86/01/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: / مراد از زاد و راحله/
مسئله 10: « لا يشترط وجود الزاد و الراحلة عنده عينا،بل يكفي وجود ما يمكن صرفه في تحصيلها من المال، نقدا كان أو غيره من العروض».[1]
در مسئله 10 این خصوصیت بحث شده است که مراد از زاد و راحله وجود خارجی آن دو است یا قدرت بر تمکن از زاد و راحله است، تقدم الکلام که مراد از قدرت در آیه حج قدرت شرعی می باشد، کما اشرنا سابقا به اینکه احد مبانی در قدرت شرعیه اموری است که در روایات ذکر شده است، واقع امور، نه مفهوم امور مثلا اگر فرض کردیم در روایات، پنج مطلب اعتبار شده، یک زاد، دو راحله سه امن طریق چهار قدرت برنی پنج پولدار بودن. می گوئیم مراد از قدرت شرعیه در آیه 97، این پنج تا است این قدرت شرعیه، قدرت شرعیه یعنی چه یعنی زاد می خواهد، یعنی راحله می خواهد، یعنی امن طریق می خواهد، یعنی سلامت مزاج می خواهد، واقع این پنج، نه مفهوم این پنج کما اینکه از ما ذکرنا الی الآن این بهدست آمد که زاد و راحله شرط شرعی وجوب حج است، قدرت شرعی، شرط وجوب حج است، این دو تا مسلم است، روایاتش هم خواندیم، تا ده ها صفحه دیگر باید برویم به سراغ اشیاء دیگر تا آن وقت معلوم شود که قدرت شرعی همین امور است یا همان قدرت عقلی است یا اعم از عجز عقلی و شرعی است، ما فعلا این مبنا را دنبال می کنیم تا بجایی برسیم که برگردیم.
پس الی الآن سه مطلب از ماذکرنا روشن شد:
1. مراد از قدرت در خصوص حج، قدرت شرعی است،در اداء دین قدرت شرعی نیست در سایر واجبات قدرت قعلی است.
2. مراد از قدرت شرعی، ما ذکر فی الروایات واقع نه مفهوم، لذا باید برویم ببینیم در روایات چند چیز به عنوان قدرت شرعی در وجوب حج دخالت دارد، کما اینکه از ما ذکرنا روشن شد که دو مطلب جزء قدرت شرعیه حج است یکی زاد و دیگری راحله، تا به آنهای دیگر برسیم.
کما ایکه همانگونه که ملاحظه فرمودید، از مسئله ده تا مسئله 42 سیدنا الاستاد همین دو تا را بحث کرده، خصوصیات این دو را بحث کرده، شش ماه هم بیشتر طول بشد، ملاحظه کنید از ده تا 42 تمام اینها راجع به همین دو شرط است، همین دو مطلب است، اگر امن طریق بحث شده، از مسئله 42 به بعد بحث شده، اگر سلامتی بحث شده، از مسئله 42 به بعد بحث شده، بحث خیلی پراکنده است، یکجا ذکر نشده شرائط شرعیه، همه متون فقهیه همیجور است، بعضی از متون فقهیه شاید ریاض همه را پشت سر هم اورده شاید نوعا با فاصله شد، حداقل برای طلبه ها کار دشوار هم هست.
در مسئله ده یکی از خصوصیات این دو شرط شرعی بحث شده، و ان خصوصیت این است مثلا اگر گفتیم زاد یعنی نان و آب، نان و آب شرط شرعیه، وجوب خارجی نان و آب شرط است، یا تمکن از تحصیل نان و آب شرط است، مثلا اگر گفتیم مراد از راحله شتر است، شتر شرط شرعی استطاعت ایشان است، عین شتر یا تمکن از خرید شتر، عین شتر یا تمکن از اجاره شتر، عین شتر یا اعم از شتر و الاغ راحله شرط است، وجود خارجی راحله شرط است، فقط شتر شرط است یا ما یراد به شتر را، یعنی نه مقصود از اینکه می گوئیم راحله شرط است، تمکن از تحصیل شتر است پول دارد شرط حصال است، زمین دارد شرط حاصل است، گوسفنددارد، شرط حاصل است، گوسفند را بفروشد شتر بخرد، هیچ شتر ندارد، اما گاو دارد، گاو را می تواند تبدیل به شتر کند، اولین بحثی که در رابطه به این دو شرط شده است، این است که آیا مقصود از زاد و راحله،وجود عینی شتر و نان است یا تمکن شخص از تحصیل شتر و نان است، اگر دومی شد، اگر گوسفند دارد بفروشد مستطیع است، گاو دارد بفروشد مستطیع است، و لو شتر نداشته باشد، زمین دارد بفروشد مستطیع است و لو شتر نداشته باشد،
اگر گفتید وجود خارجی است، هر وقت نداشت حج برایش واجب نیست، فرض کنید نان برنج این زاد است اگر برنج و مال خارجی داشت، حج برایش واجب است اگر پول داشت که می خواست برود بخرد، حج واجب نیست. چو تحصیل استطاعت واجب نیست.
سیدنا الاستاد می فرمایند وجود خارجی و زاد و راحله قدرت شرعی نیست، شرط شرعی نیست آنچه که شرط شرعی است، تمکن از زاد و راحله است، تمکن فعلی نه قوة، حالا گفتید تمکن نان دارد، دارد، ندارد، گوسفند دارد، بفروشد نان تهیه کند، اگر گفتید خود زاد و راحله است اگر نان ندارد، پول دارد، خرید نان واجب نیست، چون تحصیل قدرت است، قدرت در باب شرط وجوب است، تحصیل قدرت واجب نیست، چون تحصیل موضوع است تحصیل موضوع واجب نیست اگر بگوئید واجب است گوسفند را بفروشد، واجب است نان بخردد نمی شود، چون گوسفند فروختن شرط تحصیل استطاعت است، اینکه استطاعت خارجی که ندارد، خرید گوسفند هم نمی شود بگوئیم واجب است، خرید شتر هم نمی شود، بگوئیم واجب است چون آن تحصیل استطاعت است، اگر گفتید تمکن است به نفس تمکن استطاعت حاصل است، فروش واجب است خرید واجب است، لذا می بینیم دنبال این بحث سیدنا الاستاد بحث نکرده، بحث تا عروه آمده « و مع عدمه فيها يجب حمله (3) مع الإمكان من غير فرق بين علف الدابّة و غيره، و مع عدمه يسقط الوجوب. »[2] حالا علف حیوانات را واجب است ببرد یا واجب نیست، آب یک مبحث مفصلی است که بیان شده است، اینکه سیدنا الاستاد فرموده است وجود خارجی اینها شرط است، اولا ضرورت است ضرورت فقهی است، به قول مرحوم آقای حکیم « و هو مما لا إشكال فيه، و ينبغي عده من الضروريات ».[3]
و ثانیا جمع بین روایات بها ین نتیجه می رساند که ما هو الواجب تمکن از زاد و راحله است، چرا کل روایاتی که در این رابطه است که همه آنها را خوانده شد، اغلب آنها در باب6 و 8 و 10 موجود است، دو طائفه از روایات است، طائفه اولی روایتی است که مناسبت با وجود خارجی و عینی زاد و راحله است که این روایات اینگونه آمده است «من کان له زاد» ظهور اولیه زاد این است اگر زاد، نان است، نان باید داشته باشد من کان له راحله اگر گفتیم راحله شتر است، ظهور اولیه من کان له راحلة این است که شتر داشته باشد، مفاد این جمله به نفسها وجود خارجی شتر اما بالاجاره اما بالودیعه اما بالملکیة که یکی از مباحث است، که ملکیت می خواهد یا نمی خواهد که این روایات از این قرار است:
منها وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَثْعَمِيِّ قَالَ: سَأَلَ حَفْصٌ الْكُنَاسِيُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «4» مَا يَعْنِي بِذَلِكَ قَالَ مَنْ كَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّى سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ أَوْ قَالَ مِمَّنْ كَانَ لَهُ مَالٌ فَقَالَ لَهُ حَفْصٌ الْكُنَاسِيُّ فَإِذَا كَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّى فِي سَرْبِهِ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَلَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ قَالَ نَعَمْ »[4] له زاد و راحلة اگر لام گفتیم اختصاص به ملیکت دارد، هم مالک زاد باشد و هم مالک راحله باشد، اگر پول دارد، راحله ندارد، زاد هم ندارد، گوسفند که زاد نیست، گاو که راحله نیست، له زاد، ظهور اولیه له زاد این است که اگر زاد دارد، یعنی برنج دارد، نان دارد، این حج بر او واجب است، برنج و نان دو ماهه، این حج برایش واجب است، له راحلة یعنی شتری در اختیار دارد، او را به مکه برساند این حج برایش واجب است این ظهور اولیه این است.
منها: « وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْقَدَرِ- فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «1»- أَ لَيْسَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُمُ الِاسْتِطَاعَةَ فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّمَا يَعْنِي بِالاسْتِطَاعَةِ الزَّادَ وَ الرَّاحِلَةَ لَيْسَ اسْتِطَاعَةَ الْبَدَنِ الْحَدِيثَ.»[5] کسی که زاد دارد، راحله دارد، این مستطیع است، نان دارد، برنج دارد، شتر دارد این مستطیع است.
منها «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي «3» عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع فِي كِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ وَ حِجُّ الْبَيْتِ فَرِيضَةٌ عَلَى مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ السَّبِيلُ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَ الصِّحَّةِ»[6]
منها: «وَ فِي كِتَابِ التَّوْحِيدِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «5»- مَا يَعْنِي بِذَلِكَ قَالَ مَنْ كَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّى سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ.»[7]
منها: «الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُعْبَةَ فِي تُحَفِ الْعُقُولِ عَنِ الرِّضَا ع فِي كِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ: وَ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «2»- وَ السَّبِيلُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ»[8]
منها: «الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «4»- قَالَ مَنْ كَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّى سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ.»[9]
این احادیث تقدم الکالم به منسابة کل این احادیث از نظر سند ملاحظه شد، ذکرنا به اینکه بعضی از این احادیث صحیحه است بعضی از این احادیث ضعیفه است، مثل حدیث 5 و 9 و ده، مهم نیست حالا ضعیف باشد موید روایاتی است که صحیحه است که حدیث چهار صحیحه است، لعل حدیث هفت هم صحیح باشد، احادیث صحیحه دارد، بقیه روایات کلش بحث شده که ضعف سندی دارد، اما موید حدیث 4 و 7 است.
حدیث 5 و لو بعضی تعبیر به معتبره کرده اند تقدم الکلام که نادرست است چون موسی بن عمران در سند است که توثیق نشده.
نتیجه این روایات، این یک طائفه از روایات که ظهور ابتدائی در وجود خارجی دارد.خانه ندارد، له داره نمی گوید له ابل اگر پولدار است، هیچ شتر ندارد، له ابل نمی گوید.
این ظهور اولیه این روایات.
طائفه دوم روایاتی است که می گوید له مال، له مال اگر شتر دارد، له مال است، اگر گوسفند دارد، له مال است. یا تعبیر دیگری که در غیر واحد من الروایات آمده، از امام سوال می کند مارد از من استطاع چیست، امام می فمراید ما یحج به است اگر پول دارد، چول ما یحج به است با پول آدم به مکه می رود، اگر بافروش گوسفند می تواند مکه برود، گوسفند می فروشد، هواپیما می گیرد و می رود مکه، می فروشد شتر اجاره می کند به مکه می رود خیلی مفهوم ما یحج با مفهوم له زاد با یکدیگر تفاوت دارد، مفهوم له مال او ما یحج این است که تمکن از رفتن به مکه دارد، نه تمکن عقلی، تمکن شرعی، با پا رفت فایده ندارد، پا را همه دارند این حاجی وجه اختصاصی دارد و آن این است که مالی دارد که با آن مال می تواند به مکه برود، تمکن از مکه دارد، این روایات از این قرار است:
منها: « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «5»- قَالَ هَذِهِ لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ وَ إِنْ كَانَ سَوَّفَهُ لِلتِّجَارَةِ فَلَا يَسَعُهُ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ- إِذَا هُوَ يَجِدُ مَا يَحُجُّ بِهِ الْحَدِيثَ»[10] سوال می کنیم استطاعتی که خداوند فرموده چیست؟ امام می فرماید این استطاعتی که خداوند فمروده برای کسانی است که پول دارند، گوسفند دارند، شتر دارند، گندم دارند، این می بینید خیلی اوسع از له زدل او راحله است.
منها: « وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ لَهُ مَالٌ وَ لَمْ يَحُجَّ قَطُّ قَالَ هُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى «7»- قَالَ قُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْمَى قَالَ أَعْمَاهُ اللَّهُ عَنْ طَرِيقِ الْحَق».[11] اما در کلام امام نیست در کلام سائل است، استدلال به این حدیث بعضی کرده اند که اشتباه است. چون در کلام امام نیست مگر از باب تقریب مراد شان باشد،.
منها: «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَى مَا يَحُجُّ بِهِ ثُمَّ دَفَعَ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَهُ شُغُلٌ يَعْذِرُهُ بِهِ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ الْحَدِيث».[12]
منها: « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ التَّاجِرَ ذَا الْمَالِ حِينَ يُسَوِّفُ الْحَجَّ كُلَّ عَامٍ وَ لَيْسَ يَشْغَلُهُ عَنْهُ إِلَّا التِّجَارَةُ أَوِ الدَّيْنُ فَقَالَ لَا عُذْرَ لَهُ يُسَوِّفُ الْحَجَّ إِنْ مَاتَ وَ قَدْ تَرَكَ الْحَجَّ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ.».[13] این حدیث هم در کلام سائل است.
منها: «جَعْفَرُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمُحَقِّقُ فِي الْمُعْتَبَرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَى الْحَجِّ فَلَمْ يَحُجَّ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ».[14] این در کلام امام است، پول دارد قدرت دارد، گوسفند دارد، قدرت دارد.
منها: « مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «6»- قَالَ هَذَا لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ فَإِنْ سَوَّفَهُ لِلتِّجَارَةِ فَلَا يَسَعُهُ ذَلِكَ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ- إِذَا تَرَكَ الْحَجَّ وَ هُوَ يَجِدُ مَا يَحُجُّ بِهِ وَ إِنْ دَعَاهُ أَحَدٌ إِلَى أَنْ يَحْمِلَهُ فَاسْتَحْيَا فَلَا يَفْعَلُ فَإِنَّهُ لَا يَسَعُهُ إِلَّا أَنْ يَخْرُجَ وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ «1»- قَالَ وَ مَنْ تَرَكَ فَقَدْ كَفَرَ قَالَ وَ لِمَ لَا يَكْفُرُ وَ قَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ- يَقُولُ اللَّهُ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ «2»- فَالْفَرِيضَةُ التَّلْبِيَةُ وَ الْإِشْعَارُ وَ التَّقْلِيدُ فَأَيَّ ذَلِكَ فَعَلَ فَقَدْ فَرَضَ الْحَجَّ وَ لَا فَرْضَ إِلَّا فِي هَذِهِ الشُّهُورِ الَّتِي قَالَ اللَّهُ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ».[15]
منها «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ «6» عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «7»- قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ الْحَدِيثَ»[16] این هم یک طائفه از روایات که «من عرض علیه الحج فهو ممن تسیطیع الحج» چول به آن داده، شتر به آن داده، تمام اینها من عرض علیه الحج است.
نتیجه ما ذکرنا این است که دو طائفه از روایات دارید، طائفه اولی روایاتی است که ظهور در عین زاد و راحله دارد، طائفه دوم روایاتی است که ظهور در اعم از زاد و راحله است و سایر اموال دارد، که اینجوری تفسیر بکنید بگوئید، تمکن از تحصیل شتر دارد، یا اینجوری بهتر بگوئید تمکن از رفتن به مکه دارد، اگر شتر دارد، تمکن از فتن به مکه دارد اگر پول شتر دارد تمکن از رفتن به مکه دارد.
بناءا علی هذا لا ینبغی التامل به اینکه ما افاده سیدنا الاستاد تمام است، وجود خارجی زاد و راحله شرط نیست، تمکن از تحصیل زاد و راحله است، یترتب علی این دو مبنا فروع کثیره است، مثلا اگر پول دارد، آیا اجاره هواپیما واجب است یا نه، خرید هواپیما واجب است یا نه، اگر مبنای اول گفتید نه، برای اینکه خرید تحصیل استطاعت است واجب نیست، رفتن مبنای دوم را گفتید واجب است، چون بعد از استطاعت بقول جواهر واجب مطلق می شود «» ، مقدمات واجب مطلق تحصیلش واجب است، تحصیل استطاعت چونکه واجب مشروط است واجب نیست، اما بعد از اینکه استطاعت جامع بین شتر و گاو و گوسفند او قدرت است، اگر گفتیم جامع است، جامع حاصل است، تبدیل جامع واجب است.
تحصیل راحله واجب می شود، دیگر اشکال اینکه چرا در اینجا مقدمه واجب مشروط واجب شده این بحث لغو است، واجب مشروط نیست بعد از تحقق شرط دیگر واجب مطلق می شود، علی کلام اینکه مرحوم نائینی این راقبول ندارد، در بحث ترتب می گوید در واجب مشروط، مشروط ولو بعد تحقق شرط این خود بحث دارد. « الواجب المشروط بعد تحقّق شرطه حاله حاله قبل تحقّق شرطه، من حيث انّه بعد على صفة الاشتراط، و لا يتّصف بصفة الإطلاق، و لا ينقلب عمّا هو عليه. »[17]
نتیجه ما ذکرنا اینکه سیدنا الاستاد فرمود است به اینکه وجوب خارجی شرط نیست، تمکن از تحصیل شرط است، بفرمائید بخاطر جمع بین روایات است.
اضف الی ذلک مبعد است احتمال اول، و لذا اصلا قائل هم ندارد، احتمال اول، اضف الی ذلک امکان خارجی هم ندارد الا برای 5 درصد مردم به یک نفر مردم هواپیما اجاره نمی دهند، یک نفر که هواپیما اگر همه مردم همه نفر یک هواپیما ببرند جا نمی شود، شتر هم همین است، اگر هر انسانی یک شتر داشته باشد تا حج واجب بشود، هر انسانی یک هواپیمائی باید داشته باشد، اگر انسانی باشد مشکله ترافیک است، اگر ده نفر ده نفر داشته باشد، باید گفت ده نفر باید شتریک باشند تا شتر بگیرند، کی گفت واجب است شرکت تصحیل مقدمه واجب مشروط است، کی گفت واجب است، تا شرط حاصل نشود که حج واجب نمی شود احتمال اول اولا خلاف ضرورت است، و ثانیا قابل پیاده شدن نیست وثالثا احدی قائل نشده است و رابعا خلاف بین جمع روایات است.
نتیجه ما ذکرنا این است که ما افاده سیدنا الاستاد در مسئله ده تمام است.
مسئله 11: « المراد من الزاد و الراحلة ما هو المحتاج إليه في السفر بحسب حاله قوة و ضعفا و شرفا و ضعة،و لا يكفي ما هو دون ذلك، و كل ذلك موكول إلى العرف، و لو تكلف بالحج مع عدم ذلك لا يكفي عن حجة الإسلام، كما أنه لو كان كسوبا قادرا على تحصيلهما في الطريق لا يجب و لا يكفي عنها.»[18]
در مسئله یازده چهار مطلب بحث شده است:
مطلب یک این زاد چیست، راحله چیست، مراد از زاد، آنچه که مشخص از نظر خوردن، آشامیدن، پوشیدن، علی کلام فی الحدیث پوشیدن بعضی ها مناقشه کردن این زاد نیست،انچه که در سفر حج ده روز بادی در نظر باشد، همه اینها جزء زاد است، حالا اصطلاح زاد گفته می شود مثل عبا یا گفته نشود کسی که پیراهن احتیاج دارد، این جزء زاد است و لو اسم زاد نگذاشته باشند، به اصطلاح اینگونه بنویسید مراد از زاد آن چیزی است که ایشان در این مدت احتیاج دارد، بلکه داروهایی که احتیاج دارد، اینها همه را داشته باشد، به همین معنایی که عرض کردم، پول داشته باشد این ده روز ماکولات را بخرد و...
کما اینکه مراد از راحله، هر چه که بتواند با او به مکه برسد، آنچه که با او می تواند پنج هزار کیلومتر را طی کند تهیه اش از شرائط است، اگر یک زمان شتر است باید پول تهیه شتر داشته باشد، اگر یک زمان کشتی است باید پول تهیه کشتی داشته باشد ملکا یا اجارة داشته باشد، آنچه واجب است، قطع طریق است، وسیله قطع طریق داشته باشد، وسیله یک روز شتر است یک روز الاغ است یک روز کشتی است، یک روز هواپیما است، وسیله رسیدن به که را باید داشته باشد.
بناءا علی هذا مراد از زاد آنچه که تمکن از اداره خود را داشته باشد این را مالک باشد، و لو عینش را مالک نباشد، ماکولات، مشروبات و...
مراد از راحله هم هر وسیله ای که با او بشود به مکه رسید من الطیاره و لاسیاره و السفن والجمل و غیر ذلک.