درس خارج فقه استاد سیدصادق محمدی

1402/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما راجع به فقه هوش مصنوعی بود و بحث به اینجا رسید که اگر به فرض هوش مصنوعی توان استنباط حکم شرعی را داشته باشد آیا این استنباط حجت است و آیا جواز تقلید در رابطه با هوش مصنوعی مانند یک مجتهد جامع الشرائط داریم یا نداریم و آیا دلیل بر جواز تقلید هست یا نه؟ در این رابطه روایات را بررسی کردیم.

طائفه آخر از روایات که مورد بررسی قرار گرفت روایات ارجاع اهل بیت: به اصحاب بود که چندین روایت بیان کردیم. بعد بحث این شد که ابتدا باید ببینیم این روایات به‌طور اساسی آیا جواز تقلید از اینها استفاده می‌شود یا نه؟ اگر به اینجا رسیدیم که این روایات جواز تقلید را می‌رسانند آیا بر هوش مصنوعی هم تطبیق می‌کنند یا خیر؟

اشکال اول

در مرحله نخست ما یک اشکال کردیم و ادامه بحث را امروز خواهیم گفت. اشکال اول این بود که برخی از این روایات ظهور در ارجاع امام7 به برخی از اصحاب از جهت اخذ حدیث است نه از جهت اخذ فتوا و بینهما بونٌ بعید. أخذ فتوا یک مسأله است و أخذ روایت مسأله‌ای دیگر است. آنچه که در بحث ما مفید است اخذ فتواست؛ یعنی اگر از روایات استفاده اخذ فتوا باشد این ارتباط پیدا می‌کند به جواز تقلید و حال آنکه برخی از این روایات فقط ظهور در اخذ روایت دارند نه اخذ فتوا مثل روایت عبدالعزیزبن المهتدی: وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ جَمِيعاً عَنِ الرِّضَا قَالَ: قُلْتُ لَا أَكَادُ أَصِلُ‌ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ[1] .

این روایت و امثال این روایت که چند روایت دیگر هم هست دلالت می‌کند بر ارجاع به امثال یونس بن عبدالرحمن من جهة أخذ الحدیث لا من جهة أخذ الفتوی. بنابراین نمی‌توان برای جواز تقلید از این گونه روایات استفاده کرد.

اشکال دوم

اشکال دوم که محضر عزیزان عرض می‌کنم اشکال سندی است. برخی از این روایات اشکال سندی دارند.

توضیح ذلک: روایت اسحاق بن یعقوب که درآن روایت این چنین نقل شده که سند آن را هم در جلسه گذشته عرض کردم اینطور می‌گوید: عن محمد بن محمد بن عصام عن محمد بن یعقوب عن اسحاق بن یعقوب که حضرت فرمود: أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ لِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِنَا وَ بَنِي عَمِّنَا فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ وَ مَنْ أَنْكَرَنِي فَلَيْسَ مِنِّي وَ سَبِيلُهُ سَبِيلُ ابْنِ نُوحٍ أَمَّا سَبِيلُ عَمِّي جَعْفَرٍ وَ وُلْدِهِ فَسَبِيلُ إِخْوَةِ يُوسُفَ أَمَّا الْفُقَّاعُ فَشُرْبُهُ حَرَامٌ وَ لَا بَأْسَ بِالشَّلْمَابِ وَ أَمَّا أَمْوَالُكُمْ فَلَا نَقْبَلُهَا إِلَّا لِتَطَهَّرُوا فَمَنْ شَاءَ فَلْيَصِلْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَقْطَعْ‌ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ‌ وَ أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ7 لَمْ يُقْتَلْ فَكُفْرٌ وَ تَكْذِيبٌ وَ ضَلَالٌ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ[2] .

 

این روایت ضعیف السند است. اسحاق بن یعقوب توثیق ندارد. اولاً این روایت ضعیف السند است ثانیاً این روایت احتمال دیگری هم در آن می‌رود که برخی از فقها به آن احتمال ملتزم شده‌اند و گفته‌اند. این احتمال درست است که روایت می‌فرماید فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا؛ اما این روایت من جهة الولی والحاکم است لا من جهة الفتوی. فرق این دو تا چیست؟ آنچه که ما به دنبال آن هستیم رجوع به فردی است من جهة الفتوی و این روایت طبق این احتمالی که داده شد من جهة الولی و الحاکم است؛ یعنی در حوادثی که واقع می شود در ازمنه مختلف شما به روات حدیث رجوع کنید که اینها بر شما حجت هستند. از این روایت برخی از فقها ولایت فقیه را استفاده کردند که بعید هم نیست. یعنی این روایت می‌خواهد بگوید که شما در حوادثی که در طول زمان رخ می‌دهد به فقیه رجوع کنید به عنوان ولی فقیه و حاکم. بنابراین اگر چنانچه آمدیم ضعف سند را درست کردیم این احتمال را چکار می‌کنیم که این روایت من جهة أخذ الفتوی نیست و من جهة رجوع إلی الولی و الحاکم است. این روایت می‌خواهد بگوید که شما رجوع کنید به روات حدیث که حوادث واقعه را حل کنند. اینها این‌طور می‌گویند که ظهور آن بر رجوع به ولی فقیه است این حدیث هم این مشکل را دارد.

اشکال سوم

اشکال سوم این است که برخی از این احادیث ظهور در ارجاع به فقها دارد من جهة القضاء فی الشبهة الحکمیة در قضاوت در شبهه حکمیه؛ به عنوان مثال مقبوله عمر بن حنظله که مقبوله عمر بن حظله که دارد که حضرت فرمود: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا يَكُونُ بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ فَقَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ فَحَكَمَ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُكْفَرَ بِهَا قُلْتُ كَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ انْظُرُوا إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ‌ عَلَيْكُمْ‌ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللَّهِ اسْتُخِفَّ وَ عَلَيْنَا رُدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[3] .

سیاق این روایت را که شما از اول تا آخر مورد بررسی قرار دهید این از جهت قضاوت است، شما به عنوان قضاوت رجوع کنید به اینها. اینکه در قضاوت به حاکم جور رجوع کنیم یا نه فقها. اصلاً این روایت در مورد قضاوت است و ربطی به اخذ فتوا ندارد. پس این روایت هم نمی‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.

اشکال چهارم

اشکال چهارم این است که برخی از این روایات را می‌توان گفت که در مقام اخذ فتواست اما فی الجمله می‌توان از این‌ها استفاده کرد نه بالجمله؛

توضیح مطلب: برخی زاروایات را می‌توان گفت که در مقام اخذ فتواست. من یک روایت برای شما خواندم: وَ عَنْ حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمَ ابْنَيْ نُصَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَبِيبٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ السَّائِيِ‌ قَالَ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ7 وَ هُوَ فِي السِّجْنِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ يَا عَلِيُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِينِكَ لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِينِكَ عَنْ غَيْرِ شِيعَتِنَا فَإِنَّكَ إِنْ تَعَدَّيْتَهُمْ أَخَذْتَ‌ دِينَكَ‌ عَنِ‌ الْخَائِنِينَ‌ الَّذِينَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اؤْتُمِنُوا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ رَسُولِهِ وَ لَعْنَةُ مَلَائِكَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبَائِيَ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ شِيعَتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فِي كِتَابٍ طَوِيلٍ.[4]

اگر آمدیم برخی از روایات را این‌گونه اخذ فتوا را از آنها استفاده کردیم این فی الجمله است؛ یعنی حضرت7 می‌خواهد بگوید که فتوا را از یک جایی اخذ کن که برایت وثوق آور باشد و اطمینان به آن حاصل کنی. از هر جایی اخذ فتوا نکن؛ از غیر شیعیان ما که خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ ؛ از اینها اخذ فتوا نداشته باش چون شما را به بیراهه می‌کشانند و وثوق ندارید و اطمینان ندارید به اینگونه موارد. پس از اینگونه اشکالات سندی و از اشکالات دلالی که حالا توضیح مختصری من عرض کردم شاید توضیح بیشتری لازم باشد که در صورت لزوم در جلسه آینده توضیح خواهم داد. از این روایات هم جواز تقلیدی که ما به دنبال آن هستیم به دست نمی‌آید که حضرت7 ارجاع داده باشند به یک شخصی و بگویند به عنوان اینکه مفتی است شما از او اخذ فتوا داشته باش. ما از این روایات این استفاده را نمی‌توانیم داشته باشیم.

اشکال پنجم

اشکال بعدی اشکال تطبیقی است. أفرُض که از این روایات استفاده کنیم که اخذ فتوا و رجوع به فقیه کنید من جهة اخذ الفتوی؛ فرضاً این استفاده از روایات را داشته باشیم کما اینکه برخی از فقها در کلماتشان هست منتها آیا این روایات دال بر اخذ فتوا من غیر ذوی العقول دارد و دلالت می‌کند یا نه؟ از کجا از این روایات استفاده می‌شود که ما می‌توانیم فتوا را از غیرذوی العقول به دست بیاوریم؟ اطلاق را نمی‌شود ازاین روایات استفاده کرد؛ چون اصلاً روایات درمقام این است که شما به این شخص و یونس بن عبدالرحمان رجوع کنید برای اخذ فتوا. شما چه‌طوری می‌خواهید این خصوصیت را الغاء کنید و بگویید اخذ فتوا من غیر ذوی العقول جایز است. این استفاده این چنینی از روایات به نظر ما خیلی مشکل است. تنقیح مناط؛ از کجا تنقیح مناط می‌کنید؟ إلغاء خصوصیت؛ با چه معیار الغاء خصوصیت می‌کنیم؟ و بعد هم به این نتیجه برسیم که اگر فرض بفرمایید هوش مصنوعی تمام این نظریه‌ها در رابطه با هوش مصنوعی است محقق شد و استنباط هم توانست بکند و مثل یک فقیه جامع الشرائط آمد وسط میدان و گفت أنا رجلٌ. اینجا آن وقت ما بگوییم دیگر بساط فقاهت و بساط مرجعیت ذوی العقول ممکن است تعطیل شود بخاطر اینکه این روایات از این جهت ارجاع دادند به امثال یونس بن عبدالرحمان که فقط فتوا به‌دست بیاید اما اینکه از این ناحیه فتوا به دست بیاید این خصوصیت ندارد. به نظر ما استفاده از این روایات در این جهت بسیار بسیار مشکل است.

 


[1] حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص147.
[2] إکمال الدین، ج2، ص484.
[3] طوسی، تهذیب الأحکام، ج6، ص218.
[4] حر عاملى، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، ج27، ص150.