86/02/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: / حج متسکعا و استطاعت بعد از احرام /
مسئله 12: « لا يعتبر الاستطاعة من بلده و وطنه،فلو استطاع العراقي أو الايراني و هو في الشام أو الحجاز وجب و إن لم يستطع من وطنه، بل لو مشى إلى قبل الميقات متسكعا أو لحاجة و كان هناك جامعا لشرائط الحج وجب، و يكفي عن حجة الإسلام، بل لو أحرم متسكعا فاستطاع و كان أمامه ميقات آخر يمكن القول بوجوبه و إن لا يخلو من إشكال»[1]
نظریه سوم این است که می گویند اگر امامه میقات، این حج حجة الاسلام است مثلا در جده احرام حج مستحبی بسته، نرسیده به جعفه مستطیع شده، مرحوم سید «لو أحرم متسكّعاً فاستطاع و كان أمامه ميقات آخر أمكن أن يقال بالوجوب عليه و إن كان لا يخلو عن إشكال.»[2] ، سیدنا الاستاد « بل لو أحرم متسكعا فاستطاع و كان أمامه ميقات آخر يمكن القول بوجوبه و إن لا يخلو من إشكال»[3] می گویند این حجی که انجام می گیرد باید حجة الاسلام باشد به این اعتقاد شما در مورد حج استطاعت از احرام تا آخر حج را می خواهد غیر از این است، این شخص که امامه میقات آخر، در جعفه محرم می شود، احرام در جعفه عن استطاعة است، طواف عن استطاعة است، سعی عن استطاعة تا آخر همه اش عن استطاعة است، تا آخر همه اش عن استطاعة است، لذا چرا باطل باشد و اگر امامه میقات آخر بنا شده، مثلا کما فرضنا از مسجد شجره محرم شده به احرام حج مستحبی، ده کیلومتر که رد شد، مستطیع شد، رفت به مکه، این نمی تواند حج تمتع اجام دهد، چرا برای اینکه احرام که احد اجزاء است بدون استطاعت آمده، تمام اجزاء باید عن استطاعة باشد، اینها طواف عن استطاعة سعی عن استطاعة، صلاة عن استطاعة، اما احرام عن استطاعة نیست، لذا مرحوم سید در عروه و سیدنا الاستاد و جماعتی این نظریه را انتخاب کردند ز ما ذکرنا روشن شد، که این نظریه خیلی نا تمام است، یکی از جهات نا تمامیش این است، در فرض اول جعفه می گوید محرم بشو، تا درست بشود، نمی تواند محرم شود، احرام بعد الاحرام باطل است، این می خواهد بگوید تمام اعمال عن استطاعة آمده، از جعفه محرم بشود، مگر به ولی خودش از جعفه محرم بشود، آن احرامی که آمده یا باید ابطال بشود، یا عدول بشود، نه عدول دلیل دارد، نه ابطال دلیل دارد، پس این کسانی که این نظریه را می گویند، این صورتش درست است اما واقعش نادرست است، جهت نادرستی، یکی اینکه نمی تواند از جعفه محرم بشود، دوم اینکه وضع احرام اول باید روشن بشود کما اینکه آن طرفش هم نا تمام است اگر ده کیلومتر بعد از مسجد شجره مستطیع شده بر می گیرد، می آید مسجد شجره محرم می شود، احرام اولش که دیروز گفتیم باطل است، تمام اعملا عمره تمتع عن استطاعة آمده کی گفت اگر امامه میقات آخر نباشد باطل است چرا باطل باشد، برگشت از ده کیلومتر آمد مسجد، آمد مسجد احرام اولش که امر نداشته باطل است محرم به احرام عمره تمتع می شود، چرا باطل می شود، خوب اگر نداشته باشد، زا احکام دیگری دارد، اگر امکان نباشد آن احکام دیگری است، کسی که از خراسان مستطیع بود، رفته در مسجد محرم نشده، رفته به مکانی رسدیه که برگشت ندارد که آن خودش اقسامی دارد و تکالیفی دارد.
نتیجه ما ذکرنا این است که دلیل نظریه سوم روشن شد، اشکال بر نظریه سوم روشن شد، حاصل اشکال این است که نه اولیش درست است نه دومیش درست است.
شما احرام اول را چیکار می کنید تنها اینکه از جعفه می تواند محرم بشود، جعفه میقات است اما می تواند محرم بشود یا نه، اشکال ما همین است اگر از جعفه بتواند محرم بشود، احرام عن استطاعة است کی گفت می تواند احرام بعد الاحرام باطل است، پس باید بروند به سراغ مطلب، سراغ مطلب کما ذکرنا للامس است که ابتداءا بروند میان احرام را وضعشان روشن کنید، بعد بیاییم ببینیم مشکله در کجاست، فعلیه این نظریه بدون ابطال احرام اول، راهی برایش نمی باشد کان میقات آخر او لم یکن، اگر نیست که نیست، اگر هست نمی تواند محرم بشود، احرام بعد الاحرام باطل است.
الی الآن در این فرض، یعنی فرع سوم از مسئله دوازده سه نظریه است، این حج مستحبی است جماعتی می گویند، این حج واجب است جماعتی می گویند، تفصیل بین امامه میقات او لا جماعتی می گویند، این حاصل بحث که در واقع روح این مطلب هم دیروز بیان شده، که گفتیم دقت کنید، در بحث دیروز نظریه دوم می روید، در نظریه دوم نکاتی بود،که اگر آن نکات روشن شده باشد، توهم بعضی از اعاظم واضح البطلان، مثلا یکی از نکاتی که در توضیح نظریه دوم بود، این بود که تمام اعمال عن استطاعة آمده، در یک فرض از جعفه محرم شد، در یک فرض هم برگشته مسجد شجره محرم شده، بقیه اعمال هم که انجام گرفته، خوب دقت کنید این نکته را، در توضیح نظریه دوم هیچ جزئی از اجزاء حج بدون استطاعت نبوده، این یک نکته، نکته دوم که دیروز عرض کردیم این است که احرام اول باطل است، جهت اینکه باطل است امر ندارد، این خیال می کرد، امر مستحبی دارد بعد فهمیده که ندارد، اگر این دو نکته خوب روشن شده باشد، بعض الاعاظم سه اشکال به بیان روز گذشته دارد یک ادله حج اطلاق ندارد، چون اینکه اطلاق داشته باشد، جزء اول بدون استطاعت آمده، شما می گویید،ده کیلومتر از مسجد شجره گذشته اگر مستطیع شد، حج واجب است، خوب باشد، اطلاق دارد قبل از شجره باشد، بعد از شجره باشد، ما هم قبول می کنیم، اطلاق دارد، اگر ده کیلومتر بعد از مسجد شجره مستطیع شد، باید اعمال را تمام بکند، احرام که از مسجد شجره، آمد، چیکاره است احرام که عن استطاعة نبوده، می فرمایند معنای اطلاق این می شود که بعضی از اعمال حج در حال غیر استطاعت بوده، لذا می گویند اصلا اطلاق ندارد، لذا می گویند اصلا اطلاق ندارد «الاولى أنه هل يكون لأدلة الحج إطلاق يشمل المقام و هو ما لو حصلت الاستطاعة بعد الإحرام أو ان ظاهرها هو حصول الاستطاعة قبل الشروع في اعمال الحج كما افاده ذلك البعض لا يبعد ان يقال بالثاني فكما ان الدليل الدال على شرطية شيء للمأمور به ظاهر في لزوم اقتران الشرط مع تمام أجزاء المأمور به من أوله الى آخره كذلك الدليل الدال على شرطية شيء لتعلق التكليف بالمأمور به ظاهر في لزوم تحقق الشرط قبل أجزاء المأمور به و الشروع فيها.الثانية انه لو فرض ثبوت الإطلاق لأدلة الحج و شمولها لما إذا حصلت الاستطاعة بعد الإحرام الذي هو أول جزء من المأمور به نقول ان في مقابل هذا الإطلاق إطلاقا آخر و هي الأدلة الواردة فيمن أحرم من الميقات إحراما صحيحا و لو ندبا الدالة على انه ليس له رفع اليد عن الإحرام بل يجب عليه إتمام هذا العمل فان مقتضى إطلاقها الشمول لما إذا حصل شرط الوجوب بعد الإحرام و عليه فيجب إتمامه ندبا و لا مجال لدعوى عدم نهوض دليل الاستحباب في مقابل دليل الوجوب بعد كون مقتضى هذه الأدلة لزوم الإكمال بعنوان الاستحباب كصلاة الليل التي وقعت متعلقة للنذر فإنه يجب على الناذر الإتيان بصلاة الليل لكن بقصد الاستحباب دون الوجوب.و بعد تعارض الإطلاقين لا مرجح لإطلاق أدلة وجوب الحج و إدخال مورد التعارض تحتها كما لا يخفى.»[4] اولین اشکالش این است که اطلاق ندارد، بعد دو سه تقریب هم دارد، آن تقریباش درست است، آن تقریب توی نماز طهارت می خواهد، از اول تا آخر معلوم است، حج استطاعت می خواهد از اول تا آخر معلوم است، اما حرف این است اگر ما قائل شدیم حجة الاسلام است این تالی و فاسد لازم می آید یا نمی آید، اگر گفتیم این حجة الاسلام است، آیا احرام این حج بدون استطاعت بوده، ما که نگفتیم بدون استطاعت بوده، ما گفتیم برگدد مسجد شجره، مسجد شجره محرم بشود، اعمال را تمام کند، کجا ما گفتیم لازمه اطلاق این است که احرام بدون استطاعت می آید، اشکال دوم شما این است که نمی تواند مسجد شجره محرم بشود، برای اینکه احرام قبلی دارد، جواب این هم روشن شد که احرام قبلی باطل است، ببینید سر بی صاحب تراشیدن همین است معنایش ده مرتبه از دیروز مثال زدیم، که این بر می گردد مسجد شجره محرم می شود اعمال تمام می کند، این آقا می فرماید اگر اطلاق باشد، معناش این است که احرام بدون استطاعت آمده، کی این را گفته، صاحب این نظریه تصریح می کند که بر گردد، یا در آن فرض دیگر قبل از جعفه محرم شده، قبل از جعبه مستطیع شده، شما احرام جده را چکار دارید، می گوئید بدون استطاعت آمده، احرام جده مثل اوامر ظاهریه بود، باطل، ابطال نمی خواهد، باطل است، از جعفه محرم می شود، اگر از جعفه محرم می شود، کدام جزء اعمال حج بدون استطاعت بوده، فعلیه، ما افاده بعض الاعاظم من عدم الاطلاق، تالی فاسدش دقت کنید، چرا می گوید نمی شود اطلاق، هیچکس نگفته این حرف را، فعلیه آیه 97 و روایات اطلاق دارد، اشکال دوم ایشان از ما ذکرنا جوابش روشن شد، حاصل اشکال دوم این است که می گوید افرض که آیه اطلاق داشته باشد، این اطلاق معارض دارد، هو اطلاق با یکدیگر این حج واجب است، اطلاق دوم می گوید کسی که احرام بسته، حق بطلان ندارد، کسی که احرام بسته به دنبال احرام باید حرکت بکند، آن احرام احرام حج واجب هم بوده است، باید به دنبالش حرکت بکند،احرام حج مستحبی هم بوده، باید حرکت کند، نیتجه این می شود که احد الاطلاقین می گوید این حج واجب است، اطلاق دوم می گوید این حج مستحب است، لا احرام بعد الاحرام نتیجه چی می شود، این می شود که این دو اطلاق با یکدیگر تعارض می کند بالمعارضه ساقط می شود، اگر ساقط می شود راهی برای اینکه این حج، حج عن استطاعة است ندارید، روشن شد.
از ما ذکرنا روشن شد که این اضعف من الاول است چرا اضعف من الاول است برای اینکه شما اطلاقی ندارید، اینحا احرام بعد الاحرام، احرام صحیح لا احرام بعد الاحرام شما در این دو فرض کدام احرام صحیح دارید، مسجد شجره امر به احرام مستحبی نداشتی، جده هم احرام مستحبی نداشتی، بعد از دو ساعت معلوم شد که این آقا مستطیع شد آن امر نبوده، اگر نبوده، دلیل می گوید احرام صحیح را نمی شود باطل کرده شما احرام صحیح ندارید اینجا می گوئید اطلاق با یکدیگر تعارض می کند، فقط اطلاق ادله وجوب حج است، مسئله ادله لا احرام بعد الاحرام، جا ندارد، برای اینکه باطل بوده، این هم اشکال دوم و جوابش، یک کلمه است و آن کلمه ای که دیروز گفتیم تا این احرام اول وضعش روشن بشود، همه مسائلش حل می شود اشکال سوم این است، اشکال سوم بیش از یک صفحه و نیم شرح دادم، واقعا بعضی مطالبش گفتن ندارد اشکال سوم این است که افرض اطلاق داشته باشد، افرض که اطلاق مرجح دارد، یعنی در مورد بحث، اطلاق آیه است، اطلاق آیه عند المعارضه مقدم بر اطلاق لا احرام بعد الاحرام، این را قبول می کنیم، اطلاق را قبول می کنیم، ترجیح هم قبول می کنیم، خوب نتیجه این می شود این حج واجب است، نتیجه اگر این شد، که این حج واجب است، چرا احرام اول باطل باشد، تشبیه کرده که خوب احرام اول را چکار کنیم تجدید احرام بکنیم، نکنیم، عدول بکنیم یا نکنیم، سوال این است به دنبال این سوال مطالبی آمده که لا ینبغی ذکره.
حاصل اشکال بر این حرف واضح است، اینکه می فرماید دلیل بر بطلان احرام اول نداریم، عدم الامر کفایت می کند، دلیل نمی خواهد، احرام باید امر داشته باشد، احرام اول امر که نداشت، چون امر مستحبی بود، بعد معلوم شد، کشف خلاف شد که امر مستحبی نبوده.
بناءا علی هذا اینکه می فرماید چرا احرام باطل باشد، اشکالش این است، اشکال سوم بگو اطلاق داریم، بگو حج واجب است، بگو به عنوان وجوب بیاورد، چرا می گوئید احرام باطل است، اشکال اینکه چرا می گوئید احرام باطل است، جوابش این است که اینکه می گوئیم احرام باطل است، بخاطر این جهت است که این احرام امر نداشته، اگر امر نداشته، احرام بدون امر باطل است، بنابراین بحث از عدول و تجدید و همه اینها لغو است، باید کما ذکرنا اگر امامه میقات آخر محرم بشود، به عنوان حج تمتع، عبور از میقاتش به حسب ظاهر، به همان احرام انجام شده، معصیت هم بگو انجام نشده، از جده فرض کردیم اگر میقات است، معصیتی هم این آقا نکرده، اگر معصیت نکرده جعفه هم را احرام میقات است، از جعفه محرم شده، در فرض دوم فرض کردیم رسیدیم مسجد شجره، اگر مسجد شجره برگشت دو مرتبه از مسجد شجره محرم می شود، لا احرام بعد الاحرام غلط است، برای اینکه احرام اول احرام نبوده، خیال می کرده احرام است.
نتیجه ما ذکرنا این می شود که در این فرض، نه بحث عدول است نه بحث تجدید نیت است، نه بحث انقلاب است فعلیه ظاهرا والله العالم نظریه دوم صحیح باشد، یعنی در این فرع سوم باید قائل شد که این حجی که الان انجام می گیرد حجة الاسلام است و آنچه که انجام گرفته است، بر اساس واقع نبوده است، این در رابطه با فرع سوم از مسئله 12 این فرع یک مشکله ای دارد که آن باید بعدها ملاحظه شود، و آن این است که اگر بعد از تمام عمر آن وقت مستطیع شد، از مسجد شجره به حج مستحبی محرم شد، سعی را انجام داد، به عنوان حج مستحبی، طواف را انجام داد، به عنوان طواف مستحبی، همه کارها را کرد، بعد مستطیع شد، چه باید کرد، این که در این فرع چه باید کرد، اینجا مطالبی است که بدرد این بحث می خورد ان شاء الله که در ان فرع خواهد آمد.
مسئله 13: « لو وجد مركب كسيارة أو طيارة و لم يوجد شريك للركوب فان لم يتمكن من أجرته لم يجب عليه،و إلا وجب إلا أن يكون حرجيا عليه، و كذا الحال في غلاء الأسعار في تلك السنة، أو عدم وجود الزاد و الراحلة إلا بالزيادة عن ثمن المثل، أو توقف السير على بيع أملاكه بأقل منه»[5]
مسئله 13که در واقع چهار فرع دارد، یک هواپیما پیدا می شود، اما مسافر نیست، این آقای حاجی حج برایش واجب است، یا نه، هواپیما را شخصا اجاره بکند، برود به مکه آیا بر این واجب است یا واجب نیست.
فرع دوم در این است اگر مکه برود اشیاء را به زائد از قیمت باید بخرد، بلیطی که دو تومان است 50 تومان باید بخرد، آیا بر این شخص رفتن مکه واجب است یا خیر؟ همینجور لباس، لباس 2 دومان است، از این آقا 50 تومان لباس بخر، واجب است برایش مکه رفتن یا خیر؟ اگر مکه برود، فرض کن ماشینی دارد که کسی نمی تواند حفظش کند، اگر مکه برود فروختن ماشینی دارد که کسی نمی تواند حفظش کند، اگر مکه برود ماشین صد تومانی را باید 20 تومان بفروشد، این واجب است که ماشین را بفروشد برود مکه یا نه؟ حج ساقط می شود؟
غرض در مسئله 13، سه فرع بلکه 4 فرع است که ان شاء الله جلسه بعد خواهد آمد.