1402/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما راجع به این بود که استنباط حکم شرعی از طریق هوش مصنوعی بر فرض اینکه توانایی اجتهاد را دارد آیا این استنباط حکم شرعی نافذ است و آیا جایز التقلید است؟ البته بر فرض اینکه توانایی استنباط را داشته باشد که ما صغرای این بحث را هم خدشه کردیم اما بحث کبروی داریم که آیا بر فرض اینکه استنباط حاصل شود آیا این استنباط حجیت دارد یا نه؟ به این معنا که مثل تقلید ابتدایی از میت که برخی از فقها حجت نمی دانند آیا هوش مصنوعی این چنین است یا اینکه استنباط هوش مصنوعی نافذ است؟
وارد این بحث شدیم که ادله اجتهاد و جواز تقلید را بررسی کنیم. دلیل نخست را بررسی کردیم در این زمینه.
ب) آیه سؤال
آیه دوم آیه سؤال است. أعوذبالله من الشیطان الرجیم؛بسم الله الرحمن الرحیم؛ (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[1] )؛
نحوه استدلال به این آیه شریفه قرآن برای جواز تقلید این است که امر به سؤال که در این آیه شریفه شده بر اهل ذکر تعلق گرفته است که در مواقعی که علم به حکم ندارید از اهل ذکر سؤال کنید. اگر که چنانچه که وجوب سؤال به دنبال قبول جواب نباشد لغویت پیش می آید. یعنی سؤال واجب است اما قبول آن واجب نباشد. سؤال فائده و غایتش این است که جواب را انسان بشنود و نسبت به جواب در واقع اطاعت داشته باشد. این جور تفسیر آیه قرآن معنایش این است که تقلید از اهل ذکر جایز است و نافذ.
إن قلت: اگر کسی اشکال کند که ظاهر این آیه شریفه قرآن این است که سؤال برای حصول به علم به واقع است. بنابر این شامل تقلید نمیشود چون تقلید کردن از یک مجتهد علم به واقع که نمیآورد برای اینکه شما وقتی که تقلید میکنید از یک مجتهدی این بر اساس حجت است؛ یعنی قول او بر اساس حجت است هر چند منتهی به علم میشود؛ منتهی به علم میشود یعنی علم به حجیت فتوای او داریم. ولی علم به واقع نیست و فقط علم به حجیت فتوای اوست و حال آنکه این آیه شریفه قرآن در رابطه با علم به واقع است. اگر کسی این اشکال را بکند.
قلت: جواب میدهیم که ظاهر خطاب آیه شریفه قرآن شناخت وظیفه است. یعنی اینکه انسان در مواقعی که علم به وظیفه ندارد سؤال واجب میشود. علم به وظیفه یعنی انسان وظیفه را بشناسد. این اعم از این است که علم به واقع پیدا کنیم یا علم به واقع پیدا نکنیم. همین که علم به وظیفه پیدا کنیم کفایت نمیکند. بنابراین در اینجا این آیه شریفه قرآن را میتوان طوری معنا کرد که شامل تقلید از مجتهد هم بشود. ممکن است که کسی اشکال کند که این بیان خلاف سیاق آیه است؛ چون سیاق آیه شریفه قرآن در رابطه با مخاصمه با منکر نبوت است؛ یعنی یک کسی نبوت را انکار کرده؛ آیه قرآن دارد در مقابل او میفرماید که (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)؛ ای منکر نبوت تو اگر مطلب را نمیدانی از اهل ذکر سؤال کن. بنابراین این آیه شریفه قرآن در این رابطه است که گفته میشود که انسان مناسب با نبوت نیست و بشر لیاقت نبوت را ندارد. همان شبههای که در سابق در عصر پیامبر اکرم9 و پیامبران الهی: در بین مردم مطرح میشده و میگفتند که بشر لیاقت نبوت را ندارد. بنابراین این آیه شریفه نازل شد (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[2] )؛ مراد از اهل ذکر اهل کتابی است؛ یعنی شما بروید از اهل کتاب سؤال کنید که این شبههای که شما دارید که انسان نمیتواند نبوت رابرعهده بگیرد و این اشکالی که شما دارید صحیح نیست. بنابراین آیه در مورد اصول دین است که تحصیل علم در آن معتبر است و ربطی به فروع دین ندارد. این اشکالی است که در آیه شریفه قرآن مطرح است.
ثانیاً ذیل آیه شریفه قرآن هم لاتعلمون دارد. لا تعلمون مؤید این مطلب است؛ یعنی آیه مرادش جایی است که علم معتبر است. در کجا علم معتبر است؟ در اصول دین. به عنوان تأیید عرض کردم که این آیه شریفه قرآن علاوه بر اینکه سیاق آیه در این رابطه است ذیل آیه هم میتواند اینگونه باشد. بنابراین این آیه شریفه قرآن ربطی به جواز تقلید ندارد.
یک کسی ممکن است جواب دهد از این اشکال که این اشکالی که شما بیان فرمودید از باب مورد است. مورد این آیه در رابطه با نبوت است و در ارتباط با اشکالی است که به نبوت گرفته شده و این آیه شریفه قرآن موردش این است ولکن میتوان این را بیان کرد که مورد مخصّص نیست و تخصیص نمی زند. المورد لایخصّص. بنابراین این آیه شریفه قرآن اطلاق دارد و فقط در رابطه با نبوت نیست. بنابراین در رابطه با تقلید از مجتهد هم میتوان بر این آیه استدلال کرد.
اگر کسی این حرف را بزند جواب میدهیم که این آیه شریفه قرآن که اینگونه تفسیر شد و سیاق آیه این چنین است. بحث تطبیق بر یک مورد نیست و سیاق این آیه بر این است که آیات را که ما نگاه میکنیم قبل و بعد این آیه و بهخصوص خود آیه شریفه قرآن را که انسان نگاه میکند در رابطه با نبوت است. (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)؛ بنابراین این آیه شریفه ربطی به تقلید از مجتهد ندارد و یک بحث نبوت است که عرض کردیم.
اشکال دیگری که به این استدلال به این آیه در رابطه با هوش مصنوعی داریم این است که بر فرض اینکه این آیه شریفه شامل تقلید از مجتهد بشود؛ یعنی تنزل کنیم و بگوییم این آیه اطلاق دارد؛ هم شامل اصول دین میشود و هم شامل تقلید از مجتهد و فروع از دین میشود. اینجا از نظر عرفی آیا به هوش مصنوعی اهل الذکر گفته میشود؟ اهل الذکر به چه موجودی گفته میشود و آیا به ماشین هوش مصنوعی از نظر عرفی اهل الذکر گفته میشود؟ (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)؛ یک کسی بگوید که اهل الذکر پیامبر9 است و مجتهدها هستند و یکی از آن هم هوش مصنوعی است. این از نظر عرفی چه بسا یقین میکند که اهل الذکر به هوش مصنوعی اطلاق نمیشود. اهل الذکر از نظر عرفی به بشر اطلاق میشود. پس اگر ما این آیه را مطلق بدانیم و جواز تقلید را هم از این آیه متوجه میشویم و اهل الذکر را شامل مجتهد هم بدانیم ولی واقعاً از نظر عرفی به هوش مصنوعی اهل الذکر گفته نمیشود. این چیزی است که به نظر ما اشکال مهمی بر این آیه است. اگر کسی بخواهد این آیه را بگوید که از این آیه استفاده میشود که استنباط از هوش مصنوعی حجت است.
اطلاق الفاظ عرفی است. شما نمیتوانید بگویید که چون استنباط میتواند کند پس به او مجتهد میگوییم. این عرفی است. مجتهد باید ببینیم که به چه کسی اطلاق میشود. عرف مجتهد را بر یک کسی اطلاق میکند که ملکه استنباط دارد و یک انسان است. مثلاً یک درختی را شما هر سؤال شرعی که از او بپرسی به شما پاسخ دهد؛ آیا به این درخت از نظر عرفی مجتهد میگویند؟ نه نمیگویند. مجازاً ممکن است که گفته شود ولی حقیقتاً به آن مجتهد نمیگوییم. بنابراین اهل الذکر به نظر ما اطلاقش بر غیر انسان اگر باشد مجاز است و این آیه شریفه قرآن شامل هوش مصنوعی نمیشود.
تا اینجا آیات را تقریباً بررسی کردیم که آیه نفر و آیه سؤال بود. آیات دیگری هم هست ولی چون آنها از نظر استدلال بر اینکه هوش مصنوعی هم جایز التقلید باشد ضعیفتر از این آیاتی است که عرض کردم دیگر آیات را ما تا همینجا به آن اکتفا میکنیم.
روایات
اما روایات؛ روایاتی را که استدلال شده بر جواز تقلید چند طائفه است؛ یعنی چند گروه روایت داریم.
طائفه اول روایات
طائفه اول ما دلّ علی النهی عن الإفتاء بغیر علم؛ روایاتی داریم که دلالت میکند که فتوا دادن بدون علم جایز نیست و نهی شده از فتوا دادن به غیر علم. یک روایت را عرض کنم؛
أحمدبن أبی عبدالله فی المحاسن عن الحسن بن علی بن فضال عن ثعلبة بن میمون عن عبدالرحمان بن حجاج قال: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ مُجَالَسَةِ أَصْحَابِ اَلرَّأْيِ فَقَالَ جَالِسْهُمْ وَ إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ هَلَكَ فِيهِمَا اَلرِّجَالُ أَنْ تَدِينَ بِشَيْءٍ مِنْ رَأْيِكَ أَوْ تُفْتِيَ اَلنَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ[3] ؛
ببینید جواب اهل بیت: چطوری است. مثلاً اگر از ما سؤال میکردند به احتمال زیاد میگفتیم که با اینها مجالست نکنید اما حضرت7 میگوید مجالست کنید اما از دو خصلت شما را بر حذر میدارم که هلک فیهما الرجال. رجال در اینجا یعنی افراد مهم. افراد مهم در این دو خصلت هلاک میشوند: 1. عن تدین بشئٍ من رأیک و 2. أو تفتی الناس بغیر علمٍ؛ یعنی یک اعتقاد به یک چیزی که مستند علم آور نداشته باشد؛ یعنی نه مستند از عقل داشته باشد و نه مستند از وحی داشته باشد و فقط رأی خودش باشد از این باید بر حذر بود. عن تدین بشئٍ من رأیک؛ یعنی اعتقاد به چیز که مستند از عقل و وحی ندارد اعتقاد پیدا نکن. 2. إفتای به غیر علم هم نده؛ با اصحاب رأی بنشین حالا به تعبیر بنده منظور حضرت7 این است که نشست و بر خاست کن و انزوا پیدا نکن و رفت و آمد داشته باش اما از این دو خصلت تو را منع میکنم؛ یکی اعتقاد به چیزی که از مستند وحی و مستند از عقل ندارد و یکی هم افتاء بغیر علم که منجر میشود به بدعت و امثال ذلک. لذا در مورد عمار که یک شخصیت بسیار مهمی است در عالم اسلام آمده که: إنّ عماراً ملیء الإیمان من قرنه إلی قدمه واختلط الإیمان بلحمه و دمه[4] ؛ عمار از سرتا پایش مملو از ایمان است. عمار از سر تا قدمش ایمان است و غرق در ایمان است.
در واقع با این روایت نشان میدهد که دالّ بر جواز افتای به علم است. جواز افتای به علم را ما از این روایت میفهمیم. افتای به علم که جایز باشد جواز تقلید هم هست. وقتی از این روایت میفهمیم که افتای به علم جایز است این ملازم با جواز تقلید است. اگر اینگونه نباشد لغویت پیش می آید. افتای به علم جایز باشد اما جواز تقلید جایز نباشد؛ این لغو است دیگر. بنابراین از این آیه شریفه قرآن جواز تقلید را به دست میآوریم. فقط یک نکته میماند که این جواز تقلید که از این روایت به دست میآوریم اطلاق دارد؛ هم شامل جواز تقلید از افتای مجتهد میکند که علم آور باشد و هم شامل آنجایی میشود که علم آور نباشد. این مهم است که یعنی این روایت دلالت بر جواز تقلید میکند مطلقاً چه علم آور باشد و چه علم آور نباشد. بنابراین از این روایت استفاده شده جواز تقلید.
این روایت را در بحث اجتهاد و تقلید مورد بررسی قرار دادند. به نظر ما این روایت جواز تقلید را نمیرساند و اگر هم برساند شامل هوش مصنوعی نمیشود. روایات را که ما بررسی کنیم بعد میماند سیره متشرعیه و سیره عقلا و دلیل عقل. آنها را هم که ما بررسی کنیم آن وقت به نتیجه میرسیم که آیا اگر هوش مصنوعی قدرت بر استنباط داشته باشد که ما این را هم خدشه کردیم آیا استنباط هوش مصنوعی حجیت دارد یا خیر؟