درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

86/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: / وجوب حج بذلی/

فرع یک از مسئله 30، وجوب حج با بذل

در این فرع تارة اشاره به بعضی از مصادیق بذل می شود و اخری دلیل بر وجوب بیان می شود.

اما الاولی: می گویند بذل للحج تارة به این است که زید یک میلیون خارجی به دست عمر می دهد یا جلوی عمر می گذارد، می گوید شما با این پول حج انجام بدهید، می گوید این پول را برای شما مباح کردم که حج انجام بدهید، می گوید این پول ملک شما باشد که با آن حج انجام بدهید، مصداق دومش این است که زید به عمر می گوید تمام مخارج شما را من می دهم حج انجام بدهید، تمام مخارج شما را من می دهم حج انجام بدهید تمام مخارج شما در عهده من باشد بروید حج انجام بدهید اما مجرد وعده باشد، اما علیک ما فی الذمه باشد و اما اباحه ما فی الذمه باشد.

فرع دوم با اولی این است که اولی جزئی است، دوم کلی است، مجرد وعده باشد، می گویند کافی است، تملیک مقدار نفقه باشد، می گویند کافی است، اباحه مقدار نفقه در ذمه باشد می گویند کافی است، مصداق دیگر آن این است که زید دست عمر را می گیرد با هواپیما خود به مکه می برد قدم به قدم مخارج او را می دهد، نهارش می دهد، شامش را می دهد، پول منزلش را می دهد، پول مسکنش را می دهد، پول هواپیمایش را میدهد، پول گذرنامه اش را می دهد، و الی ما ذکرنا اشار مرحوم نراقی «المراد ببذل الزاد و الراحلة و المئونة:عرضها عليه»[1] عروض نفقه بر زید، عروض راحله بر زید عرض مسکن بر زید اینکه تعبیر به عرض کرده، چون اصلا تمام این معانی در ماده من عرض است، آنچه در روایت دارد من عرض علیه الحج، همه اینها را می خواهد بگوید عرض الحج است، دقت کردید چرا می گوید عرضها علیه، اقتباس از خود روایات کرده مفهوم را، دنبالش توضیح دادی یادداشت کنید، حتما بنویسید.

همه اینها را می گوید عرض الحج است، دقت کنید همه عبارت هم بنویسید، شاید عبارتی که بهتر از همه توضیح داده، نراقی است، چرا همه اینها حج بذلی است، چرا حج بذلی واجب است، می گوید شما من استطاع دارید، با این کارها استطاعت محقق می شود، شما قدرت بر حج می خواهید با این کارها قدرت بر حج محقق می شود، شما در روایات چی می گویئد، می گوئید من عرض به این کارها عرض محقق می شود، من عرض علیه الحج یعنی چه، یعنی پیشنهاد حج به آن داده شده، در تمام این کارها پیشنهاد حج، تعارف حج محقق می شود، لصدق العرض می گوید شما در روایت من عرض دارید، تا وقتی پول را به آن مید هد، عرض علیه الحج، وقتی وعده به آن می دهد، عرض علیه الحج، وقت دستش را می گیرد دارد هواپیمایش می کند، عرض علیه الحج، توجه کردید المراد ببذل الزاد و الراحله و الموونه عرضها علیه بان یقول، بان یقول بان یقول چرا؟ لصدق العرض و الاستطاعة و القدرة و اما مرحله دوم کما اشار الیها سیدنا الاستاد بقوله «حج و عليّ نفقتك و نفقة عيالك»‌أو قال: «حج بهذا المال» و كان كافيا لذهابه و إيابه و لعياله وجب عليه»[2] در مسئله سی، می گویند با این بذل حج واجب می شود، در رابطه با این حکم سه مرحله است، اقوال فقهاء دلیل بر این حکم، وجوب حج به بذل بین الامامیه اتفاقی است فی الجمله، یک نفر هم مخالفت نیست، ملاحظه کنید جواهر را « وجب عليه الحج من حيث الاستطاعة إجماعا محكيا في الخلاف و الغنية و ظاهر التذكرة و المنتهى و غيرهما إن لم يكن محصلا»[3] می گوید دلیل بر وجوب، اجماع، اتفاق امامیه است، کما اینکه وجوب حج در موارد بذل عند العامه من الحنفیه و المالکیه و الحنبلیه، مورد اتفاق است که واجب نمی شود، یعنی یک نفر حنفی پیدا نمیکنید که بگوید در مورد بذل الحج واجب است، یک نفر حنبلی پیدا نمی کنید که بگوید الحج واجب است، ملاحظه کنید مغنی را «وَلَا يَلْزَمُهُ الْحَجُّ بِبَذْلِ غَيْرِهِ لَهُ، وَلَا يَصِيرُ مُسْتَطِيعًا بِذَلِكَ»[4] لذا می توانید بگوئید اتفقت العامه بر چی بر عدم وجوب حج در مورد بذل فقط شافعی ها یک مورد می گوئید واجب است و آن مورد جائی است که باذل ولد باشد اگر پسر زید بذل کرد، می گویند شافعی ها فقط می گویند واجب است، حنفی ها نه، مالکی ها نه، حنبلی ها نه، شافعی ها هم در غیر این مورد نمی گویند، بذل الوالد للولد هم نمی گوئید، بذل اجنبی هم نمی گویند.

نتیجه ما ذکرنا مرحله دوم گفتیم دو بحث دارد یک اقوال فقهاء من العامه و الخاصه عند الامامیه اتفاقی است، عند العامه اتفاقی است، بر عدم وجوب، حرف دوم در این مرحله دلیل بر وجوب حج است، در این مورد برای وجوب، استدلال به آیه مبارکه شده، استدلال به روایات من زاد شده، استدلال به اجماع و نصوص خاصه شده است، اجماع کما عرفت من الجواهر، نصوص خاصة جملة من الروایات است که اغلب صحیحه است.

منها: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ «6» عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «7»- قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ الْحَدِيثَ»[5]

منها: « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ‌ وَهْبٍ «1» عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ.».[6]

در رابطه با این روایات این روایت خاص اموری مطرح است، یک خطا الوسائل در ضبط سند این حدیث، جهت خطا و سهو ایشان این است که این روایت در این دو باب از مرحوم شیخ طوسی نقل شده است، این روایت را شیخ طوسی در تهذیب « مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ‌ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ قُلْتُ فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ وَ لِمَ يَسْتَحِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَل‌ »[7] و استبصار « مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى- وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ قُلْتُ فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَل‌»[8] نوشته را فراموش کردم بیاورم.

حدیث چهار در هر دو مورد سند اینگونه است «عن موسی بن قاسم عن معاویة بن وهب عن صفان، عن علاء بن فرزین عن محمد بن مسلم» در تهذیب بعد از کلمه قاسم عن دارد عن معاویه بن وهب، در وسائل اینگونه نقل شده،باسناده عن موسی بن معاویه بن وهب، عن صفوان عن العلاء بن زرین، عن محمد بن مسلم، این موجود در وسائل است، باب 8 هم همین است، باب ده هم همین است ما به الافتراق بین نقل وسائل با مصدر اصلی که تهذیب و استبصار است، چیست؟ هم کم شده هم اضافه شده، کم شده کلمه عن نیامده، اضافه شده کلمه ابن آمده ما به الاختلاف بینهما چیست، ما به الاختلاف بینهما این است که در مصدر یعنی تهذیب و استبصار معاویة بن وهب از صفوان نقل می کند، در وسائل نوه معاویة از صفوان نقل می کند، پس بگو سه کار انجام گرفته، یک کلمه عن نیامده، دو کلمه ابن امده، سه ناقل از صفوان بینهما بون بعیده است، چرا به نقل مصدر معاویه بن وهب از صفوان نقل می کند، به نقل وسائل نوه معاویة بن وهب از صفوان نقل می کند، اصل متن روشن شد چیه، شیخ می گوید موسی بن قاسم عن معاویة بن وهب عن صفوان صاحب وسائل می گوید.

موسی بن قاسم که از ابن معاویة بن وهب است عن صفوان نقل می کند موسی پسر قاسم است، قاسم پسر معاویة است و موسی که نوه معاویه است از صفوان نقل می کند، خوب نتیجه این شد که نقل صاحب وسائل این سه خصوصیت ثلاثه را دارد، ناقل از صوفان نوه است نه معوایه، نقل مرحوم شیخ ناقل از صفوان، معاویه است جد است نه این و نوه باشد، روشن است بحث.

جهت اشتباه صاحب وسائل از شیخ نقل می کند، شیخ کلمه عن دارد، او کلمه ابن دارد، فرع با اصل تطابق ندارد، اشتباه صاحب وسائل واضح است، چون فرع مطابق با اصل نیست، صاحب وسائل از جای دیگر است، کافی که نقل نکرده که از فقیه که نقل نکرده صاحب وسائل باسناده شیخ طوسی نقل می کند.

بناءا علی هذا، فرع باید مطابق با اصل باشد، فرع مطابق با اصل نیست، قطعا فرع اشتباه است، چون موجود در تهذیب این نیست، موجود در استبصار این نیست.

نیتجه ما ذکرنا این شد که بفرمائید خطا صاحب وسائل در دو مورد در این سند از جهت سندی ندارد، ابن و با همه اینها ثقاتند، از نظر صحت روایت تقییدی نیست، ابن هم باشد ثقه است، جد هم باشد ثقه است از آن جهت نیست، بحث فنی به اصطلاح، احسن در ضبط سند صاحب وسائل اشتباه کرده، برای اینکه مطابق با اصل نیست لا فی الاستبصار و لا فی التهذیب، این یک مطلب، تا اینجا بحث روشن شد چیه، یک کلمه اش کنید اشتباه صاحب وسائل، از این جا به بعد از باب اینکه خطاء الکبیرة، کبیر بحث می شود، در این رابطه مرحوم اقای خویی می گوید صاحب وسائل درست گفته است «و الصحيح ما أثبته في الوسائل و نسخة التهذيب مغلوطة »[9] موجود در تهذیب خطاء است، بعد هم فرض کن شبه معجزه ای برای صاحب وسائل نقل می کند که این از کجا این سند را به دست آورده، می گوید شاید نسخ تهذیب اشتباه بود، آنی که نزد صاحب وسائل بوده همینی که بوده مطابق با واقع بوده، توجیه ما لا یرضی صاحبه چرا ایشان می فرمایند، به اینکه تهذیب اشتباه است.

وسائل از باب اتفاق مطابق با واقع سخن گفته، می فرمایند در نقل مرحوم شیخ معاویة بن وهب عادة امکان ندارد که از صفوان روایت داشته باشد، چون می فرمایند صفوان از تلامذه حضرت رضا و حضرت جواد است، خیلی همت بکنیم بگوئیم موسی بن جعفر درک کرده، معاویظ بن وهب از شاگردان امام صادق است، کیف یمکن که تلامذه حضرت رضا از اصحاب امام صادق نقل داشته باشد، طبقه اصلا بهم نمی خورد طبقه معاویة بن وهب به طبقه صفوان نمی خورد، چون او از شاگردان حضرت رضا است، و آن از شاگردان امام صادق است، خوب چیکار کنیم سند را درست کنیم، خوب راهش این است که جد را کنار بگذاریم، پدر هم کنار بگذاریم، نوه را بیاوریم توی کار، با سه طبقه سرمایه گذاری سند درست می شود، بر این اساس می گویند نقل صاحب وسائل که می گوید موسی بن قاسم عن معاویة بن وهب عن صفوان درست در می آید، سه طبقه با سند آوردیم جلوتر.

بناءا علی هذا حفظا للنقل عن الصفوان چیکار بکنیم، راهش این است که ما بگوئیم مصدر را کنار بگذاریم او اشتباه کرده، نسخه غلط بوده، صاحب وسائل هم از باب اتفاق شانسش آورده به یک نسخه ممکن است برخورد کرده باشد که آن نسخه مطلب واقعی را داشته که آن نسخه مفادش این بوده است موسی بن قاسم بن معاویة بن وهب عن صفوان، نتیجه کاملا فرمایش مرحوم آقای خویی عکس آنچه که ما ادعا کردیم، ما گفتیم خطا از صاحب وسائل است، ایشان می فرمایند خطا از مرحوم شیخ است، دلیل ما روشن شد چرا خطا از صاحب وسائل است، دلیل مرحوم اقای خویی هم روشن شد چرا می گوید خطا از مرحوم شیخ است، چون ممکن نیست معاویة بن وهب از صفوان روایت داشته باشد.

ملاحظه کنید روایت را در وسائل « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ‌ وَهْبٍ «1» عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ»[10]

آقای خویی می فرمایند: «تنبيه حول سند هذه الصحيحة: روى صاحب الوسائل هذه‌ الرواية بهذا السند و لكن الموجود في نسخ التهذيب «1» المتداولة الموجودة عندنا: موسى بن القاسم عن معاوية بن وهب عن صفوان و لعل نسخة التهذيب الموجودة عند صاحب الوسائل كانت مطابقة لما في الوسائل و الصحيح ما أثبته في الوسائل و نسخة التهذيب مغلوطة»[11] در وسائل که اختلاف نیست، تمام سخنش همین است، آنی که پیش آقای خویی هم بوده همین است، آنی که شما هست همین است، روشن شد چرا اشتباه کردیف روی صاحب الوسائل هذه الروایة و هذا السند، کدام سند، سندی که خود آقای خویی نقل کرده، روشن شد اختلاف بین وسائل و تهذیب، می گوید پس چه جور شده صاحب وسائل سند را خوب نقل کرده، می گوید شاید تهذیب اختلاف نسخه داشته، آن سخه ای که نزد صاحب وسائل بوده، تهذیبی بوده که مطابق با وقاع بوده، شانسش آورده صاحب وسائل مطلب واقعی را گفته، دقت کنید شش سطر است.

این حرف مغالطه است، و ذلک بان موسی بن قاسم و ان کان عن جده معاویة بن وهب احیانا ما در نقل موسی بن قاسم از معاویه مشکله ای ندارریم، دارد در روایات نوه از جدش روایت کرده، داریم مشکله آنجا نیست، مشکله نقل معاویه از صفوان است و قد صرح فی بعض الروایات بروایة موسی بن قاسم عن جده معاویة بن وهب و لکن فی هذا السند لا یمکن عن یروی عن جده معاویة بن وهب این سند می گوید خصوصیتی دارد که این نقل لا یمکن است، آن خصوصیت این است که شما اگر میخواهید بگوئید موسی بن قاسم عن معاویه بن عمار باید بگوئید معاویة بن عمار از صفوان روایت دارد و این امکان ندارد، معاویة بن عمار مشکله از معاویة بن عمار است، معاویة بن عمار نمی تواند از صفوان نقل بکند، معاویة بن وهب و روایت او روایت معاویة بن وهب عنه یعنی صفوان غیر ممکنة عادة.

روشن شد، نتیجه این شد که ما فی الوسائل شانسش آورده مطابق با واقع نسخه گفته، مرحوم شیخ اشتباه کرده، چون نقل مرحوم شیخ باید معاویة بن وهب از صفوان نقل بکند و این امکان ندارد عادة چون طبقه نمی خورد، چکار کنیم طبقه بخورد، به جای پسر هم نمی گذاریم نوه را می گذاریم که طبقه کامل مساوی در بیاید، این حاصل این بحث اگر فرمایش ایشان دنبال بشود کلمه به کلمه اشتباه دارد، یعنی آنچه در اینجا نقل شده، کلمه به کلمه طبق گفتار ایشان در رجال اشتباه است. و للکلام تتمة سیاتی ان شاء الله.

 


[1] مستند، ج11، ص49.
[2] تحریر، ج1، ص377.
[3] جواهر، ج17، ص261.
[4] مغنی، ج3، ص215، مسئله 2202.
[5] وسائل، ج11، ص33، ابواب وجوب الحج، باب8، ح1.
[6] وسائل، ج11، ص40، ابواب وجوب الحج، باب10، ح1.
[7] تهذیب، ج5، ص4، ح4.
[8] اسبتصار، ج2، ص140.
[9] معتم، د ج1، ص159.
[10] وسائل، ج11، ص40، ابواب وجوب الحج، باب10، ح1.
[11] المعتمد، ج1، ص158 و 159.