بودن است اگر او از این نمی تواند، این هم از آنها نمی تواند.

نتیجه ما ذکرنا این است اگر اندکی تامل در سند انجام می گرفت که صفوان از علاء بن زرین نقل کرده است، این اشتباه رخ نمی داد، چون ما قبل نمی تواند ما بعد هم نمی تواند، اگر می تواند هر دو می تواند، در جای دیگر می گوید « موسى بن القاسم بن معاوية بن وهب عن صفوان عن العلاء بن رزين»[12]

بناءا علی هذا هم صفوان هم علاء هم معاویة فی طبقة واحده است، چون همه از شاگردان امام صادق است، طبق نشوته مرحوم آقای خویی در جلد 9 و 11 و 18.

فعلیه اینکه می فرمایند لا یمکن عادة بفرمائید یمکن بل واقع کثیرة اینکه می فرماید اقدم طبقة بنویسید فی طبقة واحدة از اول تنبیه تا آخر تنبیه هر کلمه را بگیری از این سه راه مناقشه میتوانید بکنید، آن از امام صادق است این نیست، مناقشه دارد، لا یمکن مناقشه دارد، اقدم طبقة مناقشه دارد، هر یکی از کلمات این صفحه را بگیرید از این سه راه داخل بشوید، می بینید ما افاده نا تمام است.

تبعا اینجا ممکن است شبهه ای بشود که مقصود ایشان از صفوان، صفوان مطلق نبوده، صفوانی بوده است که پسوند داشته است، اینگونه تشخیص داده است، که این صفوان مطلق مراد صفوانی است که پسوند دارد، پسوندش نیامده در این سند، و آن پسوند کلمه یحیی است، یعنی در ذهن ایشان اینگونه خطور کرده است که مراد از صفوان در این سند، صفوان بن یحی بوده است، و صفوان بن یحیی روایت از اصحاب امام صادق نمی تواند داشته باشد، چون شهادت امام صادق سال 148 بوده، فوت صفوان بن یحیی سال 210 بوده، هر چه که صفوان را از معمرین حساب بکنید، قبل از 80 نمی تواند، روایت صحیحی داشته باشد، باید بگوئید صفوان از 80 به بعد روایت داشته است، 15 سال که نوعا اهل اینکه روایت بگیرند نیستند، مگر نادرا، حداقل باید بین 15 و 20 باشد که بتواند حدیث نقل کند.

بناءا علی هذا اینکه می فرمایند لا یمکن عادة بخاطر توهم اینکه این صفوان، صفوان بن یحیی بوده است.

موید این توهم نقل این حدیث در باب ده است « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ‌ وَهْبٍ «1» عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ»[13] کما ذکرنا بالامس، این صحیحه حدیث یک از باب هشت است «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ «6» عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «7»- قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ الْحَدِيثَ»[14] ، حدیث یک از باب ده است، در یک از هشت کما فی الحج صفوان مطلق آمده است، لذا ایشان هم صفوان مطلق نقل کرده، در یک از ده صفوان بن یحیی آمده، ملاحظه کنید سند را، همین سند در باب ده همان سند است یا این اضافه دارد یا آن کمتر دارد لذا اینگونه برداش بشود که در ذهن ایشان صفوان بن یحیی بوده است، لبعد الطبقة صفوان بن یحیی از معاویة بن وهب نمی تواند روایت داشته باشد، این توهم ایضا بی اساس است.

اولا مراد از صفوان مطلق، صفوان بن یحیی باشد، 5 درصد است که اشتباهی رخ داده باشد، صفوان مطلق از اجلاء است، در سند دو هزار و خورده ای روایت وارد شده، و لذا موارد شک اگر ندانیم که کدام بوده صفوان مطلق حمل می شود و ثانیا افرض که سند باب ده درست باشد، سند باب هشت صقط داشته باشد.

خوب نتیجه صفوان بن یحیی یم شود، غیر این است، کل ما ذکرنا از جلد 9 و 11 و 18 فی غیر مورد ایشان اینگونه فرمود صفوان و صفوان بن یحیی، صفوان و صفون بن یحیی از معاویة بن وهب نقل دارد، معاویة بن وهب از صفوان و صفوان بن یحیی نقل دارد.

بناءا علی هذا هیچ مشکله ای با این توهم حل نمی کند، و الذی یوید ما ذکرنا بل یدل علی ما ذکرنا ما ذکره مرحوم اردبیلی در جامع الروات «»[15] اگر اشتباه نکرده باشم.

علی کل حال صفوان بن یحیی را در جای دیگر جامع الرواة نوشته اند، در شرح حال صفوان بن یحیی این گونه مرقوم فرموده است. « صفوان بن يحيى البجلى بياع السابرى... روى عن اربعين رجلا من اصحاب ابى عبد الله عليه السلام »[16] نتیجه صفوان مطلق باشد، صفوان جمال باشد، صفوان بن یحیی باشد، از شاگردان امام صادق روایت دارد.

نتیجه ما ذکرنا این است این هم اکل از قفا است، این توهم که مراد از صفوان مطلق، صفوان بن یحیی بوده هیچ مشکله ای را حل نمی کند، بگو قطعا صفوان بن یحیی جمع الرواة می گوید فقد روی عن اربعین رجلا کیف لا یمکن نقل صفوان بن یحیی از امام صادق است، چهل نفر روایت دارد.

نتیجه ما ذکرنا این می شود که فالصحیح ما ذهب الیه الشیخ فی التهذیب « مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ‌ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ قُلْتُ فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ وَ لِمَ يَسْتَحِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَل‌ »[17] و الاستبصار « مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى- وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ قُلْتُ فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَل‌»[18] ، ادق است، انچه که صاحب وسائل فرموده است، خطا و اشتباه است.

فعلیه ما افاده از این که ما افاده صاحب وسائل ما نقله الوسائل درست است، نادرست است. همانکه شیخ فرموده است، این در رابطه با مطلب یک در صحیحه محمد بن مسلم.

مطلب دوم در این رابطه این جمله است که صاحب وسائل دارد، صاحب وسائل می فرماید «وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي كِتَابِ التَّوْحِيدِ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ‌ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ذَكَرَ مِثْلَهُ وَ زَادَ قُلْتُ فَمَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ.»[19] تا آخر روایت این جمله موجود است در وسائل، مرحوم آقای خویی تصریح به اشکال نمی کند اما در واقع اشکالی دارد «نقل صاحب الوسائل هذه الرواية عن الصدوق، ثم قال و زاد الصدوق (قلت: فمن عرض عليه فاستحيى) إلخ. و لكن هذه الزيادة موجودة في رواية الشيخ عن محمد بن مسلم أيضا، و ليست مختصة برواية الصدوق»[20] آن اشکال این است که زیادی اختصاص به صدوق ندارد، شیخ هم این زیادی را نقل کرده، چه اشکال می خواهد تصریح نمی کند، اما می گوید این زیادی اختصاص به صدوق ندارد، زیادی در روایت شخ هم موجود است و هو کذلک روایت شیخ را در باب ده ملاحظه کنید «« مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ‌ وَهْبٍ «1» عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ»[21] مرحوم اقای خویی می گوید و زاد الصدوق ندارد، هم در روایت صدوق این جمله است هم در روایت شیخ و زاد الصدوق ندارد، اینکه می فرمایند اختصاص به صدوق ندارد درست است در روایت شیخ هم هست، اما اینکه اشکالی بر صاحب وسائل باشد، معلوم نیست درست باشد، چون معلوم نیست صاحب وسائل در باب 8 حدیث را تقطیع کرده، در این صفحه می گوید الحدیث، معنایش این است که من تقطیع می کنم، دنبال حدیث را بگیرید در باب 10 « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ‌ وَهْبٍ «1» عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ »[22] یعنی همین حدیثی که در باب 8 ما نقل کردیم، آنجا می گوید الحدیث اینجا می گوید فی حدیث، یعنی همین حدیثی که دو صفحه قبل دیدید در آن حدیث اینگونه دارد يا. قلت لابی جعفر فان عرض علیه الحج، یعنی این مقدار دیگر صاحب جواهر، صاحب وسائل توجه نداشته، به اینکه این در روایت وسائل شیخ موجود است، خیلی بعید است این حرف، لذا بخاطر قرب فاصله دو باب است، آنجا هم الحدیث دارد، اینجا هم فی حدیث دارد، کاملا صاحب وسائل توجه داشته که این زیادی اختصاص به صدوق ندارد، خیلی بعید می رسد به آن تسلط صاحب وسائل در دو صفحه ما بگوئیم ایشان بی خود این را گفته زاد الصدوق ندارد، بگو زاد الشیخ و الصدوق اینجوری ایشان میل داشته بگوید و زاد الشیخ و الصدوق نه به عقیده من این اشکال هم معلوم نیست وارد باشد.

نعم این زیادی در هر دو روایت موجود است هم در روایت صدوق موجود است هم در روایت شیخ موجود است، این هم مطلب دوم در رابطه با متن حدیث.

مطلب سوم این است این دو روایت در نقل صدوق عن ابی عبدالله ضبط شده در نقل شیخ «عن ابی جعفر» نقل شده، لا منافاة بینهما هم امام صادق این روایت را بیان کرده باشد، برای محمد بن مسلم هم امام باقر این روایت را برای محمد بن مسلم نقل کرده باشد.

بنائا علی هذا مطلب سوم این است انیکه از دو امام نقل شد، مشکله ای در حدیث ایجاد نمی کند، الی الآن در رابطه با حدیث 1 و 2 که صحیحه محمد بن مسلم به طریق شیخ و صحیحه محمد بن مسلم به طریق صدوق سه مطلب بیان شد، یک نقل صحب وسائل چگونه است، نقل شیخ چگونه است، دو زیادی وضعش چگونه است، سه اختلاف در موری عنه چگونه است.

مطلب چهارم در رابطه با این حدیث فردا ان شاء الله خواهد آمد.

 


[1] المعتمد، ج1، ص159.
[2] معجم رجال، ج18، ص219.
[3] معجم رجال، ج18، ص220.
[4] معجم رجال، ج9، ص107.
[5] معجم رجال، ج9، ص108.
[6] وسائل، ج11، ص40، ابواب وجوب الحج، باب10، ح1.
[7] معجم رجال، ج11، ص167.
[8] معتمد، ج1، ص159.
[9] معتمد، ج1، ص158.
[10] معجم رجال، ج11، ص169.
[11] معتمد، ج1، ص159.
[12] معتمد، ج1، ص158.
[13] وسائل، ج11، ص40، ابواب وجوب الحج، باب10، ح1.
[14] وسائل، ج11، ص33، ابواب وجوب الحج، باب8، ح1.
[15] جامع الرواة، ج1، ص148.
[16] جامع الرواة، ج1، ص413.
[17] تهذیب، ج5، ص4، ح4.
[18] اسبتصار، ج2، ص140.
[19] وسائل، ج11، ص33 و 34، ابواب وجوب الحج، باب8، ح2.
[20] المعتمد، ج1، ص158.
[21] وسائل، ج11، ص40، ابواب وجوب الحج، باب10، ح1.
[22] وسائل، ج11، ص40، ابواب وجوب الحج، باب10، ح1.