85/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الحج/ وجوه تصرف معنای فرض در روایات علی بن جعفر/ وجوب فوری حج
صحیحه علی بن جعفر « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِيِّ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْحَجَّ عَلَى أَهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ قَالَ قُلْتُ: فَمَنْ لَمْ يَحُجَّ مِنَّا فَقَدْ كَفَرَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ مَنْ قَالَ لَيْسَ هَذَا هَكَذَا فَقَدْ كَفَرَ.»[1]
چند تصرف شده است:
یک: تصرف در معنای فرض که مراد از ان مطلق الثبوت باشد که با رجحان بسازد، نتیجه این تصرف دو حمل شد:
1. مجرد استحباب که بعضی می گویند.
2. استحباب موکد که بعضی دیگر می گویند.
با این تصرف تعارض برداشته می شود.
دوم: تصرف در کیفیت کلمه فرض به این معنا که کلمه فرض اگرچه به معنای وجوب است، و لکن مراد وجوب علی البدل است یا مراد وجوب کفائی است که این تصرف از بعضی استفاده شده است.
وسائل «وَ عَلَى مَا قُلْنَا لَا تَنَافِيَ بَيْنَهُمَا وَ الظَّاهِرُ أَنَّهُ مُرَادُ الصَّدُوقِ.»[2] می گوید این حرفی که ما زدیم دیگر تعارض بین روایات برداشته می شود با این حرف تنافی بین صحیحه هشام و علی بن جعفر برداشته شد، صحیحه هشام وجوب عینی را می گوید این وجوب علی البدل را می گوید، یا صحیحه هشام وجوب عینی را می گوید و این وجوب کفائی.
سوم. تحفظ بر ظهور فرض در وجوب عینی شده است و لکن می گویند در کلمه «فرض ان الله فرض الحج علی هل الجدة فی کل» باید تصرف شود، تصرف در این کلمه به این است که «فرض الحج علی اهل الجدیه فی کل عام» دو جور معنا دارد:
1. مقصود آن این است که حج واجب همه ساله باید باشد، فرض الحج علی اهل الجده همه ساله، هر مستطیع سالی، حج واجب دارد.
2. هر مستطیعی در هر سالی حج واجبی دارد
فرق بین این دو این است که بنا بر معنای اول، هیچ سالی از حج واجب خالی نمی باشد، امسال هم حج واجب دارد، سال دیگر هم حج واجب دارد، تا روز قیامت هم هر سالی حج واجب دارد. اما ین حج واجب را کی انجام می دهد؟ مستطیع امسال. مستطیع سال دیگر، سال دیگر را انجام می دهد. بنا برا حتمال دوم، معنای این کلمه این است که هر مستطیعی در هر یک از سالها، حج باید انجام بدهد.
بنا بر احتمال دوم، وجوب حج علی فرد فی کل سنة است.
می گویند اگر معنای دوم باشد، تعارض است اما کی گفته معنای دومی است؟ معنای اول مراد بوده.
پس حدیث ظهور در معنای دوم دارد و لکن از این ظهور بیاد رفع ید شود به قرینه استشهاد، چگونه استشهاد قرینه بر معنای اول است، از این جهت امام می فرمایند مراد از این کلام، مراد خداوند از آیه است که آیه ظهور در معنای اول دارد یا معنای دوم؟ ﴿و لله علی الناس حج البیت﴾ آیه می گوید همه سال حج واجب است یا هر مستطیعه همه ساله حج برود، آیا تکرار حج، من شخص واحد را می گوید یا تکرار حج از افراد مختلفه؟ آیه تکرار از شخص واحد را نمی گوید چون صیغه دلالت بر مره و تکرار ندارد، بلکه بر نفس طبیعت دارد و اگر تکرار بخواهد باشد، نیاز به قرینه خارجی دارد
پس برای صحت استشهاد باید گفت که مراد از این روایت، وجوب حج از مستطیع در هر سال است و نمی شود مستطیع امسال حج داشته باشد، سال دیگر نداشته باشد، نمی شود در طول تاریخ یک سال از قلم بیفتد، مستطیعش حج نداشته باشد، آیه این را می گوید و روایت هم همین را می گوید.
کما اینکه در قبل از اسلام، در بعضی از سالها حج را اصلا تعطیل می کردند، می گفتند امسال حج واجب نیست، روایت می خواهد بگوید آن توهم باطل است، هر سال حج واجب است، اما بر کسی که مستطیع همان سال باشد یا سال های قبل.
بنابر این این با صحیحه هشام تعارض ندارد، او هم همین را می گوید، اما اهل جده هر سال، به جای اهل جده مستطیع بگذار، پولدار هر سال باید آن سال حج برود تا حج خالی نماند.
این احتمال را مرحوم آقای خوانساری در جامع المدارک « و لا يبعد أن يكون نظير ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾ من باب تلاقي الجمع بالجمع فلا يجب على كلّ أحد من أهل الجدة الحجّ في كلّ عام كما لا يجب على كلّ واحد غير غسل وجهه للوضوء و تجب على الفور و التأخير مع الشّرائط كبيرة موبقة حكي الإجماع على فوريّة الوجوب.»[3] و مرحوم آقای خویی در معتمد «و الاولى في توجيه هذه الروايات ان يقال: انها ناظرة إلى ما كان يصنعه أهل الجاهلية من عدم الإتيان بالحج في بعض السنين لتداخل بعض الستين في بعض بالحساب الشمسي فان العرب كانت لا تحج في بعض الأعوام و كانوا يعدون الأشهر بالحساب الشمسي و منه قوله تعالى إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيٰادَةٌ فِي الْكُفْرِ و ربما لا تقع مناسك الحج في شهر ذي الحجة، فأنزل اللّه تعالى هذه الآية ردا عليهم بان الحج يجب في كل عام و انه لا تخلو كل سنة عن الحج.»[4] و... انتخاب کرده اند
اگر این طریق سوم درست باشد، ایضا اشکال دفع می شود.
الی الحال سه طریق هر یکی از این طرق شواهدی دارد، همینجور نیست که تصرف هم همیجوری شده باشد، آن کسی که این تصرف را کرده، تمسک به یک قرائن تاریخی می کند، تمسک به یک قرائن ادبی می کند، آن کسی که آن تصرف را کرده ، همچنین تصرف بر مسئله قرائن جارجیه و داخلیه می کند.
وجوب کفائی نیز یک روایت دارد که مفادش این است که بر مردم واجب است علی نحو الکفایة مکه را اداره بکنند، نمی شود تعطیل بشود، می گوید به قرینه آن روایت، این روایت وجوب کفائی را می گوید.
نتیجه این شد که در این روایت به سه نحو تصرف شده است که بیش از شش توجیه برای صحیحه علی بن جعفر گفته شده است:
1. استحباب
2. استحباب موکد
3. وجوب علی البدل
4. وجوب کفائی
5. حج فی کل سنه
این تصرفات علی کل حال، راه حل مشکله ما ذکرنا است.
اگر خواسته باشیم تحفظ بر حفظ احادیث هم بکنیم، هر یکی از این طرق عیب ندارد، برای اینکه همه، خلاف ظاهر است. جوری نیست که خلاف ظاهر دلیل بهتری داشته باشد، اگر وارد مناشقه بشویم، همه این خلاف ظاهر را مناقشه دارد، لذا لا فرق بین اینکه حمل بر استحباب بکنیم یا استحباب موکد بکنیم اشکال این است که با استشهاد نمی سازد، فرض با استشهاد نمی سازد، اگر این بیان در روایات تمام شد و توجیهات روشن شد، کل این توجیهات را بیاورید روی فرمایش مرحوم صدوق پیاده کنید، فرمایش صدوق را یادداشت کنید «قال محمد بن علي مؤلف هذا الكتاب جاء هذا الحديث هكذا و الذي أعتمده و أفتي به أن الحج على أهل الجدة في كل عام فريضة»[5] شما می توانید به دو طریق در کلمه فریضه تصرف بکنید و بگوئید مراد مرحوم صدوق از فریضه استحباب موکد بوده یا مراد ایشان فریضه علی البدل بوده یا مرادشان واجب کفائی بوده.
آنچه در ان صحیحه علی بن جعفر گفتید، اینجا بیاورید، چیاده اش کنید، فعلیه نتیجه ما ذکرنا این شد که مشکله فرمایش مرحوم صدوق حل شد، مشکله صحیحه علی بن جعفر با صحیحه هشام ایضا حل شد، این در رابطه با این مطلب.
حال اگر گفته شود که فرض در لغت به معنای مطلق الثبوت است، استحباب هم ثابت است، وجوب هم ثابت می شود، حج واجب هم از ثواب است، استحباب هم ثابت است در احکام. اگر فرض به معنای سقوط شد، هم در واجب صادق است و هم در استحباب.
فرض در ذهن ما به معنای وجوب است، در لغت به معنای مطلق الثبوت است.
این در رابطه با کلمه «فی العمر مرة».
فرع دیگر در مسئله یک این است که می فرمایند حج از واجبات فوریه است
واجب موسع نیست، یعنی شخص اگر امسال مستطیع شد، فوری است، یعنی امسال باید برود، نمی تواند تاخییر بیاندازد به سال دیگر.
برای اثبات وجوب فوری حج:
اولا: ما عدا الشافعیه، اتفاق بین مسلمین است.
جواهر می فرماید «و تجب بعد فرض إحراز الشرائط على الفور اتفاقا محكيا عن الناصريات و الخلاف و شرح الجمل للقاضي، و في التذكرة و المنتهى إن لم يكن محصلا»[6]
المذاهب الاربعه می فرماید « الحج فرض على الفور. فكل من توفرت فيه شروط وجوبه. ثم أخره عن أول عام استطاع فيه يكون آثما بالتأخير عند ثلاثة من الأئمة، و خالف الشافعية- قالوا: هو فرض على التراخي فإن أخره عن أول عام قدر فيه إلى عام آخر فلا يكون عاصيا بالتأخير »[7]
وجوب فوری حج عند الامامیه و المالکیه و الحنفیه و الحنبلیه اتفاقی است، فقط در این بین شافعیه مخالفت کردند آنها می گویند مع الاطمنیان ما هم همنی را می گوئیم، اگر کسی یقین چیدا کرد هست، شاید بگوئیم واجب نیست، اما از کجا یقین پیدا شود سال دیگر؟ این حکومت منع کند یا آن حکومت منع کند، یا فرد سکته می کند یا ماشینش خراب می شود.
نتیجه ما ذکرنا این است که بحث اتفاقی است.
نتیجه ما ذکرنا این است که دلیل بر فوریت اولا اتفاق المسلمین ما عدا الشافعیه این اولا
ثانیا: اطلاق الکتاب و السنة به این بیان که آیه 97 اثبات می کند که این طبیعت حج بر عهده مستطیع ثابت شده است، ماده دلالت بر نفس طبیعی دارد، هیئت دلالت بر اعتبار این طبیعی دارد، آیه نه فور دارد، نه تراخی دارد، عند انه فرض الحج نه فور دارد، نه تراخی دارد، مفاد اطلاقات، ثبوت حج در ذمه زید مستطیع است، فقط همین است نه فور است نه تراخی، عقل می گوید الان حرکت کن، عقل می گوید اشتغال به ذمه پیدا کرده، اشتغال یقینی، یقتضی فراغ الیقینی، عقل می گوید حرکت کن، شما از کجا احتمال می دهی که سال دیگر یقین داشته باشی که حج را انجام می دهید، ده ها موانع دارد، عقل است که به دنبال این اعتبار می گوید انجام بده، چون اگر انجام ندهی، عقاب است.
بناءا علی هذا، اطلاق ادله من الکتاب و السنه به ضمیه حکم عقل وجوب فوری است، چون علی التراخی احتمال عقاب است، ممکن است موفق نشوید، ممکن است مانعی برسد، مشغول الذمه از دنیا برود.
و ثالثا: جملة من الروایات بل طوائف من الروایات می گوید، حج وجوب فوری است، صاجب جواهر به روایات عدم جواز نیابت مستطیع استدلال کرده «و قال (عليه السلام) أيضا في صحيح الحلبي «1»: «إذا قدر الرجل على ما يحج به ثم دفع ذلك و ليس له شغل يعذره به فقد ترك شريعة من شرائع الإسلام»[8]
بعضی به روایات حج بذلی استدلال کرده اند و لکن لا حجة لنا در آن طوائف، بهترین طوائف که دلالت علی المدعی دارد، همین روایاتی است که مکرر در مکرر اشاره شد، است.
تقریب استدلال به این روایات اینگونه است که این روایت می گوید اگر کسی امسال و سال دیگر کرد، امسال گفت سال دیگر می روم، سال دیگر گفت سال دیگر می روم، به اصطلاح تسویف در حج کرد، کل این روایات یا می گوید این آقا تارک فریضة الله است یا می گوید این آقا عقاب دارد، یا می گوید این آقا اضل فی سبیلا است، کل این روایات می گوید مسوف ، کسی که امسال و سال دیگر می گوید، عقاب دارد.
حال اگر تاخیر جایز است، عقاب برای چی است، سال دیگر انجام بدهد. یا اگر مرده، نایب می گیرند چرا عقاب شود؟
پس کل روایات دلالت دارد که حج، واجب فوری است، چون روایت می گوید کسی که امسال و سال دیگر کرد، عقاب دارد و عقاب در صورت است که معصیت کرده باشد، معصیت در صورتی است که حج وجوب فوری داشته باشد.
منها: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «5»- قَالَ هَذِهِ لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ وَ إِنْ كَانَ سَوَّفَهُ لِلتِّجَارَةِ فَلَا يَسَعُهُ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ- إِذَا هُوَ يَجِدُ مَا يَحُجُّ بِهِ الْحَدِيثَ»[9]
حق ندارد بگوید امسال من زراعتم را می خواهم جمع کنم، سال دیگر می خواهم تجارت خود را انجام دهم، حق تسویف ندارد و الا عقاب دارد.
معلوم است که عقاب بخاطر این است که ترک واجب کرده.
منها: « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ التَّاجِرَ ذَا الْمَالِ حِينَ يُسَوِّفُ الْحَجَّ كُلَّ عَامٍ وَ لَيْسَ يَشْغَلُهُ عَنْهُ إِلَّا التِّجَارَةُ أَوِ الدَّيْنُ فَقَالَ لَا عُذْرَ لَهُ يُسَوِّفُ الْحَجَّ إِنْ مَاتَ وَ قَدْ تَرَكَ الْحَجَّ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ.»[10]
منها: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلً﴾ قَالَ ذَلِكَ الَّذِي يُسَوِّفُ نَفْسَهُ الْحَجَّ يَعْنِي حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمَوْتُ.»[11]
این کسی است که امسال و سال دیگر می کند.
منها: «وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع التَّاجِرُ يُسَوِّفُ الْحَجَّ قَالَ لَيْسَ لَهُ عُذْرٌ فَإِنْ مَاتَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَام»[12]
منها: « مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا - فَقَالَ نَزَلَتْ فِيمَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَ عِنْدَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ فَقَالَ الْعَامَ أَحُجُّ الْعَامَ أَحُجُّ حَتَّى يَمُوتَ قَبْلَ أَنْ يَحُجَّ.»[13]
منها: «جَعْفَرُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمُحَقِّقُ فِي الْمُعْتَبَرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَى الْحَجِّ فَلَمْ يَحُجَّ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ»[14]
منها: « مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ قَالَ هَذَا لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ فَإِنْ سَوَّفَهُ لِلتِّجَارَةِ فَلَا يَسَعُهُ ذَلِكَ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ- إِذَا تَرَكَ الْحَجَّ وَ هُوَ يَجِدُ مَا يَحُجُّ بِهِ وَ إِنْ دَعَاهُ أَحَدٌ إِلَى أَنْ يَحْمِلَهُ فَاسْتَحْيَا فَلَا يَفْعَلُ فَإِنَّهُ لَا يَسَعُهُ إِلَّا أَنْ يَخْرُجَ وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ «1»- قَالَ وَ مَنْ تَرَكَ فَقَدْ كَفَرَ قَالَ وَ لِمَ لَا يَكْفُرُ وَ قَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ- يَقُولُ اللَّهُ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ فَالْفَرِيضَةُ التَّلْبِيَةُ وَ الْإِشْعَارُ وَ التَّقْلِيدُ فَأَيَّ ذَلِكَ فَعَلَ فَقَدْ فَرَضَ الْحَجَّ وَ لَا فَرْضَ إِلَّا فِي هَذِهِ الشُّهُورِ الَّتِي قَالَ اللَّهُ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ».[15]
نتیجه این است که حدیث یک از باب شش یک طرف قضیه را گفته است، نگفته آن طرف دیگر حکمش این نیست، آن طرف هم حکمش همین است، حدیث 2 موت ندارد، حالا مرده باشد، ارگ تاخیر جایزه بوده، خوب تاخیر کرده انجام نداده و مرده، خوب نایب بگیرد چرا ترک شریعة من الشرایع؟
نتیجه ما ذکرنا این است که در مسئله یک الی الآن سه مطلب بیان شد:
1. مراد از وجوب حج فی اصل الشرع مفصل توضیح داده شد، در مقابل وجوب حج، نیابت نذر و عهد.
2. وجوب حج مرة این هم مفصل بیان شد.
3. وجوب الحج فورا این هم با سه دلیل تمام شد.
مطلب چهارم که در مسئله یک بیان شده این است که مراد از فوریت چیست که سیدنا الاستاد فوریت را در همین مسئله اینگونه فرموده است « لا يجب الحج طول العمر في أصل الشرع إلا مرة واحدة،و وجوبه مع تحقق شرائطه فوري بمعنى وجوب المبادرة إليه في العام الأول من الاستطاعة، و لا يجوز تأخيره، و إن تركه فيه ففي الثاني و هكذا.»[16]
این مطلب سیاتی ان شاء الله.